مردی که می خواست در"برکه " نماند

در ایام تعطیلات عید یکی از آخرین فیلم های سینمایی شون کانری به نام برکه از سیما پخش گردید سابق بر این بینندگان تلویزیونی و سینماروهای قدیمی شون کانری را از زمان های قدیم و با فیلم های مامور007 و یا همان جیمزباند معروف می شناختند

کد خبر: ۷۳۶۸

که البته در آن فیلم ها کانری مردی تنومند و قوی هیکل و همه فن حریف جلوه می کرد هنرپیشه ای که در سال های اوج و جوانی اش هیچ نشریه ای جرات نمی کرد کاریکاتوری از او چاپ کند هرچه بود عکس های جدی از شون کانری بود. حالا او با پیرمرد65 ساله فیلم "برکه " یعنی دکتر پل آرمسترانگ از لحاظ ظاهری تفاوت های قابل ملاحظه ای پیدا نموده بود اما همچنان که گفته شد این اختلاف ها تنها در هیات ظاهری وی رخ داده بود زیرا کانری باز هم بسیار مسلط و مثل همیشه بسیار خوب نقش خود را اجرا نمود، گویی که همان جیمز باند سالهای جوانی است.شون کانری در سال 1930 و در25 آگوست در ادینبورگ اسکاتلند بدنیا آمد او ابتدا قصد داشت که مدرسه نیروی دریایی را تمام کند اما به سوی کلاس های هنرهای نمایشی جذب شد و از همین طریق به تئاتر راه یافت در23 سالگی او دیگر یک بازیگر حرفه ای تئاتر شده بود و در اولین فیلم سینمایی خود را بازی کرد. در آستانه 30 سالگی یعنی در1959 کانری در اولین فیلم هالیوودی خود بازی کرد و موقعیت اش تثبیت شد اما شهرت فراوان او پس از ایفای نقش جیمز باند برایش به ارمغان آمد در حال حاضر کانری در فهرست اصلی بازیگران بین المللی و سرشناس سینما قرار دارد و جزو یکی از بهترین ها است این در حالی است که سابقه بازی در بیش از60 فیلم را دارد و72 سال از سنش می گذرد.پس از انقلاب شاید تنها فیلمی که به طور کامل از "شون کانری " و از تلویزیون پخش گردید فیلم "قتل در قطار سریع السیر شرق " باشد فیلمی که کانری در آن نقش سرهنگ آربوشنت را بازی نمود نوشتار ذیل به بهانه پخش فیلم یعنی برکه تقدیم می شود و مروری است بر فعالیت های سینمایی کانری و همچنین توضیحاتی در مورد فیلم برکه که خوانندگان ارجمند چندی پیش از سیما مشاهده نمودند فیلم برکه که شاید بتوان آن را "قضیه منصفانه " ترجمه کرد در هر صورت دیداری پس از سالها دوری با "شون کانری " محسوب می گردد او که در جوانی در هیات یک جاسوس قهار امریکایی و بسیار باهوش و نابغه ، سمبل امریکایی هایی بود که خود را شکست ناپذیر می دانستند در کسوت کانری پیر شده نقشی را در فیلم موردبحث ایفا کرد که در حقیقت فریادی رسا بود بر شکنندگی روابط اجتماعی در جامعه امریکایی و تصویر نظام قضایی بی در و پیکر ایالات متحده امریکا آنجایی که بخاطر مسائل نژادپرستانه هیات منصفه به راحتی چشم خود را از پیشرفت و کسب مدارج ترقی توسط یک جوان سیاه پوست متهم به آدم ربایی را می بندد و جوانی و آینده او را تباه می سازد تا وقتی وی از زندان بیرون آمد انتقام خود را از جامعه بگیرد جامعه ای که تعدادی از شهروندان آن در جایگاه هیات منصفه دادگاه رای به تباهی آینده او دادند.دکتر پل آرمسترانگ )شون کانری ( تجدیدنظر در جریان رسیدگی به پرونده سیاه پوستی جوان را به عهده می گیرد که همگان به قاتل بودن او اذعان دارند این قاتل جوان که در نوجوانی در تجربه ای قضایی و بسیار دردناک و به جرم آدم ربایی از سوی همسر دکتر آرمسترانگ نیز یکبار شدیدا ضربه خورده و به تعبیری با قطع شدن هزینه تحصیلی و از دست دادن بورسیه دانشگاهش گزیده شده است ، با چیره دستی آرمسترانگ از زندان آزاد می شود اما دنیای آزاد واقع در شهر کوچک هات شابی برای او جولانگاهی می شود تا او که سابقا و در واقع بدلیل عدم انجام جرم و جنایت هزینه تحصیل اش قطع شد و از دانشگاه اخراج گردید، این بار واقعا آگاهانه دست به جنایت بزند جنایتی که ثمره نفرت و سالها ماندن در زندان بوده است و مانند جنایت اولین تنها از سر تشدید بیماری نیست . این نتیجه برای همگان حتی برای آرمسترانگ و همسرش نیز غیرقابل تصور است ، هر چند در نهایت آنها می پذیرند که نابودی نوجوانی و جوانی و از دست دادن آن فرصت تحصیلی که به نوعی آینده ساز آن جوان سیاه پوست بوده است و همسر آرمسترانگ در گرفتن این امتیازات از آن جوان سیاه پوست نقش اصلی را داشته نتیجه تمام این کشتارها پس از قتل آن دختر کوچک در نه سال پیش است اگر آن جوان در گذشته دلایلی برای انجام جنایت نداشته در حال حاضر هات شابی را هندوانه ای برای قاچ کردن تصور می نماید برکه به تعبیری نمادی معناشناختی و روان شناختی از بیان تجربه هایی است که اگر فرصت وجودی و عینیت می یافتند ممکن می شد که شاید تقدیر بندگان عوض شود و نشانه های آشکار چنین معانی و نشانه هایی را می توان در رابطه انسانها در کوچکترین اجتماع بشری یعنی در سطح خانواده در این فیلم مشاهده کرد.جامعه شناختی و معناشناختی و حتی در بعد درونمایه ای و ذات و اصل شخصیت هایی چون "سی سالیوان " بعد روان شناختی در قصابی کردن پدرومادر در سر میز شام بعنوان ارائه یک الگوی برتر در جهت کامل ترشدن وجه انسانی نماد پیدا می نماید و در دیگر سو خانواده آرمسترانگ در تعاریف احساس و وظایف پدری و مادری هنگامی که در "کلبه شکارچیان تمساح " اسیر هستند هر یک به نحوی با در مرکزیت قراردادن خود قصد دارند قاتل را به سمت خود کشانیده و به تعبیری شانس زنده ماندن عضو دیگر خانواده را افزایش دهند. هر چند شخص مادر در این جامعه متلاطم همان کسی است که علت العلل و سبب تمام بدبختی ها و رقم زننده آینده تاریک همان قاتلی است که قصد دارد در کلبه شکارچیان تمساح آن طراح اصلی و مسبب اصلی را به همراه بقیه منسوبینش به قتل برساند.فیلمنامه خوب پرداخت شده این فیلم در سراسر مدت نمایش یعنی تمام آن صد دقیقه )زمان نمایش این فیلم در پخش از سیما حدود80 دقیقه بود( به نحوی شکل گرفته بود که بیننده را مجبور می کرد در قضاوت های خود شدیدا تجدیدنظر نماید همچنین آرن گلیمچر در کارگردانی این فیلم و برای اثبات معناشناختی رفتار آدمی در جامعه ای مهم و در مواجهه با آنچه که می پسندد و قبول دارد اما این رای شدیدا مورد مخالفت اجتماع است - از بازی روان و هدایت گونه شون کانری شدیدا سود جسته است پس از فیلم برکه یا همان "قضیه منصفانه " که در سال 1995 ساخته شد، شون کانری تا سال 2002 به حضور در فیلم های سینمایی و تلویزیونی ادامه داد. عناوین فیلم هایی را که او بازی کرده و مشاهده کارگردانان صاحب نامی که از او برای بازی در فیلمشان دعوت کرده اند، خود مبین این نکته مهم و اساسی است که هنوز هم کانری از موفقترین هنرپیشه هاست پس از بازی در برکه ، کانری در فیلم اولین شب در همان سال به کارگردانی جری زوکر بازی کرد. کانری در این فیلم )آخرین شوالیه ( در نقش شاه آرتور ظاهر گشت در سال 1996 شون کانری در فیلم صخره ، با نیکلاس کیج همبازی شد که این فیلم را مایکل بای کارگردانی کرد در همین سال او مجددا در فیلم دیگری بنام قلب اژدها به کارگردانی رابکوئن در نقش دراکو بازی کرد.شون کانری در خلال سالهای 1998 تا2001 چندین مجموعه جیمزباند را بصورت دی وی دی آماده و مهیا نمود که تعداد آنها به سه عدد می رسد از آخرین فیلم های شون کانری آن که از همه مهمتر است تله نام دارد که درسال 1999 توسط جون آمیل ساخته شد.اگر به گذشته نیز برگردیم شون کانری با فیلم های قتل در اورینت اکسپرس یا قتل در قطار سریع السیر شرق ، مردی که می خواست سلطان باشد ، شیر و باد ، مرد بعدی و پل دوردست بیشتر در خاطره ها مانده است.