همپای کودکان با فیلم‌های دیدنی شبکه 2

در یکی از روستاها، پسرکی توانسته گله گوسفندان را از چنگال گرگ نجات دهد. این موضوع باعث شده اسم پسرک به عنوان یک قهرمان در روزنامه‌های شهرستان چاپ شود.

یک گروه جاسوسی (شرکت استار نت) درصدد نفوذ به یک شرکت حساس دولتی (شرکت افق) است که برای رخنه به اطلاعات آن شرکت از راه‌ها و شیوه‌های مختلف بهره می‌برد. همسر صابر به اتهام قتل غیرعمد در یک تصادف بازداشت می‌شود.

پسربچه‌ای به نام جاوید که در خانواده‌ای تنگدست زندگی می‌کند، روزها آدامس و چسب در خیابان‌ها می‌فروشد. طی اتفاقی جاوید با موجودی فضایی به نام راما آشنا می‌شود. راما در این سفر با زمین، آدم‌ها و اخلاق خوب و بد آشنا می‌شود. دوستی عمیقی بین راما و جاوید برقرار می‌شود.

آقای پاپر یک تاجر جوان است که از همسرش جدا شده و با 2 فرزندش رابطه خوبی ندارد. او به خانه جدیدی نقل مکان کرده که در منطقه‌ای سرد است. پاپر نامه‌ای از پدرش دریافت می‌کند که در آن، او صاحب 6 پنگوئن شده است.

ارباب شن سلاح خوفناکی ساخته است، سلاح او گلوله آتشین پرتاب می‌کند. او با ساخت این سلاح می‌خواهد قدرت خود را نشان بدهد تا بتواند بر شهر فرمانروایی کند.

قرار است برای باغ وحشی رئیس جدید انتخاب شود. در این میان یک نگهبان قدیمی به نام گریفین تصمیم می‌گیرد با یکی دیگر از کارمندان باغ وحش به نام گیل رقابت کند. از طرفی کسی که قرار شده فرد شایسته را به این سمت برگزیند خانمی به نام سندلر است. حیوانات دچار سوءتفاهم می‌شوند و فکر می‌کنند گریفین قصد دارد با این خانم ازدواج کند

کنان پسربچه‌ای حدودا 10 ساله است که توانایی زیادی در حل معماهای پلیسی دارد. او همراه پروفسوری که وسایل عجیب و غریب زیادی برایش ساخته و 4 نفر دیگر از بچه دبستانی‌ها گروه کارآگاهی را تشکیل داده‌اند.

آن‌شرلی، نویسنده مشهوری است که ضمن نگارش نمایشنامه‌ای درباره خاطرات کودکی‌اش سعی دارد نشانی از پدرش بیابد. آنی پس از مرگ مادرش در دوران کودکی برای نگهداری به دوست صمیمی مادرش لوئیزا سپرده می‌شود تا وقتی که پدرش به وضع مالی خود سامان داد به دنبال او بیاید.

حامد، نوجوان 14 ساله به اتفاق مادر و خواهر کوچک‌ترش در یکی از محلات قدیمی کاشان زندگی می‌کنند. مادرش در غیاب پدر با خیاطی برای آشناها و همسایه‌ها خرج زندگی را تامین می‌کند.

کارلا و سمی از قوانینی که مادر و پدرشان برای آنها تعیین کرده‌اند، راضی نیستند. از این‌رو آرزو می‌کنند ای کاش جای آنها با پدر و مادرشان عوض شود تا مادر و پدری بهتر از این باشند. از سوی دیگر گادفری در حال ساخت دستگاهی است که به کمک آن والدین بتوانند حرف نوزادانشان را بفهمند.

خانواده آبوسینس قادر نیست، اقساط وام مسکن خود را بپردازد و در نتیجه بانک خانه‌شان را مصادره می‌کند. 2 فرزند خانواده درصدد کمک به پدر و مادرشان هستند.

مونا از کودکی به ریاضی و دویدن علاقه بسیار دارد، اما وقتی پدرش سکته می‌کند و زمینگیر می‌شود تصمیم می‌گیرد این دو چیز را کنار بگذارد تا حال پدرش خوب شود.

خانواده‌ای متشکل از مادر، پدر و یک دختر جوان به نام آریتی کنار یکدیگر با صلح و صفا زندگی می‌کنند تا آن که محل زندگی‌شان مورد تهدید واقع می‌شود. این خانواده بندانگشتی برای فراهم کردن مایحتاج خود با اجازه صاحبخانه اصلی به محل زندگی انسان‌های واقعی مجاور خود می‌روند.

این فیلم داستان زندگی زنی امروزی در جامعه ایران را روایت می‌کند. این فیلم میرکریمی از ساخته‌های مطرح این سینماگر است که در آن هنگامه قاضیانی هنرنمایی کرده است.

ماجرا از جایی شروع می‌شود که شیفو که فرمانروای ورزش کانگ فوست از شاگردش بیگی می‌خواهد پیش دخترش پونی برود و نامه‌ای را که پدر برای او فرستاده به او بدهد و از پونی بخواهد نزد پدر بازگردد.

جین زن جوانی است که بر اثر تصادف فلج شده و در همان سانحه نیز همسرش را از دست داده و پسر خردسالش را برای داشتن آینده‌ای بهتر به خانواده‌ای سپرده است و از آن به بعد منزوی شده و از رویارویی با فرزندش هراس دارد.

داستان در مورد یک خرس و ببر است که سال‌ها باهم دوست هستند و یک روز تصمیم می‌گیرند به نقطه‌ای دورتر از محل زندگی‌شان سفر کنند. در این سفر علاوه بر این که با موجودات زیادی آشنا می‌شوند با مشکلات و موانع متفاوتی روبه‌رو می‌شوند، ولی به کمک هم می‌توانند همه را پشت سر بگذارند.

برادر ترور،‌ استاد دانشگاهی که در حوزه زمین‌شناسی در دانشگاه تدریس می‌کند بر اثر حادثه‌ای در کشور ایسلند ناپدید می‌شود. او مشغول تحقیق بر حسگرهای زلزله بوده است.

پسربچه‌ای به نام لیلبرور، با خانواده خود به خانه جدیدی می‌آیند. پدر لیلبرور فروشنده لباس زیر زنانه است و مادرش در یک مغازه فروشندگی می‌کند.

پرهام 2 سال است با پریا عقد کرده است. آنها در یک آژانس هواپیمایی کار می‌کنند و پرهام علاوه بر آن با سفر به کشورهای حاشیه خلیج‌فارس جنس‌های تقلبی می‌آورد و آنها را به قیمت جنس اصل می‌فروشد.

پسر بچه‌ای به نام لیلبرور با خانواده خود به خانه جدیدی می‌آیند. لیلبرور دوستی ندارد و تنها دوست او قطعه کنده شده چوبی شبیه انسان است که در خیالش با او حرف می‌زند.

تروریستی آمریکایی به ایتالیا پناه می‌برد. وی سال گذشته یک عملیات تروریستی انجام داده است که هم‌اکنون به دلیل افشا شدن ماهیتش مجبور است به روستایی در ایتالیا پناه ببرد.

زوجی جوان و نقاش که هیچ سازگاری باهم ندارند، تصمیم می‌گیرند از هم جدا شوند. در این میان تنها نقطه مشترکی که این دو را رو در روی هم قرار می‌دهد، ویلایی است که هر کدام از آنها به نوبت چند روزی را به آنجا می‌روند.

داستان در مورد زنی است که مسوول یک پرورشگاه اسب می‌شود. پنی چنری به ویرجینیا می‌رود تا یک مجتمع پرورش و نگهداری اسب که متعلق به پدر مریضش و در آستانه تعطیلی است، اداره کند.

یک خرس پاندای کوچک به نام پانچو که بسیار کنجکاو و باهوش است تصمیم می‌گیرد به قسمتی از جنگل وارد شود که به دلیل خطرات و ناشناخته بودن آنجا همه بزرگ‌ترها بچه‌ها را از رفتن به آنجا نهی می‌کنند.

پس از 4 ماه که اجاره‌خانه حبیب عقب افتاده است، افشاری، صاحبخانه جوان 30 ساله‌ای به نام صابر را به عنوان مستاجر جدید می‌آورد و قصد دارد حبیب و خانواده‌اش را از خانه بیرون بیندازد.