قلمرو یعنی محل روان بودن قلم، دهخدا میگوید تاهرجایی که پادشاه قلم و امرش کارگشا باشد، قدیمترها به آن قلمرو میگفتند. اسم صفحه اول نوجوانه را گذاشتیم قلمرو که نشان بدهیم برای ما اعضای تحریریه، دغدغهها و مطالبات نوجوانان اهمیت دارد؛ اما اصولا چندجای کار باهم در این حوزه میلنگد. مثلا خانواده، جامعه، مسئولان، مدرسه و مهمتر از همه خودشان!
جایی برای هیچکس؟!
شروین این هفته هم آهنگ «آشغالش» دست به دست و دهان به دهان چرخید. اینکه میماند و با تمام نابسامانیها و کمکاریها، شهر و قلمرواش را میسازد. اساسا مفهومی به نام مرز و کشور در نسل جدید خیلی وقت است رنگ عوض کرده. این را قبلا دو سه باری مفصل دربارهاش گفتهایم و این شماره هم صفحه قطبنما با همین مساله شروع میشود. به گفته بعضی جامعهشناسان، معنای هموطن و اعتقاد به سرزمین، زمانی معنی پیدا میکند که مردم آن جامعه تجربههای مشترک، شادیها و بحرانهای یکسان و درد و موفقیتهای مشابهی را گذرانده باشند و حالا وقتی فضای مجازی اینقدر با زندگی عجین شده که لحظه به لحظه از حال و هوای غزه زیر بمبهای اسرائیل باخبر باشیم و رای آوردن حزب دموکرات یا جمهوریخواه در آمریکا اینقدر روی زندگی هر کشور تاثیرگذار باشد و بشود یک اتفاق مهم، دیگر معنای مرز به مفهوم دهکده جهانی بدل شده و تفاوتها کمرنگ و کمرنگتر میشود. این مقدمه چینیها را کردم که بگویم ولی بازهم ته ته همه اینها قلمرو هر آدمی همانجاییست که به دنیا آمده است. مهدی رفیعی مهابادی، مدیرعامل مرکز افکارسنجی دانشجویان ایران، درباره اعتراضات سال گذشته گفته بود: «بر خلاف نظر کسانی که معتقدند اگر جایی برای اعتراض امن وجود داشته باشد، اعتراض از اغتشاش جدا میشود؛ بنده هر چند در این کار ضرری نمیبینم اما علاج اصلی این درد را هم این مورد نمیدانم. بیشتر پیمایشها نشان داده نسل متولدان دهه۷۰و اوایل دهه۸۰که درپیمایشها موردبررسی قرارمیگیرند، بسیار متفاوت ازنسلهای دیگر میاندیشند و بدیهی است حاکمیت نمیتواند آن مواجههای را که بهطور مثال با متولدان دهه۵۰و۶۰داشته با این نسل هم داشته باشد.»
مطالبهگری
اگر بتوانیم کلیت سخنان مرکز افکارسنجی ایسپا را در یک عبارت خلاصه کنیم، به همان چیزی میرسیم که پیش از این بسیار در مباحث فنی و تخصصی در باب جامعه جدید ایرانی مطرح شد اما حالا نمود عینی فرهنگی، اجتماعی و البته سیاسی آن در کف خیابان دیده میشود: «تغییرات نسلی».البته که تغییرات نسلی با تغییرات مفاهیم است که اتفاق میافتد و بزرگترینش را هم در سالهای اخیر دیدیم. تغییر مفهوم مرز، مطالبه، سازندگی و حتی تغییر زاویهدیدی که نسل اواسط ۷۰ به بعد به مفهوم زندگی و دنیا دارد، ما را وادار میکند که جور دیگری واکنش نشان بدهیم و مطالبهگریمان نسبت به دهههای قبل متفاوتتر باشد. سوال اینجاست ما چقدر سنگ این قلمرو را به سینه زدهایم و چقدر باور کردهایم که اگر خوب یا بد، این جغرافیا را مردمش ساختهاند و تا کجا میخواهیم فرافکنانه ریز و درشت ضعف و ناکارآمدیها را گردن راس بیندازیم؟
یک خبرنگار بعد از حادثه کرمان در توییتی نوشته بود که به قول خودمان واقعا بود:
ابتدا گفتند این پرچم شما نیست، پاره کنید و آتش بزنید
بعد گفتند این تیمملی شما نیست، تشویق نکنید
بعد گفتند این سرودملی شما نیست، نخوانید
بعد گفتند این سردار شما نیست، احترام نگذارید
حالا بعد از اینکه ترور تا خیابانهای ایران آمده، میگویند این وطن شما نیست، ناراحت نباشید!
آنها قدمبهقدم تمام مظاهر هویتی شما را گرفتند.
شما قدمبهقدم پذیرفتید.
حالا نگاهی به خود بیندازید.
بیوطن شدهاید!
در ابتدای متن اشاره کردم نوجوان یا متهم بوده است یا نامرئی و یک سر نامرئی شدن هم به خود آدم برمیگردد. به بیوطنشدگی و تغییر مفهوم مرز، به وسواس به خرج ندادن سر قانونمندی و انسانیتی که از خود آدم شروع میشود و اظهار عصبانیت و مطالبه به روشهای چالهمیدانی. وقتی قلمرو را برای خود بدانیمش رسا حرفمان را میزنیم و نمیگذاریم خار توی پای گربهاش برود.
ملک بزرگان
حکایت رفتار بعضیها، حکایت رفتار قارون است با گنج تمام نشدنیاش. با صندلی ریاست و رای مردم و الطاف خداوندی مثل وسیله شخصی و سیاهه خوشاقبالی و قلمرو آبا و اجدادی رفتار میکنند و سبکبار روز را شب میکنند انگار نه انگار روی دوششان مسئولیتی سنگینی میکند و کمر همت بستهاند مفهوم هم وطن و هم مرزی که پیشتر به آن اشاره کردم را بیشتر از مردمش بگیرند و این را القا کنند که هنوز در همان عهدی که قلمرو جایی بود که پادشاه حرفش کارساز بود مانده و مردم، خصوصا نوجوان و جوان بیتاثیرند.و حالا منصفانه و زاویهدید دوم حق میدهم نوجوان و جوان کمکم خودش را در این قلمرو نامرئی ببیند و نامرئی عمل کند. حتما یک گوشه از فیلمهای تبلیغاتی باید نوجوان ۱۸سالهای باشد که از قضا رای اولی هم هست و احتمالا متقاعد کردنش به زعم بقیه سهل است و شاید کم استدلال، بیگرایش و جهتگیری و بدون موضع! کسی که تا پیش از۱۸سالگی گاهی اولویت آخر نهادها و موسسات دولتی هم نبوده و کارهایی که برایش انجام میشده زود بازده و بدون برنامهریزی و آگاهی درست و برای رد کردن گزارشهای دهن پر کن به بالا سری بوده، حالا به سن قانونی رسیده و رایش مهم شده است.در بازه سال ۷۹ تا ۸۵ واجدین شرایط برای رایگیری از ۱۵سال به بالا بودند و باید بررسی کرد این تصمیم مجلس چه سود و زیانهایی به همراه داشته اما حوالی سال ۸۷ تا ۸۸ هیات دولت وقت لایحه دو فوریتی را تصویب کرد که سن قانونی برای رای دادن دوباره از۱۸به ۱۵سال کاهش پیدا کند. لایحهای که اگر اجرایی میشد احتمالا نه تنها بحث نوجوان را در اولویت جامعه، رسانه، سیاست و... قرار میداد بلکه او را هم نسبت به اتفاقات کشور و روی کار آمدن اشخاص برای کرسیهای مهم ریاست حساس میکرد و از لایه نادیده گرفتن به یک کنشگر مهم و فعال دغدغهمند تبدیل میشد. نوجوان در فضای اجتماعی و سیاسی کشور فقط در بزنگاههایی مهم میشود که یا دسته گل بزرگی به آب داده و شده است هلیای قمهکش که باید برایش ابراز نگرانی کرد یا قرار است کمک کند از آب گل آلود ماهی صید شود.
آکسسوار
احتمالا واژهای که تیتر این بخش از متن شده را شنیدهاید ولی برای کسانی که ممکن است ندانند، توضیح میدهم که در نمایش و فیلم و خلاصه تولیدات هنری از این دست، یک سری لوازم وجود دارد که مثلا در صحنه تئاتر یا فیلم و سریال مورد استفاده قرار میگیرد. از شمشیری که در دست بازیگر نقش تاریخی میبینیم تا تک تک لوازم یک اتاق در یک فیلم. اهل هنر معتقدند اگر وسیلهای را در صحنه قرار دادی باید حتما در جایی مورد استفاده هم قرار بگیرد. ولی خب حتما قبول دارید که برخی وسایل هم صرفا جهت پر کردن فضا استفاده میشوند و نقش جدی ندارند. مثلا در یک اتاق، هم مبل و تلویزیون هست هم قابل عکس و آینه و حتی گلدان. حالا ممکن است طراح صحنه برای اینکه آن اتاق طبیعی یا زیباتر به نظر برسد در طول فیلمبرداری یا نمایش، هیچ استفاده خاصی از آن لوازم نکند.از وقتی موج فعالیت در حوزه نوجوان یکباره شکل گرفت؛ خیلی از مجموعهها دیدند هم میتوانند پزش را بدهند و هم حس کردند بالاخره یک میدان بکر و جدید است و میشود از آن پول درآورد. برای همین با سیل گستردهای از مجموعهها و فعالان فرهنگی و غیرفرهنگی مواجه شدیم که آمدند وسط میدان و خواستند قلمرو نوجوانان را تسخیر کنند.همین ناآگاهی وبیتجربگی شان هم کاردست نوجوانها داد. مثلا فکر میکردند برنامه نوجوانانه برنامهای است که نوجوانها در آن حضور داشته باشند. برای همین برنامههای چندصد هزار نفره راه میانداختند که نوجوانها بیایند توی آن فضا را پر کنند. گرچه یک جوالدوز به دیگران زدیم یک سوزن هم باید به قشر قابل توجهی از خود نوجوانها زد که باعث میشوند برداشت عمومی مردم از آنها و هم سن و سال هایشان موجوداتی بیمصرف که همیشه سرشان توی بازی و گوشی و تفریح است باشد.
من اینجا بدون تو!
یک وقت برای اینکه کسی را مورد توجه قرار ندهیم و خلاصه آدم حسابش نکنیم لازم است او را از جایی که هستیم بیرون کنیم یا اصلا راهش ندهیم. مدیری را فرض کنید که اجازه ورود یک کارمند یا حتی ارباب رجوع را به داخل اتاقش ندهد. معنی این عمل کاملا روشن است و همان بیتوجهی که عرض شد مد نظر اوست. درباره نوجوانها وقتی صحبت از این کردیم که مثلا به یک پسر یا دختر ۱۶ ساله اجازه نمیدهیم وارد دایره رای دهندگان شود؛ یا خیلی سادهتر، به بهانهای از یک محفل بزرگسال خارجش میکنند، همین بیتوجهی صورت گرفته و خلاصه قلمروش کوچکتر شده است. ولی یک مدل بیرحمی و بیتوجهی دیگر هم دارد در مورد این نسل اتفاق میافتد. مثلا نوجوان ممکن است برای خودش یک اتاق داشته باشد که اگر پدر و مادر ترجیح بدهند در طول شبانه روز یک بار هم به فرزندشان سر نزنند و این هم خودش بیتوجهی است. شما وقتی به مغازهای در محلهتان نمیروی بازهم قلمرو او را کوچک کردهای چون داشتههایش بیاثر شدهاند.
بگذریم که خیلی از بزرگترها و والدین نه از فضای مجازی و دنیای پیچیدهاش آگاهی درستی دارند؛ نه دنیای بازیها و استریم و امثال آن را میشناسند و نه حتی از پاتوق نوجوانشان در فلان کافه خبر دارند.شاید برای همین است که وقتی ما در تحریریه نوجوانه که دورهم فکر میکنیم و حرف میزنیم، به واژه «برمودا» میرسیم. جزیرهای که حتی برخی از اسمش هم هراس دارند و تقریبا نه کسی متولی آن میشود و نه کسی جرات نزدیک شدن به آن را دارد. جایی شبیه قلمرو نوجوانان خودمان. حالا نوجوانها که عاقبت گلیم خودشان را از آب بیرون میکشند ولی خب تهش میشود اینکه هر از گاهی اقدام یک یا تعدادی نوجوان کلاه از سر بزرگترها بیندازد و از خواب بیدارشان کند!