خاطره‌گویی پیشکسوتان و هنرمندان برنامه «صبح جمعه با شما»

یادش بخیر قدیما

یکی از برنامه‌های پرطرفدار رادیویی که کمتر کسی آن را نشنیده، برنامه «صبح جمعه با شما»ست که با عناوین مختلف روی آنتن رادیو ایران رفته، برنامه‌ای که با گذشت سال‌ها هنرمندان و مردم با آن خاطره دارند و هنوز هم یاد آن روزها می‌کنند. در این صفحه خاطرات هنرمندان را یادآوری کردیم.
کد خبر: ۱۴۲۶۸۸۲
نویسنده مریم کریمی - روزنامه‌نگار
یادش بخیر قدیما
 

۱- وقتی دکمه ضبط خاموش بود

اصغر سمسارزاده: به یاد دارم ما در میدان ارگ ضبط برنامه داشتم. یک صدابردار داشتیم که نمی‌دانم مشکل خانوادگی داشت یا این‌که یکی از اعضای خانواده‌اش مریض بود. خلاصه خیلی به‌هم ریخته بود. نیم‌ساعتی از اجرای ما گذشت که خطاب به ما گفت: آقا دست نگه دارید! ما متعجب شدیم که چه اتفاقی افتاده است؟ خلاصه او هم با شرمندگی گفت: من فراموش کردم دکمه ضبط را بزنم! بنده خدا یادش رفته بود (می‌خندد) البته ما اصلا ناراحت نشدیم، چون همه با هم رفیق بودیم و کلی هم خندیدیم.

۲- ماجرای خنده‌های مردم

جواد انصافی: 
ما در این برنامه دو گروه بودیم و یک هفته در میان اجرا داشتیم. یک گروه آقای نوذری و یک گروه هم آقای عیوضی و عبدالهی که کارگردانی و نویسندگی را به‌عهده داشتند. درواقع اوستا، عبدلی و جانعلی همه در این گروه بودند. گروه ما یک وزنه‌ای مثل آقای نوذری را کم داشت. ما به این فکر بودیم که چطور بیشتر تماشاچی را بخندانیم تا بیشتر از اجرا لذت ببرند. خلاصه تصمیم گرفتیم که عبدلی و اوستا را با لباس اجرا کنیم؛ مثل این‌که تماشاچی تئاترآمده، ما هم زنده اجرا می‌کردیم و مردم هم کلی می‌خندیدند. بعدازمدتی گروه مقابل متوجه شد حتی زمانی هم که ما کلام نداریم، جمعیت می‌خندند، به‌همین‌دلیل یکی را فرستاده بودند تا  ببینند چه اتفاقی‌افتاده که حتی زمانی هم که کلامی بیان نمی‌شود، تماشاچی می‌خندد و لذت می‌برد. 

۳- گل می‌گفتیم و گل می‌شنیدیم

امیر پارسی: 
همه روزهایی که اجرای برنامه جمعه ایرانی را به‌عهده داشتیم برای‌مان خاطره است؛ همه قدیمی‌ها دور هم جمع می‌شدیم، گل می‌گفتم و گل می‌شنیدیم. یادش بخیر رضا عبدی، آقای هرندی، تورج نصر و... همیشه دور هم جمع می‌شدیم و یاد خاطره‌های قدیم می‌افتادیم و می‌خندیدیم. خیلی خوش بودیم. همه اینها خاطره است؛ تمام دورهمی‌ها، دوستان قدیمی، یادش بخیر!

۴- درددل مردم

نسرین زارع:
 این برنامه از همان آغاز متعلق به مردم بود. خوب به یاد دارم که همه همیشه این برنامه را دوست داشتند. حتی خودم هم از بچگی صبح‌های جمعه، رادیو را به آشپزخانه می‌بردم و وقتی کارهایم را انجام می‌دادم، این برنامه را هم گوش می‌کردم. آنچه در این برنامه گفته می‌شود، درددل مردم است و آنچه که در دل جامعه اتفاق می‌افتد. 

۵- تنبک دردسرساز

ایزد کاویانی: 
زمستان بود و هوا بسیار سرد. من همراه یکی از کارکنان فضای سبز برای گرم کردن تنبکم به زیرزمین رفتم. یکی از بچه‌ها منو صدا زد که زنده‌یاد آقای نوذری با شما کار دارد. من هم با عجله از پله‌ها که تقریبا هم یخ زده بود بالا می‌رفتم که تنبکم افتاد از وسط دو نیم شد. آن زمان هم فقط همین تنبک بود و در داخل استودیو هم سرتاسر تماشاچی نشسته بود. چاره‌ای نداشتم، رفتم استودیو هشت و تنبک را بین دوپایم نگه داشتم و شروع کردم به ضرب زدن.

۶- نوذری کاربلد گروه

​​​​​​​علیرضا جاویدنیا:
 ما گروه مستقلی بودیم که نه دچار مکررات می‌شدیم، نه درجا می‌زدیم و نه مطلبی از جایی کپی می‌شد و... زنده یادآقای نوذری کاربلد بود و ما گروهی بودیم که از لحاظ موسیقی، متن، بافت برنامه و نویسندگی و... همه چیز عالی بود و مخاطبان از اجراها لذت می‌بردند. الان بعد از گذشت این همه سال هنوز هم مردم من را در خیابان یا جایی می‌بینند، یاد آن روزها می‌کنند و می‌گویند که ما با برنامه شما زندگی کردیم. امیدوارم لیاقت محبت خدا و مردم داشته باشیم.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها