جام جم سرا: در همه این موارد هم مثل انسانهای سرگشته رفتار میکنید. شاید بعضیها این عنوان را قبول نداشته باشند اما چه بخواهید و چه نخواهید، دچار «بیماری یخچال گرایی» شدهاید؛ نوعی بیماری که کمی شبیه طنز است، ولی نوعی از رفتاری است که جوانهای دهه ۶۰ و ۷۰، جوانان عصر دیجیتال به آن دچار شدهاند. بدانید که این نوع رفتار خیلی هم بیسابقه نیست.
کامو، موروسو و مردی که از کوه بالا میرود
احتمالا مخاطبانی که این نوشته را میخوانند، «بیگانه» آلبر کامو را خواندهاند. در این رمان ما با شخصیتی روبروییم به نام مورسو، مرد جوانی که صبحها، طبق عادت سر کار میرود، ساعت چهار به خانه برمی گردد، نان و تخم مرغ میخورد و ظرفهای انبوه نشسته را کنار میزند تا ظرف کثیف دیگری را به آن اضافه کند. مورسو، حتی زمانی که دست به اسلحه میبرد و مرد عرب را میکشد، دقیقا نمیداند چه کرده است. حتی زمانی که او را دادگاهی میکنند و زندانی میشود دقیقا نمیداند برایش چه روی داده است. او از این جهت شبیه بسیاری از ماست، انگار سراغ یخچالی رفته و نمیداند از جان این سردخانه چه میخواهد.
کامو در آثار دیگرش هم قهرمانهای (شما بخوانید ضد قهرمان) شبیه به این دارد. مثلا در کتاب غیرداستانی «افسانه سیزیف» او به یکی از اسطورههای یونان باستان رجوع میکند و براساس افسانه سیزیف، کتابی فلسفی مینویسد. سیزیف از سوی خدایان نفرین شده تا سنگی را به نوک قله کوه ببرد اما هر بار که به نزدیک قله میرسید، حادثهای سبب میشود تا سنگ به ته دره فرو افتد و سیزیف از نو شروع کند. به این ترتیب او تا ابد این کار را ادامه خواهد داد و میداند که سنگ را به نوک قله نتواند رساند. این افراد انگار چیزهایی را در زندگیشان گم کردهاند و مدام در جستجوی آنند اما از آنجایی که بسیار گشتهاند و به هدف نرسیدهاند، دیگر دنبال چیزی نیستند. حتی در مرحلهای بدتر، شاید بعضیهایشان از همان اول هم دنبال چیزی نبودند و اصلا انگیزهای برای جستجو نداشتند. آنها بیماران یخچال گرایی دوران خود بودهاند که شباهت بسیاری را با دوران ما دارند، اما به طور قطع تفاوتهایی هم وجود دارد.
ما شبیه نگهبان لویی شانزدهم شدهایم که بیآنکه بداند، کاری را انجام میدهد. او روزی در محوطه کاخ خود مشغول قدم زدن بود که سربازی را کنار یک نیمکت در حال نگهبانی دید. از او پرسید تو برای چی اینجا قدم میزنی و از چی نگهبانی میدهی؟ سرباز دستپاچه جواب داد قربان افسر گارد من را اینجا گذاشته و به من گفته خوب مراقب باشم!
لویی، افسر گارد را صدا زد و پرسید این سرباز چرا اینجاست؟ افسر گفت قربان افسر قبلی نقشه قرار گرفتن سربازها سر پستها را به من داده، من هم به همان روال کار را ادامه دادم! مادر لویی او را صدا زد و گفت من علت را میدانم. زمانی که تو سه سالت بود، این نیمکت را رنگ زده بودند و پدرت به افسر گارد گفت نگهبانی را اینجا بگذارند تا تو روی نیمکت ننشینی و لباست رنگی نشود! و از آن روز ۴۱ سال میگذرد و هنوز روزانه سربازی اینجا قدم میزند.
بخش زیادی از ایمیلهای دریافتی هر کدام از ما از کسانی است که دوست نداریم روزی زنگ خانه را بزنند و داخل بیایند! در فیسبوک و توییتر هم وضع ارتباطی ما بیشتر شبیه کسی است که در یک جزیره متروک گیر افتاده و از سر تنهایی پیامی را نوشته در یک بطری توی اقیانوس میاندازد تا ببیند چه کسی ممکن است آن را بخواند و لایکی بزند و نظری بدهد |
ما کارهایی را انجام میدهیم، بیآنکه به درستی بدانیم چرا و به چه دلیل.
نداشتن تفریح و تنوع در زندگی
یکی از دغدغههای نسل دیجیتال، نداشتن تنوع و تفریح واقعی در زندگی است. این روزها، همه به خوبی میدانند که آبشار نیاگارا چند متر است، یا شمال کشور چه جاذبههایی دارد اما چند نفر این مکانها را از نزدیک دیدهاند؟ ما این روزها حتی به جای شرکت در رویدادهای اجتماعی، بیشتر آنها را لایک میکنیم. مثلا چندی قبل دیدم یکی از دوستان، پیشنهاد کرده بود که رقم کمی را هر روز کنار بگذاریم تا به کودکان بیسرپرست کمک کنیم اما فکر میکنید دوستانی که این آگهی را دیده بودند چه کردند؟ آنها فقط یک لایک میزدند و رد میشدند.
اینهاست که باعث میشود نسل ما، تنوع کمی در زندگیاش داشته باشد. صبح که از خواب بلند میشویم، یکی از اولین کارهایمان رساندن خودمان به گوشی، تبلت یا حتی لپ تاپ و چک کردن ایمیلها و فیسبوک و توییتر و هزار اعتیاد دیگر است. من که شخصا قبل از باز شدن درست چشمها، موبایلم را چک میکنم. البته میدانم که نباید دنبال اتفاق خاصی باشم و در بهترین شرایط، چندتایی به لایکهای اینستاگرامم اضافه شده و هیچ ایمیلی آنقدر مهم نیست که خواندن حالا و ۱۰ دقیقه بعدش تفاوتی داشته باشد.
این ماجرا در لحظه به لحظه بقیه روز هم ادامه دارد. دائما پشت کامپیوتر و با هر بار دور شدن از کامپیوتر نگاه کردن به موبایل و تبلت. بالا و پایین کردن فیسبوک و توییتر و چرخیدن در فهرست بلندبالای وبلاگها و گوش کردن به رادیوهای اینترنتی تا برگشتن به خانه و پریدن پشت لپ تاپ و به تخت رفتن با یک گوشی یا تبلت در دست.
شاید در بسیاری از موارد دنبال اخبار خاصی هم نیستیم. فقط ایمیلها را چک میکنیم و تقریبا از این همه هرزنامه (اسپم) خسته میشویم. ۷۰ درصد ایمیلهای دریافتی هر کدام از ما از کسانی است که دوست نداریم روزی زنگ خانه را بزنند و داخل بیایند و در فیسبوک و توییتر هم وضع ارتباطی ما بیشتر شبیه کسی است که در یک جزیره متروک گیر افتاده و از سر تنهایی پیامی را نوشته در یک بطری توی اقیانوس میاندازد تا ببیند چه کسی ممکن است آن را بخواند و لایکی بزند و نظری بدهد.
بودن دائمی در شبکه اجتماعی و ارتباطات رایانهای حتی یک ارتباط دوستانه هدفمند هم نیست و. شاید بهترین اسم برای این پیگیری دائم شبکههای اجتماعی که همه به آن دچار شدهایم، «ولگردی دیجیتال» باشد که اسم دیگر همان بیماری یخچال گرایی است. البته تحقیقی جدید در دانشگاه کالیفرنیا میگوید که گشت زدن در وب باعث بالا رفتن توان تصمیم گیری آدمها و قوی شدن توان استدلالی آنها میشود.
این مسئله نه به خاطر کسب اطلاعات بیشتر که به دلیل تقویت مسیرهای مغزی اتفاق میافتد. اسکنهای مغزی این تحقیق نشان میدهد که تعداد مدارهای روشن شده حین گشتن در اینترنت حتی از تعدئاد مدارهای روشن هنگام مطالعه هم بیشتر است اما اینکه چه اتفاقهایی برای روحیه انسان میافتد، از آن چیزهایی است که باید بیشتر در موردش تحقیق شود.
این روزها مطالعات متنوع عصبشناختی که تلاش میکنند ظرفیتهای عملیاتی مغز را افزایش دهند، تاکید بسیاری دارند بر «بازی» و حتی از آن بالاتر «هیچ کار نکردن». این محققان به شرکتها پیشنهاغد میدهند که کارمندانشان را در ساعاتی از روز بیکار بگذارند تا مغز بتواند بدون هدف روشن بماند.
گفته میشود این روشن بودن بدون هدف باعث روشن شدن مسیرهای عصبی میشود که در زندگی روزمره و شغلی، آگاهانه سراغشان نمیرویم و دقیقا به همین دلیل است که هنگام «هیچ کاری نکردن» گاهی ایدههای عجیب یا راه حلهای بدیعی به ذهنمان میرسد که قبلا هیچگاه به آنها فکر نکرده بودیم.
در فلسفه کلمه «پوچ» به تعارض بین تمایل نوع بشر برای جستجوی ارزش درونی و معنا در زندگی و ناتوانی انسان در یافتن آن اطلاق میشود. در اینجا «پوچ» به معنای «ناممکن از لحاظ منطقی» نیست، بلکه بیشتر به معنای «ناممکن از لحاظ منطقی» نیست، بلکه بیشتر به معنای «ناممکن از لحاظ انسانی» است.
ذهن انسان و جهان هیچکدام به صورت جدا پوچی را سبب نمیشوند، بلکه «پوچی» از طبیعت متناقض این دو با هم برمی آید. هیچ انگاری بنابراین یک مکتب فلسفی است که بیان میکند تلاش انسان برای یافتن معنا در نهایت با شکست مواجه میشود، زیرا میزان خالصی اطلاعات و محدوده بسیار گسترده نادانستهها قطعیت را ناممکن میکند و با این حال برخی از هیچ انگاران بر این عقیدهاند که با با وجود چنین حقیقتی فرد باید پوچی را بپذیرد و به جستجو و پژوهش برای یافتن معنا ادامه دهد.
بطالت و یخچال
چنانچه گفتیم، بطالت یکی از دلایلی است که در نهایت بدل به بیماری یخچال گرایی میشود. واژه انگلیسی «idleness» به معنی بطالت برابر با کلماتی مانند بیکاری، تنبلی، بیهودگی، سستی، بیحالی و بیکارگی است. معانی گوناگون بطالت نشان میدهد که با مفاهیم متفاوت و در عین حال مشابهی روبرو هستیم.
در بررسی پژوهشهای علمی انجام شده در مورد بطالت نیز این چندگانگی دیده میشود. تنوع معانی و برداشتهای موجود از بطالت نشان میدهد که با پدیدهای دارای معنی صریح و مشخص سروکار نداریم. بنابراین فهم درست آن نیازمند رجوع به برخی قراین و مفاهیم دیگر مانند کار، زمان، هدف، پوچی، ملال، استراحت و فراغت است.
ویرجینیا وولف میگوید: «در بطالت و رویاهای ماست کهگاه حقیقت فرو نهفته بالا میآید و آشکار میشود.» یا آگاتا کریستی معتقد بود که اختراعزاده بطالت است و نه احتیاج، و آنتوان چخوف مینویسد هیچ شادی نیست که با بطالت برابر نباشد و تنها آنچه بیفایده است، میتواند لذتبخش تلقی شود. و بالاخره فیلسوف معروف برتراند راسل مقالهای در ستایش بطالت نوشته است که در آن با نگاهی انتقادی نسبت به کار و انواع آن میگوید که نیل به شادی و سعادت بشر در تقلیل سازمان یافته کار تحقق مییابد.
بطالت تنش عصبی به وجود میآورد که در ارتباط نزدیک با گرسنگی قرار دارد، بنابراین افراد سعی میکنند با پرخوری یا پرنوشی تنش خود را کاهش دهند که هر دو منجر به چاقی میشود |
نکته مهم برای ما این است که بطالت دقیقا با استراحت فکر همراه نیست. مثلا شما خسته و کلافهای و نمیدانی چه کنی، اما ذهنتان آرام هم نیست. به این ترتیب میتوان گفت که بطالت در بسیاری از موارد با خستگی، استرس و فرسودگی همراه خواهد بود و شما بدون آنکه کاری انجام داده باشی، خستهای. بطالت دارای اثرات منفی جسمانی و روانشناختی است و شما حس میکنی در حال از دست دادن انرژی هستی، در حالی که در واقعیت چنین نیست. شما به همین دلیل است که مدام سراغ یخچال میروید، بدون آنکه بدنتان واقعا به غذا نیاز داشته باشد.
افزایش وزن و چاقی که خود مادر بسیاری از بیماریها به شمار میآید، یکی از پیامدهای دورههای طولانی بطالت است. بطالت سوخت و ساز بدن را کم میکند و بدن مستعد تجمع چربی در بافتها میشود. افراد برای سوزاندن کالریهایی که مصرف میکنند، نیاز به فعالیت دارند و وقتی مدتها غیرفعال هستند، کالریهای ذخیره شده تبدیل به چربی میشود.
بطالت تنش عصبی به وجود میآورد که در ارتباط نزدیک با گرسنگی قرار دارد، بنابراین افراد سعی میکنند با پرخوری یا پرنوشی تنش خود را کاهش دهند که هر دو منجر به چاقی میشود.
بیماری یخچال گرایی، یا هر اسم دیگری، این روزها به شدت ما را تهدید میکند واصلا حواسمان به این مسائل نیست. انگار دچار مرگی خاموش شدهایم.|میگنا
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد