وقتی اعداد حرف می‌زنند

هجمه‌ها علیه نتایج نظرسنجی‌های صداوسیما همواره ادامه دارد‌‌؛ حمله‌هایی که بیش از آن‌که ضربتی و ناگهانی باشد، ماهیتی فرسایشی دار‌د. گویی هر از گاهی، با بیرون کشیدن نام یک سریال قدیمی، پیکره مرکز تحقیقات صداوسیما آماج این یورش قرار می‌گیرد‌‌؛ روزی با سریال‌های مهران مدیری، روزی با «پایتخت» و روزی دیگر با «یوسف پیامبر». این موج مخالفت نه از جنس نقد روشمند که بیشتر شبیه تلاش برای زیرسؤال بردن اصل سنجش مخاطب و اعتبار اعداد و آمار‌است.
هجمه‌ها علیه نتایج نظرسنجی‌های صداوسیما همواره ادامه دارد‌‌؛ حمله‌هایی که بیش از آن‌که ضربتی و ناگهانی باشد، ماهیتی فرسایشی دار‌د. گویی هر از گاهی، با بیرون کشیدن نام یک سریال قدیمی، پیکره مرکز تحقیقات صداوسیما آماج این یورش قرار می‌گیرد‌‌؛ روزی با سریال‌های مهران مدیری، روزی با «پایتخت» و روزی دیگر با «یوسف پیامبر». این موج مخالفت نه از جنس نقد روشمند که بیشتر شبیه تلاش برای زیرسؤال بردن اصل سنجش مخاطب و اعتبار اعداد و آمار‌است.
کد خبر: ۱۵۳۶۶۸۸
نویسنده اکبر یداللهی - گروه رسانه
 
در این میان اما یک واقعیت را نمی‌توان نادیده گرفت؛ تلویزیون با تغییر ریل حرکتی خود، با ساخت آثار متنوع، با باز گذاشتن درها به روی هنرمندان و چهره‌ها و با احترام به سلیقه و خاطره جمعی مخاطبان، توانسته نه‌تنها جلوی روند کاهشی مخاطبان را بگیرد، بلکه نشانه‌هایی روشن از افزایش اقبال را هم به ثبت برساند. این همان نکته‌ای است که محسن شاکری‌نژاد، رئیس مرکز تحقیقات صداوسیما، بارها بر آن تأکید کرده است‌‌؛ این‌که سیاست‌های جدید، به‌جای انکار ریزش مخاطب، به‌دنبال مهار و معکوس کردن آن‌بوده‌است. 
بازگشت پایتخت نمونه‌ای روشن از این تغییر رویکرد است‌‌؛ سریالی که بار دیگر توانست مخاطب را پای تلویزیون و تلوبیون بنشاند. این روزها نیز «شیش‌ماهه» مهران مدیری با استقبال قابل‌توجهی همراه شده است. در کنار اینها، سریال‌هایی چون «طوبی»، «مهیار عیار» و «مادر سوجان» نیز دیده شدند، مخاطب پیدا کردند و حتی مطالبه برای ساخت فصل‌های بعدی آنها شکل گرفت. اینها همه نشانه‌هایی است از این‌که تلویزیون، برخلاف تصویر سیاهی که برخی ترسیم می‌کنند، هنوز توان ارتباط با مخاطب را دارد. 
نکته مهم دیگر، صراحت در تصمیم‌گیری است. شاکری‌نژاد به‌عنوان رئیس مرکزی که هم مسئول نظرسنجی و تأثیرسنجی است و هم پژوهش و ارزیابی، بدون تعارف اعلام کرده برنامه‌ای که درصد مخاطب پایینی داشته یا بیننده نداشته باشد، از کنداکتور حذف می‌شود. این حرف پیش‌تر هم از زبان مدیران دیگر شنیده شده بود‌‌؛ چنان‌که رئیس مرکز سیمرغ نیز رسما اعلام کرد اقبال مردم، معیار اصلی ادامه یا توقف یک سریال است. این یعنی اعداد و آمار، صرفا تزیینی یا تبلیغاتی نیستند، بلکه در تصمیم‌سازی نقش واقعی دارند. 
اگر به جلسه اخیر شاکری‌نژاد با خبرنگاران برگردیم، فضای جلسه بیش از هر چیز کارشناسانه و شفاف بود. برخلاف سال‌های گذشته که شاید کمتر شاهد باز شدن جزئیات روش‌های سنجش مخاطب بودیم، این‌بار رئیس مرکز تحقیقات، خبرنگاران را به دل فرآیند برد‌‌؛ به مرکز تحقیقات، به اتاق‌های سنجش، به داده‌ها و فرمول‌ها. او تلاش کرد به ابهام‌ها و شائبه‌هایی که معمولا در فضای رسانه‌ای مطرح می‌شود، پاسخ دهد‌‌؛ پاسخ‌هایی علمی، مستدل و مبتنی بر تجربه‌جهانی. 
البته طبیعی است که این توضیحات همگان را راضی نکند؛ چرا که گروهی از منتقدان، نه تمایلی به حضور در چنین جلساتی دارند و نه پرسش‌های خود را در فضای کارشناسی طرح می‌کنند. مسأله اصلی این گروه، به‌نظر می‌رسد نه روش نظرسنجی، بلکه اصل اعلام عدد ۷۰‌درصد مخاطب تلویزیون است‌‌؛ عددی که با تصویر ذهنی آنها از وضعیت رسانه‌ملی همخوانی ندارد. پرسش اینجاست: این افراد تلویزیون را چگونه رصد می‌کنند؟ با چه ابزار و معیاری؟ آیا هدف، فهم واقعیت است یا صرفا مچ‌گیری و تخریب؟
به‌نظر می‌رسد مسأله برخی، شفافیت نیست؛ بلکه مقاومت در برابر تحول است؛ تحولی که حالا به «نهضت فصل دوم‌سازی» آثار موفق رسیده؛ تحولی که به نوستالژی و خاطره‌سازی احترام می‌گذارد، به مطالبه مخاطب برای بازگشت چهره‌ها توجه می‌کند و آن را نه ضعف، که سرمایه می‌داند. این رویکرد را می‌توان هم روی آنتن دید و هم در برنامه‌ریزی برای مناسبت‌هایی چون نوروز و رمضان انتظارش را کشید.
یکی از محورهای اصلی انتقادها، نوع و نحوه نظرسنجی در صداوسیماست. شاکری‌نژاد در این‌باره صریح و روشن توضیح داد که روش‌های مورد استفاده در مرکز تحقیقات، مبتنی بر استانداردهای جهانی است. او یادآوری کرد که مؤسساتی چون نیلسن در آمریکا و بارب در انگلستان، سال‌هاست به‌صورت علمی مخاطبان رسانه‌ها را رصد می‌کنند و صداوسیما نیز از همان الگوها و شیوه‌ها در سنجش شبکه‌های تلویزیونی و رادیویی استفاده می‌کند. این مقایسه، بیش از آن‌که دفاعی باشد، تلاشی برای قرار‌دادن بحث در چارچوب حرفه‌ای و بین‌المللی است.
بحث دیگر، به تعریف «مخاطب» بازمی‌گردد؛ همان عدد ۷۰ درصدی که محل مناقشه شده است. شاکری‌نژاد یک‌بار دیگر توضیح داد که مؤسسات معتبر جهانی، استانداردهایی مشخص برای تعریف مخاطب دارند. برای مثال، آفکام در بریتانیا، کسی را مخاطب تلویزیون می‌داند که دست‌کم ۱۵ دقیقه در هفته تماشاگر باشد. مرکز تحقیقات صداوسیما اما معیار سختگیرانه‌تری را انتخاب کرده و ۱۵ دقیقه تماشای روزانه را ملاک قرار داده است. افزون بر این، فرمول مشخصی برای محاسبه میزان مخاطب وجود دارد که در آن، از افراد پرسیده می‌شود در شبانه‌روز چند دقیقه برنامه‌های صداوسیما را می‌بینند. این شفاف‌سازی، دست‌کم نشان می‌دهد عددها از دل پرسش‌های مشخص بیرون می‌آید، نه از حدس و گمان.
حتی پای بودجه صداوسیما هم به این بحث‌ها باز شد. شاکری‌نژاد با مقایسه‌ای قابل تأمل، به بودجه بی‌بی‌سی اشاره کرد که بخش عمده آن از مردم تأمین می‌شود و رقمی بالای هزار میلیارد تومان دارد، در حالی که بودجه سال آینده رسانه‌ملی ایران ۳۵ هزار میلیارد تومان برای ۱۶۰ شبکه رادیویی و تلویزیونی است؛ بودجه‌ای که حدود ۹۰ درصد آن صرف حقوق و دستمزد می‌شود. این مقایسه، بیش از آن‌که توجیه‌گر باشد، ابعاد پیچیده اداره یک رسانه‌ملی گسترده را نشان می‌دهد.
بحث برودکست و برودبند، یا همان رقابت تلویزیون سنتی با فضای مجازی، یکی دیگر از محورهای جدی این نشست بود. شاکری‌نژاد با استناد به آمارهای مؤسسات معتبر جهانی گفت که کاهش مخاطب تلویزیون، پدیده‌ای جهانی است. حتی در آمریکا، برنامه‌هایی که بیش از ۱۰ درصد مخاطب داشته باشند، به‌ندرت دیده می‌شوند. بخشی از این افت، نتیجه رقابت شدید فضای مجازی با تلویزیون است. با این حال  وقتی این آمار در کنار عدد ۷/۶۵ درصد مخاطب تلویزیون ایران قرار می‌گیرد، تصویر متفاوتی به‌وجود می‌آید؛ تصویری که نشان می‌دهد با وجود همه فشارها و تغییرات رسانه‌ای، میانگین مخاطب صداوسیما هنوز از بسیاری از تلویزیون‌های جهان بالاتر است.
او همچنین به روند تاریخی مخاطب اشاره کرد؛ به سال‌های ۱۳۸۵ و ۱۳۸۶ میزان مخاطبان به ۸۸‌درصد رسیده بود و سال ۱۳۹۴ که روند کاهشی آغاز شد؛ روندی که تا ۱۴۰۲ ادامه داشت و همسو با جریان جهانی بود. نکته کلیدی اما اینجاست که به گفته شاکری‌نژاد، ازسال۱۴۰۳این روند متوقف شده ونشانه‌های تثبیت و حتی بازگشت مخاطب دیده می‌شود.
نکته جالب‌توجه دیگر، اشاره به مخاطبان خردسال، کودک و نوجوان بود؛ گروهی که معمولا در بحث‌های رسانه‌ای کمتر به آنها پرداخته می‌شود. شاکری‌نژاد اعلام کرد که میزان مخاطب در این گروه سنی، نزدیک به ۸۰ درصد است؛ عددی که اگر درست تحلیل شود، می‌تواند آینده رسانه‌ملی را روشن‌تر نشان دهد.
آنچه از این نشست بر جای ماند، نه فقط مجموعه‌ای از عدد و نمودار بلکه یک مواجهه مستقیم و بی‌واسطه با خبرنگاران بود. شاکری‌نژاد  با سابقه دانشگاهی و آشنایی با فضای پرسش و پاسخ، به سؤالات بدون طعنه و کنایه پاسخ داد، چیزی را ناگفته نگذاشت و تلاش کرد ابهامی بی‌پاسخ نماند. دست‌کم در میان خبرنگاران حاضر، این احساس شکل گرفت که با روایتی شفاف و مستدل روبه‌رو هستند؛ روایتی که شاید همه را قانع نکند اما نمی‌توان آن را نشنیده‌گرفت. 
در جمع‌بندی این روایت، می‌توان گفت آنچه امروز بیش ازهرزمان دیگری اهمیت دارد، نه دعوا بر سر عددها بلکه پذیرش منطق عدد و روش است. نظرسنجی، اگر بر پایه استانداردهای علمی و شفاف انجام شود، نه ابزار تبلیغاتی است و نه عصای معجزه؛ بلکه چراغی است برای تصمیم‌گیری. آنچه شاکری‌نژاد و مرکز تحقیقات صداوسیما بر آن تأکید کردند، دقیقا همین جایگاه است: آمار برای فهم واقعیت، نه پنهان‌سازی آن.
واقعیت این است که رسانه‌ملی، مانند همه تلویزیون‌های جهان، در میانه یک گذار تاریخی قرار دارد؛ گذاری از انحصار برودکست به رقابت سنگین با برودبند و فضای مجازی. در چنین شرایطی، حفظ مخاطب، خود یک موفقیت است و متوقف کردن روند ریزش، دستاوردی قابل‌توجه محسوب می‌شود. وقتی این توقف با نشانه‌هایی از بازگشت مخاطب همراه می‌شود، دیگر نمی‌توان آن را صرفا حاصل «بازی با اعداد» دانست؛ بلکه باید آن را نتیجه تغییر سیاست‌ها و توجه به ذائقه مخاطب تلقی کرد.
از سوی دیگر، احترام به خاطره جمعی، بازگرداندن برندهای موفق تلویزیونی و میدان دادن دوباره به چهره‌هایی که با مردم پیوند عاطفی دارند، نشان می‌دهد تحول الزاما به معنای بریدن از گذشته نیست. اتفاقا تجربه اخیر صداوسیما نشان می‌دهد پیوند هوشمندانه گذشته و حال،  می‌تواند پلی برای عبور از بحران مخاطب باشد. این همان مسیری است که امروز در قالب فصل دوم‌سازی، احیای سریال‌های محبوب و تنوع ژانرها در حال طی شدن است.
درنهایت، اگر نقدی قرار است به صداوسیما وارد شود، این نقد زمانی اثرگذار خواهد بود که برپایه گفت‌وگو، داده و حضور در میدان باشد؛ نه براساس پیش‌فرض‌ها و تصویرسازی‌های ذهنی. نشست اخیر مرکز تحقیقات، دست‌کم یک پیام روشن داشت: درهای گفت‌وگو باز است و آمار، قابل توضیح و دفاع. شاید وقت آن رسیده باشد که به‌جای فرسایش رسانه‌ملی با هجمه‌های تکراری، نقد را به ابزاری برای اصلاح و پیشرفت تبدیل کنیم؛ مسیری که هم به نفع رسانه است و هم به سود‌مخاطب.
newsQrCode
برچسب ها: رسانه ملی
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها