درباره حق و حقوق نوجوانان به بهانه سالگرد تولد هفته‌نامه نوجوانه

فرمانروایان بدون قلمرو

انگشت اتهام به سمت کیست؟

کاهش فاجعه‌بار نمرات دانش‌آموزان و جملاتی مشابه، مدتی است که تیتر خبرگزاری‌های مختلف شده. معاون حقوقی و امور مجلس وزارت آموزش و پرورش از افت دو نمره‌ای میانگین معدل دانش‌آموزان در امتحانات رشته‌های نظری نهایی خرداد امسال خبر داده و برای توضیح علت این اتفاق گفته است: «راهبرد مطالعه دانش‌آموزان صحیح نیست و در مطالعه دروس به مفاهیم مهم، کلیدواژه‌ها و حفظ کردن توجه داشتند.» به همین دلیل برای بررسی بیشتر ابعاد این موضوع با آقای طالب‌زاده، کارشناس حوزه‌ آموزش و پرورش گفت‌وگو کردیم.
کد خبر: ۱۴۴۵۳۹۰
نویسنده فاطمه پورابراهیم - نوجوانه
 
آیا لازم است قبل از ورود به بحث موردنظر نکات یا مقدماتی را از شما بشنویم؟
مقدمه‌ اول این که تمام تلاش سیستم آموزش و پرورش و معلم باید در جهت تحقق اهداف یادگیری باشد. معتقدم اگر به مجموعه کارهایی که در سیستم آموزش و پرورش صورت می‌گیرد‌ از بخش ستادی گرفته تا بخش سمت نگاه بکنیم، نمی‌توانیم به طور کامل تایید کنیم تمام فعالیت‌ها در جهت یادگیری است. 
مقدمه‌ دوم این است که یادگیری بین دانش‌آموزان با سبک‌های مختلفی صورت می‌گیرد اما بحث دقیق‌تر و مهم‌تری وجود دارد. این‌که ما در نسل‌های مختلف دانش‌آموزی و بنا به اقتضائات محیطی با تغییر در سبک‌های یادگیری مواجه خواهیم شد. مثلا سبک یادگیری دانش‌آموزان دهه‌های مختلف با یکدیگر متفاوت است.
مقدمه سوم این است که ما در عصر فناوری اطلاعات زندگی می‌کنیم، عصری که این فناوری بر روش تدریس غلبه پیدا کرده است. یعنی قبلا ما می‌گفتیم یک معلم برای تحقق اهداف یادگیری از تکنولوژی کمک می‌گیرد اما امروز قاطعانه می‌توانیم بگوییم تکنولوژی اطلاعات و ارتباطات بر روش تدریس غلبه دارد. یعنی این که تکنولوژی جهت حرکت معلم را مشخص می‌کند.
 
شما افت نمره‌های دانش‌آموزان را نشانه‌ تغییر ارزش‌های نسل جدید و افت ارزش علم در جامعه می‌دانید؟
ما با یک شکاف نسلی رو‌ به رو هستیم. نسل جدید ارزش‌های خاص خود را دارد و هویتش را کاملا متفاوت تعریف می‌کند. بنابراین حتما در نگاه به مدرسه و علم دچار تغییر نیز هستند. منتها باید در نظر داشت که مثلا یکی از اعتقاداتی که دانش آموزان نسل جدید دارند، این است که بر این باورند مدرسه یا دانشگاه کارش انتقال آموزه‌های قدیمی‌است و نمی‌تواند مسائل جدید را حل کند. این هم یک نگاه جهانی بوده و مختص ایران نیست.

به نظرشما این افت نمرات، طبق گفته‌های مسئول مربوط دلیلی صرفا مرتبط با روش مطالعه دارد یا دلایل دیگری باعث افت تحصیلی دانش‌آموزان در سال‌های اخیر شده است؟ 
نباید این موضوع را محدود به دو سه سال اخیر یا پنج سال اخیر کنیم، چراکه اگر میانگین درصدی که دانش‌آموزان در کنکور می‌زنند را از ۱۵سال پیش تا حالا بررسی کنیم، این شیب نزولی را می‌بینیم. ما می‌توانیم دلایل مختلفی را بشماریم اما یکی از مهم‌ترین دلایل افت تحصیلی دانش‌آموزان مربوط به تغییر سبک‌های یادگیری آنها در دو دهه اخیر است. به خاطر حضور قدرتمند فناوری اطلاعات و ارتباطات، سبک‌های یادگیری دانش‌آموزان، تفاوت‌های چشمگیری پیدا کرده ولی روش‌های تدریس ثابت مانده است.پس نمی‌توانیم مقصر این افت تحصیلی را دانش‌آموزان بدانیم، چراکه مسیر حرکت دانش‌آموزان و آموزش و پرورش متفاوت است. 
 
با توجه به کاهش یک‌میلیون‌نفری دانشجویان درچهار‌سال اخیر‌به‌نظرشما دلیل این کاهش علاقه به دانشگاه درمیان نسل‌جدید چیست؟
نگاهی بین نسل ضد و آلفا وجود دارد که ما بعد از این احتمالا بیشتر هم با آن مواجه خواهیم شد. بخش عمده‌ای از این نسل‌ نگاه‌شان به دانشگاه مثل مدرسه است، یعنی همان‌طور که قبل‌تر گفتیم، اینها را نهادهای قدیمی می‌دانند. نهاد‌هایی که صرفا آموزه‌های قدیمی را به دانش‌آموز و دانشجو انتقال می‌دهند و بنابراین نمی‌توانند مسائل زندگی آنها را حل کنند.آنها نمونه‌هایی هم می‌بینند از کارآفرین‌های مهم دنیا که ابتدا در نظام دانشگاهی وارد شدند و سپس نیمه‌کاره رها کردند و توانستند آدم‌های موفقی در بین مردم جهان شوند. بنابراین با خود می‌گویند الزاما این درست نیست که اگر ما وارد نظام دانشگاهی شویم، می‌توانیم مسائل‌مان را حل کنیم یا دانشگاه بتواند مسائل ما را حل کند. به‌عبارتی دانشگاه تنها راه برای موفقیت نیست، البته هر کشوری دلایل خاص خود را دارد، مثلا در بعضی کشورها یکی از دلایلی که جمعیت دانشجویی کاهش پیدا می‌کند، این است که فرد محاسبه می‌کند برای این‌که درس بخواند، باید این مقدار وام بگیرد و این‌قدر هزینه کند و وقتی فارغ‌التحصیل شد به آن میزانی که هزینه مالی و زمانی کرده، بهره نبرده و در زندگی‌اش پیشرفت نکرده است.در کشور ما هم دلایل خاص خودش را می‌تواند داشته باشد ولی در حقیقت علت این موضوع این است که دانشگاه هم مثل مدرسه به نظامی تبدیل شده که کارآمدی خودش را دارد و حل مسائل را از دست می‌دهد. دانشجویان معتقدند دانشگاه هم دارد به سمت سبک معلم محور حرکت می‌کند و نه سبک دانشجو محور یا دانش‌آموز محور، یعنی معلم است که تعیین می‌کند دانشجو چگونه درس بخواند. منظور از معلم آن نظام در حقیقت برنامه‌ریزی دانشگاه است و تا آنها متوجه بشوند که جامعه چقدر تغییر پیدا کرده، یکدفعه می‌بینیم فرسنگ‌ها فاصله بین مسائل واقعی جامعه و نظام برنامه‌ریزی دانشگاه وجود دارد. یعنی دانشجو فارغ التحصیل می‌شود و وقتی پا به زندگی می‌گذارد، می‌بیند کوچک‌ترین مسائل زندگی‌اش هم با آموخته‌های دانشگاهی‌ او قابل حل نیست. 
 
شما خودتان دانش‌آموزان را تشویق و توصیه به ادامه تحصیل می‌کنید؟ 
پاسخ به این سوال، مقداری سخت است. من این‌طور به دانشجویانم می‌گویم که فکر نکنید کل چیزی که در دانشگاه یاد می‌گیرید، باعث می‌شود مسائل زندگی شما حل شود. یعنی اگر شما دانشجوی دانشگاه فرهنگیان هستید، فکر نکنید اگر چهار سال در این دانشگاه درس بخوانید بعد از فارغ‌التحصیلی، معلم خوبی می‌شوید. اگر این‌طور فکر کنید همین که رفتید سر کلاس، می‌بینید مسائل و دنیای دانش‌آموزان چیز متفاوتی‌است. من به دانشجویانم می‌گویم که حتما ادامه تحصیل بدهید ولی در کنار ادامه تحصیل حتما به مسائل اساسی حوزه‌ای که دارید درس می‌خوانید هم توجه کنید. یعنی اگر در دانشگاه فرهنگیان درس می‌خوانید در واحد کارورزی‌تان حتما خود را به چالش بکشید. این را به همه‌ رشته‌ها می‌شود تعمیم داد. فردی می‌تواند دکترا هم بگیرد ولی در کنارش نگاهش یک نگاه پژوهشی و علمی به مسائل جدید باشد. باید سبک برعکس بشود یعنی به جای این‌که استادان به دانشجویان مطلب منتقل کنند، دانشجو استاد‌ها را این‌گونه به چالش بکشد. آن موقع این تحصیل، موفق خواهد بود اما اگر با همان سبک سنتی جلو بر‌ویم و منتظر باشیم استاد یک چیزی بگوید و ما عین همان تئوری را  پیاده ‌کنیم که مسائل حل ‌شود، از ادامه تحصیل در دانشگاه هم نتیجه خاصی نمی‌گیریم.
 
طبق شواهد موجود در جامعه، بعضا این عدم علاقه به ادامه تحصیل و رها کردن آن، پا در دوره‌ نوجوانی می‌گذارد و سنین پایین را درگیر این مسأله می‌کند؛ تحلیل شما در این باره چیست؟
موردی که در سؤال قبل گفتیم در حوزه‌ مدرسه هم اتفاق افتاده. یعنی دانش‌آموزان در کنار مدرسه آمدن و صرفا درس‌ها را پاس کردن، می‌روند بلاگر می‌شوند یا کارهای دیگر انجام می‌دهند و مهارت‌های دیگر کسب می‌کنند. این اتفاق بیانگر این است که ما چقدر در نظام آموزشی‌مان نقص داریم. یعنی نظام آموزشی به طور اساسی به مسأله‌ مهارت آموزی توجه ندارد و خود دانش‌آموزان احساس می‌کنند نیاز به مهارت‌هایی دارند. ولی ما در مدارس وقتی سعی می‌کنیم دانش‌آموزان را وادار به حفظ کردن یکسری مطالب کنیم، او طبیعتا می‌بیند که هیچ چاره‌ای وجود ندارد و مسائل دنیا چیزهای دیگری‌است و مدرسه در یک دنیای موازی به سر می‌برد و خودش دست به کارهایی می‌زند که ممکن است درست هم نباشد ولی متاسفانه اتفاق می‌افتد. 
 
به نظر شما ساز و کار قانونی و نظارتی برای جلوگیری از رواج چنین سبک زندگی بین نوجوانان لازم است؟ 
به نظر من، اگر به دنبال این باشیم که ساز و کار قانونی برای این مسأله بگذاریم، یک نگاه کنترلی است. هرقدر سطح کنترلگری ما افزایش یابد، فعالیت‌های‌دانش‌آموزان زیرزمینی‌تر می‌شود.هرقدرهم فعالیت‌های زیرزمینی افزایش یابد، نظارت بر آنها سخت‌تر می‌شود.
 
پیشنهاد خودتان چیست؟ 
بهتر است بگوییم باید رویکردمان مدیریتی باشد. یعنی بیاییم تغییر هویت و تغییر نسل و تغییر سبک‌های یادگیری را بپذیریم، به رسمیت بشناسیم، نظام تربیت معلم‌، نظام برنامه‌ریزی درسی و روش‌های تدریس و سبک‌های مدیریتی مدرسه را متناسب با این تغییرات هویتی نسلی و یادگیری تنظیم کنیم و این به معنای عقب‌نشینی نیست بلکه به معنای واقع‌نگری است.
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها