حسین فردوست از جمله چهرههای شاخص و در عین حال مرموز دوران پهلوی است. او در سال ۱۲۹۶ در جنوب تهران به دنیا آمد و در خانوادهای هشت نفره، متشکل از مادربزرگ، پدر، مادر و پنج فرزند بزرگ شد. پدرش سیفالله، یکی از افسران ژاندارمری بود که تا درجه سروانی ارتقا یافت و سپس بازنشسته شد. فردوست تحصیلات ابتدایی را در سال 1310 در دبستان نظام به پایان رسانید و از سال 1310 تا 1315 دوره تحصیلات متوسطه را در آموزشگاه لهروزه سوئیس سپری کرد. در دوران تحصیلات متوسطه در سوئیس با محمدرضا پهلوی همدرس بود. فردوست در سال 1324 وارد دانشکده حقوق دانشگاه تهران شد و در رشته حقوق قضایی کارشناسی گرفت و در سالهای 1332 ـ 1335 دوره دکتری حقوق را در فرانسه گذراند. فردوست خدمات نظامی را در سال 1315 آغاز کرد و تا سال 1338، به دستور شاه و با هدایت MI6 در رأس دفتر ویژه اطلاعات قرار گرفت.
مناصب نظامی فردوست
فردوست در سالهای عمر خود در مشاغل زیر خدمت میکرد:
سال 1317 نامبرده فرمانده گروهان 5 هنگ 1 پیاده پهلوی
سال 1318 نامبرده کفیل فرمانده گروهان توپ 37 هنگ پهلوی
سال 1320 نامبرده منتسب به لشکر 1 مرکز
سال 1320 نامبرده مأمور به دفتر نظامی شاهنشاهی
سال 1322 نامبرده مأمور کسب اطلاعات
سال 1323 نامبرده رئیس دایره 2 رسیدگی به شکایات
سال 1326 نامبرده طی دوره تکمیلی دانشکده افسری
سال 1327 نامبرده پایان دوره تکمیلی
سال 1327 نامبرده رئیس دایره 1 آجودانی دفتر نظامی شاهنشاهی
سال 1327 نامبرده مربی رسته پیاده دانشکده افسری
سال 1327 نامبرده فرمانده گردان 4 احتیاط دانشکده افسری
سال 1328 نامبرده فرمانده گردان 3 سال 1 گارد دانشکده افسری
سال 1329 نامبرده معاون رسته پیاده دانشکده افسری
سال 1330 نامبرده ضمن انتصاب به وزارت جنگ مأمور به اداره دادرسی ارتش
سال 1330 نامبرده کارمند دادگاه علیالبدل تجدیدنظر دادرسی ارتش
سال 1331 نامبرده منتسب به وزارت جنگ جهت عزیمت به فرانسه
سال 1332 نامبرده ضمن انتساب به وزارت جنگ مأموریت مشاور حقوقی وزارت جنگ
سال 1333 نامبرده کارمند دادگاه تجدیدنظر دادرسی ارتش
سال 1334 نامبرده افسر بازرسی رستههای مختلف دایره 3 دفتر نظامی شاهنشاهی
سال 1334 نامبرده منتسب به دانشگاه جنگ طی دوره ستاد
سال 1335 نامبرده استاد دانشکده عملیات و آموزش
سال 1338 نامبرده منتقل به گارد شاهنشاهی
سال 1338 نامبرده رئیس دفتر ویژه اطلاعات گارد شاهنشاهی.
فردوست در 1317 درجه ستوان دومی داشت، در 1319 به ستوان یکمی ارتقاء یافت و در سال 1323 سروان شد؛ در 1327 سرگرد بود و در 1332 سرهنگ دومی گرفت و در 1333 سرهنگ شد. فردوست در 1339 به درجه سرتیپی ارتقاء یافت و در 1343 سرلشکر شد. وی در 1347 درجه سپهبدی گرفت و در 1354 ارتشبد شد. فردوست به زبانهای انگلیسی و فرانسه آشنایی داشت و اندکی نیز زبان آلمانی میدانست. همسر ارتشبد فردوست طلا و تنها فرزندش شاهرخ نام داشت. وی در سالیان طولانی فعالیت دهها نشان افتخار داخلی و خارجی گرفته است. فردوست که از اوایل 1338 به گارد شاهنشاهی منتقل شده بود، در اول آبان 1338 به ریاست دفتر ویژه اطلاعات گارد شاهنشاهی منصوب شد. در 28 آبان 1341 به دستور شاه قائممقام ساواک شد. در 19 فروردین 1352، فردوست از قائممقامی ساواک کناره گرفت و به ریاست سازمان بازرسی شاهنشاهی منصوب شد و این سمت را همراه با ریاست دفتر ویژه اطلاعات تا پایان عمر رژیم پهلوی دارا بود.
فردوست پس از انقلاب اسلامی
فردوست پس از سقوط رژیم پهلوی از کشور خارج نشد و پس از مدتی دستگیر و زندانی شد و در دوران بازداشت، سلسله یادداشتهایی برجای گذاشت که به همراه متن مصاحبههای تلویزیونیاش، تحت عنوان خاطرات ارتشبد سابق حسین فردوست بارها چاپ و منتشر شده و با اقبال گسترده علاقمندان به مطالعه تاریخ دوران سلطنت پهلوی قرار گرفت. فردوست به دلیل ارتباط نزدیکش با شاه، ریاست طولانیاش بر دفتر ویژه اطلاعات و سازمان بازرسی شاهنشاهی و نیز قائممقامی دیرپایش در ساواک، بیش از هر کس دیگری درباره زوایای پیدا و پنهان ساواک اطلاعات داشت.
ارتشبد فردوست با پیروزی انقلاب در ۲۲ بهمن ۵۷ تا پنج سال بعد به صورت نیمه پنهان در ایران زندگی کرد اما سرانجام در تاریخ ۱۳۶۲/۸/۱۲ نیروهای اطلاعاتی، او را در خانه پدریاش در خیابان وصال شیرازی دستگیر کردند.
فردوست در مجموع ۵۲ سال از زندگی ۷۶ سالهاش را در ارتباط نزدیک با محمدرضا شاه پهلوی گذراند و مسلم بود خاطرات و ناگفتههای زیادی درباره آن دوران دارد. این چنین بود که خاطرات و اعترافات او پس از انقلاب اسلامی و دستگیریاش منتشر شد. هرچند ناظران سیاسی چه در زمان انتشار خاطرات و چه پس از آن در صحت برخی از مطالب آن تردید کردند اما مجموعه خاطرات وی حاوی بسیاری از ناگفته و ناشنیدههای عصر پهلوی است.
اقدامات فردوست در بحبوحه انقلاب و پس از پیروزی آن قابل تامل است. پس از فرار شاه و تشکیل دولت ۳۷ روزه بختیار وی از کسانی بود که به گفته مقامات در ناامیدی آنان از وضعیت موجود، نقش اساسی داشت. فردوست در خاطراتش عملکرد خود علیه حکومت پهلوی در زمان اوجگیری انقلاب را تأیید میکند. از جمله، فردوست در صدور اعلامیه بیطرفی ارتش در صبح ۲۲ بهمن ۱۳۵۷، که منجر به پیروزی نهایی انقلاب شد، نقش تعیین کننده داشت.
او در خاطراتش مینویسد: «صبح روز ۲۲ بهمن، طبق معمول، به بازرسی رفتم. حدود ساعت ۹:۳۰ یا ۱۰ قرهباغی از ستاد ارتش تلفن کرد و گفت که کمیسیون از ساعت ۷:۳۰ تشکیل شده و تیمساران اعضاء کمیسیون میخواهند که شما هم تشریف بیاورید. گفتم: الساعه حرکت میکنم. حدود نیم ساعت بعد به ستاد ارتش رسیدم. حدود ۱۰۰ سرباز مسلح در محوطه و پشت نردهها گشت میزدند. وارد اتاق کنفرانس شدم. حاضرین در اتاق برای احترام از جا بلند شدند. در اتاق کنفرانس حدود ۳۰ افسر بودند که به علت کمی صندلی ۵ - ۶ نفر در انتهای سالن ایستاده بودند. سرلشکر خسرو داد و سرلشکر امینی افشار، فرمانده لشکر یک گارد، جزء ایستادگان بودند. اکثر حضار سپهبد و تعدادی سرلشکر و سه ارتشبد (قرهباغی، شفقت و من) بودند. همه لباس نظامی بر تن داشتند و من طبق معمول با لباس سیویل بودم. قرهباغی در محل رییس قرار گرفت و سمت راست او به ترتیب شفقت، من، بدرهای، ربیعی، حبیباللهی و غیره و سمت چپ سپهبد حاتم (جانشین رییس ستاد) و دیگران نشسته بودند. قرهباغی رو به من کرد و گفت: از صبح این کمیسیون تشکیل شده و بحث بر سر این است که آیا ارتش از بختیار حمایت کند یا نه؟ نظرات موافق و مخالف هست و تاکنون نظر کمیسیون مشخص نشده. بنابراین اعضاء کمیسیون خواستند که شما بیایید و نظر خود را اعلام کنید. بدرهای (فرمانده نیروی زمینی) در کنار من نشسته بود. از او سوال کردم: چه عدهای در اختیار دارید؟ گفت: صبح حدود ۷۰۰ نفر بودند که تا این لحظه زیاد که نشدهاند ممکن است کم هم شده باشند! از او سوال دیگری نیز کردم. پرسیدم: مگر خیالی دارید؟ بدرهای پاسخ داد: نه! کدام خیال؟! و افزود: اگر ما بتوانیم از سربازخانهها دفاع کنیم خیلی کار کردهایم! مشخص بود که خیلی نگران است، ولی آرامش خود را کاملاً حفظ میکرد. سپهبد ربیعی، که سمت راست بدرهای نشسته بود با دقت زیاد به حرفهای من گوش میکرد (احتمال میدادم که اگر آمریکا بخواهد کودتایی بکند او فرد شماره یک آنها خواهد بود). خسرو داد و امینی افشار نیز با دقت به حرفهای من توجه داشتند. سپس خطاب به حاضرین گفتم: قانون وظیفه ارتش را مشخص کرده و آن وظیفه عبارت است از حفاظت از مرز و بوم ایران در مقابل ارتش متجاوز بیگانه و در وظیفه ارتش نوشته نشده که از نخستوزیر هم باید پشتیبانی کند. بنابراین تیمسارانی که موافقند دست خود را بلند کنند. همه بلند کردند و ربیعی موقعی بلند کرد که او را نگاه کردم. (البته این سخن من صحیح نبود زیرا قانون به استفاده از ارتش علیه دشمنان داخلی و نیز در حکومت نظامی نیز اشاره داشت). سپس به سپهبد حاتم گفتم: لطفاً مطلبی در این زمینه بنویسید و قرائت کنید که اگر نظراتی بود تصحیح شود و به امضاء اعضاء کمیسیون برسانید و بلافاصله بدهید به رادیو که به عنوان خبر فوقالعاده پخش کند! حاتم متن را نوشت و قرائت کرد و همگی موافق بودند. متن برای امضاء اول به شفقت داده شد که امضاء کند. او گفت که من وزیر جنگ دولت بختیارم و نمیتوانم امضاء کنم. من امضاء کردم و به ترتیب به امضای سایرین رسید. در این زمان قرهباغی ۲ بار به اتاق مجاور رفت و به بختیار تلفن کرد. بار اول با عجله مراجعت کرد و گفت: اگر این صورتجلسه امضاء شود خواهد رفت! گفتم: هیچ یک از آقایان نگفتند که بروند. ما وظیفه ارتش را در قبال نخستوزیر مشخص کردیم. قرهباغی دو مرتبه از اتاق خارج شد و مجدداً با عجله مراجعت کرد و گفت: بختیار رفت! در این اثنا که قرهباغی برای مکالمه با بختیار در سالن نبود، حاتم از فرصت استفاده کرد و گفت: ارتشبد قرهباغی مرا که جانشین او هستم یک ماه است که نپذیرفته، ولی هر روز صبح تا غروب با ژنرال هایزر جلسه دارد و هم اکنون نیز هایزر در ستاد است! سپهبد طباطبایی نیز نزد من آمد و گفت: اگر اعلیحضرت مراجعت کند ما که این صورتجلسه را امضاء کردهایم چه خواهیم شد؟ گفتم: بگویید من مسوولم! طباطبایی تشکر کرد.»
فردوست دلیل پذیرش دولت بختیار و سپس انقلاب اسلامی ایران را علاقهمندی به کشوری دارای حکومت مردمی و جایگاهی والا در بین مردم دانسته است. فردوست، ضمن نارضایتی از مریضی و دربهدری محمدرضا شاه، با انتقاد از او معتقد بود وی و خاندانش به چپاول ملت پرداختند. او از وقوع انقلاب و پایان یافتن این مسائل، اظهار رضایت میکرد.
با وجود اعترافات فردوست بسیاری از سران گرفتار آمده رژیم پهلوی خود فردوست را نیز یکی از حلقههای فساد در جامعه میدانستند. چهرهای که جریان انقلاب، او را مجبور کرد که از رژیم انتقاد کند. ارتشبد قرهباغی وی را یکی از افرادی میداند که تا چند روز پیش از امضای بیانیه اعلام بیطرفی ارتش، از راهکارهایی چون کودتا، طرح جلوگیری از ورود امام به ایران و فرود اجباری هواپیمای امام برای نجات حکومت پهلوی دفاع میکرده است. او معتقد است با اوجگیری انقلاب، اعلام بیطرفی ارتش، تنها چاره سران ارتش برای رهایی از پاسخگویی در برابر دادگاههای انقلاب بود و فردوست نیز به همین دلیل با آن همراه شد.
زندگی شخصی و مرگ
حسین فردوست دو بار ازدواج کرد. همسر اولش پریچهر نام داشت که بعد از جدایی از وی با احمدعلی شیبانی ازدواج کرد. حاصل این ازدواج فرزند پسری به نام شاهرخ بود که در حدود یک سال و نیم پس از انقلاب از کشور خارج شد. فردوست همسر دیگری به نام طلا نیز داشت که او هم به دنبال وقوع انقلاب و دستگیری فردوست کشور را ترک گفت. فردوست بعد از بازداشت در سال ۱۳۶۲ حدود چهار سال در بازداشت به سر برد و در این مدت به نگارش خاطرات خود پرداخت. او در نهایت در ۲۸ اردیبهشت ماه ۱۳۶۶ بر اثر سکته قلبی درگذشت و در بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شد.
منابع : سایت تاریخ ایرانی و کتاب ساواک ، مظفر شاهدی ، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد