ساواک از زبان مدیران آن

آیا ساواک پاشنه آشیل شاه شد؟

ساواک در دورانی که نصیری ریاست آن را به عهده داشت به جای طرح نقشه‌های دقیق و اساسی برای مبارزه با خرابکاری و فعالیت‌های ضدرژیم، به یک رشته اعمال خشونت‌آمیز و وحشیانه و ایجاد مزاحمت‌های بی‌مورد و نابجا برای طبقات مختلف مردم پرداخت.
کد خبر: ۷۹۷۰۳۹
آیا ساواک پاشنه آشیل شاه شد؟

هنگامی که پس از ماه‌ها ناآرامی رژیم پهلوی در سراشیبی سقوط قرار گرفته و انقلابیون نظام سیاسی دیگری را بر بنیانی‌ نوین پی‌افکندند، پیرامون ریشه‌‌ها، روند و دلایل سقوط حکومت پهلوی اظهارنظر و تحلیل و ارزیابی‌های فراوان و مفصلی توسط افراد، گروه‌ها و محافل مختلف سیاسی، اجتماعی و مطبوعات ابراز شد که هر یک با آوردن برخی زوایای پیدا و پنهانی که مجموعه حکومت را شکل می‌داد و نیز عوامل مؤثری که به انحاء گوناگون در این مجموعه دخیل بودند، به ریشه‌یابی و واکاوی عوامل و دلایلی برآمدند که توانست به تدریج رژیم پهلوی را به نیستی بکشاند.

آیا ساواک پاشنه آشیل شاه شد؟

ساواک از جمله مهمترین سازمان‌های وابسته به حکومت بود که در بسیاری از منابع موجود و نیز آسیب‌شناسی‌های ارائه شده، عملکرد آن در سالیان طولانی فعالیت، در ردیف نخستین عوامل سقوط پهلوی آورده‌ شده است. بسیاری بر این باور بودند که متوقف نشدن حیطه و حوزه فعالیت ساواک در چارچوب‌های قانونی، هر چند در کوتاه‌مدت به ظاهر در تحکیم موقعیت رژیم پهلوی مفید بود، اما در درازمدت دامنه مخالفت‌های عمومی را گسترش داد و نهایتاً خود به عامل مهمی در توسعه کمی و کیفی مخالفت‌ها و نارضایتی‌های عمومی تبدیل شد.

برخی تصریح کرده‌اند که اخبار، گزارشات و اطلاعاتی که ساواک درباره اوضاع اجتماعی و سیاسی کشور و موقعیت مخالفان، معارضان و منتقدان حکومت تهیه کرده و در اختیار مسئولان امر قرار می‌داد، با واقعیت امر همخوانی نداشت. چه بسا گزارشات ارسالی ساواک پس از چند واسطه تأثیرگذار که می‌توانستند در محتوای آن دست برده و شمایی دلخواه از وضعیت سیاسی و اجتماعی کشور در اختیار مسئولان امر و به‌ ویژه شخص شاه قرار دهند، به مقصد نهایی تسلیم می‌شد. برخی دیگر بر این باورند که ساواک هیچ‌گاه به شناخت و ارزیابی درست و دقیقی از مجموعه تحولاتی که در کشور می‌گذشت، نرسید و گزارشات آسیب‌شناسانه و تحلیلی این سازمان که دست‌مایه اصلی مسئولان امر در حکومت و به‌ویژه شخص شاه برای بررسی و ارزیابی موقعیت حکومت در برابر مخالفان، معارضان و منتقدان و سایر عوامل خطرآفرین برای حکومت بود، عمدتاً بی‌پایه و فاقد حداقل چارچوب‌های دقیق کارشناسانه بود. با این احوال برخی از نیروهای ساواک که سالیان طولانی در این سازمان فعالیت می‌کردند پس از پیروزی انقلاب اسلامی مدعی شدند که آنان برای شناخت علل و عوامل بسیاری که سبب‌ساز گسترش نارضایتی‌های عمومی می‌شد، مطالعات قابل توجهی انجام داده و نتایج تحقیقات و فعالیت‌های آسیب‌شناسانه خود را طی گزارشات مستند و مفصلی در اختیار رؤسای وقت ساواک قرار می‌دادند. اما این گزارشات به ندرت از سوی شاه مورد توجه قرار می‌گرفت و چه بسا موجبات خشم و آزردگی خاطر وی نیز فراهم می‌آمد. برخی نیروهای ساواک تصریح کرده‌اند که شخص نصیری چند بار آنان را به دلیل تهیه این گزارشات فراخوانده و متذکر شده بود که شاه حاضر به شنیدن و خواندن این گونه گزارشات نگران‌کننده نیست و از آنان خواسته بود بر اینگونه گزارش نویسی‌های آسیب‌شناسانه و نگران‌کننده پایان دهند. شاه علاقمند بود که سرویس اطلاعاتی او همواره گزارشات سرگرم‌کننده‌ای حاوی تمجید و تحسین از روش حکومت‌داری او ارائه دهد و چنین بنمایاند که گویی اتباع و رعایای اعلیحضرت همایونی! در کمال خوشی و شادمانی به دعاگویی و ثنای او مشغول بوده و کشور به سرعت راه ترقی و تعالی را می‌پیماید. گفته می‌شد که شاه علاقمند بود دستگاه اطلاعاتی و امنیتی او (ساواک) اخبار و گزارشات محرمانه‌ای درباره زندگی شخصی و بی‌بند و باریها و فساد اخلاقی رجال، درباریان و نظایر آن را به او گزارش کند تا موجبات تفریح و شادمانی او فراهم آید.
آیا ساواک پاشنه آشیل شاه شد؟

این ذائقه اطلاع‌خواهی‌های شاه از ساواک و دیگر مراجع امنیتی، از سوی مسئولان امر در ساواک و دفتر ویژه اطلاعات امری شناخته شده بود. در بسیاری موارد، ساواک ترجیح می‌‌داد یافته‌های خود را درباره اوضاع نابسامان سیاسی و اجتماعی کشور با فرح دیبا که گویی بیش از شاه آمادگی شنیدن و خواندن اخبار و گزارشاتی از این نوع را داشت، در میان نهد. گفته شده که شاه حتی گزارشاتی که در آستانه انقلاب توسط موساد ارائه شده و طی آن او را نسبت به گسترش ناآرامی‌ها در آینده‌ای نه چندان دور هشدار داده بود، نادیده گرفته و از طریق ساواک برای همتای اسرائیلی پیام فرستاده بود که ارسال این گونه اخبار ترسناک را که به زعم شاه شایعاتی بیش نمی‌توانست تلقی شود، متوقف کند. اما شاه مدت کوتاهی پس از سقوط سلطنتش طی مصاحبه‌ای تصریح کرد که ساواک به دلیل عدم درک صحیح از روند تحولاتی که موجبات گسترش مخالفت‌های عمومی را فراهم آورده بود، نقش قابل‌توجهی در سقوط او داشت؛ شاه اضافه کرد که ساواک برای جلوگیری از سقوط نهایی حکومت او تلاش قابل‌اعتنایی نداشت.

شاه ساواک را متهم کرد که هیچ‌ شناختی از مخالفان اصلی حکومت او ـ علما و روحانیون ـ نداشت و چنین تصور می‌کرد که به نقش فعال روحانیون در عرصه تحولات سیاسی و اجتماعی کشور برای همیشه پایان داده است. شاه ساواک را بی‌اطلاع و ناتوان از تحلیل و ارزیابی وزن و موقعیت اجتماعی و سیاسی مخالفانش معرفی کرده است. البته ساواک جرأت ارائه گزارشات دقیق از موقعیت سیاسی و اجتماعی رژیم پهلوی در مقابل مخالفان حکومت نداشت و به همین دلیل معمولاً گزارشاتی برای شاه ارسال می‌شد که موجبات شعف و شادمانی او فراهم آید. با این احوال بسیاری از منابع بر این باورند که به رغم ناخشنودی شاه از شنیدن و یا خواندن گزارشات مستند درباره مشکلات و بحران‌های سیاسی و اجتماعی دامن‌گیر حکومت، ساواک نیز از ارزیابی دقیق و به موقع خطرات بالقوه و بالفعلی که حکومت را تهدید می‌کرد، ناتوان بود. در این میان به‌ویژه هنگامی که حرکت پرشتاب مردم در دوره انقلاب فرا رسید، رژیم غافلگیر شد و نه ساواک، نه شاه و نه سایر مراجع مسئول در حکومت برنامه‌ای برای مواجهه با آن نداشتند. به تبع اتهامات واهی که شاه طی سالیان طولانی به مخالفان خود داده و همه را صرفاً کمونیست، خائن و نظایر آن لقب می‌داد، ساواک نیز تحت‌تأثیر این ادبیات، در گزارشات آسیب‌شناسانه خود هم دیدگاه‌های شاه را درباره مخالفان سیاسی حکومت تکرار می‌‌کرد و به همین دلیل نه این سازمان و نه شاه و نه سایر مسئولان به درستی نقاط ثقل مخالفت‌ها و تعارضات اجتماعی و سیاسی را درک نمی‌کردند.
آیا ساواک پاشنه آشیل شاه شد؟

برخی عوامل ساواک هم پس از پیروزی انقلاب اسلامی اعتراف کردند که هم حکومت و هم دوستان و هم‌پیمانان خارجی آن صرفاً خطر بالقوه و بالفعل کمونیست‌ها و گروه‌های چپ را یادآور می‌شدند و توجهی به سایر کانون‌های مخالفت نداشتند. گفته شده که نیروهای ساواک ارتباط قابل‌توجهی با لایه‌های مختلف اجتماعی نداشتند و اصولاً تصور این که علما و روحانیون و اساساً دین و مذهب بُن‌مایه مخالفت با رژیم پهلوی قرار گیرد، در نزد ساواک و مجموعه حکومت امری قابل اعتنا نبود.

دست‌اندرکاران و کارگزاران حکومت در خاطرات و نوشته‌های خود ساواک را متهم کرده‌اند که درک صحیحی از قدرت و نفوذ علما و روحانیون در میان مردم که نهایتاً در رأس راهبری و هدایت ناآرامی‌ها قرار گرفتند، نداشت و اطلاعات و گزارشاتی که این سازمان درباره فعالیت‌های سیاسی روحانیون و ارتباطشان با امام خمینی در خارج از کشور ارائه می‌داد، ناچیز و در عین حال بسیار سطحی و ناپخته می‌نمود. اسدالله علم وزیر دربار مورد اعتماد و نزدیک به شاه در خاطرات روز 31 اردیبهشت 1349 خود هشدار می‌دهد که ساواک به عنوان مهمترین نیروی اطلاعاتی و امنیتی کشور اخبار و گزارشات دقیق و مستندی از وضعیت سیاسی، اجتماعی و اقتصادی حاکم بر کشور در اختیار شاه قرار نمی‌دهد و در همان حال شاه نیز ترجیح می‌دهد همان گزارشات نه چندان قابل‌اعتنای ساواک را آئینه تمام‌نمای ممالک محروسه تحت حاکمیتش تلقی کند. حتی با آغاز دوران انقلاب هم هنوز ساواک نمی‌خواست و یا نمی‌توانست بپذیرد که منشأ حرکت مردم نه گروه‌های چپ و کمونیستی بلکه علما و روحانیون هستند؛ تا جایی که مأموران ساواک تلاش می‌کردند حوادثی نظیر واقعه 19 دی 1356 قم و سپس واقعه 29 بهمن 1356 تبریز را به کمونیست‌ها و گروههای چپ نسبت دهند.

تحلیلگران حوادث و رخدادهای سیاسی، با بررسی کارنامه ساواک معتقدند که هم حکومت و هم حامیان خارجی آن در غرب، از همان آغاز سمت و سوی فعالیت ساواک را در مسیر مبارزه با کمونیسم و گروه‌های چپ متمرکز کرده و دشمن اصلی حکومت را حزب توده و گروه‌های طرفدار بلوک شرق و شوروی دانستند. ساواک نیز بر این توهم پای فشرد و به تبع آن بخش عظیمی از مردم که در زمره مخالفان، معارضان و منتقدان حکومت قرار گرفتند در معرض نگاه آسیب‌شناسانه ساواک قرار نداشتند و ساواک به کانون‌های اصلی مخالفت با رژیم پهلوی دست نیافت. بنابراین هر چند بخشی از ناکارآمدی ساواک به مسائل درونی این سازمان بازمی‌گشت اما بخش عمده مسائل و دلائلی که موجبات گسترش نارضایتی‌های عمومی را فراهم آورد، در نظام سیاسی بیمار کشور ریشه داشت و اساساً رژیم استبدادی، حقوق فردی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی مردم را نقض می‌کرد و ناگزیر محکوم به شکست بود.
آیا ساواک پاشنه آشیل شاه شد؟

منوچهر هاشمی مدیرکل اداره کل هشتم ساواک

برخی از مدیران ارشد ساواک در خاطرات خود به دلایل گسترش فساد و روش‌های غیرانسانی که موجبات گسترش ناآرامی‌ها را فراهم آورد، اشاره کرده‌اند. از جمله منوچهر هاشمی مدیرکل اداره کل هشتم ساواک در بخش‌هایی از خاطرات خود با اعتراف و اشاره به فساد گسترده‌ای که در ساواک حاکم بود و عامل گسترش روزافزون مخالفت‌های عمومی شد، اشاره کرده است:

«به طور کلی روند تکامل غالب سازمان‌های اطلاعاتی، حتی در جوامع دارای دموکراسی، در جهت افزون‌طلبی در قدرت و اعمال اراده در همه شئون است، چه رسد به جوامعی که به اراده فرد یا افراد به خصوصی، اداره می‌شوند. در چنین جوامعی این سازمان‌ها سریعاً رشد می‌کنند و خود را به حکومت و دستگاه رژیم نزدیک و سپس تحمیل می‌‌کنند. این کار دلایل خاص خودش را دارد که ساده‌ترین و روشن‌ترین و در عین حال قوی‌ترین آنها این‌ که، در ذات غالب نظام‌های استبدادی و دیکتاتوری فساد است، انحراف از اصول و عدول از قانون است. آلودگی و زیاده‌طلبی هست؛ زور است. تجاوز به حقوق دیگران است و بالاخره مجموعه‌ای از آنچه به آن در عرف سیاسی انحطاط گفته می‌شود، هست. سازمان‌های اطلاعاتی و امنیتی در این قبیل رژیم‌ها اگر هموار کننده راه این انحرافات و آلودگی‌ها نباشند، حداقل در جریان آنها قرار می‌گیرند و دقیقاً به این دلیل که چون خود عامل اجرای آن برنامه‌ها برای دیگران هستند، این حق برایشان به وجود می‌آید که چرا برای خود نباشند. اگر هم عامل اجرا نباشند، به دلیل آگاهی از زیر و بم همه کارها در مورد همه افراد، از صدر تا ذیل مملکت و اطلاع از نقاط ضعف آنها، از این آتو برای بسط قدرت خود و تحمیل خود به حکومت استفاده می‌‌کنند. این رابطه تا جایی حاکم است.

نکته دیگر در مورد جوامع آلوده به فساد اینکه، در این جوامع غالب نهادها و دستگاه‌ها و مسئولین امور و حتی مطبوعات و احزاب، حتی احزاب طراز نوین، که رسالت اصلاح و پیشرفت جامعه را دارند آلوده‌اند. چطور می‌شود توقع داشت که سازمان اطلاعات برآمده از چنین جامعه‌ای از همه آلودگیها و انحرافات مبرا باشد. منظور از ذکر این نکته‌ها هرگز این نبوده که ساواک ‌آلودگی‌هایی از این نوع داشت و این ادعا هم نباید باشد که از همه انحرافات و عدول از اول مبرا بود. ولی به جرئت و قوت می‌توان گفت که کژی‌ها و کاستی‌های ساواک در مقایسه با بسیاری از سازمان‌های مشابه، در حداقل میزان خود بود.

اگر ساواک از جهاتی قابل انتقاد باشد، که هست، مربوط به عملکرد کل سیستم بود که در این باره گفتنی زیاد است. از آن جمله اینکه علیرغم تصمیمات اولیه، که باید همه کادر سازمان، مثل کشورهای پیشرفته از بین غیرنظامیان انتخاب و با گذراندن دوره‌های آموزشی لازم به تدریج جایگزین نظامیان در همه رده‌ها بشوند، مشاغل و سمت‌های آن تقریباً در بست در دست نظامیان باقی ماند و خود سازمان هم مانند ارتش و سایر واحدهای انتظامی، عملاً تحت فرماندهی کل قوا قرار گرفت و نتیجه اینکه عملکرد آن، از چهارچوب تصمیم و تصویب ملی خارج ماند و با آن، آن‌گونه رفتار شد که با ارتش.

این سازمان قانوناً از ارکان نخست‌وزیری بود و رئیس آن سمت معاونت نخست‌وزیر را داشت و علی‌القاعده، فعالیت‌ها و عملکردهای آن باید در چهارچوب نهاد نخست‌وزیری صورت می‌گرفت و تصمیمات، که آن هم باید آزادانه و متناسب با شرایط و اوضاع و احوال و در چهارچوب استراتژی یک سیاست ملی اتخاذ می‌شد و از کانال عادی آن می‌گذشت. درست از بالای سر نخست‌وزیری می‌گذشت و حاصل کار این می‌شد که تمام زحمات شبانه‌روزی مأموران و اعضای آن که گاه تا پای جان می‌‌کوشیدند و کم هم نبودند کسانی که در راه انجام وظیفه جانشان را از دست دادند، نتیجه معکوس می‌داد و خدمات آنها که کلاً در جهت مصالح ملی بود، بر ضد ملت و ملیت به حساب می‌آمد.
ممکن است گفته شود غالب امور کشوری چنین وضعی داشتند. از جمله دیپلماسی، معاملات خارجی، انتخابات، احزاب و غیره و غیره،‌ همه خارج از تصویب ملی بودند و به قول آن مرحوم همه چیز مربوط به سیستم می‌شد، چگونه است که عملکرد ساواک، فقط از این بابت قابل انتقاد است و دیگر سازمانها نه؟ جواب این‌که اولاً عملکرد آنها هم کاملاً قابل انتقاد است و نتایجش هم قابل بحث و تحلیل، ثانیاً بحث درباره آنها در حوزه این یادداشت‌ها نیست، ثانیاً اهمیت امر در مورد ساواک و آثاری که بر آن مترتب بود، این سازمان را شاخص‌تر از دیگر نهادها می‌کرد و بار انتقاد از آن سنگین‌تر.

نکته قابل ذکر دیگر در این رابطه اینکه، ساواک به جای اینکه از خود یک تصویر ملی ارائه بدهد، آن‌چنان که وظایف و نقش آن ایجاب می‌‌نمود، و در انجام آن وظایف هم کارهای درخشانی انجام داده بود، از خود یک چهره مخوف و وحشت‌آور، آنهم در رویارویی با ملت، نشان می‌داد، و به این عمل خود افتخار هم می‌‌‌کرد و می‌کوشید تا به آن شهرت هم بدهد. گرچه عملاً تا این حد نبود، ولی شهرت می‌داد که هست، و این موجب شده بود که وزیر، معاون خود را خبرچین ساواک تصور بکند، مدیرکل منشی‌اش را، امیر ارتش راننده‌اش را و سفیر، دبیرش را. نتیجه چنین سیستمی در یک سازمان اطلاعاتی این می‌شد که افراد فرصت‌طلب و نفع‌جو، هر چقدر تعدادشان هم کم، می‌توانستند برای افراد از صدر تا ذیل پرونده‌سازی بکنند و آب را گل‌آلود و در نتیجه اشخاص و افراد در همه سمت‌ها و مشاغل به همدیگر بدبین و همه را یکجا به دستگاه و رژیم بدبین‌تر بکنند،‌ در برابر، رژیم و دستگاه را به همه افراد، به خصوص وطن‌پرست‌ترین آنها مشکوک. بدین ترتیب یکی از مهمترین وظایف ساواک که کشف کژی‌ها و کاستی‌ها و علل و اسباب نارضایتی‌های مردم در صنوف مختلف و نهایتاً رفع آنها و ایجاد تفاهم و نزدیکی بین دولت‌ها و ملت بود، نقش بر آب می‌شد و زحمات ده‌ها کارشناس و تحلیلگر و صدها گزارشگر به هدر می‌رفت.

مورد دیگر قابل ذکر از عملکرد ناصحیح ساواک، قرار گرفتن پاره‌ای از مقامات آن در خدمت منافع افراد صاحب قدرت و موقعیت بود که از این رهگذر هم موجب ناحق شدن بسیاری از حقها و حق شدن بسیاری از ناحقها گردید و اسباب بدنامی بناحق این سازمان را، که به درستی بیش از هر سازمان دیگر، در خنثی کردن توطئه‌ها و دسیسه‌‌های ضدملی و ضدایرانی داخلی و خارجی کوشیده بود، فراهم آورد...»

منوچهر هاشمی ساواک را سرزنش می‌کند که هیچ‌‌گاه درباره خطری که از ناحیه روحانیون و علما موجودیت رژیم را تهدید می‌کرد به مطالعه و بررسی فراگیر و کارشناسانه نپرداخت و به گونه‌ای توهم‌آمیز بر این تصور کودکانه باقی ماند که این گروهها فاقد هرگونه امکان رویارویی جدی با حکومت هستند.

عیسی پژمان از مدیران ساواک که مدتی هم نمایندگی ساواک را در عراق رهبری می‌‌کرد، بر این باور است که اساساً ساواک هیچ‌گاه به شناختی منطقی، دقیق و عمیق از سمت و سوی اصلی مخالفت‌ها با رژیم پهلوی نرسید و به تبع نظام حکومتی مستبد که تصور می‌کرد مخالفان اندک حکومت هم عمدتاً کمونیست بوده و هیچ پیوندی بین آنان با جامعه ایرانی وجود ندارد، بی‌‌مهابا به سرکوب خود ادامه داد و هنگامی که ناآرامی‌های دوران انقلاب آغاز شد، این سازمان نظیر دیگر بخش‌های حکومت غافلگیر و سردرگم بود.
آیا ساواک پاشنه آشیل شاه شد؟

عیسی پژمان از مدیران ساواک
امیر طاهری سردبیر پیشین روزنامه کیهان (در دوران پهلوی) نیز تصریح می‌‌کند که ساواک نظیر دیگر ارکان حاکمیت، بر خلاف آنچه ظاهر امر نشان می‌داد، سازمانی ناکارآمد، سطحی‌نگر و فاقد هرگونه پتانسیل لازم برای برخورد با حوادث و رخدادهای عظیم و غیرقابل پیش بینی بود و بسیاری از مدیران و کارکنان آن بی‌سواد، کم‌تجربه و فاقد صلاحیت لازم برای فعالیت در سازمانی با عنوان و وظایف اطلاعاتی و امنیتی بودند. او معتقد است که فساد گسترده اداری، مالی و اقتصادی حاکم بر مجموعه ساواک مانع از هرگونه فعالیت عمیق و کارشناسانه این سازمان در زمینه شناخت، ارزیابی و از میان برداشتن منطقی، دقیق و بنیادی مخالفت‌ها و نارضایتی‌ها در جامعه بود. طاهری تصریح می‌‌‌‌‌کند که شخص شاه نیز در ناکارآمدی و انحراف این سازمان از جاده صواب فعالیت نقش قابل‌‌توجهی ایفا می‌‌کرد. بسیاری از منابع تصریح کرده‌اند که بخش قابل‌توجهی از مردمی که بعدها به صف مخالفان و منتقدان رژیم پهلوی پیوستند، پیشاپیش تحت فشار ساواک قرار گرفته بودند و ساواک در رأس مراجع حکومتی ناراضی‌ساز بود.
آیا ساواک پاشنه آشیل شاه شد؟

امیر طاهری سردبیر پیشین روزنامه کیهان

بسیاری از اقدامات ساواک که به ظاهر به هدف تأمین امنیت و برقراری نظم و در راستای تحکیم موقعیت رژیم پهلوی صورت می‌‌گرفت، خود مهمترین عامل گسترش ناامنی، نارضایتی و بی‌اعتبار ساختن موقعیت حکومت در بین مردم بود. بسیاری از رؤسا و مدیران ارشد ساواک در مقاطع مختلف دچار فساد و آلودگیهای مالی و اقتصادی بوده و در این روند با مدیران، رجال و صاحبان نفوذ و قدرت در سایر مراجع حکومتی و دولتی، کارخانجات و بخش خصوصی در تعامل نزدیک قرار داشتند. چه بسا بسیاری از اقدامات فاسد در بخش‌های مختلف حکومت از سوی ساواک نادیده گرفته می‌شد و ساواک در تضییع حقوق مردم توجیه‌گر و پشتیبان می‌شد.

آنتونی پارسونز آخرین سفیر بریتانیا در دوران پهلوی به گوشه‌هایی از عملکرد سوء ساواک که موجبات گسترش نارضایتی‌ها و مخالفت‌های عمومی را فراهم می‌آورد، چنین اشاره کرده است:
آیا ساواک پاشنه آشیل شاه شد؟

آنتونی پارسونز
و بالاخره باید از ساواک نام برد که مطبوعات غرب در اواسط دهه 1970 دیوی از آن ساخته بودند و گزارش‌های مربوط به عملیات این سازمان یکی از مشغولیات اصلی جمعیت‌ها و سازمان‌های طرفدار حقوق بشر در اروپا و امریکا به شمار می‌رفت. آیا ساواک به همان بدی و زشتی که آن را تصویر می‌کردند بود؟ شاید. ولی باید این واقعیت را هم پذیرفت که سازمان‌های امنیتی یا پلیس مخفی در بسیاری از کشورهای دیگر، به خصوص ممالک دیکتاتوری جهان سوم کم و بیش مرتکب همان فجایعی که به ساواک نسبت می‌دادند می‌‌شوند. رئیس ساواک ژنرال نعمت‌‌‌‌‌‌الله نصیری مرد زیرک و کاردانی نبود. او مردی کم‌اطلاع و کند‌ ذهن بود. که فقط به خاطر وفاداری به شاه و جلب اعتماد وی هنگامی‌ که فرمانده گارد سلطنتی بود ترقی کرد. شاید یکی از خدمات نصیری که موجب ترقی او شد این بود که مأموریت ابلاغ فرمان عزل دکتر مصدق را از مقام نخست‌وزیری به عهده گرفت، هر چند در انجام این مأموریت موفق نشد و در این جریان دستگیر و بازداشت گردید. او مردی بی‌‌‌عاطفه و سنگدل بود و به هر کاری برای حفظ رژیم دست می‌زد، هر چند کارهای او سرانجام نتیجه معکوس داشت.
آیا ساواک پاشنه آشیل شاه شد؟

نعمت الله نصیری

ساواک در دورانی که نصیری ریاست آن را به عهده داشت به جای طرح نقشه‌های دقیق و اساسی برای مبارزه با خرابکاری و فعالیت‌های ضدرژیم، به یک رشته اعمال خشونت‌آمیز و وحشیانه و ایجاد مزاحمت‌های بی‌مورد و نابجا برای طبقات مختلف مردم پرداخت. روش ساواک مبتنی بر ارعاب بود، بازداشتهای جمعی برای ساواک یک کار عادی به شمار می‌آمد و این تصور در اذهان عمومی نقش بسته بود که ساواک در تمام شئون زندگی مردم، از سازمانهای دولتی و دانشگاهها گرفته تا مؤسسات خصوصی و کارخانه‌ها و احزاب سیاسی و سازمانهای دانشجویی در خارج از کشور نفوذ کرده و در همه‌جا حاضر و ناظر است.

البته این مطلب بعید به نظر می‌رسید و ساواک دارای چنان امکانات وسیعی نبود که در همه جا حضور داشته باشد، ولی ساواک خود به این شایعه دامن می‌زد تا رعب و وحشت بیشتری در مردم ایجاد کند. نظر خود من، که البته بیشتر مبتنی بر حدس و گمان است، زیرا اطلاعات دقیقی در این مورد در دست نداشتم این بود که ساواک قسمت اعظم فعالیت خود را متوجه کمونیست‌ها و گروه‌های دست‌چپی و دانشجویان کرده و در عین حال مراقب دیپلماتهای خارجی، حتی دیپلمات‌های کشورهای دوست و متحد ایران از جمله خود ماست. نکته جالب و خنده‌آوری که من از آن اطلاع یافتم این بود که کیوسک سیگارفروشی جنب سفارت انگلیس یک تلفن بی سیم در اختیار داشت که قطعاً برای سفارش سیگار از آن استفاده نمی‌شد. آنچه برای من حیرت‌آور بود این بود که اگر ساواک نارضائی و مخالفت با رژیم را آن قدر وسیع می‌دانست که چنین تدابیری را ضروری تشخیص می‌‌داد چرا به فکر یک چاره اساسی برای کاستن از این نارضائی‌های نمی‌‌افتاد و به علاوه برای اعمال کنترل و مراقبت چه نیازی به آن همه وحشی‌گری و خشونت بود؟ نفرت از اعمال ساواک بیشتر در میان طبقة تحصیل‌کرده و دانشجویان دانشگاه‌ها مشهود بود و حتی در بازدیدهای سفرای خارجی از دانشگاه‌ها با همه پیش‌بینی‌ها و تدابیری که اعمال می‌شد نفرت و عدم رضایت کاملاً مشهود بود.
من یک بار در سال 1975 این موضوع را با شاه در میان گذاشتم، پاسخ شاه این بود که «تعداد کمی از دانشجویان با الهام گرفته از خارج درصدد ایجاد تشنج هستند و باید با قاطعیت با آنها روبرو شد». شاه با این جواب کوتاه و تغییر موضوع صحبت به طور غیرمستقیم به من فهماند که در کاری که به من مربوط نیست مداخله نکنم و من هم دیگر موضوع را تعقیب نکردم. قبل از این گفتگو من گمان می‌‌‌کردم که شاه خود از واقعیت امر آگاه است و وسعت نارضائی در دانشگاهها را می‌داند، ولی پس از صحبتی که با او داشتم این سئوال در ذهن من نقش بست که آیا شاه خود به آنچه می‌گوید معتقد است یا این‌که گزارش نصیری را بازگو می‌کند؟ و اگر نصیری چنین گزارشی به شاه داده است آیا خود او هم این موضوع را باور دارد؟
افکار عمومی مردم نیز به درستی معتقد بود که اقدامات جنایتکارانه، غیرانسانی و تبه‌کارانه ساواک طی سالیان طولانی گذشته موجبات گسترش نارضایتیها و مخالفتهای تدریجی و مداوم مردم را فراهم آورده است. ضمن این‌که انقلابیون در تمام دوران، آشکارا شاهد نقش بی‌بدیل و انکارناپذیر ساواک در سرکوب، قتل، کشتار و برخورد قهرآمیز با مخالفان حکومت بودند. زوایایی از نفرت و خشم مردم از عملکرد سوء ساواک در شعارهای انقلابیون (طی سالهای 1356 ـ 1357) منعکس شده که نشان می‌دهد مخالفان سیاسی بین روش غیرانسانی حکومت با عملکرد سوء ساواک رابطه مستقیمی قائلند.

منبع:ساواک ، مظفر شاهدی ، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی ، بهار 1386 ، ص 725 تا 735
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها