اولین و آخرین مصاحبه «نامداری» درباره جنجال‌های زندگی‌اش

آزاده نامداری: چرا آن عکس را منتشر کردم؟

پس از حواشی بسیاری که پیرامون جدایی آزاده نامداری و فرزاد حسنی پیش آمد، آزاده نامداری عکسی از خود در اینستاگرام منتشر کرد که جنجالهای تازه ای را به دنبال داشت و باعث شد نامه ها و جوابیه هایی از دو طرف در این باره منتشر شود. نامداری پس از این قضیه، اینستاگرامش را بست تا مدتی از اخبار و حواشی به دور باشد. اما نامداری به تازگی مصاحبه ای مفصل انجام داده و در آن از علل طلاقش و همچنین چرایی انتشار آن عکس سخن گفته است.
کد خبر: ۷۹۰۹۶۴
آزاده نامداری: چرا آن عکس را منتشر کردم؟

پرده اول:

هیس! دخترها فریاد نمی‌زنند!

* خانم نامداری زیاد عصبانی می‌شود؟

نه. راستش من در مدت زیادی از زندگی‌ام اصلا عصبانی نمی‌شدم. جالب است برایتان بگویم که چند وقت پیش یکی از ویدئوهای قدیمی خودم را در یک فن پیچ اینترنتی دیدم که در آخر برنامه می‌گویم: «من که اصلا عصبانی نمی‌شوم.» با خود فکر کردم و دیدم در آن زمان چقدر نگاه درستی به خودم داشتم. البته که عصبانی شدن یک بخشی از زندگی آدم‌ها است؛ ولی من یک کاراکتر کاملا آرام دارم. اگر چه که در یک سال و نیم اخیر بیشتر عصبانی می‌شوم.

دریک سال و نیم، دو سال اخیر و وقتی فهمیدم دنیا مهربان نیست و یک هجمه خیلی شدید به سمتم روانه شد و من برای دفاع از خودم گارد گرفتم، عصبانیت هم بخشی از وجودم شد. ولی کلا عصبانیت من خیلی جدی نیست. ممکن است با کلام با دیگران بحث کنم اما آن قدر عصبانی نمی‌شوم که چیزی را بشکنم یا به سمت کسی پرتاب کنم! اصلا این جور عصبانی نمی‌شوم. حالا چرا این را پرسیدید؟

*چون فکر می‌کنیم انتشار آن عکس افشاگرایانه در اینستاگرام یک واکنش از سر عصبانیت بود...

خیلی خوب شد که این را گفتید. پس اجازه دهید کاملا برای‌تان توضیح بدهم. اولا باید بدانید من اصلا و ابدا دچار انقلاب روحی نمی‌شوم. اینکه یک انفجار روحی در من رخ بدهد که باعث بشود یقه یکی را بگیرم یا به کسی ناسزا بگویم یا عکسی از سر عصبانیت منتشر کنم. می‌توانم بگویم دلخوری من در آن لحظه بسیار زیاد بود اما عصبانیت و خشمی نداشتم. آن عکس اصلا به خاطر اینکه من عصبانی بودم منتشر نشد و دلایل زیاد دیگری داشت.

*اجازه می‌دهید بگوییم باورمان نمی‌شود؟ یعنی شما حال‌تان کاملا خوب بود و همه چیز عادی بود، بعد ناگهان تصمیم گرفتید یک عکس اینچنینی از خودتان منتشر کنید؟

نه اصلا! من حالم خوب نبود. حال خوب نبودن با عصبانیت دو مقوله کاملا جداست. من عصبانی نبودم و این‌طور نبود که حالا یک حرکتی بکنم که عصبانیتم را خالی کنم.

*حال‌تان خوب نبود یعنی چطور بودید؟

ببینید من احساس می‌کردم یک اتفاقی افتاده است و باید واکنش نشان بدهم. بگذارید کمی به عقب برگردم. تفکر من به این صورت است که می‌گویم دو نفر که با هم ازدواج کردند، ممکن است بعد از یک مدتی به این نتیجه برسند که حالا نمی‌خواهند با هم زندگی کنند. خیلی خب! این می‌تواند یک پیشامد طبیعی در زندگی شما باشد و حالا باید با آن کنار بیایید. به نظر من فاجعه‌ای رخ نداده. قبول دارم که جدایی اتفاق بسیار تلخ و رنج‌آوری است و آدم را آزار می‌دهد، اما وقتی به این نتیجه رسیدید که تنها راه همین است، خب جدا شوید و دست از آزار هم بردارید. من این توصیه را به هر کسی که از من مشاوره بخواهد می‌دهم. برداشت بد نشود. اصلا توصیه به جدایی نمی‌‌کنم؛ اما اگر راه دیگری نبود، اتفاق هولناکی نیفتاده و زندگی ادامه دارد و دنیا به آخر نرسیده است.

*پس شما از این آدم‌ها هستید که فکر می‌کنند زوج‌ها می‌توانند بعد از ازدواج رابطه دوستانه‌ای با هم داشته باشند...

در شکل کلی‌اش درست است؛ به شرطی که هر دو نفر متقاعد شوند که در مورد خودم، هر چقدر سعی کردیم نشد. ولی درستش این است که دو طرف سر جنگ نداشته باشند و قصد آزار هم را نکنند و هر کس راه خودش را برود. حالا می‌شود به قول شما دوست ماند و به هم احترام گذاشت.

پرده دوم:

یک عاشقانه ناآرام

*ما هنوز نفهمیده‌ایم فاجعه از کجا شروع شد؟

از زمانی شروع شد که من چند ماه پس از عقد به این نتیجه رسیدم که ما نمی‌توانیم زندگی کنیم و پا پیش گذاشتم که جدا شوم.

*و طرف مقابل مخالف بود؟

بله، کاملا مخالف بود.

*یعنی ایشان اعتقاد داشت که می‌توانید با هم زندگی خوبی داشته باشید.

در حرف بله.

*ولی جمع‌بندی شما این بود که دیگر امکان زندگی مشترک وجود ندارد؟

من مطمئن بودم که نمی‌توانیم و برای این تصمیم دلایل منطقی داشتم و به عقیده من ایشان هم ته دلش می‌دانست که ما نمی‌توانیم.

*از کی مطمئن شدید نمی‌توانید؟

شاید حدود دو ماه بعد از عقد کاملا به این نتیجه رسیدم که امکان ادامه این زندگی وجود ندارد. ما کلا 10 ماه عقد کرده بودیم.

*چند ماه قبل عقد دوران نامزدی داشتید؟

هیچ! تقریبا تمام مدت خواستگاری و نامزدی ما 10 تا 15 روز هم طول نکشید.

*یعنی شما دو ماه بعد از عقد قصد داشتید جدا شوید و مقدماتش را آغاز کردید و 10 ماه بعد جدا شدید؟

نه اصلا. من ابتدا سعی کردم مشکل را با خودم حل کنم. چون تجربه زندگی مشترک نداشتم فکر می‌‌کردم هیچ‌کس نباید متوجه شود که ما مشکل داریم و من باید از چیزی که کاملا بد است صیانت کنم و معتقد بودم اگر بد است برای من است و هیچ کس نباید بفهمد.

*هنوز به آن نقطه انفجار که شما آن عکس را منتشر کردید نرسیده‌ایم، اما چطور است به عقب برگردیم و ببینیم چرا اصلا به اینجا رسیدید که این زندگی ارزش ماندن ندارد...

ببینید به نظرم وارد جزییات نشویم بهتر است. چون طرف مقابل من حضور ندارد و یک طرفه حرف زدن بی‌انصافی است.

*خب سوال را به این شکل مطرح می‌کنم؛ اصلا چی شد که رابطه کاری شما منجر به ازدواج شد؟

اصلا دوست ندارم وارد این بحث هم بشوم...

*به هر حال شما از همدیگر شناخت داشتید و تازه به هم نرسیده بودید. درست است؟ بعد از عقد اما دو ماه نگذشته شما متوجه می‌شوید اشتباه کرده‌اید...

بله سال‌ها بود همدیگر را می‌شناختیم اما در همین حد که از کار هم تعریف کنیم. شناخت ما از هم سطحی بود. به عنوان خانم نامداری و آقای حسنی به هم احترام می‌گذاشتیم و اینکه بگوییم چقدر تو خوب اجرا می‌کنی. واقعا در همین حد نه بیشتر.

*خوب اجرا می‌کنی یا آدم خوبی هستی؟

هر دو.

*و این رابطه کاری تحسین‌آمیز کم‌کم به ازدواج و خواستگاری رسید؟

بله. اما بگذارید کمی جامع‌تر برایتان بگویم. نمی‌دانم چه دردی است که آدم‌ها خودشان را درست پرزنت نمی‌کنند. من معتقدم آدمی هستم که تشخیص می‌دهم. فکر می‌کنم از یک استعداد متوسط برخوردارم که می‌توانم تشخیص دهم و فکر می‌کنم چیزی که باعث شد ما 4 تیر عقد کنیم و در شهریور یعنی ظرف دو ماه به این نتیجه برسیم، این بود که ما درست به هم پرزنت نشده بودیم.

*شما دقیقا دنبال کدام فرزاد حسنی می‌گشتید که پیدایش نکردید؟

همان که می‌گفت، دوست ندارم به طور دقیق صفات خوب را بگویم چون آن وقت شما فکر می‌کنید ایشان آن صفات را اصلا ندارد و این خوب نیست. همین قدر بگویم که ما به لحاظ اعتقادی، فکری و اهدافی که در زندگی داشتیم، حتی دایره دوستان و خیلی مسائل دیگر با هم تفاوت داشتیم و اینها چیزهای کوچکی نبود. حتی برای نشست و برخاست‌ هم با هم مشکل داشتیم.

*پس شما معتقدید این تفاوت‌هایی که ظرف ماه‌های اول به چشم‌تان آمد به این خاطر بود که خود واقعی‌تان را نشان نداده بودید؟

فکر می‌کنم من خود واقعی‌ام را نشان داده بودم. اما آن طرف داستان آدمی است که هیچ کدام از آن چیزهایی که می‌گفت نبود. ضمن اینکه ایشان با من فرق می‌کرد چون شناخت خیلی بهتری از من داشت: برخلاف اینکه من ایشان را کمتر می‌شناختم.

*چطور چنین چیزی ممکن است؟

به خاطر اینکه ایشان مرد هستند.

*اینکه ایشان شناخت خوبی از شما نداشتند، مزیت است؛ نه عیب، شاید این ضعف شما بوده که شناخت خوبی از طرف مقابل‌تان نداشتید؟

شاید به خاطر اینکه من آدم واقعی و ساده‌ای هستم. من همینی هستم که می‌بینید. در کوچه و خیابان و جلوی دوربین. همه جا من همینم. شاید گل تمام حرف‌هایی که می‌خواهم در این مصاحبه یا هر جای دیگری بگویم یک جمله باشد. من با آن فرزاد حسنی که قبل از ازدواج می‌شناختم ازدواج نکردم و اگر همان آدم که فکر می‌‌کردم بود، نه تنها جدا نمی‌شدم، که هزار سال هم زندگی می‌کردم.

*سوال مشخص ما این است خانم نامداری: آیا این نقص به شما برنمی‌گردد که نتوانستید خوب تشخیص دهید؟

حتما بخشی از این اتفاق به من برمی‌گردد. اصلا زودباور بودن در تمام زندگی به من ضربه زده است، اما این هولناک‌ترین ضربه بود. من بخشی از این اتفاق را که شاید 50درصد باشد کاملا می‌پذیرم، اما می‌گویم من با ادعاهای یک آدم ازدواج کردم؛ البته من در زندگی به این معتقدم که نمی‌توانم بنا را بر بی‌اعتمادی گذاشت و اگر بنای همه چیز بربی‌اعتمادی باشد، دیگر نمی‌شود به راحتی زندگی کرد چون زندگی ترسناک می‌شود.

*می‌دانید چرا روی آن مساله تمرکز کرده‌ایم؟ چون فکر می‌کنم مساله‌ای که شما را به این نقطه رساند، مساله خیلی شایعی است. خیلی از جوان‌ها، خصوصا دختر خانم‌ها بدون شناخت درست از خود و طرف مقابل، تنها با تصورات خودشان وارد مقوله ازدواج می‌شوند. البته قاعدتا در مورد خانم نامداری که روانشناسی خوانده و سال‌ها به عنوان یک فعال اجتماعی تجربه حضور داشته قضیه به همین سادگی نیست...

با حرف شما کاملا موافقم. موردی که در یک سال اخیر بیشتر از هر چیزی من را رنج می‌دهد و باعث ناراحتی، آزار، درد، بی‌خوابی و هزار تا مشکل دیگر شده، این است که من چرا بدون تفکر وارد گود شدم. این دردی است که من را رها نمی‌کند. معتقدم اتفاقات چند سال اخیر به خاطر دوره‌ای از زندگی من به وجود آمده که دیگران را منع می‌کردم و این خواست خدا بود که در شرایطی قرار بگیرم که همیشه از آن فرار می‌کردم. در حقیقت همیشه به خودم می‌گویم خدا دارد به تو می‌گوید آزاده، من یکی‌یکی این چاله‌ها را می‌گذارم سر راهت تا ببینم تو که این قدر دیگران را منع می‌کنی با مشکلات خودت چه برخوردی خواهی داشت. این جهان‌بینی من در برابر اتفاقات یک سال اخیر است. چون زندگی من به صفر رسیده و حالا از نو شروع کرده‌ام و دارم همه چیز را از نو می‌‌سازم.

پرده سوم:

شجاع دل

*شاید یکی از ویژگی‌های بارز آزاده نامداری که تمام اتفاقات زندگی او را توجیه می‌کند شجاعت باشد. با همین شجاعت می‌تواند تصمیم بگیرد یک ازدواج را که به نظرش موفق نیست با همه تبعاتش تمام کند. با همین شجاعت، این جدایی را علنی می‌کند و با همین شجاعت عکسی با ظاهر نامناسب و جنجالی را در اینترنت منتشر می‌کند. همین شجاعت هم حالا شما را به این مصاحبه کشانده...

البته همان‌طور که گفتم این اولین و آخرین مصاحبه من درباره این اتفاق خواهد بود. از یک جهت قبول دارم من شخصیت شجاعی دارم اما بیشتر از هر چیزی می‌توان گفت آدمی نیستم که دست به پنهان کاری بزنم و به این تفکر اعتقاد ندارم. همیشه می‌گویم چیزی تو را می‌ترساند که از آن شناخت نداری و درباره‌اش فکر نکرده‌ای و احساس می‌کنی با خطری مواجه می‌شوی. من در تمام مواردی که گفتید احساس خطر نمی‌کردم. در زمان جدایی خیلی‌ها از جمله دوستان رسانه‌ای‌ام به من می‌گفتند به هیچ‌کس نگو. چون این طوری به زندگی کاری‌ات ادامه می‌دهی و مطبوعات اذیت‌ات نمی‌کنند و کسی کاری به کارت ندارد. اما من با خودم فکر کردم که نمی‌توانم با دروغ زندگی کنم. وقتی با دوستان و فامیل که معاشرت می‌کنم، زمانی که مورد سوال قرار می‌گیرم نمی‌توانم دروغ بگویم. باید حلقه دستم کنم که باز هم دروغ است. من آدم این کار نبودم و نیستم.

*دروغ البته تاریخ مصرف دارد و بالاخره باید راستش را می‌گفتید.

حق با شماست.

*یعنی بپذیریم آن‌وقت که مصاحبه کردید و تلویحا جدایی‌تان را اعلام کردید، می‌خواستید درس صداقت به ما بدهید؟

من با این کار از خودم صیانت کردم. ادعای مدیریت جهان و این را که بخواهم همه را راهنمایی کنم ندارم. از خودم و از زندگی‌ام، جهان بینی‌ام، اصولم و چیزی که به آن اعتقاد داشتم و دارم دفاع می‌‌‌‌کنم. این اتفاقات چیزی خارج از چارچوب زندگی عادی نیست که بخواهم از آنها فرار کنم و دروغ بگویم که ما جدا نشده‌ایم و من زندگی مشترک خوبی دارم و خیلی هم خوشبختم! یا در مجامع عمومی ظاهر شوم و به مردم لبخند دروغین تحویل بدم! من اگر این‌طور زندگی کنم شب نمی‌توانم، بخوابم.

*این را که می‌گویید، با ذات کار در رسانه منافات ندارد؟ همه آدم‌ها جلوی دوربین یا پشت دوربین فرق دارند...

نه. اینکه من هفت سال به صورت دائم در تلویزیون حضور داشتم و سه سال مستند ساختم و سه چهار سال هم که برنامه سال تحویل اجرا کردم، من را به آدم دیگری تبدیل نکرد. من آدم شوآف و نمایش نیستم. آدم رئالی هستم و اصلا این دنیای رسانه را که قرار است همه از آن بترسیم درک نمی‌کنم. مگر من خلاف کرده‌ام که از چیزی یا از کسی بترسم؟ دارم یک کار شرعی می‌‌کنم. یواشکی کاری کردن در مرام من نیست...

*می‌شود این جوری بود و سال‌ها در رسانه‌ ماند؟ نه فقط در تلویزیون ما که حتی چهره‌های تلویزیونی در دیگر کشورها هم زندگی‌شان جلوی دوربین با زندگی واقعی کاملا متفاوت است؛ مثال اخیرش جرمی کلارکسون مجری برنامه تخت‌گاز.

این چیزی که در مورد جرمی کلارکسون می‌گویید یک گرفتاری حرفه‌ای است که همیشه پیش می‌آید و از بحث ما کاملا جداست. اما به نظر من همه باید آن‌طوری باشند که همیشه هستند و لزومی ندارد شما چند شخصیت متفاوت داشته باشید. من به عنوان فردی که سال‌ها جلوی دوربین بودم برای مردم با چند ویژگی مهم شناخته می‌شوم. مثلا ممکن است فکر کنند خیلی شلوغ هستم اما وقتی با من برخورد می‌کنند می‌گویند چقدر آرام هستی. یا ویژگی دیگرم این است که پیشرو بوده ام. ظاهرم با بقیه مجری‌ها فرق دارد. من اولین مجری تلویزیون بودم که چادر ملی سر کردم، اصلا تا پیش از من کسی چادر ملی سرش نمی‌کرد. درست مثل سریال در پناه تو که یک خانم به چادرش کش زد و همه شگفت‌زده شدند. من آدمی هستم که راحت گفت‌وگو می‌کنم حتی اگر یک شخصیت مهم روبرویم باشد؛ یا اینکه آدم شادی هستم و راحت می‌خندم و اصلا تصویر عبوسی از خودم به جای نگذاشته‌ام، چون فکر می‌کنم به عنوان میزبان باید بستری فراهم کنم که مهمان راحت باشد و در عین حال، با تمام این ویژگی‌ها آدم معقولی هستم. جالب این است که مخاطب این را می‌فهمد. اما من چوب ویژگی‌هایی را که گفتم خورده‌ام و بارها پیش آمده که گفته‌اند چقدر این دختر راحت است و چه کسی به او اجازه داده این قدر راحت باشد یا اینکه چرا درباره فوتبال حرف می‌زند؟ در همه سال‌های کاری، من بحران‌های زیادی طی کرده‌ام و در دو سال اخیر هم که این ماجراها پیش آمده است ولی با تمام این تفاسیر کلا از تصویری که به جا گذاشته‌ام احساس خوبی دارم و فکر می‌کنم کاری را که می‌خواستم انجام داده و نشان داده‌ام. می‌توانی خودت باشی و تصویر دروغ از خود نسازی. من خوشحالم که با تمام این رفتارهای متهورانه، مردم من را آدم معقولی می‌دانند.

*یک جورهایی نماد جمع اضداد هستید. آدمی که نشان داده می‌توان ظاهری سنتی داشت اما کلیشه نبود و جور دیگری لباس پوشید و حرف زد. راستی خانم نامداری یک آدم سنتی است؟

من برخاسته از یک خانواده سنتی هستم و چادر به من ارث رسیده است. مادرم، مادربزرگم و تا 7 نسل قبل از من همه خانم‌ها چادر پوشیده‌اند. من از اول راهنمایی چادر سر کرده و به مدرسه‌ای رفته‌ام که چادر پوشیدن در آن الزامی بوده. با این تعاریف خودم را آدمی مذهبی‌ای می‌دانم. اما من شاید به خاطر ویژگی‌های نسلم پیشرو بودم. اولین نفر هم بودم که همه تبعات‌اش را پس دادم. حتی در اتفاقات اخیر هم پیشرو بودم. اولین کسی بودم که به عنوان یک مجری زن در تلویزیون، بعد از جدایی آمدم و گفتم طلاق گرفته‌ام. مطمئن باشید که آدم‌ها از این به بعد راحت‌تر می‌گویند که طلاق گرفته‌اند، اما بدبختی‌هایش را من تحمل کردم.

*پشیمان نیستید؟

نه اصلا. من تصمیم گرفتم و پای تصمیم خود ایستادم. حتی اطرافیانم، مادرم، خواهر و کسانی که به من نزدیک‌اند گاهی از این کار من ناراحت می‌شوند. مثلا من با خواهرم فرق می‌کنم و وقتی او از کارهای من ناراحت می‌شود، می‌گویم ناراحت نباش، کارهای از این وحشتناک‌تر هم ممکن است بکنم، ولی تو تا همیشه خواهر من می‌مانی و البته اگر باعث آزارت هستم، برو بگو من آزاده نامداری را نمی‌شناسم! اشکالی ندارد. شما ممکن است بخواهید یک زندگی معمولی داشته باشید و زیر زیرکی هر کاری بکنید اما ازدواج یک مقوله کاملا جداست. چه برای آقایان چه برای خانم‌ها و نمی‌شود اینجا دروغ گفت. من فرزاد حسنی را بعد از جدایی ندیدم و حتی دیالوگ هم با هم نداشتیم و در جریان نیستم که ایشان چه اوضاع و احوالی دارد.

*چقدر خوب است که آدم خودش را جای طرف مقابل بگذارد آن وقت شاید بشود جوری رفتار کرد که این ماجرا از این تلخ‌تر نشود...

چند روز پیش یکی از دوستانم به من گفت تو کینه‌داری؟ گفتم ببین در دنیا هیچ‌چیز آنقدر ارزش ندارد که بخواهیم کینه از آن به دل داشته باشیم. من نسبت به ایشان عصبانی، ناراحت و دلگیر نیستم و این طور نیست که بخواهم یک سوال از او بپرسم چرا این کار را کردی؟ چرا راستش را نگفتی؟ خودش می‌داند که من به چه چیزهایی اشاره می‌کنم. اگر ایشان مواردی را که بعدا فهمیدم همان اول آشنایی می‌گفت می‌فهمیدم من و او ازدواج که سهل است همسایه هم نمی‌توانستیم باشیم.

*شما مجبور به ازدواج شدید؟ چون در مصاحبه‌ای قبلا گفته بودید که ما در حال خواستگاری و مراحل قبل عقد بودیم که مجله‌ها عکس عروسی‌ ما را روی جلد زدند و ما مجبور شدیم هر چه سریع‌تر مراسم عقدمان را برگزار کنیم.

اجباری در کنار نبود. ما پیش از ازدواج همان‌طور که گفتم 10 تا 15 روز صرف خواستگاری و رفت و آمدها کردیم و در زمانی که هنوز هیچ اتفاقی نیفتاده و رسمیت به خود نگرفته بود یکی از روزنامه‌ها خبری درج کرد که آزاده نامداری و فرزاد حسنی ازدواج کرده‌اند. که به یاد دارم 14 یا 15 خرداد بود و همه جا تعطیل. وقتی آن خبرها بیرون آمد تمام دوستان و آشنایان من هم فهمیدند. تمام فک و فامیل‌مان از راه دور و نزدیک تماس می‌گرفتند و می‌گفتند چرا ما را دعوت نکردید و ما قسم می‌خوردیم به خدا هنوز کاری نکرده‌ایم! می‌گفتند پس مجله‌ها چرا عکس‌تان را چاپ کرده‌اند؟! البته با تمام این تفاسیر این نامردی مطلق است که بگویم من مجبور شدم و ازدواج کردم. اما به خاطر این عکس تحت‌فشار قرار گرفتیم که زودتر ازدواج کنیم. رسانه‌ها بعضی وقت‌ها به جهت کار غیراخلاقی‌شان کارهایی می‌کنند که به مردم ضربه می‌زنند. اگر آن خبرها منتشر نمی‌شد ما زمان بیشتری برای فکر کردن داشتیم.

پرده چهارم:

روز واقعه

*تا اینجا هنوز درباره آن روز لعنتی صحبت نکرده‌ایم، برگردیم به ‌آن روز؟

اگر این ضبط صوت را خاموش کنید به شما می‌گویم چه اتفاقاتی افتاد.

*به هر حال شما عکسی از خودتان منتشر کردید که از یک اتفاق دردناک پرده برداشت، شبیه صحنه قتلی که رخ داده و شما شاهد بوده‌اید. حالا که نمی‌توانید بگویید نمی‌توانم حرفی درباره آن بزنم...

خب، اجازه بدهید جوری تعریف کنم که بدون وارد شدن به ریز ماجرا بشود توضیحش داد. تا سه ماه اول بعد از عقد من به زنی تبدیل شدم که اصلا شبیه خود واقعی‌ام نبود. زنی که هیچ‌وقت وجود نداشته و نمی‌شناختمش. در این سه ماه من هر اتفاق غیرمعقولی که می‌افتاد نمی‌دیدم و سعی می‌کردم به خاطر زندگی‌ام از آن بگذرم. اما بعد که تصمیم گرفتم ادامه ندهم، اتفاقاتی افتاد که نمی‌توانم آنها را مو به مو تعریف کنم چون قابل گفتن و طرح کردن نیستند. در نرم‌ترین شکل می‌شود گفت به نظر می‌رسد ایشان بر تکانه‌های روانی‌شان کنترل نداشتند.

*یعنی چه؟

بر تکانه‌های روانی تسلط نداشتن یعنی مثلا وقتی شما عصبانی می‌شوید لیوان را پرت می‌کنید به سمت دیوار تا خرد شود. یک روز هم ممکن است سر همسرتان را پرت کنید به سمت دیوار.

*خب چه اتفاقی می‌افتد که یک نفر به این نقطه می‌رسد؟

من گفتم بیا برویم جدا شویم و ایشان گفتند من جدا نمی‌شوم.

*قبل از آن هیچ وقت چنین واکنش‌هایی به وجود نیامده بود؟

4 یا 5 بار دیگر واکنش نشان داده بود، اما نه با این شدت.

*شاید بعضی‌ها فکر کنند نمی‌شود شما فقط یک کلام بگویید بیا برویم جدا شویم و ایشان چنین واکنشی نشان بدهند؟ شما حتما کاری کرده‌اید که ایشان را به این نقطه از عصبانیت رسانده...

نه. من فقط گفتم بالا بروید پایین بیایید، حاضر نیستم یک دقیقه دیگر زندگی کنم.

*این اتفاق کی بود؟

حدود آذر ماه 92.

*شما تیر ماه عقد کرده بودید. یعنی 5 ماه بعد از ازدواج؟

بله. 5 ماه بعد از ازدواج، ما به جایی رسیدیم که دیگر برای من بالشخصه امکان زندگی وجود نداشت و درخواست من برای جدایی به چنین اتفاقی منجر شد.

*شما در این زمان حق طلاق داشتید؟

نه. بعد از این ماجرا بود که حق طلاق گرفتم.

*آن روز بعد از درگیری چه شد؟

من به حالت مرگ افتادم و بعد از رسیدن به بیمارستان در حالی که به شدت آسیب دیده بودم با خانواده‌ام تماس گرفتم و آنها آمدند و من بعد از مرخصی از بیمارستان این قضیه را از طریق قانونی پیگیری کردم.

*فرزاد شما را به بیمارستان برد؟

بله. اتفاقا ایشان بسیار اظهار پشیمانی می‌کردند و گفتند خودم از شما مراقبت می‌کنم و ما حالمان دوباره خوب می‌شود.

*ولی شما شکایت قضایی کردید...

بله.

*و سرنوشت پرونده چه شد؟

من وکیل گرفتم. شرط پدر من در آن پرونده این بود که ما در صورتی رضایت می‌دهیم که دخترم حق طلاق داشته باشد و پس از آن بود که بعد از مدت‌ها پدرم اجازه داد با ایشان حرف بزنم.

*یعنی به ازای گرفتن حق طلاق مصالحه کردید. بعد چه شد؟

کلا از روز عقد تا زمان جدایی ما فقط 10 ماه طول کشید. من بعد از آن اتفاق دچار نوعی ترس شده بودم که دیگر نمی‌توانستم ایشان را حتی یک ثانیه ببینم و حتما باید نفر سومی حضور می‌داشت.

*یعنی پس از آن ماجرا دیگر همدیگر را ندیدید؟

تا زمان اجرای برنامه سال تحویل 93.

پرده پنجم:

روزگار تلخ

*شما به فاصله یک ماه بعد از اجرای برنامه جدا شدید و دیگر همدیگر را ندیدید؟

بله حتی روز جدایی هم همدیگر را ندیدیم و من به واسطه حق طلاقی که گرفته بودم به صورت غیابی جدا شدم و همه چیز تمام شد.

*تمام که نشد. عید امسال عکس آسیب دیدن‌تان را در اینستاگرام منتشر کردید... اگر ما سوالی می‌پرسیم که برخورنده است و ناراحت‌تان می‌کند عذرخواهی می‌کنیم، اما فکر می‌کنیم باید سوال‌ها و شائبه‌هایی را که در ذهن مردم ایجاد شده بپرسیم. خیلی‌ها می‌گویند خانم نامداری در آن وضع و حال، چطور و با چه انگیزه‌ای از خودشان سلفی گرفتند؟

آن عکس سلفی نیست. شخص دیگری عکس گرفت و فقط عکس هم نبود و فیلم هم گرفتیم. در بیمارستان هم نیست. شب است که به خانه آمده‌ام.

*یعنی فکر می‌‌کردید یک روز از این عکس و فیلم که هنوز منتشرش نکرده‌اید علیه همسر سابق‌تان استفاده کنید؟

خدا شاهد است که نه. اصلا حالم خیلی بد بود. آن فیلم یک چیز کاملا شخصی است. در آن فیلم حال و روزم را گفته‌ام. آن عکس که منتشر شد، چون در خانه گرفته شده بود و من پوشش کافی نداشتم و عکس کراپ (بریده) شده.

پرده ششم:

فریاد زیرآب

*کینه که می‌گویید ندارید و نداشتید، مدرک هم نمی‌خواستید جمع کنید. شکایت‌‌تان را هم که پس گرفتید. پس چه شد که دوم فروردین 94 آن عکس را منتشر کردید؟

خیلی صریح می‌گویم. دو هدف مشخص داشتم؛ هدف اول اینکه بگویم خانم‌های محترم فکر کنید و بعد تصمیم بگیرید. این عاقبت کسی است که بی‌فکر تصمیم می‌گیرد. هدف دوم هم این بود که بگویم هیچ احدی حق ندارد دستش را روی زن بلند کند. اگر متشرعی، اگر متدینی، اگر روشنفکری حتی اگر بی‌دینی، کسی اجازه ندارد روی همسرش که یک خانم بی‌دفاع است دست بلند کند.

*اما همان افکار عمومی که شما می‌خواهید به آنها پیام بدهید سوال می‌کند این خانم چه کرده بود که همسرش را به این نقطه رساند؟

قبلا این سوال را جواب دادم، آزاده نامداری می‌خواست جدا شود. این تنها گناهش بود. هر کسی که خواست اصلا بی‌دلیل از شما جدا شود، حق دارید او را تا حد مرگ کتک بزنید؟! این منطقی است؟ این کار در واقع دفاع از خود بود، نه انتقام یا هر چیز دیگر.

*ما سوال‌های مردم را مطرح می‌کنیم. خانم نامداری، مردم می‌پرسند چرا بعد از یک سال و فروکش کردن همه ماجراها آن عکس را منتشر کردید؟

به خاطر اینکه دیگر طاقتم لبریز شده بود از حرف‌هایی که پشت سرم زده می‌شد. هر جا می‌رفتم یک چیز جدید می‌شنیدم و می‌خواستم همه بدانند که حقیقت ماجرا چه بوده است.

*شما گفتید من کینه‌ای نداشتم، اما این کارتان بوی انتقام نمی‌دهد؟

انتقام را که این شکلی نمی‌گیرند. انتقام را از طریق دستگاه قضایی می‌گیرند. اگر می‌خواستم انتقام بگیرم چرا در این مدت کاری نکردم یا حرفی نزدم؟

*فکر نمی‌کنید که اشتباه کردید؟

نه اصلا. صددرصد کار درستی بود و من به شدت از آن دفاع می‌کنم و باز هم می‌گویم ابدا یک تصمیم احساسی نبوده است.

*شما با هیچ فردی مشورت نکردید؟

نه. من یک تصمیم کاملا شخصی گرفتم.

*شما در متنی که زیر عکس نوشته بودید هم تلویحا گفته‌اید چون نگذاشتید مستندم از تلویزیون پخش شود این عکس را می‌گذارم.

نه واکنش به آن اتفاق من مدت‌ها بود می‌شنیدم حرف‌هایی پشت سرم می‌زنند که این حرف کاملا غلط است و تصویر بسیار بدی از من ایجاد کرده است. من که ماه‌ها حرفی نمی‌زدم. سر جایم نشسته بودم زندگی‌ام را می‌کردم و مستندم را می‌ساختم کاری به کسی نداشتم. اما فهمیدم دیگر کار به جایی رسید که آن حرف‌ها نتیجه عملی پیدا کرده است. فقط موضوع 6 تا مستند نبود. من دیدم داستان جور دیگری جلوه پیدا کرده است و حالا که روایت‌های متعدد و غلطی رواج داده شده چرا حقیقت را نگویم؟ اگر همه چیز به شکل واقعی‌اش روایت می‌شد من هیچ‌وقت آن عکس را منتشر نمی‌کردم.

*به نظرتان توانستید مردمی را که به خاطرشان عکس را منتشر کردید راضی کنید؟ می‌دانید که خیلی‌ها در فضای مجازی هنوز هم حق را به شما نمی‌دهند؟

موافق نیستم، من تا این لحظه با کسی مواجه نشده‌ام که مرا محکوم کند و از آن عمل و آن رفتار دفاع کند. من می‌خواستم بگویم داستان چه بوده، همین. فکر می‌کنم در نهایت مردم قضاوت درستی دارند.

*به نظر شما راه ساده‌تری برای حل مسئله وجود نداشت؟

چه راه حلی؟ چرا باید دروغ بگویم؟ تازه من که از سر خوشی جدا نشدم. در ضمن مگر طرف مقابلم برای نگه داشتن زندگی چه کار کرده بود که حالا بعد از طلاق من بخواهم آن را حفظ کنم؟ بگذارید همین جا یک گله از شما و همه کسانی که می‌آیند در فضای مجازی به من توهین می‌کنند داشته باشم.

*ما که به شما توهین نکرده‌ایم. فقط شائبه‌هایی را که ایجاد شده بود پرسیدیم...

چرا هیچکس فارغ از اینکه بداند داستان چیست به من فکر نمی‌کند؟ هیچکس به حال من فکر نمی‌کند که من چقدر روزهای سختی را گذراندم و چقدر حالم بد بوده است؟ هر کس به من می‌رسد حتی نزدیک‌ترین دوستانم بدون اینکه بپرسند چه بر تو گذشته، می‌گوید چرا این عکس را منتشر کردی؟ چرا جدا شدی؟ چرا همه آخر داستان را می‌بینند و برای خودشان هر جور دوست دارند تفسیر می‌کنند؟ دو نفر با هم ازدواج کرده‌اند و هولناک‌ترین اتفاقات برایشان پیش آمده؛ از آبروریزی تا دروغ و برخورد فیزیکی، شما حق دارید بگویید این خانم چرا نمانده و چرا به زندگی خفت بارش ادامه نداده؟ انگار من در دنیای دیگری زندگی می‌‌کنم و این آدم‌ها را نمی‌شناسم! من می‌‌خواستم بگویم هیچ‌کس حق ندارد دستش را، حتی صدایش را روی زن بلند کند؟ به خدا اینها عین دین است! اصلا ربطی به زندگی امروز ندارد! اینها اتفاقات عادی نیست! فاجعه است که مردم به جای اینکه بگویند چرا این طور شد بگویند: چرا گفتی؟! چرا ساکت نماندی؟!

من می‌گویم یک‌سری اصول اخلاقی و دینی در زندگی همه ما وجود داشته که حالا به هر دلیلی رعایت نمی‌شود و به آنها احترام گذاشته نمی‌شود. من با آن عکس و پست‌های بعد از آن می‌خواستم بگویم وای بر ما که آنقدر یکدیگر را قضاوت می‌کنیم! ما درخت را هم قضاوت می‌کنیم! ما در مورد یک بطری آب معدنی که روی میز هست هم هزار تا قضاوت می‌کنیم و این گناه‌ترین گناه در دین ماست! ما کلی روایت داریم که شما اجازه ندارید همدیگر را متهم کنید شاید تکراری باشد اما الان یاد این جمله حضرت امیر افتادم که به مالک گفت که اگر دیدی شب کسی خطایی می‌کند صبح تو حق نداری بر این اساس به آن فرد نگاه کنی، چون شاید صبح سر نماز استغفار کرده باشد! ما پیر این دین هستیم!

*عذر می‌خواهیم که شما را ناراحت کردیم. اما فکر می‌کنیم آن عکس بغض آزاده‌ نامداری بود که باید در این گفت‌وگو می‌ترکید...

ببینید. آن عکس حقیقت زندگی من است. می‌توانستم پنهان‌اش کنم و راحت فراموشش کنم. اما این با فلسفه زندگی من نمی‌خواند.

*راستی چرا بعد از چند ساعت عکس را از صفحه‌تان برداشتید و به کل از دنیازی مجازی خداحافظی کردید؟

از بس به من فشار آوردند. از هزار طرف به من زنگ زدند که زود این عکس را بردار. من نمی‌خواستم اما آنقدر فشارها زیاد شد که دیدم نمی‌توانم در مقابلشان ایستادگی کنم. باز هم می‌گویم که من این ماجرا را یک دعوای شخصی بین خودم و آقای حسنی نمی‌بینم می‌خواستم بگویم اگر به حقوقت تجاوز شد اگر به تو ظلم شد تو محکوم به فنا نیستی. در آن پست اصلا نه به ایشان تهمتی زدم، نه از اعتقاداتشان گفتم. نه راجع به خانواده خودم و ایشان حرفی زدم. هیچ. اما چه پاسخی گرفتم؟ شروع پاسخ ایشان این بود که «با اجازه مادرم که سادات است» این سوءاستفاده از یک نگاه دینی نیست؟ و آخرش هم گفته‌اند که «من دو سوال از خانم نامداری دارم. نگاه شما به عاطفه مادر و فرزندی چیست؟ نگاه شما به گروهک‌های سیاسی چیست؟» آخر چه ربطی دارد؟ انگ سیاسی و انگ اعتقادی زدن چه ربطی به موضوع ما دارد؟ شبهه‌سازی هم در دین و هم در قضا جرم دارد و من برای رفع شبهه باز مجبورم شکایت کنم تا این انگ را از خودم دور کنم.

باز هم می‌گویم که این شکایت را دوست ندارم چون نمی‌خواهم این ماجرا بیش از این ادامه پیدا کند. اما ایشان باید بیایند و توضیح دهند چرا تشویش اذهان عمومی کرده‌اند و با چسباندن تهمت‌های ناروا به من افکار عمومی را به غلط انداخته‌اند؟ من اعتقاد دارم کسی که صدایش را بلند می‌کند آدم ضعیفی است. کسی که کتک می‌زند آدم ضعیفی است. کسی که ناسزا می‌گوید آدم ضعیفی است.

به نظرم استفاده سودجویانه کردن از هر چیزی که داریم گناه بزرگی است. حالا هر چیزی ممکن است باشد. یک موقع کسی زیبایی دارد یا پول یا قدرت یا آنتن تلویزیون یا هر چیز دیگر...من اگر روزی آقای حسنی را ببینم به ایشان می‌گویم شما از همه کس و همه چیز سوءاستفاده می‌کنید حتی از مادر سادات‌تان، وقتی طلاق می‌گیرید می‌روید روی آنتن و می‌گویید ما چقدر خانواده خوشحالی هستیم! این یعنی استفاده سودجویانه از آنتن تلویزیون.

پرده هفتم:

پرده آخر

*حرف دیگری مانده؟

یک چیز مهم اینجا اشتباه فهمیده شده. من ازدواج کردم و تشکیل زندگی دادم که موفق شوم، که پیشرفت کنم. مگر مرض دارم که بخواهم ازدواج کنم که جدا شوم؟ اگر می‌خواستم جدا شوم که ازدواج نمی‌کردم. روزی که به خواستگاری من آمدند گفتند از 14 سکه تا 14 هزار سکه هر چقدر می‌خواهید مهر کنید. اما پدرم گفت ما چنین آدم‌هایی نیستم. همان 14 سکه بیشتر مهر نمی‌کنیم. من اصلا از تصوری که برخی دارند و می‌گویند این خانم حاضر نبود برای زندگی‌اش بجنگد یا تلاش کند و به همین خاطر جدا شد، عذاب می‌کشم. من می‌گویم به حقوق هم تجاوز نکنیم و به هم احترام بگذاریم هرز در هیچ کجای دین‌مان نیامده که به هر قیمتی بمان و به زندگی‌ات ادامه بده. حالا همه اینها تمام شده. آزاد نامداری که دارد با شما حرف می‌زند حالش خوب است و دارد زندگی می‌کند و قرار است حالا‌حالاها زندگی کند. اشتباه کردن به معنی پرت شدن از یک پرتگاه نیست. ما اجازه داریم اشتباه کنیم و اجازه داریم اشتباه‌مان را جبران کنیم و حتی معتقدم اجازه داریم تجربه کنیم بدون آسیب زدن به کس دیگری. اما همه دل نگرانی‌‌مان باید این باشد که به کسی آسیب نزنیم. من هم از همه این ماجراها گذشته‌ام و با خوشحالی بیشتر از قبل به زندگی‌ام ادامه می‌دهم.

*و سوال آخر... به نظرتان تیتر این مصاحبه چی می‌تواند باشد؟

(کمی فکر می‌کند و بعد با لبخند می‌گوید: ) من حالم خوب است! این آخرین مصاحبه من است و دیگر دوست ندارم در این باره صحبت کنم. (ریتم زندگی به نقل از زندگی ایده‌آل)

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۳۱
لیلا
Iran, Islamic Republic of
۱۶:۰۴ - ۱۳۹۴/۰۲/۰۳
۰
۰
عده ای توقع دارن آزاده سكوت كنه آیا باید سكوت میكرد و رفتار غیرمنطقی این آقا رو تحمل میكرد و زجر میكشید ؟

سمیه سید علی
Iran, Islamic Republic of
۱۶:۵۷ - ۱۳۹۴/۰۲/۰۳
۰
۰
خانم شما بعد از ازدواجتون بهترین تصمیم رو گرفتید، اصرار بر اشتباهه كه خطاست،امیدوارم كه من بعد زندگی خوب و خوشی رو داشته باشید
مارینا
Iran, Islamic Republic of
۱۷:۱۹ - ۱۳۹۴/۰۲/۰۳
۰
۰
دست روی همسر بلند كر دن جه زن جه مرد فرقی ندارد. كار انسانی نیست.
منا
United States
۲۳:۱۲ - ۱۳۹۴/۰۲/۰۳
۰
۰
به نظرم علت اینكه خانوم نامداری نتونست شناخت درستی از آقای حسنی بدست بیاره و به گفته خودش فریب ظاهر و حرفهاش خورد این بود كه وقتی ایشون ازش خواستگاری كرد از خوشحالی در پوست نمیگنجیده !!! منی كه دارم این كامنت میزارم با وجود اینكه یكبار هم با این آقا دیدار نداشتم ولی باید بگم از روز اولی كه خبر ازدواج این دو نفر شنیدم متعجب شدم و مطمئن بودم این دو نفر هیچ سنخیت و تفاهمی با هم ندارن به جز شغلشون!! و چطور ممكنه خود آزاده نامداری كه از نزدیك با ایشون ارتباط همكاری و بعضا دوستانه داشته نتونسته باشه تشخیص بده؟؟ از مدلهای اجرای این سالها، اشكها و بغضهای نمایشی، مصاحبه های مطبوعاتی و عكسها و ژستهاو مدل آرایش موها و ابروهای برداشته آقای حسنی كاملا بدیهی بود مناسب یه خانوم سنتی و محجبه و ساده نیستن. شمایی كه روانشناسی خوندی و فعال اجتماعی بودی و خودت خیلی باسواد و آگاه میدونی نتونستی اینو تشخیص بدی؛ وای به حال افرادی كه از شما الگوبرداری میكنن!
elnaz
United States
۲۳:۱۷ - ۱۳۹۴/۰۲/۰۳
۰
۰
فرزادحسنی علاوه بر مجری گری؛ بازیگر هم هست. پس تعجبی نداره اگر میتونه نقش بازی كنه و خودش فردی نشون بده كه نیست. تعجبی نداره برنامه تحویل سال اجرا كنه و شعر عاشقانه برای زنش بخونه و هزارجور ادای زوجهای خوشبخت در بیاره در حالیكه چندماه پیشش زنش ازش شكایت كرده و حالا هم قصد طلاق داره. اصلا جای تعجب نداره. اون یه بازیگره و باید نشان اسكار بگیره
مجتبی
United States
۲۳:۲۱ - ۱۳۹۴/۰۲/۰۳
۰
۰
آبجی من شكی ندارم شما اونقدر سنتی و مذهبی هستی كه بخوای با خیلی از بدیهای همسرت بسازی و تن به طلاق ندی. خصوصا كه اون یه مرده و همین الانشم با شهرتش میتونه با بهترین دختر ازدواج كنه ولی شما وضعت مثل اون نیست و شاید خیلی از موقعیتهای خوبت از دست داده باشی.
sera
Iran, Islamic Republic of
۲۳:۵۱ - ۱۳۹۴/۰۲/۰۳
۰
۰
سلام لطفا برید به سایت farzadhasani.blogfa.com ویادداشت یك نویسنده را برای تحریریه در پی انتشار این مصاحبه با دقت بخوانید.
رضا از ارومیه
Iran, Islamic Republic of
۱۰:۱۲ - ۱۳۹۴/۰۲/۰۴
۰
۰
خانم نامداری سلام و عرض ادب . خیلی خوشحالم كه خودتان را نجات دادید اما نه از این جهت كه كانون یك زندگی نو پا فرو پاشیده شده باشه نه. اصلا. اما به اعتقادادتون قسم بنده همون اول كه خبر ازدواجتون رو شنیدم جدا متاسف شدم .......انشاا... خوشبخت بشید مواظب انتخاب های بعدی باشید.
سارا
Iran, Islamic Republic of
۱۱:۱۲ - ۱۳۹۴/۰۲/۰۴
۰
۰
من نمیدونم چه اصراریه همیشه توضیح بده؟هر چی كه بوده زندگی خصوصی همون دو نفر بوده،معلومه هدف مظلوم نماییه،مگه همون دینی كه ایشون ازش حرف میزنن نگفته پرده دری كار درستی نیست؟
زهرا
Iran, Islamic Republic of
۱۳:۰۳ - ۱۳۹۴/۰۲/۰۴
۰
۰
باسلام
خودم یك زنم و جنس خودم و جنس حرفای زنانه را میشناسم! آزاده نامداری یكطرفه همه كاركرد و واقعا به قول خودش جنگید! دیگه این مصاحبه اول و آخرباشه چه فرق كه شور مسائل كاملا شخصی رو درآورد! این همه طلاق هنری!كی حرف زد؟ كی گفت تو خصوصی ترین حالت چه گذشته؟! كی بعد یكسال مسائل خصوصی زندگی كوتاهش رو مطرح كرد؟! بعد یكسال!چرا سكوت نكرد تا همه ساكت باشند تا كینه جو نباشد؛ ولی بعد یكسال ازخودش با اون عكس دفاع كنه؟!
همه‎‏ی ما همه‏ ی اصول زندگی رو از یادبردیم! هنرمندان الگو هستد كه دیگه نیستند! تنها آنان كه سكوت میكنن الگو هستند!
زهرا
Iran, Islamic Republic of
۱۳:۰۹ - ۱۳۹۴/۰۲/۰۴
۰
۰
مصاحبه گر عزیز مجله از ایشون نپرسید یعنی چه كه آقای حسنی شناخت بیشتر داشت، خانم نامداری نداشت؟چون اون مرد بود! این ذهنیت اون مرد من زن چه ربطی داره؟ من نمی فهمم مرد بودن چه ربطی به فكر وشناخت داره؟!
خب اون مرد و تو مشاوره خوندی چرا با حرف و گفتگو وارد نشدی؟! چرا نتونستی قانع كنی و بقول خودت گناهت جداشدن بود؟! عجب كه این اخلاق اون آقا به چشم نیومد! بگو سرخوش بودم ... منطقی و بی صدا جدا میشدی این بازیها چیه؟جالبه كه اجرای مشترك هم داشتین؟!این همه ضدونقیض! آبروی خودت رو بردی!
شهروند
Iran, Islamic Republic of
۱۵:۳۲ - ۱۳۹۴/۰۲/۰۴
۰
۰
وقتی خبر ازدواج شون رو شنیدم گفتم: عجب این دو تا كه كلی با هم تفاوت دارند! ازدواج!!!چطور ممكنه؟
تازه فقط اونا رو از صفحه تلویزیون دیده بودم!!!
متاسفم كه گاهی ما عنان اختیار رو بدست احساس میدیم تا عقل و منطق رو لگدمال كنه
بهرحال بخاطر شجاعت آزاده خانم باید بهش احسنت گفت
كار بسیار درستی كرد
براش آرزوی موفقیت میكنم
سارا
Iran, Islamic Republic of
۰۰:۲۶ - ۱۳۹۴/۰۲/۰۵
۰
۰
آزاده خانم خود شما خوب بیشتر از فرازد از رسانه آنتن رسانه دارید سو استفاده میكنید والا!!!!!!!!!!!
آبروی یكیو بردن بوسیله مطبوعات سواستفاده نیست؟؟ حالا فرزاد بد روزگار!!!!!! دیگه شورش درآوردید
مهدی
Iran, Islamic Republic of
۰۱:۲۹ - ۱۳۹۴/۰۲/۰۵
۰
۰
تو كه میخواستی جدا بشی لااقل 2 سال به فرزاد وقت میدادی تا خودشو در قالب مرد متاهل جا بندازه و شاید خوب بشه...نه اینكه با لگد بزنی زیر دیوار اعتماد ملیونها مخاطب كه دل به كلام و..شماها بسته بودن!!
میلاد
Spain
۱۴:۵۰ - ۱۳۹۴/۰۲/۰۵
۰
۰
طلاق از نظر روانشناسی وجامعه شناسی یك فاجعه عاطفی هست اینقدر راحت نگید من طلاقم را رسانه ای كردم این شجاعت نیست این اوج ......كه دیگران دعوت كنید به قضاوت درباره حریم خصوصی دونفر!!!!!!!!!!
فاطمه
Iran, Islamic Republic of
۱۸:۳۶ - ۱۳۹۴/۰۲/۰۵
۰
۰
دلیل اومدن كل خانواده فرزاد به تلویزیون و اون همه تعریف وتمجید از عروس جدید چی بود؟ ! یعنی سازنده اون برنامه واقعا آدم بی انصافی بوده كه دل به دل فرزاد گذاشت!!!!
نوید
Germany
۰۹:۵۲ - ۱۳۹۴/۰۲/۰۶
۰
۰
من وقتی خبر ازدواجشون را شنیدم اولین چیزی كه به ذهنم از فرزاد حسنی اومد اون مصاحبه بی ادبانه با سردار رادان بود
آزاده خانم ، در شرایط امروز، آزاده بودن و با آزادگی زیستن كار سختیه بهتون خداقوت و خسته نباشید میگم . من شناخت نسبی از خانوادتون دارم ، و خودتون كه انسان خیلی باخدا و باحیا و باتقوایی هستید همانطور كه پدر و مادرتون اینطوری هستند . از خدا براتون آینده ای روشنی آرزو میكنم و ما كماكان طرفدار خانم نامداری پر انرژی هستیم .
یك معلم
Iran, Islamic Republic of
۱۵:۲۴ - ۱۳۹۴/۰۲/۰۶
۰
۰
ازاده جان احسنت برتوكه باشجاعت تمام حال برخی زنان ایرانی رااشكاركردی این مسئله بخاطر آبروداری زنان درخانه هامخفی نگه داشته میشه وهمین موجب تكراراین عمل ازجانب آقایان میشود ازصمیم قلب برات آرزوی خوشبختی دارم

صدیقه
Iran, Islamic Republic of
۱۱:۵۸ - ۱۳۹۴/۰۲/۰۷
۰
۰
سلام خانم نامداری من از تیپ مذهبی و سنتی جامعه هستم جریانات شما رو از همون ابتدا از طریق اینترنت پیگیر بودم چه ازدواج و چه طلاق . حقیقتا من از ازدواجتون متاسف شدم چرا كه .... بپذیرید اشتباه كردید و گذشته هم دیگر بر نمی گردد و به عنوان یك زن به شما توصیه میكنم این ماجرا برای خودتان تمام كنید و دیگر این پرونده را ببندید و خود و دیگران را مشمول ذمه نكنید . من برایتان آرزوی توفیق دارم و انشاالله خداوند روزی همه ی ما را به نحو احسنت قضاوت خواهد كرد پس همه ی قضاوتها را به خدا بسپارید و صبور باشید و نگاهتان رو به جلو باشد . و من الله التوفیق
سعید
Iran, Islamic Republic of
۱۶:۵۹ - ۱۳۹۴/۰۲/۰۷
۰
۰
قصدم بی احترامی یا بی اعتنایی به قضایای مهم نیست ولی چقدر مردمان نا آگاهی هستیم كه جریان زندگی دو مجری این طور اذهانمون رودرگیر كردیم كه مسایل مهمتر رو نمیبینیم مثل اختلاسهای پی درپی كه خیلی راحت هم فراموش میشن ولی موضوع زندگیه این دو نفرحالا حالا ادامه داره مثل سریال های تركیه ای......باعث ناراحتیشون میشیم با قضاوتامون وحتی اتیششون هم هی هم میخوره!!!!
خاطره
United States
۱۶:۳۹ - ۱۳۹۴/۰۲/۰۸
۰
۰
خانم نامداری واقعا برات متاسفم
تسنیم
Iran, Islamic Republic of
۰۰:۵۴ - ۱۳۹۴/۰۲/۰۹
۰
۰
آزاده نامداری با آن عكس جواب خیلی از سوالات و داد. شاید این مردم و رسانه ها بودن كه با فشار آوردن روش باعث شدن آن عكس و بزاره. یه جورایی فقط آن متهم بود و عكسش باعث شد همه بدونن كه آن نمی تونست ادامه بده. همه زندگی ها مثل هم نیست. دیگران همیشه قضاوتت می كنند اگه ساكت باشی میگن هیچ حرفی نمی زنه و هزار جور حرف پشتت می زنن وقتیم كه حرف می زنی می گن................. پس همیشه آدم باید كاری و كه فكر می كنه درسته انجام بده
اما هنوز دلیل برنامه زنده فرزاد حسنی آنم با مادر و برادر و عروسش و تو تلویزیون نفهمیدم! جه خوبه اگه بچه هاتون كار اشتباهی كردن راه درست و بهشون نشون بدید نه اینكه چشم بسته ازشون حمایت كنید!
نوری زاد
Iran, Islamic Republic of
۱۰:۲۲ - ۱۳۹۴/۰۲/۰۹
۰
۰
خانم نامداری چهره كبودتون بهترین شاهد بر خلق و خوی اقای حسنی است.
مرتضی
Iran, Islamic Republic of
۱۰:۵۶ - ۱۳۹۴/۰۲/۰۹
۰
۰
ان شالله به كوری چشم بد خواهان و بد دلان خانم نامداری ازدواج موفق و عاشقانه ای هم به زودی خواهند كرد.
شاپور
Iran, Islamic Republic of
۱۵:۰۰ - ۱۳۹۴/۰۲/۰۹
۰
۰
آخه مگه این آقا و این خانم كی هستن و چقدر مهم هستن كه این همه بهشون پرداخته میشه
زهرا
Canada
۰۸:۱۱ - ۱۳۹۴/۰۲/۱۰
۰
۰
خنده دارو مسخره بود بازی باكلمات وجملات. خانوم نامداری بازیگرخوبی میشن حتما اقدام كنید...
رویا
Iran, Islamic Republic of
۱۱:۴۰ - ۱۳۹۴/۰۲/۱۳
۰
۰
یك سوال داشتم شما كه با خانم نامداری مصاحبه كردید قطعا مرد هستید كه مرتب میپرسید شما چه كردید كه آقای حسنی خشمگین شدند یعنی شما دارید این حق را ایجاد میكنید كه هر مردی عصبانی شد بتواند توجیه كند كسی كه كنترل روی خودش ندارد بهتر است خودش را درمان كند برای شما هم واقعا متاسفم با تفكرات قرون وسطاییتان
همایون
Iran, Islamic Republic of
۱۰:۲۱ - ۱۳۹۴/۰۲/۱۴
۰
۰
با عقاید و نظرات خانم نامداری در خصوص صداقت و یكرنگی كاملا موافقم. زندگی ارزش دروغ گفتن و ظاهرسازیهای دروغین رو نداره. برای خانم نامداری آرزوی سلامت و موفقیت میكنم.
حامد
Iran, Islamic Republic of
۱۷:۰۸ - ۱۳۹۴/۰۲/۱۶
۰
۰
من كه به امار منفی ها مشكوكم ..والله با اون ضرب و شتم حسنی گوش مخملیاشم دوزاریشون افتاد سنگ كی رو به سینه میزدن!
نادر
Iran, Islamic Republic of
۱۳:۱۲ - ۱۳۹۴/۰۲/۱۹
۰
۰
ده روز بعد از آشنایی... ازدواج كردین!!!!!!!!
اجتهاد زنان سیره عُقلاست

درگفت‌وگو با رئیس دانشکده الهیات دانشگاه الزهرا ابعاد بیانات رهبر انقلاب درخصوص تقلید زنان از مجتهد زن را بررسی کرده‌ایم

اجتهاد زنان سیره عُقلاست

نیازمندی ها