نگاهی گذرا به کارنامه این بازیگر دوستداشتنی هم نشان میدهد او هرگاه فرصت و پیشنهاد خوبی داشته، بهطور متناوب به همه این عرصهها سرک کشیده است. تا همین چندی پیش با دو نقش بامزه پنچرگیر و نصاب ماهواره در نمایش «کسی نیست همه داستانها را به یاد آورد» روی صحنه بود و این روزها هم با ایفای نقش حمید در فیلم «خانوم» روی پرده سینماها دیده میشود. ضمن اینکه انصاری کارش را اصلا با سینما و زندهیاد رسول ملاقلیپور شروع کرد. گفتوگوی من با این بازیگر که در کافیشاپ تماشاخانه ایرانشهر و با رویدادهای جانبی بامزهای انجام شد، میتواند ما را به چرایی این پرسش برساند که چطور او از سینمای جدی و خشن ملاقلیپور به فضایی سرخوشانه و کمدی و دوستی و همکاری پردوام با مهران مدیری رسید.
(پیشخدمت جوان و آقایی پیش از گفتوگو سراغ سیامک انصاری میآید و به او میگوید: آقای انصاری من نمیدانم داستان چیست؟ ولی به من گفتند که به شما بگویم امروز داعش نیامده! انصاری هم نفسی به راحتی میکشد و میخندد.)
(انصاری خطاب به من و عکاس) خب، چه چیزی میخورید شما؟
شما خودتان چه چیزی سفارش میدهید؟
من اینجا هر شب یک لیموناد بدون شکر و با یک قاشق مرباخوری عسل سفارش میدهم.
پس ما هم با شما لیموناد میخوریم، منتهی با شکر. اجازه هست گفتوگو را شروع کنم؟
بله، بفرمایید.
یادتان هست اولین بار مهران مدیری را کی و کجا دیدید؟
بله، ما برنامه «گلهای 77» را ضبط میکردیم، مهران اینها (مهران مدیری و گروهش) هم داشتند برنامه «جنگ 77» را میساختند. درواقع لوکیشن هر دو کار در خیابان یاسر بود. «گلهای 77» اولین کاری بود که مهران غفوریان کارگردانی میکرد. ما شبها آنجا آیتمهایی ضبط میکردیم و صبح کارگردان تلویزیونی ما مهدی مظلومی آنها را نشان مهران مدیری میداد تا نظر او را هم درباره کار بداند. در یکی از این دفعات مهران من را دید و به من گفت: چقدر ترکیب تو و جواد رضویان خوب است و امیدوارم بتوانیم روزی سهتایی کار کنیم. بعد از آن مدتی همدیگر را ندیدیم، چون من درگیر چند کار سینمایی و سریال تلویزیونی شدم. تا اینکه مهران «طنز80» را برای عید نوروز کار کرد که هر شب کمدینهایی را به برنامه دعوت و فضای کمدی کشور را به اتفاق آنها نقد و بررسی میکرد. یک شب هم من و جواد رضویان را دعوت کرد و ما هم گفتیم که مجموعههای کمدی متن و دکور مناسبی ندارد و امیدواریم روزی این آثار چفت و بست درستی داشته باشد. درست سال بعدش بود که من سریال «پاورچین» را با مهران کار کردم.
رازی در این دوستی و همکاری مداوم نهفته است یا همه چیز خیلی ساده پیش رفت؟
همه چیز خیلی ساده است.
این سوال را به این خاطر میپرسم که بسیاری از زوجها یا گروههای هنری به مرور زمان از هم جدا یا منحل میشوند و هر کدام به راه خود میروند.
خب، چنین چیزی فقط در اینجا باب است.
البته در دنیا هم چنین جداییهایی اتفاق افتاده است؛ مثل جدا شدن جری لوییس و دین مارتین که زمانی زوج کمدی درخشانی بودند.
بله، میدانم، ولی فراگیر نیست. ببینید، این کاری که ما میکنیم، ماحصل یک تلاش گروهی است. اگر گروهی نباشد، من تنهایی بروم چه کار کنم؟ مهران مدیری، جواد رضویان، مهران غفوریان، محمدرضا هدایتی یا هادی کاظمی تنهایی بروند چه کار کنند؟ شما بگویید.
شما به هر حال باتوجه به تحصیلات، تجربه و پیشینه کاریتان باز در همین رشته فعالیت خواهید کرد. حالا با مهران مدیری نشد، با کارگردان دیگری کار میکنید.
سوالم همین است، چرا باید با افراد دیگری کار کنم؟ اصلا چرا باید کاری را که جواب داده عوض کنیم؟ این چه سوالی است که همیشه از ما میپرسند که تا کی میخواهید با هم کار کنید؟
من که از طرفداران زوج شما و مهران مدیری هستم، میخواهم به دلایل موفقیت و تداوم این همکاری اشاره کنید.
منظورم شما نیستید، کسانی هستند که این سوال را با نگاهی بدبینانه و غرضورزانه میپرسند. جواب من هم این است که همکاری ما در کارهای مختلف با 20، 30 درصد بالاتر یا پایینتر جواب داده، چرا باید آن را ادامه ندهیم؟
(همان پیشخدمت جوان ابتدای گفتوگو از پشت پیشخوان میپرسد: چیزی هم همراه لیموناد میل میکنید؟ سیامک انصاری هم از ما میپرسد: پای سیب میخورید؟ پس از تائید ما با صدای نسبتا بلند میگوید: پای سیب).
همکاری شما و مدیری یادآور همکاری برخی بازیگران و کارگردانان بزرگ تاریخ سینما مثل توشیرو میفونه و آکیرا کوروساوا، کلاوسکینسکی و ورنر هرتزوگ و جانی دپ و تیم برتون است که سالها با هم کار کردهاند؛ منتهی در فضایی کاملا متفاوتتر و قدری کوچکتر. میخواهم بدانم این همکاری طولانیمدت باعث شده روی یکدیگر تاثیر بگذارید؟
به هر حال بعد از این همه سال صد درصد، هم بازیگر و هم کارگردان راحتترند با کسی کار بکنند که همدیگر را درک کنند و بفهمند. دوست دارند با کسی کار کنند که شناخت کاملی از او دارند و زیروبم یکدیگر را بهتر میشناسند. این مساله را هم نباید فراموش کنیم که ما یک فیلم سینمایی کار نمیکنیم، ما معمولا 90 برنامه 40 دقیقهای میسازیم. این فرق میکند با فیلمی سینمایی که شما با کارگردانی کار کنید و بعد به او بگویید خداحافظ. ما 12 سال اینطوری با هم کار میکنیم که لازمه این وضع شناخت خیلی کامل است. اصلا باید روحیه و اخلاقمان یکی باشد که در مسیر ساخت پروژه روی مخ همدیگر راه نرویم! در 12 سال گذشته این گروه از خانوادههایشان بیشتر همدیگر را دیدهاند. این مساله برای آدمها تا نیایند اینطور با هم کار کنند قابل درک نیست.
در این مثالهایی که من زدم سخت است بتوان گفت کدام یک تحت تاثیر دیگری هستند. درباره شما و مهران مدیری ما با تاثیری متقابل طرفیم یا یکی زیرسایه دیگری بوده است؟
قرار نیست کسی تحت تاثیر کسی باشد. ولی فکر میکنم تاثیر ما بر یکدیگر مساوی بوده و اگر آن را در دو کفه ترازو بگذاریم هیچ طرف سنگینتر نخواهد بود.
شما قهرمان اصلی کارهای مهران مدیری هستید یا دستکم شخصی هستید که بار قصه روی دوش اوست، اما انگار در نهایت همه چیز به کام و به نام نقشی که مدیری بازی میکند، تمام میشود. هرچند ایشان همیشه در تیتراژ و شناسنامه کارها اسم شما را اول مینویسد یا اگر اسمها را به ترتیب الفبا هم مینویسد باز نام شما جلوتر از دیگران به چشم میخورد که نشانه اهمیت حضور شماست. با این حال فکر میکنید بعدها مردم آن مجموعه را با شما به یاد میآورند یا مهران مدیری یا افراد دیگری که نقشهای کوتاهتری دارند؟
نه برای من، نه برای آقای مدیری و نه دیگر بازیگران مهم نیست که کار با آنها به یاد آورده شود، بلکه مهم این است که آن مجموعه ماندگار شود. وقتی «شبهای برره» به یادماندنی شد، یعنی همه ما در اذهان هستیم و این یعنی به بارنشستن زحمت یک کار گروهی. در واقع همه افراد یک گروه در موفقیت یک مجموعه سهیم هستند و اصلا به نظرم بچه بازی است که هر کسی دنبال سهم خودش باشد.
با اینکه نقشهای مختلفی در کارهای مدیری بازی میکنید، اما قالب کلی نقشها یکی است و ما با آدمی طرفیم که با بدبیاریها و شکستهای زیادی مواجه میشود. البته این نقشها با توانایی و شیرینی ذاتی شما به شکلی دوستداشتنی و عالی ارائه میشود، اما چرا کارگردان همیشه شما را در همین قالب میخواهد؟
چون جواب داده است، به نظر شما چه کار کنیم؟ در کارهای بعدی من سر مدیری بلا بیاورم خوب است؟! (میخندد)
خودتان کدام یک از کاراکترهایی را که بازی کردید، دوست دارید؟
کیانوش استقرارزاده در «شبهای برره».
یکی از کارهای خوبی که مدیری در آثارش باب کرد، نمایش لحظات بامزهای از پشت صحنه کار و آن خندیدنهای ناگزیر حین ضبط است. در کارهای مدیری بیشتر از همه مقابل کدام بازیگر خندهتان میگیرد؟
در سریالهای مختلف فرق میکند.
فکر کنم بیشتر مقابل خود مهران مدیری خندهتان میگیرد، بخصوص وقتی رخ به رخ و بیش از حد به او نزدیک میشوید!
نه اتفاقا، اگر بخواهیم بیشتر و دیتیلی (با جزئیات) جلو برویم مثلا در «قهوه تلخ» برایم بسیار سخت بود که جلوی جواد عزتی و هادی کاظمی ـ که نقشهای بابا اتی و باباشاه را بازی میکردند، بازی کنم و نخندم. در شبهای برره هم گاهی جلوی شیرفرهاد (مدیری)، محمد شیری عزیز که بسیار شیرین بازی میکرد، هادی کاظمی و رضا شفیعی جم میخندیدم. در «باغ مظفر» هم کار سختی داشتم که جلوی شفیعی جم و نصرالله رادش که فوقالعاده بودند، نخندم. به هرحال این مساله در کارهای مختلف تقسیم میشود! (میخندد)
عموما جزو کسانی هستید که خیلی میخندید؟
خیلی نه، به هر حال بعد از پنج ماه کار روی یک مجموعه میتوانیم فضا را مدیریت و کنترل کنیم، اما گاهی موقعیتهایی پیش میآید که شما بر اثر حساسیت به یک صحنه یا بیشتر خستگی ناشی از کار زیاد نمیتوانید جلوی خندهتان را بگیرید.
به هرحال یکی از مهمترین ویژگی کارهای کمدی این است که طراوت آن لحظه کمیک به خوبی به تماشاگر منتقل شود و او واقعا فکر کند همه چیز بکر و دست اول است و دارد برای اولین بار اتفاق میافتد. در صورتی که ممکن است برداشت چندم شما باشد.
همینطور است، ولی این را بگویم یک کار خوب حتما یک پشت صحنه خوب داشته است. امکان ندارد پشت صحنه کار وضع متوسط و ضعیفی داشته باشد، اما نتیجه کار قوی باشد. تماشاگر بخوبی متوجه این موضوع میشود.
کمدی آیتمی مثل «ساعت خوش» و «شوخی کردم» هنوز هم طرفدار دارد؟
اگر درست انجام شود بله.
از بازخوردهای شوخی کردم خبر دارید؟ خوب بود؟
بله خوب بود، چون خیلی دنبال این نبودیم که کاری مثل قهوه تلخ، ساعت خوش یا آثار دیگر ارائه دهیم. هدف مهران هم این نبود، بلکه میخواست یک کار انتقادی ـ اجتماعی بسازد، منتهی به شکل آیتمی.
مدتها به دلیل کار با مدیری از تلویزیون دور بودید و مردم شما را فقط در کارهای شبکه نمایش خانگی میدیدند. کدام یک از این دو رسانه گستردگی و تاثیرگذاری بیشتری دارد؟
صددرصد تلویزیون، به هر حال تلویزیون جایی است که کارها در آن بیشتر دیده میشود. همه ما از تلویزیون شروع کردیم و اصلا خودمان همیشه و از بچگی بیننده این رسانه بودهایم.
به نظر میآید یکی از دلایل موفقیت کمتر مجموعههای شبکه نمایش خانگی پخش نامنظم باشد، چون آن ترتیب و نظم پخش تلویزیونی را بهطور طبیعی ندارد. اینطور نیست؟
چرا، در آنجا هم کار بهصورت هفتگی توزیع میشود و کسانی که دنبال اثری هستند به محض ارائه آن را میخرند و میبینند. منتهی آن کار سیستم توزیع و پخش منظمی میخواهد که ما واقعا آن را در ایران نداریم. کسانی که در بدو تولید چنین آثاری در شبکه نمایش خانگی مقوله توزیع آن را در دست گرفتند، کار اصلیشان توزیع مواد غذایی و شوینده و اینها بوده، نه محصولات فرهنگی. باید این مساله را در نظر بگیریم. البته آنها هم گناهی ندارند، چون با این فضا آشنایی نداشتند.
فکر نمیکنید اتفاقی که برای مجموعه قهوه تلخ افتاد و قسمت پایانی آن توزیع نشد و جوایز برخی برندگان قرعهکشی به دستشان نرسید، مردم را به چنین مجموعههایی بدبین کرده باشد؟
بله، خیلی تاثیر داشت. منتهی تقصیر ما نبود، کار تهیهکننده داشت و او به مشکل خورده بود.
خودتان هم در قرعهکشیها شرکت میکردید؟
خیر.
هیچ وقت به خاطر اینکه سر کارهای آقای مدیری بودید، کار خوب و مهم دیگری را از دست دادید؟
بسیار بسیار زیاد.
از این موضوع ناراحت نیستید؟
نه، چون کاری را که به آن علاقه داشتم انجام میدادم.
(در این لحظه لیمونادها و پای سیبها از راه میرسد!)
چند کار هم با مرضیه برومند انجام دادید. مثل «هتل»، «ورثه آقای نیکبخت»، «زائر»، «کارآگاه شمسی و مادام»، اما از زمانی به بعد دیگر با او کار نکردید، در حالی که همکاریهای خوبی داشتید و میشد شما را در برخی نقشهای کارهای دیگر ایشان هم تصور کرد.
بله، اما نکته اینجاست که مدل کارهای مهران جوری بود که ما فرصت اینکه بخواهیم کار دیگری را انجام دهیم، نداشتیم.
(رو به پیشخدمت جوان: عزیزم، این کمشیرینه؟!/ منظورش لیموناد سفارشداده خودش است. پسر جوان جواب میدهد: بله، این لیموناد با عسل شماست.)
داشتم میگفتم، نمیشود سر کار دیگری رفت، چون کارهای مدیری ممکن است یک سال، دو سال و حتی سه سال طول بکشد.
«شهر موشها 2» را دیدهاید؟
خیر.
چرا؟
وقت نکردم.
«شهر موشها 1» و «مدرسه موشها» را چطور، میدیدید؟
بله، یادم میآید.
اگر آن زمان جزو صداپیشهها و عروسکگردانها بودید، دوست داشتید به کدام کاراکتر جان بدهید؟
(موقع خوردن پای سیب کمی فکر میکند و میخندد)
نمیدانم. خیلی تخصصی به قضیه نگاه نمیکردم. همه آنها شیرین بودند.
چرا کمدینها در ایران دوست دارند بازی در نقشهای جدی را هم تجربه کنند؛ مثلا رامبد جوان، رضا عطاران و خود مهران مدیری این کار را کردهاند. تصور نمیکنید این اتفاق به خاطر این میافتد که کمدینها با اینکه کارشان را خوب انجام میدهند بخصوص در داوری جشنوارهها جدی گرفته نمیشوند؟
چرا از خودشان نمیپرسید؟!
از شما میپرسم که یکی از کمدینها هستید.
من که نقشهای جدی هم بازی میکنم.
بله. میدانم که اصلا بازیگری را با نقشهای جدی شروع کردید، ولی بیشتر به عنوان یک کمدین شناخته میشوید.
من از جانب این بازیگرانی که نام بردید چیزی نمیگویم، اما از طرف خودم در پاسخ شما میگویم کمدی انتخاب خودم بوده است، چون به آن علاقه دارم. اصلا هم دنبال بازیکردن در فیلمها و نقشهای جدی هم نبوده و نیستم، اما گاهی که به من پیشنهاد میشود بازی در آنها را قبول میکنم.
«دعوت» و «جرم» دو تا از بازیهای خوب، جدی و متفاوت شما در سینماست. فکر نمیکنید انتخاب کمدینی چون شما برای کارگردانانی چون حاتمیکیا و کیمیایی نوعی ریسک بوده باشد؟
چه ریسکی؟
که نقش را به یک کمدین میدهند و این خطر وجود دارد که به دلیل حضور شما تماشاگر به جای مواجهه جدی با آن لحظه جدی بخندد و کار خراب شود.
شما فکر میکنید انتخاب من برای آقای کیمیایی خطر بوده؟
نه، شما که خوب بازی کردید. منظورم امکان برداشت تماشاگر است که با توجه به ذهنیت کمدی که از شما دارد، آن حضور را جدی نگیرد.
(کمی مکث میکند و با چشمانی درشت به من خیره میشود).
خیالتان راحت باشد، «من باهاتم».
(اشاره به تکیه کلام «منم باهاتم» او در فیلم «جرم»).
(میخندد) حرفتان را تا حدودی قبول دارم. ممکن است تماشاگر بخندد، اما مگر در سینما به من خندیدند؟ چون من نرفتم فیلم را ببینم.
واقعا؟! چرا؟
چون بازیهایم را نمیبینم!
وقت نمیکنید یا میترسید؟
اصولا چند سال بعد آنها را میبینم. مثلا تازه الان بعضی وقتها شبهای برره و قهوه تلخ را میبینم.
برای این نمیبینید چون ممکن است حسرت و حرص بخورید و فکر کنید که میتوانستید جایی از نقش را بهتر بازی کنید؟
بله، اصلا در مخیلهام نمیگنجد که بتوانم همزمان با فیلمبرداری و موقع پخش آن را ببینم.
درباره جرم یک سوال دیگر هم داشتم؛ پس نسخه دوبله کار را هم ندیدهاید که آقای حسین عرفانی به جای شما صحبت میکرد؟
خیر.
پس اجازه بدهید نکتهای در این ارتباط بگویم. شما خیلی خوب بازی کردید، ولی عرفانی با صدای پرطنین و لحن شیطنتآمیزش آن کلاشی و قالتاقی شخصیت فتاح را پررنگتر و جذابتر کرد.
اوهوم، ولی همانطور که گفتم من نه نسخه اصلی را دیدهام و نه دوبلهاش را.
حتی راشهای (تصاویر) خودتان را هم سرصحنه نمیبینید؟
نه، اصلا نگاه نمیکنم.
این صحنه در چند برداشت گرفته شد؟
فکر میکنم دو برداشت.
احتمالا آن یک بار هم به خاطر اشتباه شخص دیگری صحنه تکرار شد؟
نه، اتفاقا اشتباه از خودم بود.
کدام یک از نقشهای سینماییتان را دوست دارید؟
«بیپولی» (حمید نعمتالله) را از همه بیشتر دوست دارم. همه چیز آن شرکت و آن گروه بازیگری خوب بود.
یادی هم از زندهیاد رسول ملاقلیپور کنیم که شما را وارد سینما کرد و چهار فیلم اولتان با او بود. در «سفر به چزابه»، «کمکم کن» و «نسل سوخته» بازی کردید و در «هیوا» و نسل سوخته دستیار او بودید.
خدا رحمتشان کند. من در دانشگاه آزاد هنر و معماری تئاتر میخواندم و ایشان طی تستی من و چند نفر دیگر از دوستانم را برای سریال سفر به چزابه انتخاب کرد که این شروع کار با خدابیامرز رسول ملاقلی پور بود.
با شما که تازه وارد و جوان بودید، مهربان بود؟
خیلی. او بدون هیچ خساستی هر آنچه را خودش بهطور تجربی میدانست در اختیار دستیاران و اطرافیانش میگذاشت. او هرچه را بصورت غریزی در درونش بود به بهترین شکل به تصویر میکشید.
به امید اینکه روزی کارگردانی کنید، دستیار کارگردان شدید؟
نه واقعا، نمیدانم. قصدم فعالیت در سینما و تلویزیون بود. لزوما خیلی به دنبال کارگردانی نبودم.
تنها تجربه کارگردانی تصویریتان یعنی «فضانوردان» چندان موفق نبود. چرا؟
فضانوردان که آن را با پیمان قاسمخانی ساختم، اولین محصول شبکه نمایش خانگی در ایران بود. یکی از مشکلات آن کار این بود که توزیع درستی نداشت و کسانی که تهیه و پخش آن را به عهده داشتند، میخواستند مجموعه را با یکسری اسپانسر و تبلیغ شامپو، سرشور و روشور و اینها توزیع کنند! برای همین آن 600 دقیقه آیتم نابود شد و رفت. ولی همین که بعضی از آنها هنوز دیده میشود، خوب است دیگر.
شما هم اعتقاد به بیرحمی سینما دارید؟
بیرحم است؟! چطور؟
که در 20 سال فقط 10 فیلم بازی کردهاید. مجال و پیشنهاد بازی به شما داده نمیشود یا خودخواسته جایی برای خود در سینما دست و پا نکردهاید؟
آخر شغل من اصلا سینما نیست.
به هر حال شما کارنامهای هم در سینما دارید. ضمن اینکه بازیگری که تفکیکپذیر نیست که بگوییم شما فقط متعلق به تلویزیون هستید و به سینما نه، شما بازیگرید.
من بازیگر تلویزیونیام.
شما اینجوری نگاه میکنید؟
بله. بعضی اوقات که پیشنهاد بازی در سینما میشود، میروم بازی میکنم، اما سینمایی نیستم. اصلا چرا وقتی آدم در کاری نسبتا موفق است، کارش را عوض کند؟
آخر این تغییر محل کار در بازیگری چندان محسوس و غیرقابل تصور نیست. شما هم در تلویزیون بازی میکنید، هم سریالهای شبکه نمایش خانگی، هم سینما و هم تئاتر.
می دانم، ولی کار من مشخص است و تفکیک شده به مساله نگاه میکنم.
بازی در فیلم «خانوم» که این روزها با بازی شما روی پرده سینماهاست چطور پیش آمد؟ فکر میکنم مربوط به همکاری شما با خانم تینا پاکروان در فیلم جرم باشد که ایشان در آنجا مدیر تولید بود.
بله، البته بنده خانم پاکروان را از سر یکی دو کار دیگر هم میشناختم. ایشان به بنده لطف داشت که این نقش را به من پیشنهاد داد. خانوم، سال گذشته در جشنواره فیلم فجر بود؟!
بله، در بخش نگاه نو (مسابقه فیلمهای اول).
من فیلم را ندیدم، اما فکر میکنم فیلمی است که خانمها خیلی علاقه دارند آن را ببینند. نکته جالب درباره ساخت این فیلم این است که پیشتولید خیلی سریعی داشت.
نقش حمید از اول به شما پیشنهاد شد؟
بله.
ویژگی بارز این شخصیت چیست؟
حمید آدمی است که ورشکست میشود و با اینکه عاشق همسرش ناهید است، اما برای فرار از طلبکارها ناچار به فرار و خروج از کشور است.
سعی کردید چیز ویژهای به نقش اضافه کنید یا فقط مطابق فیلمنامه بازی کنید؟
فقط سعی کردم به حرف کارگردان گوش کنم. البته من هم مثل هر بازیگری پیشنهادهایی داشتم و آنها را در طول کار میگفتم.
خانم پاکروان از بازی شما راضی بود؟
فکر میکنم بله.
در آن صحنه دو نفره شما و شقایق فراهانی آهنگ «هوای گریه» همایون شجریان واقعا برایتان پخش میشد تا احتمالا حس بگیرید؟
نه، مگر از آهنگ «هوای گریه» استفاده شد؟!
بله.
(لبخند میزند) چه جالب!
همان صحنهای را میگویم که حمید و ناهید کنار شومینه و در میان روشنایی چند شمع نشستهاند و ناهید در آن شرایط غمبار جشن کوچکی برای سالروز ازدواجشان میگیرد. چون شما طبق عادتتان احتمالا فیلم را چند سال بعد خواهید دید، من کمی از آن را الان برای شما تعریف کردم!
(میخندد) مرسی که زودتر به من گفتید.
دیالوگی هم در آن صحنه احساسی میگویید که باعث خنده تماشاگران و تلطیف فضای سنگین موجود میشود. وقتی میبینید ناهید در آن وضع کیک خریده تا جشن بگیرد و شما را خوشحال کند به او میگویید: دل به نشاطیها! این عبارت در فیلمنامه بود یا بداهه گفتید؟
نمیدانم، ولی فکر کنم بداهه بود. چون خودم زیاد این کلمه را به کار میبرم.
حدس زده بودم.
در کل فکر میکنم خانوم به عنوان تجربه اول خانم پاکروان کار خوبی بود.
خانم شقایق فراهانی همبازی خوبی برای شما بود؟
بسیار.
اول ایشان انتخاب شد یا شما؟
اول خانم فراهانی.
چرا خیلی کم در تئاتر بازی میکنید؟
اوایل دهه 80 به اتفاق آقای رضا حداد و بازیگرانی چون پانتهآ پناهیها، لیلی رشیدی، شبنم فرشادجو و برزو ارجمند گروهی تئاتری به نام سایه را تاسیس کردیم و نمایشی به نام «کسی نیست همه داستانها را به یاد آورد» ـ اجرای اولش ـ را روی صحنه بردیم. بنابراین هر وقت فرصتی برای کار تئاتر پیش میآید ترجیح میدهم با همین گروه خودمان کار کنم.
(در همین زمان علی مصفا میآید و با سیامک انصاری خوش و بش و احوالپرسی و دیده بوسی میکند. سیامک انصاری ذوق زده: سلام علیکم، علی جان. مصفا: خوبی؟ انصاری: خوبم، شما چطوری؟ مصفا: خیلی دلمون تنگ شده برات، نمیبینیمت. شما که ما رو تحویل نمیگیری. انصاری: اختیار داری. مصفا: ببخشید وسط کار. انصاری: خواهش میکنم، میام خدمتتون. مصفا: قربون شما).
به نظر نمک نقشهای کمدیتان در آثار تئاتری شما هم وجود دارد. این ویژگی هم در «آمدیم، نبودید، رفتیم» در نقش آن مرد داخل باجه تلفن وجود داشت و هم در همین نمایش اخیرتان یعنی اجرای مجدد «کسی نیست همه داستانها را به یاد آورد» که در دو نقش پنچرگیر و نصاب ماهواره بازی میکردید. این را کارگردانی مثل حداد از شما میخواهد یا خودتان نقشها را اینجوری شیرین رنگآمیزی میکنید؟
(در این لحظه مادر علی مصفا یعنی امیربانو کریمی، استاد ادبیات فارسی و متخصص در سبک هندی و صائبشناسی هم میآید و سیامک انصاری به احترام او بلند میشود و سلام و احوالپرسی میکند.)
شما لطف دارید، اما من شیرینی و ملاحت ندارم. (می خندد) به هر حال بخش زیادی از این چیزی که شما میگویید به متن درجه یک و فوقالعاده آقای محمد چرمشیر برمیگردد.
خاطرم هست در شب افتتاح نمایش خانم گوهر خیراندیش در ردیف جلو نشسته بود و قاهقاه به لحظات بازی شما میخندید. متوجه شدید؟
بله.
چه حسی داشتید؟
هیچی، خوشحال میشدم. (میخندد)
اگر همین الان به شما بگویند ممنوعالکار شدید، بیشتر وقتتان را در آن گالریتان میگذرانید و با ترمیم و تزئین فرشهای قدیمی سر میکنید یا کار دیگری میکنید؟!
(متعجب و فکور) معلوم نیست، نمیدانم چه کار میکنم. خیلی برای چنین وضعی برنامه ندارم.
سوال آخر این گفتوگو را خودتان از خودتان بپرسید و جواب بدهید.
من بپرسم؟! (فکر میکند) واقعا نمیدانم چه بگویم. سوالی ندارم.
از من یک سوال بپرسید!
من از شما؟ (کمی مکث میکند) من اصلا هیچ وقت هیچ سوالی در ذهنم ندارم.
یعنی هیچ سوالی برایتان پیش نمیآید در زندگی؟ دغدغهای ندارید؟
چرا، همیشه دغدغهام آلودگی هوا و محیط زیست است. فکر میکنم باید جای خوب و پاکی برای زندگی مردم و بخصوص بچهها وجود داشته باشد.
فقط تهران یا کل کشور؟
جایی که ما داریم زندگی میکنیم.
پس جزو کسانی هستید که موافق انتقال پایتخت از تهران هستند؟
خیلی تخصصی به مساله نگاه نمیکنم، اما بله، موافقم.
دوست دارید کدام شهر پایتخت ایران شود؟
جایی که نزدیک به تهران باشد.
حالا اسم یک جایی را ببرید.
شهر خاصی حالا به ذهنم نمیرسد، اما اگر به من بود پایتخت را به مازندران منتقل میکردم.
علی رستگار / گروه فرهنگ و هنر
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
اکبرپور: آزادی استقلال را به جمع ۸ تیم نهایی نخبگان میبرد
در گفتوگوی اختصاصی «جام جم» با رئیس کانون سردفتران و دفتریاران قوه قضاییه عنوان شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
گفتوگوی بیپرده با محمد سیانکی گزارشگر و مربی فوتبال پایه