من مادرم را به قتل رساندهام؛ سیروس این را به درجهداری گفت که در حیاط کلانتری ایستاده بود. مرد جوان نگاهی به او انداخت، سیروس مردی لاغر اندام و حدود شصت ساله بود. مامور جوان از او خواست به اتاقش بیاید و از او پرسید: پدر جان چه اتفاقی افتاده است؟ سیروس دستهایش را داخل موهایش برد و همان طور که سرش را پایین انداخته بود، جواب داد: مادرم را کشتم. میخواست مرا از خانه بیرون کند. مامور جوان نشانی محل سکونت سیروس را گرفت و گروهی از ماموران وارد عمل شدند تا ادعای او را بررسی کنند. کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی پایتخت پس از تائید ادعای مرد میانسال تحقیقات خود را در زمینه چگونگی و چرایی قتل آغاز کردند. مرد میانسال در همان صحنه قتل، جزئیات حادثه و علت آن را شرح داد.
متهم در رابطه با جنایتی که مرتکب شده بود، گفت: بعد از اینکه دیپلم گرفتم، برای کار به انگلیس رفتم و در بیست و دو سالگی ازدواج کردم اما به دلیل اختلاف با همسرم او بعد از پنج سال از من جدا شد. 16 سال انگلیس زندگی کردم و پدرم که فوت شد، با تماس برادرم به ایران آمدم و دیگر به انگلیس برنگشتم. در آژانس کرایه خودرو متعلق به برادرم مشغول به کار شدم. رانندگی میکردم و گاهی هم مسئول پذیرش بودم. چند سال پیش برای فرار از تنهایی و داشتن دوستان بد معتاد شدم اما اعتیادم زیاد نبود .
مرد شصت ساله ادامه داد: از وقتی به ایران آمدم، با مادرم زندگی میکردم. مادرم مدام بهانه میگرفت و به کارهای من اعتراض میکرد.رفتار او همیشه همین طور بود حتی وقتی بچه بودم، مدام با من دعوا میکرد و دنبال بهانهای برای غر زدن بود. این اواخر بهانهگیریهای او بیشتر شده بود و سر کوچک ترین چیزی که خلاف میلش بود، دعوا راه میانداخت.من به هیچ وجه نمیخواستم مادرم را به قتل برسانم، هیچ وقت فکرش را هم نمیکردم چنین اتفاقی بیفتد.
متهم درباره شب حادثه توضیح داد: مهمان داشتیم و مادرم میخواست برای او غذا ببرد.من آن زمان خوابیده بودم که سراغم آمد و پرسید: تو هم غذا میخوری؟جواب مثبت دادم و ظرف غذا را دستم داد. ظرف به قدری داغ بود که خودش هم با دستگیره آن را گرفته بود. همین که ظرف را گرفتم، دستم سوخت و آن را رها کردم و هر چه داخل ظرف بود، زمین ریخت. دوباره غر زدنهای مادرم شروع شد.او همیشه دنبال سوژهای بود که دعوا راه بیندازد و همیشه هم مرا مقصر میدانست. این بار با داد و فریاد به من میگفت باید خانه را ترک کنی و دیگر حق نداری ثانیهای در خانه من باشی. در همین حین پارچی را پر از آب کرد و روی من ریخت. من بشدت عصبی شده بودم و او همچنان فریاد میزد: نمیتوانم حضورت را در این خانه تحمل کنم. جایی را برای رفتن نداشتم. آنجا خانهام بود و نمیخواستم جای دیگری زندگی کنم. گفتم من از اینجا نمیروم و تو هم هیچ کاری نمیتوانی بکنی. اینجا خانه من هم هست و تو حق نداری مرا بیدلیل از این خانه بیرون کنی.این طور بود که جر و بحث بالا گرفت و صدای داد و فریادمان بلند شد. مادرم دستبردار نبود. میخواست من در همان لحظه از آن خانه بروم. نمیتوانستم او را آرام کنم و از طرفی از کارهایش به ستوه آمده و خسته شده بودم. نمیدانستم چطور میتوانم ماجرا را فیصله بدهم. بشدت کلافه بودم، به آشپزخانه رفتم تا وسیلهای بردارم. یادم نمیآید چه چیزی میخواستم اما همین که وارد آشپزخانه شدم. چشمم به چاقو افتاد. آن را برداشتم و به پذیرایی برگشتم و چند ضربه به مادرم زدم. وقتی مادرم را غرق در خون دیدم، به پلیس زنگ زدم اما نگفتم مادرم را به قتل رساندهام. گفتم با او دعوا کردهام. همان شب قبل از ماجرای ریخته شدن غذا روی زمین با مادرم درگیر شده بودم و او با پلیس 110 تماس گرفته و ماموران به خانهمان آمده و دعوا را فیصله داده و یک برگه زردی را که صورتجلسه بود، به مادرم تحویل داده بودند. آن شب وقتی برای دومین بار از ماموران خواسته شد به خانه ما بیایند اپراتور 110 فکر میکرد یک درگیری ساده رخ داده و از من خواست برگه زرد را همراه خودم به کلانتری ببرم که ادامه شکایت آنجا مطرح و پرونده پیگیری شود. من هم برگه را برداشتم و راهی کلانتری شدم تا خودم را معرفی کنم. البته نمیخواستم بگویم قتلی مرتکب شدهام. تصمیم داشتم ابتدا به ماموران بگویم دعوا کردم و بعد از آنکه پیش افسر پرونده رفتم، به جنایت اعتراف کنم اما قبل از اینکه به کلانتری برسم، اول به شاهین، کارمند آژانس زنگ زدم و ماجرا را به او گفتم. او که بشدت شوکه شده بود، پرسید کجا هستی و وقتی از موقعیت من باخبر شد، گفت تا چند دقیقه دیگر دنبالم میآید. شاهین آمد و گفت اول به خانه برویم تا ببینیم اوضاع چطور است. تا نزدیکی خانه با شاهین رفتم اما داخل نشدم، دلم نمیخواست دوباره مادرم را غرق در خون ببینم. قرار شد شاهین داخل خانه برود و ده دقیقه بعد برگردد. من هم در پارکی همان نزدیکی منتظر ماندم. نیم ساعتی گذشت و از شاهین خبری نشد، با او تماس گرفتم. گفت تا چند دقیقه دیگر میآیم. معلوم بود در جایی هست و با کسی حرف میزند. من به شاهین گفتم میخواهم به کلانتری بروم و خودم را معرفی کنم. او گفت صبر کن باهم برویم و نام استواری را هم آورد اما تماس قطع شد. این بار خودم راهی کلانتری شدم.احساس کردم او میخواهد مرا لو بدهد و ترسیدم خودش با پلیس تماس بگیرد. برای همین تصمیم گرفتم خودم به کلانتری بروم.
متهم به قتل در ادامه اعترافاتش گفت: میخواستم خودم را معرفی کنم. شنیده بودم کسی که خودش را معرفی کند، قانون در مجازاتش تخفیفاتی را در نظر میگیرد. از طرفی دلم نمیخواست بگویند مادرش را کشته و فرار کرده است. وارد کلانتری که شدم دو مامور درجهدار را دیدم و به آنها گفتم مادرم را کشتهام و دستگیر شدم.
خواهرکشی
مرد جوان که دست به جنایتی هولناک زده بود، تصمیم داشت خودکشی کند که با اقدام بموقع کارآگاهان پلیس از تصمیم خود منصرف شد. این مرد انگیزه خود را از جنایت شک و سوء ظن اعلام کرد.مرد جوانی حدود دو هفته قبل با پلیس تماس گرفت و گفت: پسر جوانی که در همسایگی ما زندگی میکند، میخواهد خودش را بکشد. او چاقویی دستش گرفته است و در خیابان فریاد میزند و میگوید میخواهم خودکشی کنم.
ماموران پلیس آگاهی استان خوزستان بعد از دریافت این خبر راهی محل شدند و پسری جوان را دیدند که چاقویی در دست داشت. ماموران با اقدامات روانشناسانه موفق شدند پسر جوان را از خودکشی منصرف کنند.
پسر جوان پس از تسلیم خود به پلیس، از جنایتی هولناک پرده برداشت و گفت: مدتی قبل خواهرم از همسرش جدا شد و به خانه پدرم برگشت. خواهرم را مدام زیرنظر داشتم و با اینکه میدانستم او کار خطایی نمیکند، اما شک به جانم افتاده بود. شب حادثه زمانی که پدرم برای انجام کاری از خانه بیرون رفت، با خواهرم جر و بحث کردم. او اصرار میکرد بیگناه است، اما من خیلی عصبانی بودم و در اقدامی ناخواسته خواهرم را به قتل رساندم. پس از قتل تازه متوجه شدم چه کاری انجام دادهام اما پشیمانی سودی نداشت. خواهرم به دلیل شک و سوءظن نابجای من کشته شده بود. برای همین تصمیم گرفتم خودم را بکشم اما با صحبتهای ماموران پلیس تسلیم شدم.
سرهنگ خواجوی، رئیس پلیس آگاهی استان خوزستان در این رابطه میگوید: به دنبال اعتراف متهم جوان به ارتکاب جنایت، جسد خواهر او در خانه کشف و برای مشخص شدن علت اصلی مرگ به پزشکی قانونی منتقل و پسر جوان نیز با قرار بازداشت موقت روانه زندان شد. (ضمیمه تپش)
مرجان همایونی
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
عضو دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
گفت وگوی اختصاصی تپش با سرپرست دادسرای اطفال و نوجوانان تهران:
بهروز عطایی در گفت و گو با جام جم آنلاین:
گفتوگوی «جامجم» با حجتالاسلام محمدزمان بزاز از پیشکسوتان دفاع مقدس در استان خوزستان