درباره پایتخت 3، آقای گزارشگر، کلاه قرمزی، کرکره و ...

سریال ها و ویژه برنامه های نوروزی تلویزیون در یک نگاه

باریکلا شعبون کد خدا باریکلا...

مرور دیالوگ‌های خواندنی سریال «پایتخت»

امروز به سراغ دیالوگ‌های سریال «پایتخت» رفته‌ایم. سریالی که در چند سال اخیر به عنوان برترین کار نوروزی دیده شده و چند گام جلوتر از بقیه حرکت کرده است.
کد خبر: ۶۵۸۹۷۹
مرور دیالوگ‌های خواندنی سریال «پایتخت»

خوشبختانه مرور دیالوگ‌های مجموعه «کلاه قرمزی» با استقبال خوب شما خوانندگان مواجه شد. امروز به سراغ دیالوگ‌های سریال «پایتخت» رفته‌ایم. سریالی که در چند سال اخیر به عنوان برترین کار نوروزی دیده شده و چند گام جلوتر از بقیه حرکت کرده است.

چند دیالوگ ابتدایی مربوط به سری جدید پایتخت هستند و دیالوگ‌های بعدی به پایتخت یک و دو تعلق دارند. همچنان منتظر هستیم که شما هم با نظرات خوب‌تان این فهرست را تکمیل کنید.

نقی: من در منزل داماد من سکونت دارم؛ هیچ داغی بزرگ‌تر از این نیست! دارم به قهقرا می‌رم من؛ فقط بذارید «برم» من!

***

/Media/Image/1393/01/15/635322100849635214.jpg

نقی: ﻣﻦ ﻣﯿ‌ ﺨﻮﺍﻡ ﺑﺪﻭﻧﻢ ﺍﯾﻦ ﺩﺳﺘﻪ ﺑﯿﻠﯽ ﮐﻪ ﺩﺍﺩﻥ ﺩﺳﺘﻪ ﺟﻨﺎﺏ ﻋﺎﻟﯽ، ﺁﯾﺎ ﺿﺎﻣﻦ ﻧﺪﺍﺭﻩ ﮐﻪ ﺩﺳﺘِﺘﻮ ﮔﺬﺍﺷﺘﯽ ﺭﻭ ﻣﺎﺷﻪ ﺗِﺮﺭﺭﺭﺭﺭﺭﺭﺭﺭﺭﺭﺭﺭ

***

/Media/Image/1393/01/15/635322100805539569.jpg

نقی: ببین من یه تار گندیده زنم به سر تاپای تو می‌ارزه! هما من قاطی کنم مردو زن حالیم نمیشه‌هااااآ

***

نقی: مامان خوب هستی؟ رو براهی؟ جات خوبه؟ مامان بهت گفتم من کشتی رو باختم. من همه چی رو باختم مامان ...

قبلا بودی، یه دستی سر من می‌کشیدی، یه مهربانی با من می‌کردی الان که ...

مامان جان یه دعا کن یه فرجی بشه، شبه عیدی من و زن و بچه من، من شرمنده نشن مادر جان ....

مادر اگر زحمتی نبود یه شب یه تک پا هم بیا به خواب بابا یه صحبتی باهاش بکنین عشق تو دیوانه کرده

مادر جان من پیش پیش عید تو هم تبریک می‌گم، من معذرت می‌خوام من دیر به دیر میام مادر جان.

/Media/Image/1393/01/15/635322100765806744.jpg

***

باریکلا شعبون کد خدا باریکلا...

/Media/Image/1393/01/15/635322100738539119.jpg

***

بابا پنجعلی: عباس معصومیه؟

/Media/Image/1393/01/15/635322100714855239.jpg

***

اوس موسی: چار ساعته موخام بُرُم مُستراح روم نِمِشه یکی ر بیدار کُنم بُکُم مو رِ ببر.. مو تا حالا سر بار کسی نبودُم، مگه مستراح درد کمیه؟

نقی: یه زحمتی بکش نیاز به دستشویی پیدا کردی اسم ای دستشویی ر جلوی کسی نبر. بده دیگه، هی می‌گی نقی، نقی.

اوس موسی: یعنی چی بُگُم دستشویی ندارُم؟ ماخای بُگُم سرویس دارُم؟

نقی: نه، مثلا بگو خسته نباشید.

اوس موسی: ها، نقی جان! خسته نباشید.

/Media/Image/1393/01/15/635322100690703914.jpg

***

هما: آقا! ببخشید گنجیشک 3 کودومه؟

عابر: I can not speak persian!

نقی: گنجِشک! گنجشک!

عابر: no understand!

هما: بیرد تیری!

نقی: بِرد بِرد بِرد بِرد!

هما: نمی‌فهمه بابا! از یکی دیگه بپرسیم!

پنجعلی: اجنویه؟

ارسطو: آره پنجعلی جان فکر کنم زیاد اومدیم بالا مرز رو رد کردیم!

***

ارسطو: خانوم فدوی یه سوال دارم! خانوم فدوی!

آیا ازدواج به خاطر املاک دنیا کار خوبیست؟!

آیا ازدواج با یک مرد عنکبوتی که کارش اینه این ور و اون ور بپره کار خوبیست؟!

آیا ازدواج با یک بچه ننه! با یک مردی که عروسک بازه جلفه! کار خوبیست؟!

فحوای کلام من اینه!

خلایق هر چه لایق!

الو خانوم فدوی!

من می‌خواستم بگم من چی کمتر از اون آقا دارم که شما به اون متمایل شدین؟!

گل شبدر چه کم از لاله قرمز دارد؟!

من دسشویی هستم! من دسشویی هستم!

آخ آخ آخ! ضبط شد!

***

ارسطو: الان من اگه کلیه بخوام شما به من نمیدی

نقی: خیر اصلا نمیدم اصلا و ابداا

ارسطو: عاقا مسخره بازی در نیار به من که دیگه نگووو، عاقا من که تو رو می‌شناسم، عاقا معلومه که کلیه می‌دی، خون می‌خواستم تو ندادی؟ کلیه‌ام بخوام میدی دیگه.

نقی: عاقا جان خون فرق داره تو الان به من بگو خون - خون بخواه من 50 لیتر 60 لیتر 70لیتر من در خدمتت می‌ذارم ولی کلیه فرق داره مگر این‌که من 3 تا کلیه داشته باشم.

***

نقی:من میگم ور داریم رییس جمهور رو با اسم کوچیک صدا بزنیم! این‌جوری احساس صمیمیت می‌کنه!!

هما: آخه آدم تو نامه اداری رییس جمهور رو با اسم کوچیک می‌نویسه؟!

ارسطو: رییس جمهور خاکیه! خاکی! خاکی! قلب شما چی می‌گه؟

خانوم فدوی: این حرفا رو ول کنین برین سر اصل مطلب!

ارسطو: آره اصل مطلب! اصل مطلب: مشکلات ما چیست؟!

نقی: اجازه بده! مشکلات! بنویس کلا به ما رسیدگی شود!

***

زن پولدار: من الان شما رو از کجا آوردم؟

نقی: از کنار خیابوون!

زن پولدار: بله شما چقدر باید کنار خیابوون باستید، تا یکی شما رو ببره سر کار؟

نقی: متوجه نمی‌شم من!؟

زن پولدار: می‌بینی؟ می‌بینی آقا سروش! شما اگه درس نخونی آیندت میشه یکی مثله این آقا!

که باید صبح تا شب وایسه کنار خیابون که شاید یکی ببرتش سره کار!

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۷
ح ر ز ا از یزد
France
۱۳:۵۴ - ۱۳۹۳/۰۱/۱۵
۰
۰
جالب بود ولی دیالوگهای خیلی قشنگتر و جالبتر و معنادارتری هم در این سریال بود كه اشاره ای نكرده بودید.
مینا
Iran, Islamic Republic of
۲۰:۰۸ - ۱۳۹۳/۰۱/۱۵
۰
۰
عالی بودن. مرسی. خسته نباشید.
كامران
Germany
۲۱:۵۸ - ۱۳۹۳/۰۱/۱۵
۰
۰
یك سریال فوق العاده بود
پریسا
Iran, Islamic Republic of
۱۱:۲۴ - ۱۳۹۳/۰۱/۱۶
۰
۰
یعنی اگه این سریال عید پخش نمیشد من یكی كه تو این تعطیلات طولانی دق میكردم علاوه بر اینكه به كارگردان و عوامل و هنرپیشه های این فیلم خسته نباشید میگم امیدوارم خدا پدر و مادرشونو بیامرزه كه لحظه های زیبایی رو با این همه سادگی و صفا و صمیمیت برامون ساختن
رزا
Germany
۱۲:۱۶ - ۱۳۹۳/۰۱/۱۹
۰
۰
یادش بخیر....تلاش بی وقفه تنها درایام عیدبرای خنداندن مردم كافی نیست.كاش این سریالها روبا همین شخصیتها درموضوعات جدیدتر میساختن مردم كه این شخصیتها رو دوست دارند چرا دریییییییییییییییییییییغ
حسن
Iran, Islamic Republic of
۱۸:۱۱ - ۱۳۹۳/۰۱/۱۹
۰
۰
خیلی سایت خوبی دارین.
سینا رارازانی
Iran, Islamic Republic of
۲۰:۱۳ - ۱۳۹۳/۰۱/۱۹
۰
۰
فدایی داری داداش

نیازمندی ها