سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
سالهای سال میان مردم زندگی کردهاند و بخشی از وجود آنها شدهاند. البته این توفیقی نیست که نصیب هر آهنگسازی شود و همانطور که گفتیم از میان انبوه فعالان موسیقی افراد معدودی به این جایگاه میرسند.
همایون خرم، آهنگساز و نوازنده ویلون یکی از نامهایی است که همیشه در موسیقی ایران زنده خواهد بود و تصنیفهای زیبایش از حافظه ما ایرانیها پاک نمیشود. تو ای پری کجایی، امشب در سر شوری دارم، رسوای زمانه و بیش از صد تصنیف دیگر که سالها پیش ساخته شدهاند، اما هنوز هم پیر و جوان دوستشان دارند و حداقل سه نسل با آن خاطره دارند.
خرم، چهاردهم تیر مصادف با شب نیمهشعبان در سالن میلاد نمایشگاه بینالمللی، ساختههای قدیمی و خاطرهانگیز خود را نواخت و باز هم با استقبال مخاطبان مواجه شد. خرم مینواخت و مردم عاشقانه همراهیاش میکردند و تصانیف را زیرلب تکرار میکردند. البته او پیش از این در بهمن 89 پس از ده سال دوری از صحنه با اجرای قطعات خاطرهانگیز خود روی صحنه رفته بود.
این کنسرت بهانهای شد تا با استاد به گفتوگو بنشینیم؛ با او که تنها شاگرد بازمانده مرحوم ابوالحسن صبا به شمار میرود که در 82 سالگی هنوز با قدرت ساز میزند.
استاد این روزها کمتر در جمعی و جلسهای حضور پیدا میکنید. فکر میکنم بعد از کنسرت آقای اصفهانی که دو سال پیش برگزار شد شما را در جمع هنری خاصی ندیدهام.
کار هنری من جنبههای مختلف دارد و قرار نیست همیشه در حال تولید اثر باشم. این روزها بیشتر سرگرم کار با شاگردانم هستم و فکر میکنم در همین دیدارها اتفاقات خوبی میافتد. به نظر من قرار نیست همیشه کارهایم رسانهای شود و بهتر است کمی هم به فکر انجام کارهایی باشم که نتایج خوبی برای آینده موسیقی کشور داشته باشد.
مدتها بود که همه از شما درخواست میکردند خاطراتتان از دنیای موسیقی را در قالب یک کتاب منتشر کنید. چه شد که بالاخره به این درخواست جواب مثبت دادید؟
همان طور که گفتید بسیاری میآمدند و به من میگفتند که تو مدت زمان طولانی در عالم موسیقی بودهای و با خوانندگان مختلفی کار کردهای. دورههایی داشتید همدیگر را میدیدید؛ شعرایی که با هم کار میکردید و بسیاری از آنها در حال حاضر در قید حیات نیستند. بهتر است این موارد و خاطرات آنها را در قالب یک کتاب منتشر شود، اما من همیشه در زمینه نوشتن تنبل بودم. به طور مثال ردیف کرکوک را سال 52 نوشتم و در دانشکده موسیقی ملی درس دادهام. ردیف نویی است و نسبت به زمان نوشته شده است، اما هیچ وقت حوصله این را پیدا نکردم که آن را منتشر کنم تا این که شاگردانم لطف کردند و این کار را انجام دادند.
انتشار کتاب خاطراتم هم مدیون لطف همین شاگردان است. آنقدر من را دوست دارند و مورد لطف قرار میدهند که بسیاری آنها را عشاق مینامند.
درباره کتاب هم در نهایت مدیر انتشارات بدرقه جاویدان از من درخواست کرده بود تا کتاب خاطراتم را بنویسم و برای انتشار به آنها بسپرم. ایشان روزی آمدند و یک چک هم به من دادند تا کار را شروع کنم، اما من نه چک را نقد کردم و نه کار را شروع کردم. یک بار دیگر ایشان آمد تا از من درخواست کند که کار را شروع کنم من گفتم که نمیتوانم، اما یکی از شاگردان خوبم به ایشان قول داد تا هر ساعت از شبانهروز که من خاطرهای را به یادآوردم آن را بنویسد و از آنها یک کتاب منتشر شود.
این کتاب در واقع بسیار ارزشمند است و تمام آنچه را که مربوط به دوران طلایی موسیقی ایرانی است معرفی میکند. چرا از نوشتن آن طفره میرفتید؟
قبول دارم که انجام چنین کارهایی خیلی خوب و حتی لازم است، اما به نظرم در مقایسه با فعالیتم در عرصه موسیقی یک کار جنبی محسوب میشود. در تمام عمرم به غیر از یاد گرفتن موسیقی و هنر دنبال کار دیگری نرفتهام. همه چیز خودش به دنبال من آمده است و من تنها به دنبال موسیقی رفتهام. من عاشقانه راه را طی کردم، اما در حد عشق خودم هیچ وقت دنبال این نبودم که کسی برایم دست بزند و از من تشکر کند.
ظاهرا شما یادگیری ویلن را از همان ابتدا نزد استاد ابوالحسن صبا شروع کردهاید.
بله، عشق من به موسیقی در همان کودکی ماجراهایی داشت. آن روزگار خدمتکاری در خانه ما کار میکرد که یکی از کارهایش این بود که چوبهای خیلی خشک را برای هیزم مطبخ جمع میکرد. من به یاد دارم که چوبهای صافتر و تمیزتر را دور از چشم او برمیداشتم و به آنها سیم میبستم که ساز بسازم. این باعث عصبانیت خدمتکار ما شده بود و حتی شکایت من را به مادرم کرد که: این همایون خان برای ما زندگی نگذاشته است و همه چوبهای خشک را برمیدارد و با آن ساز درست میکند... مادرم بدون این که من را دعوا کند، برایم یک ویلن اسباب بازی خرید تا دیگر مزاحم کار خدمتکار نشوم.
چه شد که اولین بار نزد استاد صبا رفتید؟
اولین دیدار من با استاد صبا به همراه خانم فرح رکنی بود. ایشان با خواهر بزرگتر من دوست بود. وقتی به خانه ما آمد، دید که من دارم یکی از تصنیفهای آن زمان را با همان ساز اسباببازی میزنم و همان روز به مادرم گفت که به نظر من همایون استعداد موسیقی خوبی دارد و حیف است که استفاده نکند. مادر من از این حرف خیلی استقبال کرد ولی گفت نمیدانم چه کار کنم. ایشان در آن زمان شاگرد استاد صبا بودند و پیشنهاد کردند که من هم به کلاسهای استاد بروم که اتفاقا خیلی هم به منزل ما نزدیک بود. اینجاست که به یاد این بیت از مولانا میافتم که میگوید: «از سبب سازیش من سوداییام/ وز سبب سوزیش سوفسطاییام».
یعنی میخواهم بگویم اگر همه این سببها دست به دست هم نمیداد من به مکتب استاد صبا راه نمییافتم. بتهوون در جملهای میگوید: «استاد، استاد میسازد!» به نظر من اگر کسی استعدادی داشته باشد، آن استعداد نزد یک استاد خوب میتواند شکوفا شود و به جایی برسد.
چه مدت نزد استاد صبا آموزش دیدید؟
حدود هفت سال نزد استاد صبا ساز ویلن را یاد گرفتم و در سالهای آخر دیگر میتوانم به جرات بگویم که عده معدودی از همدورهایهای من که نزد صبا میآمدند، مانده بودند. یادم هست که در اتاق انتظار شاگردان تابلویی نصب شده بود که روی آن نوشته بود: «آنجا که سخن باز میماند موسیقی آغاز میشود.» من که در عالم کودکی معنای آن را درست درک نمیکردم، پیش خودم فکر میکردم که حتما در مکانی که صحبتی نباشد و حرفی برای گفتن پیش نیاید، موسیقی راهی برای حضور پیدا میکند. مدتها گذشت تا این که سن و سالم بالاتر رفت و با موسیقی آشناتر شدم و تازه آن موقع متوجه معنای عمیق این عبارت شدم که در حقیقت موسیقی ناگفتههای دل را با زبان ساز بیان میکند. ناگفتههایی که با هیچ زبانی و با هیچ کلمه و جملهای نمیتوان آنها را بیان کرد. در حقیقت موسیقی بهترین بیانگر احساسات آدمی است که هیچ زبانی توانایی توصیف آنها را ندارد؛ حالاتی مثل غم، شادی، سوگواری، هجران، عرفان و... .
استاد صبا آن چیزی که به نظرشان میرسید را به من یاد میدادند و البته من هم براساس استعدادم آنها را دریافت میکردم وگرنه دانش و معرفت موسیقی استاد صبا گستردهتر از این حرفها بود. استاد صبا آنچه میدانست به شاگردانش آموزش میداد و امکان نداشت که سوالی از او بپرسی و او پاسخ آن را ندهد.
تا جایی که میدانم مادرتان به موسیقی علاقه بسیاری داشته و به همین علت هم نام «همایون» را برای شما انتخاب کرده است.
علاقه مادرم به موسیقی فراتر از این حرفها بود. او به قدری موسیقی را دوست داشت که آن زمان همه استادان موسیقی را میشناخت. پدرم مرد آزادهای بود و به مادرم میگفت اگر دوست داری موسیقی کار کنی من هم همراهت به کلاس میآیم تا بتوانی به علاقهات برسی. بعد هم برای مادرم تار خرید.
مادرم نزد مرتضی خان نی داوود تار نوازی را آموخت. در وصف کارهای این استاد بزرگ همین کافی است که «مرغ سحر» از آثار ماندگار ایشان است. خلاصه آن که مادرم مدتی ادامه داد، اما وجود من و سه خواهرم و مشغله امور خانه فرصت ادامه این کلاسها را از مادرم گرفت.
البته همیشه عاشق موسیقی ماند و این عشق را در وجود من هم جاری کرد. هر وقت برایش قطعاتی را در دستگاه همایون مینواختم اشکش جاری میشد.
پدرم، اما در زمینه اقتصاد بانکی درس خوانده بود و فعالیت میکرد، اما او هم گوشههایی مثل اصفهان را دوست داشت و از شنیدن آنها لذت میبرد.
شاید اگر بگوییم که قدیم نگاه خوبی به موسیقی نبوده اغراق نکردهایم. جالب است که پدر و مادر شما هیچ مخالفتی با حضور شما در عرصه موسیقی نداشتهاند.
این نگاه در جامعه وجود داشت. زمانی که رفتن به کلاسهای استاد گرانقدرم مرحوم صبا را شروع کردم پدرم ماموریت بود. وقتی برگشت اقوام به او گفتند چه نشستی که پسرت همایون دارد میرود مطرب شود! پدرم اما به این حرفها توجهای نکرد، اما حرفی به من زد که هرگز یادم نمیرود. به من گفت همایون من هم موسیقی را دوست دارم و نمیگویم دنبال این هنر نرو، اما اگر موسیقی باعث شود که تو از درس بمانی مجبور میشوی سازت را که تا این حد به آن عشق میوزری جاهایی استفاده کنی که درست نباشد او به من گفت سازم معشوقم است و باید حرمت معشوق را نگه دارم. این حرف خیلی در من اثر کرد و ضمن اینکه تمریناتم را با جناب صبا ادامه میدادم درس هم میخواندم و اتفاقا ریاضیات و فیزیکم هم خیلی خوب بود. بعد هم در رشته مهندسی برق تحصیل کردم. همیشه قدرشناس پدر و مادرم هستم و برایشان از خداوند رحمت واسعه طلب میکنم.
میدانید شاید اگر پدرم یک حرف خشن زده بود، من در هم میشکستم و دیگر همایون خرم آهنگساز و نوازنده ویلون نمیشدم.
شما از 14 سالگی نوازندگی ویلن را در رادیو آغاز کردید. فکر میکنم تاکنون جوانترین نوازندهای باشید که در رادیو فعالیت کرده است. کمی از خاطرات آن روزها برایمان بگویید.
من 14 ساله نبودم اما اعلام شد که 14 ساله هستم.
چرا؟
بگذارید ماجرا را از ابتدا توضیح دهم. من همیشه مورد تایید استادم ابوالحسن صبا بودم. یک روز نزد ایشان رفتم و به من گفت که به تنهایی ساز بزنم. همیشه استاد خودش همراه شاگردها ساز میزد که تشویق شوند و فکر کنند خودشان خوب میزنند، اما آن روز من باید تنهایی ساز میزدم و کمی برایم دشوار بود. خلاصه آن که شروع کردم به زدن و به آخرهای ردیف دوم که رسیده بودم به من گفت برو رادیو ساز بزن. با تعجب حرفهای استاد را به مادرم گفتم. او به من گفت در رادیو اعلام کردهاند هر کس میتواند ساز بزند و استعداد دارد برای حضور در برنامههای رادیویی مراجعه کند تا از او تست بگیرند.من هم به رادیو رفتم و در آزمون ورودی پذیرفته شدم. آن زمان 15 سال و شش ماه سن داشتم، اما گفتند که از رادیو اعلام میشود من 14 سالهام. چون این سن شاعرانه است! هر چه گفتم وقتی مدرسه میروم، دوستانم مسخرهام میکنند و... فایدهای نداشت و بعد هم اعلام کردند که نوجوان 14 سالهای در رادیو قطعاتی را خواهد نواخت.
اولین قطعاتی که از رادیو نواختید را به خاطر دارید؟
بله به خاطر دارم. قطعاتی بود در دستگاه همایون. میخواستم با این کار از زحمات مادرم قدرشناسی کنم. خلاصه آن که ده، پانزده روز نشده شهرت کاذبی پیدا کردم.
چرا کاذب؟
منظورم این است که من هیچ تلاشی برای کسب شهرت نکردم و همه چیز خودش پیش آمد.
رابطهتان با موسیقی پاپ و کارهای جوانان در عرصه موسیقی چطور است؟
هیچ وقت با هیچ موسیقی مخالف نیستم. هر اثری که خوب اجرا شود خوب است. درست است که من خودم به گوشههای موسیقی اصیل ایرانی علاقه دارم و هنوز هم سهگاه و چهارگاه مینوازم، اما این دلیل نمیشود که بخواهم با موسیقیهای جدید مخالفت کنم. موسیقی هم باید مانند ما آدمها نفس بکشد و با تجربههای تازه خود را قوی کند.
برخی فکر میکنند چون من در موسیقی ایرانی هستم بر هر آنچه جز موسیقی ایرانی است دست رد میزنم میگذارم، در حالی که اصلا این طور نیست. همیشه گفتهام و باز هم میگویم موسیقی پاپ اگر خوب ساخته شود، خوب است و موسیقی ایرانی اگر بد ساخته شود، بد است.
مهم این است که سازنده و اجراکننده، کار خود را به درستی انجام دهند. کارهایی در موسیقی ایرانی دیدهام که شعر یک چیز میگوید و آهنگ چیز دیگری. مسلما چنین اثری نمیتواند ماندگار شود.
به نظر شما یک قطعه موسیقی برای ماندگار شدن به چه چیزهایی نیاز دارد؟
موسیقی راه عاشقانه رفتن است. اگر کسی دنبال موسیقی برود و بخواهد برایش دست بزنند و مشهور شود به خواستهاش میرسد، اما این شهرت ماندگار نیست. هر کسی از روی و عشق و با همه وجودش با زخمههای موسیقی هممسیر شود میتواند ماندگار شود. از قدیم گفتهاند هر چه از دل برآید به دل مینشیند. این جمله درباره موسیقی هم صدق میکند. هر چیزی که از دل برنیاید روی سطح میماند و نمیتواند خالق خود را ماندگار کند. در حالی که اگر کسی با عشق پیش برود، عمق پیدا میکند و عاشق موسیقی میشود و وقتی هم کسی عاشق موسیقی شود همه کارهایش خوب میشود.
موسیقی ما برای ادامه روند خود نیاز به کسانی دارد که عاشقانه قدم بردارند. در حال حاضر کارهای زیادی ساخته میشود، اما در پایان هم متوجه نمیشویم که اصلا چنین کارهایی ساخته شده است، چون هیچ اثری نگذاشتهاند. اصلا ما به کارمان میگوییم اثر. خب این یعنی چه؟ یعنی این که باید بتواند اثرگذاری کند.
به نکته خوبی اشاره کردید. قدیمیها هنوز قطعات موسیقی زمان خود را به خاطر دارند و آن را زیر لب زمزمه میکنند. با توجه به شرایط موجود، گمان نمیکنم چنین اتفاقی برای موسیقی نسل ما بیفتد. به نظر شما چه اتفاقی برای موسیقی افتاده که این طور شده است؟ موسیقی عوض شده یا گرایش حافظه و ذائقه نسل ما به موسیقی کمرنگ شده است؟
راه هنر و بخصوص موسیقی راهی است که طرف باید ابتدا ببیند چقدر استعداد دارد. ابتدا خودش را تست کند و بعد وارد این مسیر شود. کسانی که هماکنون در حال آموزش موسیقی یا کار در این عرصه هستند از لحاظ کمیت خیلی زیادند، کیفیت ماجرا هم خیلی مهم است و بر کمیت برتری دارد. حال وقتی کیفیت قربانی شود نمیتوان انتظار حضور صداهای عمیق و ماندگار در موسیقی را داشت.
ده جوان خوب قوی در موسیقی داشته باشیم بهتر است از هزار جوانی که وارد این عرصه شوند و خوب کار نکنند.
البته شاید من هم در قضاوت عجله میکنم و باید منتظر آینده ماند. به قول نیما «آن که غربال به دست دارد از عقب کاروان میآید...».
این حرف درست است، اما موسیقی عرصهای است که از همان ابتدا غربال به دست دارد. یادم است استقبال از موسیقی وقتی کلاس موسیقی میرفتم خیلی زیاد بود و کلاس آنقدر شلوغ بود که باید کلی منتظر میماندم تا بتوانم خدمت استاد برسم. استادم مرحوم صبا در مصاحبهای گفته بود: «من 3000 شاگرد دارم. این تعداد به صورت مستقیم یا غیرمستقیم شاگرد من بودند که مدام به مرور زمان الک شدند.» میدانید در دیگر علوم تا این حد با این الک مواجه نیستیم، به طور مثال 500 نفر دنبال یک رشته میروند و لااقل 400 نفر آنها فارغالتحصیل میشوند، اما در هنر این طور نیست و همین که پای هنر و ادبیات به میان میآید غربالها هم بیشتر میشود.
از آماری که استاد صبا گفته بودند هم بسیاری الک شدند و کم بودند کسانی که توانستند سلسله موسیقی ایرانی را ادامه و برنامههای ماندگاری را شکل دهند.
هماکنون تعداد زیادی آموزشگاه موسیقی داریم که علاقهمندان بسیاری برای آموزش به آنجا میروند و به قول شما غربال میشوند.
بله، اما خب همین دنبال موسیقی رفتن خودش غنیمتی است که باید آن را پاس داشت. چون هر قدر آدمها موسیقی را بیشتر بشناسند و با آن سر و کار داشته باشند بهتر میتوانند با آن ارتباط برقرار کنند. استادی را میشناسم که همیشه میگفت من را به مجلسی دعوت کنید که در آن لااقل دو نفر به ساز، زخمه زده باشند. چون میفهمند که من چه کاری انجام میدهم.
البته این موضوع از نظر دیگری هم خیلی خوب است، چون ابتدا فکر میکنند موسیقی راه آسانی است، اما میروند و میبینند که عجب راه دشواری است. به قول حافظ «که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها.»
بخشی از آثار شما در قالب دو آلبوم بازخوانی شد. «تنها ماندم» با صدای محمد اصفهانی و «رسوای زمانه» با صدای علیرضا قربانی. نظر خودتان درباره این آلبومها چیست؟
این آلبومها را خیلی دوست دارم. هم آقای اصفهانی خیلی خوب کار کردند و هم آقای قربانی. درباره آلبوم رسوای زمانه خیلی وسواس به خرج دادم و برخی از قسمتها را بارها اجرا کردیم، اما آقای قربانی با صبر و حوصله بسیار مرا همراهی میکرد و همین که حس میکرد کاری مطابق میل من انجام نشده آن را دوباره اجرا میکرد تا رضایتم را جلب کند.
نمیگویم از کار خودم در این آلبومها راضی هستم از کار این دو جوان راضی هستم و همیشه از آنها به نیکی یاد میکنم.
آثار شما همیشه مخاطبان زیادی داشته و دارد، اما گمان میکنم انتشار این آلبومها هم فضا را برای ارتباط بیشتر نسل جوان با این آهنگها فراهم کرد.
با حرف شما موافق هستم و خیلی خوشحالم از این که جوانان کارهایم را دوست دارند. همین موضوع که آقای قربانی و آقای اصفهانی به عنوان دو خواننده جوان به خواندن آثارم تمایل داشتند برایم شیرین است. اصلا همین که نسل جوان کارهای مرا میشناسد، خوشحالم میکند. همین که میبینم با آهنگ هایم آرام آرام میخوانند و با آنها حس خوبی دارند لذت زیادی است.
به نظر میرسد جوانان را خیلی دوست دارید.
نسل جوان با من ارتباط عجیبی دارد و کارهایم را بهتر و بیشتر از خودم میشناسد. نمیگذارد کارهایم از یادم برود. وقتی آنها زیر لب آهنگهای مرا زمزمه میکنند احساس خوبی به من میدهند. نسل جوان به نظرم خیلی فهیم و داناست و موسیقی و هنر را هم خوب میفهمد.
از تمایل جوانان به کارهایتان خاطرهای دارید که در ذهنتان ماندگار شده باشد؟
خاطره که زیاد است. یکی از بهترین شاگردانم بابک شهرکی است. یک روز آهنگی شنیده بود با عنوان «دیدم تو خواب وقت سحر» به من گفت این کار خیلی زیباست، اما نمیدانم چه کسی آن را ساخته است. خندیدم و گفتم من او را میشناسم؛ شخصی است به نام همایون خرم. شما این کار را از کجا پیدا کردید؟ بعد دیدم در چند شکل مختلف خوانده شده است. البته بعضیها هم قسمتهایی از آن را غلط خواندهاند. کاش از خودم کمک میگرفتند تا این کار بهتر اجرا میشد، اما خیلی حس خوبی بود. من این کار را فراموش کرده بودم، اما جوانان آن را دوباره به یادم آوردند.
تا به حال چند آهنگ ساختهاید؟
من بیش از صد آهنگ ساختهام که مشهورترین آنها عبارتند از: «رسوای زمانه منم» با شعر مرحوم بهادر یگانه، «اشک من هویدا شد» که شعر آن را بیژن ترقی گفته بودند، «مگر به شهر شما» و «مینای شکسته» با شعر معینی کرمانشاهی، «قسم به دلهای خسته» که شعر آن از تورج نگهبان بود و چند ترانه دیگر که نام بردن آنها وقت شما را میگیرد.
شما تا چه حد بهکارگیری تکنیکهای علمی را در موسیقی ملی توصیه میکنید؟
اگر منظور از تکنیک علمی استفاده کامل از قوانینی است که به عنوان قوانین هماهنگی یا قوانین ارکستراسیون غربی است آن را توصیه نمیکنم؛ برای اینکه آن قوانین روی ملودیهایی است که کارهای غربی روی آنها بنا شده است و به طور کلی مشخصات موسیقی ایرانی با غربی فرق دارد، بنابراین برای موسیقی ایرانی مناسب نیست، اما اگر ما بخواهیم با استفاده از دانش موسیقی غربی، تکنیکی پیدا کنیم که موسیقی ایرانی را با عظمتتر و زیباتر عرضه کند و تداوم دهد، بدون اینکه به اصالت آن خدشهای وارد کند، اشکالی ندارد و در این مورد نمونههایی را مرحوم روحالله خالقی و مرحوم کلنل وزیری و استاد جواد معروفی ارائه دادهاند و خود من هم در این زمینه کارهایی انجام دادهام.
آینده موسیقی ایرانی را چگونه ارزیابی میکنید؟
همیشه نگاهم به آینده هنر مثبت است. چون راه خودش را طی میکند. ضمن اینکه ذات انسانها هنرطلب است و همیشه و در هر شرایطی آن را دنبال میکنند. معتقدم آینده از آن هنر است و به هنر اعتماد کامل دارم.
زینب مرتضاییفرد/ گروه فرهنگ و هنر
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
علی اصغر هادیزاده، رئیس انجمن دوومیدانی فدراسیون جانبازان و توانیابان در گفتوگو با «جامجم» مطرح کرد