گزیده سرمقاله‌ روزنامه‌های صبح امروز

رمز برپایی انتخابات سالم و آگاهانه

روزنامه‌های صبح امروز ایران در سرمقاله‌های خود به مهمترین مسائل روز کشور و جهان پرداخته‌اند از جمله «خداوندا این هدیه را از ما قبول کن»،«جهاد جوانان و مانور سیاستمداران»،«بحران یورو، علت ها و پیامدها»،«چرا سکوت؟»،«رمز برپایی انتخابات سالم و آگاهانه»،«مخاطرات تک‌سبب‌بینی،«دانشگاه آزاد از این پس چگونه باشد؟»،«تأملی بر افزایش سود سپرده‌های بانکی»،«انگیزه‌سازی با واقعی‌سازی نرخ‌ها»،«برخورد با سودجویان»و...که برخی از آنها در زیر می‌اید.
کد خبر: ۴۵۲۳۰۶

جام جم:خداوندا این هدیه را از ما قبول کن

«خداوندا این هدیه را از ما قبول کن»عنوان سرمقاله روزنامه جام جم به قلم مهدی فضائلی است که در آن می‌خوانید؛شاید شنیده باشید که در اروپا شرکت‌هایی هستند که پناهگاه اتمی می‌سازند و برخی صاحبان زر برای روز مبادا آنها را خریداری می‌کنند. همچنین بارها شنیده یا خوانده‌اید که در پی یک ناامنی هر چند کوچک در کشوری اروپایی یا غیراروپایی، حجم گردشگران با فرهنگ غربی به آن کشور کاهش چشمگیر یافته شرکت‌های هواپیمایی یا مشاغل مرتبط با صنعت گردشگری دچار مشکل شده‌اند.

اما در نقاط دیگری از همین دنیا مثل عراق، پاکستان یا ایران شرایط متفاوت است. همزمان با اربعین سالار شهیدان، اقدامات ضد امنیتی علیه زائران حرم حسینی شدت گرفت و تقریباً هر روز از جمله روز اربعین ده‌ها نفر شهید و مجروح شدند. در عین حال تعداد زائران بالغ بر 15 میلیون نفر تخمین زده شد. در پاکستان نیز هر ساله خصوصاً همزمان با محرم، اقدامات تروریستی علیه شیعیان اوج می
‌گیرد و صدها نفر شهید و زخمی می‌شوند اما از شور مجالس حسینی کاسته که نمی‌شود هیچ، همواره رو به فزونی است. در ایران خودمان نیز امسال و در همین ایام علاوه بر زائرانی که عاشقانه و بی‌اعتنا به اقدامات تروریستی، رهسپار عتبات شدند شاهد چهارمین اقدام تروریستی علیه شهید مصطفی احمدی‌روشن یکی دیگر از دانشمندان جوان هسته‌ای کشور بودیم. اما بلافاصله همرزمان علمی او، دانشجویان و هم خانواده این شهید بر ادامه راه او تاکید کردند و این اقدام را موجب انگیزه بیشتر برای تلاش علمی و فتح قله‌های دیگر دانستند. مادر این شهید همچون مادران شهدای دیگر در مراسم تشییع جنازه فرزندش پس از تشکر از پیام رهبر معظم انقلاب گفت: از خدا می‌خواهم این هدیه را از ما قبول کند.

علت این همه تفاوت چیست؟ آیا غربی‌ها برای جان انسان‌ها و خودشان ارزش بیشتری قائل هستند و ما جان خود را بی‌ارزش می‌پنداریم؟ آیا آنها عاطفه قوی‌تری دارند؟ هرگز چنین نیست. برعکس، آموزه‌های دینی ما به‌گونه‌ای است که خودکشی را حرام و حتی آزار به جسم خود را اجازه نمی‌دهد. مراقبت از سلامت و پرهیز از آنچه بی‌جهت جان انسان را به مخاطره اندازد نیز لازم است. مسائل عاطفی هم روشن است که بین شرقی‌ها عموما و بین مسلمانان به طور خاص به مراتب قوی‌تر است. به قول شهید مطهری «عمق روحیه غربی‌ها قساوت است... و زندگی در مغرب زمین بسیار خشک است و در آنجا عدالت و عدل اجتماعی وجود دارد ولی احساس و عاطفه و امثال آن وجود ندارد.» پس واقعا منشا این تفاوت را کجا باید جستجو کرد؟ پاسخ این سوال همان چیزی است که دولتمردان و سیاست‌ورزان غربی باید در آن تأمل و اگر آن را درک کنند نوع مواجهه‌شان حداقل با مسلمانان تغییر خواهد کرد.

انسان غربی همه جهانش و همه چیزش در همین دنیای مادی خلاصه می ‌شود و «سود» مهم‌ترین مبنای شناخته شده برای اوست؟ چون برای او امر مقدسی که ارزش ایثار و فداکاری داشته باشد وجود ندارد. چنین انسانی به سرعت متوحش می‌شود و ترس سراسر وجودش را فرامی‌گیرد. اما انسان اسلام، جهان را متشکل از دنیا و آخرت می‌داند که یکی مقدمه دیگری است و آنچه اینجا می‌کارد آنجا می‌درود.

انسان دست ‌پرورده مکتب اسلام دردش خدایی است و امر مقدسی چون خدا بر زندگی او سایه افکنده است لذا «لاخَوفٌ عَلَیهِم وَ لاهُم یحزَنُون». چنین پرورش‌یافته‌ای را نمی‌شود به مرگ تهدید کرد و از تحریم ترساند. ترور و تهدیدات سخت علیه جامعه‌ای با چنین تربیتی نتیجه معکوس می‌دهد و آنها را باانگیزه‌تر و مصمم‌تر می‌سازد.

البته معنای این سخن ساکت نشستن و دست روی دست گذاشتن نیست. مسلمان اهل تجاوز به دیگران نیست ولی متجاوزان را مجازات می‌کند و به سزای عملشان می‌رساند. لذا تروریست‌ها و حامیانشان منتظر مجازات خودشان باشند؛ مجازاتی که هر جا و هر زمان ممکن است گریبان آنها را بگیرد و آنها را به این حقیقت متوجه سازد که برای مقابله با پیروان اسلام ناب محمدی(صلوات‌ا...علیه) هزینه‌های سنگینی باید بپردازند.

کیهان:جهاد جوانان و مانور سیاستمداران

«جهاد جوانان و مانور سیاستمداران»عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم محمد ایمانی است که در آن می‌خوانید؛

1-معاون تأسیسات هسته ای نطنز چهارشنبه هفته گذشته ترور شد. چیزی که در این ماجرا کمتر محل توجه قرار گرفت، سن و سال شهید مصطفی احمدی روشن بود. معاون سایت غنی سازی نطنز 32 سال داشت. در تصویر این شهید سعید، همچنان که معصومیت و نشاط موج می زند، جوانی او به چشم می آید. احمدی روشن گلچینی از نسل سوم (متولد دوره پس از انقلاب) است که آموخته اند همچون نسل اول و دوم، نگاه کنجکاو ناظران جهانی را خیره و مسحور خود کنند. ترور احمدی روشن ذره ای از سوزش جان زمامداران آمریکا و اسرائیل و انگلیس نخواهد کاست اما در مقابل، معجزه ای تازه را در جان نسل سوم و چهارم انقلاب رقم خواهد زد.

اگر قرار است گوشه ای از عظمت کار کارستان نسل جوان انقلاب بازگو شود، بد نیست اظهارات 6 سال پیش دکتر اکبر اعتماد اولین رئیس سازمان انرژی اتمی در زمان رژیم پهلوی را مرور کنیم. او 17 مهر 1384 ضمن یک سخنرانی در «جامعه تخصصی بریتانیا و ایران» زبان به تحسین دانشمندان هسته ای جوان ایران گشود و گفت: «نسل بعد از انقلاب به کارهایی دست زدند که نمی توانم بفهمم چگونه جسارت کردند به آنها بپردازند. این نسل متخصصان هسته ای، جوانانی علاقمند با انگیزه های قوی بودند و در دامنه وسیعی از بخش های مختلف فناوری هسته ای کار کردند که من حتی در خواب هم نمی دیدم زمانی چنین کارهایی در ایران صورت بگیرد.

نسل دوم (بعد از انقلاب) کارها را شروع کردند ولی اکنون نسل سوم دانش آموختگان وارد ماجرا شده و هدایت کارها را به دست دارند. اینها جوانانی بسیار باانگیزه و باعث افتخار هستند. اکنون می بینیم جوانانی 25 تا 40 ساله کارهایی بسیار عالی انجام می دهند و توانسته اند در طیف وسیعی از همه عرصه های هسته ای وارد شوند و موفقیت کسب کنند.» او بعدها در مصاحبه با لوموند گفت «زحمتی را که جوانان ایرانی کشیده اند و نقطه ای که بدان رسیده اند، واقعا برای همه کسانی که همیشه از عقب افتادگی های مزمن ایران دلگیر بودند، جای افتخار و غرور دارد».

2- دو سال پیش که هنوز نه از غنی سازی 20درصدی اورانیوم در ایران خبری بود، نه نیروگاه اتمی بوشهر فعالیت می کرد و نه تأسیسات اتمی فردو در عمق زمین راه اندازی شده بود، بنیامین نتانیاهو با صدای بلند اعلام کرد که غرب و رژیم صهیونیستی از ایران جا مانده اند. 11 اسفند 1388 نخست وزیر رژیم صهیونیستی در نشست کمیسیون امنیت و سیاست خارجی کنست تصریح کرد: «برنامه هسته ای ایران با شتاب تمام پیش می تازد اما غرب با روش هایی که سرعت آن مانند سرعت یک قطار قراضه و زهوار دررفته است، می خواهد به ایران برسد و از شتاب آن بکاهد. فعلا که ایران در مسابقه سرعت از ما جلو زده و غرب با آهنگی کند حرکت می کند، ساعت فناوری ایران با سرعت چشمگیری کار می کند اما ساعت غرب رمق حرکت چندانی را ندارد».

دوره ای که نتانیاهو این سخنان را بر زبان می آورد، هنوز زلزله انقلاب ها و بیداری اسلامی، منطقه را به ارتعاش در نیاورده بود. 14 ماه بعد نتانیاهو در کنگره آمریکا اعلام کرد: «از گذرگاه خیبر (در عربستان) تا تنگه جبل الطارق، دگرگونی عظیم و پرارتعاشی در خاورمیانه در جریان است. کاش خاطرات پراگ و برلن 1989 تکرار شود اما شعله آرزوهای ما می تواند همانند سال 1979 در تهران سرد و خاموش شود. باید قبول کنیم نیروهای قدرتمندی در کشورهای دستخوش انقلاب وجود دارند که با ما مخالفند.

در راس این نیروهای قدرتمند اسلامگرا، ایران قرار دارد که خود را به مرز ما در غزه و لبنان رسانده است... کسانی که تهدید ایران را نادیده می گیرند سر به زیر برف فرو برده اند. سران ایران باید از هرگونه اجماع قابل احترام در روی کره زمین تحریم و ممنوع شوند اما در اغلب کشورها و مجامع بین المللی، درخواست نابودی اسرائیل با سکوت مطلق روبرو شده است. اوضاع بدتر از آن هم هست چرا که بسیاری اسرائیل را به خاطر دفاع از خود در برابر گروه های همسو با ایران، محکوم می کنند.»

3- یوری اونری از سیاستمداران قدیمی رژیم صهیونیستی است که دو بار به عضویت پارلمان (کنست) درآمده و از 15 سالگی عضو «جنبش صهیونیسم» بوده است. اونری اخیرا تحلیلی منتشر کرده و در آن تأکید ورزیده که تمام قساوت ها و خیانت های آمریکا و اسرائیل در طول 60 سال گذشته، موجب زیان های استراتژیک برای واشنگتن و تل آویو شده و در عمل، اسلامگرایی را تقویت کرده است.

وی در این مقاله تأکید می کند «شاباک (سرویس امنیت داخلی) فکر می کرد افراد اگر روزی پنج مرتبه به مسجد بروند، فرصتی برای ساختن بمب ندارند. بنابراین شاباک و شین بث روی ساف و یاسر عرفات متمرکز شدند... در دسامبر 1987، اولین انتفاضه از مساجد مطرح شد و جریان های اسلامگرای ریشه دارتر به صحنه آمدند... وقتی در سال 1982، آریل شارون وارد خاک لبنان شد، سربازهای او مجبور شدند از جنوب عمدتا شیعه نشین عبور کنند.

من در خودروی خود در پشت سر سربازها سعی می کردم به صف جلو برسم. شارون دقت زیادی درباره شیعیان لبنان نکرد. آنها منکوب شده ترین و ناتوان ترین گروه بودند اما اسرائیلی ها اشغال لبنان و پذیرایی از خود در خاک این کشور را طولانی کردند. شیعیان لبنان برای اولین بار در طول تاریخ خود، شورش کردند.

گروه امل اقدام های کوچک مسلحانه را آغاز کرد و بعد این عملیات ها تکثیر شد. اگر اسرائیل همان موقع از لبنان خارج شده بود، می توانست آسیب کمتری ببیند اما 18 سال در آنجا ماندیم و این زمان برای حزب الله بیش از اندازه زیاد بود تا به یک دستگاه کارآمد رزمنده تغییر شکل دهد، تحسین توده های عرب را به دست آورد، رهبر جامعه شیعه شود و به قوی ترین نیرو در صحنه سیاست لبنان تبدیل گردد. آنها تشکر بزرگی به اسرائیل بدهکارند(!)...

اخوان المسلمین سال 1928 یعنی 20سال پیش از تشکیل دولت اسرائیل تأسیس شد. موضع آنها نسبت به پیمان کمپ دیوید، عکس العمل مورد اعتماد خیلی ها در مصر بود. بسیاری از مصری ها احساس می کردند فریب اسرائیل را خورده اند. مصری ها خود را رهبر جهان عرب می دیدند و نمی توانستند تحمل کنند به عنوان خائن به پسرعموهای فلسطینی خود دیده شوند. حسنی مبارک خیلی سال قبل از سرنگونی به عنوان نوکر آمریکا و اسرائیل، مورد نفرت مردم بود. صلح ما با فلسطینی ها می توانست از درخشندگی مخالفت های اخوان المسلمین بکاهد اما حالا آنها به واسطه انتخابات، به عنوان نیروی اصلی سیاست مصر درحال ظهور هستند...»

وی در ادامه تحلیل راهبردی خود به ایران می پردازد و می نویسد: «اجازه دهید جمهوری اسلامی را فراموش نکنیم. در سال 1951 محمد مصدق به عنوان نخست وزیر ایران انتخاب شد. محمدرضا پهلوی که در طی جنگ جهانی دوم از سوی انگلستان به عنوان شاه گماشته شده بود، از ایران گریخت و نفت ملی شد. تا آن زمان انگلستان با پرداخت هزینه مختصری، مردم ایران و نفت آنها را می چاپید. 2سال بعد شاه به واسطه کودتای سازمان دهی شده از سوی سازمان سیای آمریکا و ام آی 6 بریتانیا، به ایران برگشت و نفت ایران به بریتانیای منفور بازگردانده شد. اسرائیل در آن کودتا نقشی نداشت اما تحت حاکمیت رژیم پهلوی، نفوذ و پیشرفت کرد. مأموران شاباک، ساواک (پلیس مخفی وحشتناک شاه) را آموزش دادند و تکنیک های شکنجه را به آنها آموختند.

شاه به تأمین هزینه و ساخت خط لوله نفتی ایران از ایلات به اشکلون کمک کرد... همان زمان اسرائیل به رژیم آپارتاید آفریقای جنوبی برای ساخت سلاح هسته ای و فرآوری اورانیوم کمک می کرد. پس از آن، هر دو کشور به ایران پیشنهاد همکاری دادند اما پیش از اینکه این مشارکت هسته ای عملی شود، حاکم منفور ایران توسط انقلاب اسلامی در فوریه 1979 سرنگون شد. پس از آن، شیطان بزرگ (آمریکا) و شیطان کوچک (اسرائیل) که مورد تنفر بودند، نقش عمده ای در گفتمان سازی انقلاب اسلامی و انسجام وفاداری توده ها ایفا کردند. بنابراین ایرانی ها هم یک تشکر بزرگ به ما بدهکارند(!) اسرائیل تا حد زیادی در بیداری اسلامی نقش داشته است.»

4- اعمال تحریم های خصمانه تازه علیه بانک مرکزی و صادرات نفتی ایران از همین مدل کلی که گفته شد پیروی می کند. هم نشانه شدت خباثت و عداوت رژیم هایی نظیر آمریکا و اسرائیل و انگلیس- و سگ کم مقدار آنها آل سعود- است و هم برآیندی جز اتحاد و انسجام بیشتر ملت ایران، و استقلال و اقتدار بیشتر جمهوری اسلامی نخواهد داشت. این اتفاق یک سال پیش از این در ماجرای تحریم فروش بنزین به ایران رخ داد و اجباراً جهشی سریع در امر خودکفایی تولید بنزین را در کشور موجب شد، حال آن که اگر به میل و اراده خود ما بود، قطعاً به این سرعت نمی توانستیم خودکفا شویم.

عداوت های جبهه استکبار و سرویس های اطلاعاتی آن، بیش از آن که محصول تدبیر و طراحی باشد، رفتارهای کور برای فرو نشاندن آتش غیظ و غضب پایان ناپذیر آنهاست. به تعبیر قرآن، آنها انگشت خشم به دندان می گزند و با سرافکندگی از مواجهه بازخواهند گشت. «قل موتوا بغیظکم». عداوت های خباثت آلود دشمن، نشانه درستی مسیر و شتاب پیشرفت ملت ماست. اینکه محافل تخصصی غرب اعلام می کنند سرعت رشد علمی ایران 11برابر نرخ رشد جهانی است، یعنی مصیبت بزرگ برای انحصارطلبان مستکبر عالم.

قطعاً می توان از عهده شیطنت های دشمن برآمد مشروط بر آن که روحیه جهادی در میان سیاستمداران و نخبگان و مردم حرف اول را بزند. رهبر فرزانه انقلاب 26 مرداد 1390 در دیدار فعالان بخش های اقتصادی کشور ضمن دعوت به جهاد اقتصادی فرمودند: «ما در مقابل تحریم ها تدریجاً یک حالت ضد ضربه پیدا کردیم و می توانیم به شکل های مختلف با تحریم ها مقابله کنیم... این جهاد اقتصادی می خواهد.

جهاد یعنی چه؟ هر تحرکی اسمش جهاد نیست. یکی از خصوصیات جهاد این است که انسان بداند دین در مقابل دشمن است؛ یعنی بداند در مقابل یک حرکت خصمانه و غرض آلود است... جهت دومی که در مفهوم جهاد حتماً بایستی ملاحظه بشود، استمرار و همه جانبگی است، هوشمندانه بودن است، مخلصانه بودن است. این جور تحرکی اسمش جهاد است.

بنابراین جهاد اقتصادی یعنی حرکت مستمر همه جانبه هدفدار ملت ایران با نیت خنثی کردن و عقیم کردن تلاش خصم آلود و غرض آلود دشمن.»
بی گمان یکی از مهم ترین تحرکاتی که می تواند دشمن را مطلقاً ناامید کند، مانور وحدت میان سیاستمداران و صاحب منصبان و فعالان سیاسی دلبسته به انقلاب اسلامی است. این مانور، حتی از رزمایش های نظامی برنده تر و به مراتب کم هزینه تر است. همچنین باید عنایت داشت دشمن تروریسم اقتصادی و روانی را چاشنی جنگ اطلاعاتی خود کرده است. برای این حوزه تروریسم نیز باید برخوردهای قاطع اطلاعاتی و قضایی را ترتیب داد.

خراسان:بحران یورو، علت ها و پیامدها

«بحران یورو، علت ها و پیامدها»عنوان یادداشت روز روزنامه خراسان به قلم سید جعفر حسینی است که در آن می‌خوانید؛از سالیان پیش به ویژه بعد از جنگ جهانی دوم همواره بحث یکسان سازی واحدهای پولی میان کشورهای مختلف مطرح بوده است. این موضوع که از جذابیت خاص خود در میان اقتصاددانان پولی و مالی برخوردار است، تا همین اواخر طرفداران فراوانی داشت. به طوری که پس از بحران مالی سال 2008 برای اصلاح ساختار سیستم پولی در عرصه بین الملل یا ایجاد مرکزی به نام بانک مرکزی جهانی بحث های فراوانی صورت پذیرفت.

اما ظهور بحران در حوزه یورو به عنوان اولین حوزه ای که این مسئله در آن تجربه شد، تمام این خوش بینی ها را با تردید جدی مواجه ساخت. به نظر می رسد ریشه اصلی بحران یورو همان عنصری است که تا قبل از حل شدن آن نمی توان درباره توانایی برقراری یک سیستم پولی واحد جهانی نیز ابراز خوش بینی کرد: امری که در بررسی علت بروز بحران در حوزه یورو به شدت خود را نشان می دهد.

پس از شکل گیری ارز مشترک اروپایی، سیستم بانکی در کشورهای این منطقه همانند سیستم بانکی آمریکا به سمت تسهیل اعطای اعتبارات و افزایش نقش بدهی ها در دارایی های بانک ها و مؤسسات اعتباری و مالی به پیش رفت. این اوراق بدهی(انواع اوراق قرضه) که در کشورهای این منطقه در قالب ارز یورو منتشر می شد هیچ مرز مشخصی نداشت و به صورت گسترده میان کشورهای مختلف جابجا می شد. فی المثل میان اوراق قرضه منتشر شده در یونان و فرانسه یا آلمان هیچ تفاوتی وجود نداشت.

در حقیقت سرمایه گذاران به تصور آنکه عایدی اوراق با یک ارز واحد پرداخت می شود خطر زیان دهی تمام این اوراق را یکسان در نظر گرفته بودند و هیچ فرقی میان اوراق بخش خصوصی یونان و بخش خصوصی آلمان در نظر نمی گرفتند و عایدی بیشتر اوراق می توانست موجب جذب بیشتر سرمایه ها شود. در این میان در حالی که در سایر کشورهای حوزه یورو این اوراق قرضه عموما با مشارکت بخش خصوصی و در حوزه مسکن منتشر می شد دولت یونان تنها دولتی بود که اقدام به انتشار اوراق قرضه به صورت گسترده کرد و با تکیه بر این اوراق بدهی به استقراض گسترده برای سرمایه گذاری های گسترده دست زد که این امر به افزایش قیمت ها در تمامی حوزه ها در این کشور به ویژه در حوزه بازارهای مالی منجر شد.

بر این اساس در زمانی که حباب این اوراق به واسطه ترکیدن حباب بازار مسکن آمریکا ترکید، بحران بدهی های دولتی در یونان به صورت گسترده ای تمام اقتصاد این کشور را فرا گرفت. بخش خصوصی نیز که به طور گسترده ای وابسته به سرمایه گذاری های دولت بود مجبور به تعدیل نیروی کار و ناتوانی در پرداخت مالیات شد. همین امر سبب بروز بحران بیکاری اولیه در این کشور شد.

حال مشخص است اجرای سیاست های ریاضت اقتصادی که اتحادیه اروپا برای اعطای کمک به بازپرداخت بدهی های دولت یونان توصیه می کرد و به معنای کاهش بیشتر نرخ اشتغال، افزایش بیشتر بیکاری، کاهش بیشتر نرخ دستمزدها و افزایش بیشتر مالیات هاست و این بحران را تشدید خواهد کرد. اما اگر سایر کشورهای حوزه یورو می توانستند این مازاد نیروی کار را با سیاست های انبساطی و پذیرش تورم جذب کنند این سیاست ها می توانست مشکل اقتصادی یونان را حل کند. امری که کشورهایی نظیر آلمان و فرانسه به شدت از آن ابا دارند.

به واقع بازگشت اعتماد به بازارهای مالی یکپارچه پیش از هر چیز مستلزم وجود هماهنگی و سازگاری یا همخوانی در سیاست های اقتصادی اعضا است. در غیر این صورت آسیب دیدن یک عضو به صورت زنجیره وار به سایر اعضا نیز آسیب های جدی وارد می سازد.

اما از آنجا که بخش عمده ای از طلبکاران دولت یونان، بانک ها و مؤسسات مالی کشورهای منطقه یورو هستند به نظر می رسد قدرت های سیاسی و اجتماعی این بانک ها و مؤسسات مالی و اعتباری باعث شده است سیاست ها، بجای حل بحران بدهی های حوزه یورو بر جبران زیان های این بانک  ها متمرکز شود.

بر همین اساس است که حتی مقامات آلمان و فرانسه اخراج یونان از حوزه یورو را بر اعمال سیاست های اقتصادی انبساطی در کشورهای خود ترجیح می دهند. بنابراین هم اکنون نه تنها دولت یونان نخواهد توانست بر مشکلات داخلی خود فایق آید بلکه این چرخه معیوب ناشی از کاهش اعتبار سرمایه گذاری از طریق یورو به ترتیب به ورشکستگی سایر اقتصادهای حوزه یورو با توجه به وضع اقتصاد آنان نیز منجر خواهد شد.

پس مشخص است که پیش شرط اصلی موفقیت یک سیستم پولی واحد اعم از منطقه ای و جهانی هماهنگی و همخوانی سیاست های اقتصادی کشورهای عضو است وگرنه ناهماهنگی باعث خواهد شد مشکلات به صورت زنجیره وار به سایر کشورها نیز سرایت کند. سؤال و مسئله اساسی در حوزه پول واحد جهانی نیز مکانیسم های ایجاد این هماهنگی سیاستی است. امری که هنوز اقتصاددانان نتوانسته اند جواب روشن و دقیقی برای آن بیابند و مسلما تا قبل از شناخت این مکانیسم ها نمی توان به ایجاد این ترفندهای جهانی در حوزه پول و اعتبار خوش بین بود.

به عبارت بهتر اگر یورو در میان کشورهای عمدتا صنعتی نتوانسته است تجربه موفقی از خود بجای گذارد چه امیدی به آن است که در عرصه جهانی و با وجود کشورهایی با درجه ناهمگونی بالا ایجاد پول واحد جهانی به شکل گیری بحران های مالی جهانی و سونامی سقوط سریع اقتصادهای جهانی منجر نشود؟

جمهوری اسلامی:دبیرکل ضد ملل

«دبیرکل ضد ملل»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی است که در آن می‌خوانید؛این روزها، سخنان نامربوطی از آقای بان کی مون شنیده می‌شود؛ سخنانی که به لحاظ جایگاه حقوقی کسی که دارای عنوان "دبیرکل سازمان ملل متحد" است با تعریفی که این سازمان دارد، در تضاد کامل می‌باشد. سازمان ملل، همانگونه که از اسم آن پیداست، خانه ملت‌ها و محل حمایت از ملت هاست و طبعاً کسی که در جایگاه دبیرکلی چنین سازمانی قرار دارد باید از ملت‌ها حمایت کند نه از دیکتاتورها.

دبیرکل سازمان ملل هفته جاری در موقعیتی که از وی انتظار می‌رفت از آغاز مسئولیتش در این سمت برای دلجویی از مردم مقاوم و مظلوم لبنان به این کشور سفر کند و این ملت را به خاطر دفاع دلیرانه از کیان کشورشان در مقابل تجاوزات غاصبانه و حملات ددمنشانه رژیم اشغالگر صهیونیستی مورد تقدیر قرار دهد، وارد بیروت شد و به جای ایفای وظایف خود در مقام دبیرکلی سازمانی که برای دفاع از حقوق ملت‌ها و برقراری صلح و مقابله با تجاوز ایجاد شده، به گونه‌ای لب به سخن گشود و مطالب نادرستی را بر زبان آورد که بی‌شک آثار منفی آن در ذهن مردم لبنان برای همیشه باقی خواهد ماند.

وی نشان داد که به پیروی از سیاست‌های آمریکا و رژیم صهیونیستی، مقاومت لبنان را نشانه گرفته و به هیچ وجه با منطق انسانی مقاومت مبتنی بر دفاع از لبنان در قبال تجاوزات رژیم صهیونیستی موافق نیست و از این رو اعلام کرد "منطق مقاومت را نمی‌پسندم... حزب‌الله باید خلع سلاح شود زیرا سلاح مقاومت، محور اختلافات سیاسی لبنان است." این، دبیرکل همان سازمانی است که با هماهنگی آمریکا و رژیم صهیونیستی در چهاردهمین گزارش شش ماهه خود درباره اجرای قطعنامه 1559 شورای امنیت نیز بدون اشاره به جنایات صهیونیست‌ها و منشأ ناامنی در منطقه که همان غده چرکین و سرطانی صهیونیسم است، ادعا کرده بود که سلاح حزب الله، مشکل لبنان است.

واقعیت اینست که آنچه مردم مقاوم لبنان را تاکنون به عنوان صف اول مقابله با رژیم صهیونیستی حفظ کرده و نام این مردم را در جهان اسلام سربلند نموده، حضور جوانان رشید حزب‌الله و دفاع جانانه آنان در مقابل تجاوزات اسرائیل غاصب است. از این رو بی‌جهت نیست که کارشناسان، وجود روحیه مقاومت و سلاح حزب‌الله را تنها عامل بازدارنده در مقابل اشغالگری رژیم صهیونیستی می‌دانند که ملت لبنان از هر گروه و طایفه‌ای - غیر از گروههای سیاسی وابسته - به آن اذعان دارند. اینکه دبیرکل سازمان ملل برخلاف وظایفی که منشور سازمان ملل برعهده او گذاشته بخواهد روحیه مقاومت و ایستادگی در مقابل زور را سرکوب کند، چیزی جز افزایش نگرانی آمریکا و رژیم صهیونیستی و متحدان لبنانی آنان در خلع سلاح حزب‌الله نیست که تاکنون به نتیجه نرسیده و این بار این شیپور را بر دهان آقای بان کی مون گذاشته‌اند و از این طریق در آن می‌دمند.

امروزه حزب‌الله و روحیه مقاومت نه تنها مانعی مستحکم در مقابل اهداف تجاوزگرانه رژیم صهیونیستی و دستیابی به شعار "از نیل تا فرات" ایجاد کرده بلکه منشأ بیداری اسلامی و وقوع تحولاتی شده که متحدان این رژیم را از قدرت کنار زده و اسلامگرایان را قدرت بخشیده است، پس بی‌دلیل نیست که آقای دبیرکل سازمان ملل سفر به لبنان را با هدف وارد ساختن فشار تبلیغاتی برای خلع سلاح حزب‌الله که یکی از آرزوهای دیرینه رژیم صهیونیستی است، آغاز کرد.

با توجه به چنین سوابقی از آقای بان کی مون بود که حزب‌الله لبنان همزمان با انجام این سفر اعلام کرد کسی از مردم لبنان به دلیل مواضع دبیرکل سازمان ملل در قبال دادگاه ترور رفیق حریری و انفعال او در قبال تجاوزهای پیاپی اسرائیل به حاکمیت لبنان به او خوش آمد نمی‌گوید. بر همین اساس همزمان با ورود بان کی مون به بیروت، احزاب، گروهها و شخصیت‌های ملی، اسلامی و مستقل لبنان با صدور بیانیه‌هایی با انتقاد از سفر دبیرکل سازمان ملل، اظهارات و مواضع سالهای اخیر وی را که اکثراً علیه منافع و حاکمیت لبنان و مقاومت بوده، محکوم کرده و از وی خواستند دست از سیاست‌های جانبدارانه در قبال اسرائیل بردارد. در این میان، محکم‌ترین پاسخ را سید حسن نصرالله دبیرکل حزب‌الله لبنان به بان کی مون داد که تاکید کرد سلاح حزب‌الله در خدمت مقاومت ملت لبنان و عزت و سربلندی این کشور باقی خواهد ماند و بهتر است آقای دبیرکل به مسئولیت اصلی خود برای متوقف کردن تجاوزات رژیم صهیونیستی و دفاع از حقوق ملت‌ها عمل کند.

با این حال، بان کی مون گوشهای خود را به روی فریادهای اعتراض ملت لبنان بست و ترجیح داد با بی‌اعتنایی از کنار آنها عبور کند و ثابت نماید مأمور مطیعی در اجرای سیاست‌های آمریکا و رژیم صهیونیستی است و صرفاً برای تکمیل همین سیاست‌ها و ایجاد محیطی امن برای صهیونیست‌ها به لبنان آمده است. به همین دلیل وی با حمایت تلویحی از طرح "واشنگتن - تل آویو و پایتخت‌های عربی" برای سرنگونی بشار اسد در سوریه به عنوان ادامه خط مقدم مقابله با رژیم صهیونیستی، دولت سوریه را فاقد مشروعیت سیاسی خواند و از طرحهایی که برای تضعیف بشار اسد انجام می‌شود حمایت کرد.

دبیرکل سازمان ملل در سفر به لبنان دسته گل دیگری نیز به آب داد و در راستای سیاست حمایت از حامیان رژیم صهیونیستی در منطقه، حمایت خود را از فرعون مصر اعلام کرد و مخالفت خویش را با صدور حکم اعدام حسنی مبارک ابراز نمود. این قبیل اظهارات جانبدارانه از دیکتاتورها و رژیم‌های تجاوزگر نشان دهنده اهداف سفر دبیرکل سازمان ملل به لبنان است، کسی که وظیفه یاری ملتهای مظلوم را برعهده دارد ولی آشکارا به دنبال تکمیل طرحهای آمریکا در منطقه است و همچون ابزاری در دست قدرتهای سلطه گر عمل می‌کند.

عملکرد پنج ساله آقای بان کی مون در مقام دبیرکلی سازمان ملل نشان می‌دهد که وی بیش از اینکه نگران حقوق ملتهای مظلوم و تحت ستم بوده و دغدغه صلح جهانی را داشته باشد، نگران امنیت رژیم صهیونیستی است و در موضوع داخلی یک ملت و ساختار سیاسی و امنیتی یک کشور مداخله می‌کند که هرگز به او مربوط نیست و در شرح وظایف دبیرکل سازمان ملل قرار ندارد در حالی که در مسائل منطقه، موضوعات مهمی مانند اشغال عراق و افغانستان، اشغال سرزمین‌های فلسطینی، تجاوزگری رژیم صهیونیستی، یهودی سازی بیت المقدس، رسیدگی به آوارگان فلسطینی، اصلاح ساختار سازمان ملل و... وجود دارند که باید در دستور کار دبیرکل سازمان ملل قرار بگیرند. متأسفانه عملکرد آقای بان کی مون نه تنها دنباله روی محض او را از سیاستهای واشنگتن و تل آویو به اثبات رسانده بلکه باعث بی‌اعتباری بیشتر سازمان ملل نزد ملت‌های جهان شده و او را به جای آنکه دبیرکل سازمان ملل باشد به یک دبیرکل ضد ملل تبدیل کرده است.
  
رسالت:شیر فلکه‌ها را می‌بندیم

«شیر فلکه‌ها را می‌بندیم»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم محمد کاظم انبارلویی است که در آن می‌خوانید؛بی بی سی دیروز به نقل از وزیر نفت عربستان اعلام کرد: برای جبران نفت ایران، کافی است شیر فلکه‌ها را باز کنیم.

علی‌النعیمی وزیر نفت عربستان در گفتگو با سی ان ان گفته است: عربستان می‌تواند ظرفیت تولید نفت خود را تا 13 میلیون بشکه در روز افزایش دهد.

آمریکایی‌ها و غرب در برخورد با انقلاب اسلامی وارد فاز جدیدی شده‌اند. این فاز را می‌توان بازی با آتش نامید. شرکای غرب در منطقه هم ظاهرا در حال و هوای همگرایی با اقدامات جدید هستند.

سه قلم برخورد؛ "تهدید" ، "تحریم" و "ترور" که اکنون در دستور کار استکبار جهانی است در مفاهیم حقوق بین‌الملل و کنوانسیون‌های جهانی نوعی اعلام جنگ محسوب می‌شود قرار نیست در جنگ، یک طرف هرچه از دستش بر آمد انجام دهد و طرف مقابل مظلومانه بایستد و فقط پذیرای ضربه از طرف مقابل باشد.

به نظر می‌رسد آمریکایی‌ها پیام بستن "تنگه هرمز" از سوی ایران را جدی گرفته‌اند و لذا ارسال نامه اوباما و به دریوزگی افتادن استراتژیست‌های آتش‌افروز آمریکایی‌ را از این طریق خوب می‌شود فهمید.
آمریکایی‌ها فهمیده‌اند در ایران ارتش جمهوری اسلامی و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در هوا، دریا و زمین دست به ماشه فقط منتظر یک فرمان هستند. آمریکایی‌ها فهمیده‌اند بغض فرو خفته‌ای در گلوی ملت ایران به خاطر شرارت‌های تروریستی وجود دارد که به موقع خود سر باز خواهد کرد و صدای آن تا آن سوی دریاها در کاخ سفید شنیده خواهد شد.

آمریکایی‌ها نیک می‌دانند همین نفرت در سراسر منطقه وجود دارد و آثار خود را در سرنگونی دیکتاتورهای وابسته به غرب نشان داده است لذا با احتیاط و دست به عصا گام بر می‌دارند و اصرار می‌کنند باب مذاکره 1+5 همچنان مفتوح بماند. اقتصاد غرب بویژه آمریکا رو به ورشکستگی، رکود و بحران دارد و مشرف به موت است. دولت‌های اروپایی زیر شلاق اعتراض مردم قادر به برنامه‌های اصلاح اقتصادی نیستند.

آنها در وسط معرکه اوضاع آرام صلح نسبی در منطقه و جهان قادر به اداره خود نیستند، چگونه است که اگرگلوی آنها را در تنگه هرمز سخت بفشاریم جان سالم به در خواهند برد؟ اگر یک جو عقلانیت در اتاق جنگ نظامی، اقتصادی و سیاسی غرب علیه ایران حاکم باشد به سمت این آتش افروزی نخواهند رفت. ارسال نامه اوباما به ایران نوعی علامت برای نشان دادن رویکرد عقلانی است اما ایرانی‌ها می‌دانند که این خود یک فریب است. غرب باید بداند اگر صبر ملت ایران به سر آید ناچار رجوع خواهد کرد به سمت همه ظرفیت‌هایی که هر نوع دفاع را مشروع جلوه می‌دهد و قاعدتا در این رجوع هیچ مرزی را نیز بر نمی‌تابد.

حرف ما با آمریکایی‌ها روشن است اما یک کلمه‌ هم باید به برخی از کشورهای عرب خلیج‌فارس گفته شود و آن اینکه وقتی دو پهلوان در میدان با هم مبارزه می‌کنند عاقلانه نیست چند بچه بیایند درمیدان هارت و پورت کنند و بیم آن رود که زیر دست و پا له شوند. لذا با زبان نصح باید آنها را از این لوس‌بازی بر حذر داشت. اظهارات علی‌النعیمی مبنی بر
باز کردن شیر فلکه‌های نفت برای جبران تحریم نفت ایران وسط دعوای ایران، آمریکا و انگلیس نوعی رجزخوانی به زبان عربی است.

در پاسخ النعیمی باید گفت: ایران که قادر است تنگه هرمز را برای تنبیه متجاوز در شرایط جنگی (یعنی همین شرایطی که اکنون آمریکایی‌ها به وجود آورده‌اند) ببندد، قطعا قادر خواهد بود صادرات نفت عربستان را به زیر عدد انگشتان یک دست در بشکه برساند. چون قرار است ملت ایران آن روز که نتواند نفت خود را بفروشد به همه کسانی که در این توطئه شریکند نیز اجازه نخواهد داد نفت خود را بفروشند.

آنها نه تنها نمی‌توانند نفت تحریمی ایران را جبران کنند بلکه باید برای رسیدن به ظرفیت تولید کنونی حداقل دو سال برای سر و سامان دادن به تاسیسات نفتی خود وقت صرف کنند. لذا ملت ایران برای بستن شیر فلکه‌های نفت عربستان از دست غیبی استفاده می‌کند. این دست در جنگ نفتکش‌ها در خلیج فارس در دوران دفاع مقدس بارها خود را نشان داد.

 مردم سالاری:چرا سکوت؟

«چرا سکوت؟»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم حمیدرضا شکوهی است که در آن می‌خوانید؛روز گذشته قیمت هرسکه بهار آزادی از مرز 700 هزار تومان هم گذشت تا همچون نرخ ارز که پیش از این رکورددار شده بود، رکورد تازه ای از لحاظ قیمتی برجای بگذارد; رکوردی که نشانه ای روشن از بی ثباتی بازار طلا  و ارز در کشور است. در مورد افزایش بی سابقه قیمت ارز و طلا  طی هفته های اخیر بارها و بارها گفته و نوشته شده است و به نظر می رسد هرآنچه از قلم من جاری شود، تکرار مکررات است. به همین دلیل قصد ندارم در این مورد همه حرف هایی که تاکنون گفته و نوشته شده را تکرار کنم.

 قضیه، بسیار واضح تر از آن است که بخواهیم از کنار آن بابی تفاوتی عبور کنیم. ارزش پول ملی ما به کمترین حد در طول تاریخ سقوط کرده و قیمت سکه و طلا  در بازارهای داخلی به طور بی سابقه ای افزایش یافته است. روی سخن با مسوولا ن اجرایی و مدیران اقتصادی کشور است که معتقدند وضعیت اقتصادی کشور بسیار مطلوب است.

پرسش من این است که دیگر چه اتفاقی در اقتصاد کشور باید بیفتد که آقایان بپذیرند که اقتصاد کشور دچار چالش شده است؟ آثار منفی درازمدت افزایش قیمت ارز و نابسامانی در بازار طلا  موضوعی نیست که بتوان آن را کتمان کرد. کم ارزش شدن واحد پول رسمی کشور و نابسامانی های بازار سکه و طلا  در شرایطی رخ می دهد که دولتمردان سکوت کرده اند و حتی در نفی نظرات منتقدان هم سخنی نمی گویند.  از سوی دیگر شاهد تناقض گویی در مورد موضوعی مهم همچون تعیین سود سپرده بانکی توسط  مسوولا ن مربوطه هستیم  که مردم را دچار سرگردانی  کرده  است.

مجموع این تناقضات، نقدینگی  را هر زمان  به سمتی سوق می دهد  که در هر صورت به سود اقتصاد کشور  نیست. نگرانی در مورد  نابسامانی های اقتصاد کشور زمانی  افزایش می یابد  که به یاد  آوریم  در شرایط  شدت گرفتن تحریم های اقتصادی  به سر می بریم که خود، شرایط دشوارتری در دراز مدت  پیش روی  اقتصاد کشور  قرار می دهد. در این میان رسانه های دولتی و صدا و سیما هم سکوت کرده اند یا صرفا به مشکلا ت اقتصادی در کشورهای غربی می پردازند.

در مجموع سوال این است که آیا مسوولا ن این نابسامانی های اقتصادی را نمی بینند و اگر می بینند پس چرا سکوت کرده اند؟یک موضع گیری  هم در مورد این قضایا می تواند به  ما امید دهد که دولتمردان این شرایط  نابسامان  را درک کرده اند. اما دریغ از یک موضع گیری; پیدا کردن  راهکار برای  رفع  این نابسامانی ها  هم که اندک اندک به رویا تبدیل می شود. پس چه کسی پاسخگوست؟

حمایت:رمز برپایی انتخابات سالم و آگاهانه

«رمز برپایی انتخابات سالم و آگاهانه»عنوان یادداشت روز روزنامه حمایت است که در آن می‌خوانید؛تنها چند روز پس از آن که رهبر حکیم و فرزانه انقلاب در دیدار پرشور مردم قم با ایشان به مناسبت حماسه ماندگار 19 دی بر لزوم توجه همگان بر اخلاق انتخاباتی تاکید کردند و فرمودند : «نامزدها باید با قصد خدمت وارد عرصه انتخابات شوند؛ زیرا اگر کسانی با هدف قدرت طلبی و بدست آوردن ثروت و یا انگیزه های ناسالم دیگر وارد انتخابات شوند، به مردم و کشور خدمت نخواهند کرد.» علی لاریجانی، رییس مجلس، نیز طی سخنان در همایش «نهضت حسینی و بیداری اسلامی» در قم تصریح کرد: «آن چه در شرایط کنونی بسیار مهم است این که اصل حضور حداکثری مردم در انتخابات مجلس نباید تحت‌الشعاع یک سری حواشی لاینفع در کشور قرار گیرد.»

به نظر می‌رسد که با نزدیک ‌تر شدن زمان برگزاری انتخابات نهم مجلس، دغدغه های بزرگان انقلاب و نظام در این باره، رنگ و بوی جدی‌تری به خود می‌گیرد، چه آن که در قاموس نظام مقدس جمهوری اسلامی، مقوله انتخابات همواره از حساسیت و اهمیت فوق‌العاده ای برخوردار بوده است به ویژه با عنایت به این حقیقت غیرقابل انکار که دشمنان مترصد سوءاستفاده سیاسی از کوچک‌ترین خلل حاصل از مشارکت کم مردم در پای صندوق‌های رای گیری هستند و لذا از همین روست که رهبری قبل ازهر چیز در سخنرانی‌های متعدد خویش در طول سال‌های اخیر بر اصل حضور حداکثری و البته آگاهانه ملت تاکید کرده و در ادامه لوازم دستیابی به آن را برشمرده‌اند.

تبلیغات در هر انتخاباتی، هرچند در مقیاس یک روستای کوچک، امری ضروری است و هر یک از نامزدها حق دارند برای معرفی خود به مردم، از ابزارهای تبلیغاتی و اطلاع رسانی مناسب استفاده کنند؛ اتفاقا این امر خود موجب گرم شدن فضای انتخاباتی نیز می‌شود.آن چه در این میان مهم و توجه به آن جزو بایسته‌ترین بایسته‌های انتخاباتی است، غافل نشدن از آفات و آسیب‌های انتخاباتی و در رأس آن، افتادن در دام بی اخلاقی و بی تقوایی سیاسی است.

اسراف و زیاده‌روی در تبلیغات، طرح شعارها و ادعاهای غیرواقعی و بعضا مخالف با شرع و قانون، هتک حرمت و بی‌احترامی به رقیبان انتخاباتی و به طور کلی، هرگونه قانون شکنی در امر تبلیغات، نه تنها نوعی تخلف است و سلامت فضای انتخاباتی کشور را تهدید می‌کند، بلکه در مواردی موجب دلسردی مردم به اصل حضور در انتخابات می‌شود و از این رهگذر، ضرر و زیان‌های جبران ناپذیری را نصیب کشور می‌کند.

در هر صورت آن چه مهم است این که زیباترین حضور یک ملت پای صندوق‌های رأی هنگامی تحقق می‌یابد که نامزدهای اصلح، یعنی بهترین و برترین افراد، در فضایی سالم و اخلاق مدارانه به وکالت ملت در خانه ملت دست یابند.امید آن که در سایه حضوری آگاهانه و پرشور، مجلسی در خردادماه سال آینده کارش را آغاز کند که در درون خود نمایندگانی را دارد که حقیقتا هیچ گونه وابستگی به کانون‌های قدرت و ثروت ندارند و با دوری از مثلث شوم زر و زور و تزویر، به مشکلات و دردهای مردم برسند.

آفرینش:نظارت عمومی، مسئولیت اجتماعی

«نظارت عمومی، مسئولیت اجتماعی»عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم حمیدرضا عسگری است که در آن می‌خوانید؛یکی از فروع دین ما امربه معروف و نهی از منکر می باشد که بر اساس گفته بسیاری از بزرگان ما برهر مسلمانی واجب است. فلسفه این کار را می توان در احساس مسئولیت افراد نسبت به اعمال و رفتار یکدیگر و جامعه یافت. اما متاسفانه به سبب برخی نگرش های خاص به این قضیه نوعی بی میلی در افراد ایجاد شده و رغبتی به انجام آن وجود ندارد.

اما علت چیست؟ چرا مردم رغبتی به انجام این فریضه دینی که بسیار مورد تاکید و سازنده است نشان نمی دهند.

به نظر می رسد یکی از مهمترین دلایلی که این موضوع با وفاق عمومی رو به رو نشده، نحوه عملکرد آمران آن بوده است. در مورد انجام امر به معروف شرایط تعریف شده و نحوه چگونگی برخورد با طرف مقابل بیان شده و تاکید شده که این امر باید در نهایت ظرافت و ملایمت انجام شود که مورد پذیرش طرف مقابل قرار گیرد. اما برخورد غلط و دستوری برخی افراد که هیچ آموزشی در این خصوص ندیده اند و یا هیچ مطالعه ای در این زمینه نداشته اند و فقط برای ارضای شخصی و حس برتری جویی خود این کار را انجام داده اند باعث شده تا لفظ «امربه معروف و نهی از منکر» با وفاق عمومی همراه نگردد و افراد نسبت به نام آن جبهه گیری کنند. اما در واقع این لفظ به لحاظ معنایی همان «احساس مسولیت» است که هر انسانی باید نسبت به همنوعان خود داشته باشد.

اما مورد بعدی که دراین قضیه تنشزا شده است، اختصاص لفظ «امر به معرف» به موضوعاتی خاص مثل حجاب و وضعیت ظاهری افراد در جامعه است. این امر نشان از عدم فرهنگ سازی صحیح از سوی نهاد های ذی ربط می باشد که امر به معروف به معنای برخورد با بدحجابی و ظاهر افراد در کشور ما شناخته می شود. چرا باید این فرضیه دینی که سراسر از انسانیت و مدنیت می باشد با لفظ «گشت ارشاد» همراه شود!

اصلا منظور ما موافقت یا مخالفت با گشت ارشاد نیست بلکه به فرهنگ سازی غلط در جامعه اشاره داریم و بحث درمورد فرهنگ صحیح امربه معروف است نه چیزدیگر. متاسفانه درجامعه ما امربه معروف به معنای مولفه ای شناخته شده که مختص به قشر خاصی است که به اصطلاح خود را مذهبی می دانند درصورتی که فلسفه امر به معروف مختص به مذهب نیست بلکه ریشه در "انسانیت" دارد. امربه معروف درنهایت طراوت بر رشد فرهنگ انسان دوستی تاکید دارد نه به برخورد تحقیر آمیز با دیگران.

متاسفانه در حال حاضر ما در بخش های سیاسی و اقتصادی بیش از هرجای دیگری نیاز به امر به معروف و نهی از منکر داریم اما به سبب همان فرهنگ سازی غلط این فرضیه دینی و مدنی به برخورد با بد حجابی و راوبط زن و مرد با یکدیگر اختصاص یافته است و الا می توانستیم با فرهنگ سازی صحیح و جا انداختن آن به عنوان «احساس مسولیت» هم جبهه گیری های تعصبی از آن را بزداییم و هم نظارت عمومی در جامعه را گسترش دهیم.

اسلام پتانسیل های فراوان برای بهبود زندگی بشر دارد اما برخوردهای سلیقه ای ما سبب دل زدگی بسیاری از افراد جامعه با اصل موضوع شده است.

شرق: مخاطرات تک‌سبب‌بینی

«مخاطرات تک‌سبب‌بینی»عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم فرشاد مومنی است که در آن می‌خوانید؛
طی چند ساله گذشته در مواجهه با تغییرات پی‌درپی سیاست‌های اقتصادی و وارد آوردن شوک‌های متعدد به متغیرهای کلیدی اقتصاد ملی، یکی از نکات مهمی که از سوی کارشناسان مکرر مطرح شده است، مساله توجه دادن دولت و نظام تصمیم‌گیری به پدیده تصلب ساختاری در اقتصاد ایران است. این پدیده نمایان‌گر یک واقعیت بسیار مهمی است که هرگاه نادیده گرفته شده، هزینه سنگین و خسارت‌باری بر اقتصاد و جامعه ما تحمیل کرده است؛ در نهایت اختصار صورت مساله از این قرار است که یکی از مهم‌ترین مشخصه‌های اقتصاد‌های توسعه‌نیافته قدرت انعطاف ناچیز و محدود آنها در واکنش به موقع و مساعد نشان دادن در برابر تغییرات است، از این زاویه گفته می‌شود که مساله این نیست که شوک‌های وارده به چنین اقتصادی دارای آثار بالقوه مثبت یا منفی هستند، بلکه مساله اساسی‌تر آن است که چون ساختار نهادی قادر به واکنش‌های مساعد و به موقع در برابر تغییرات نیست حتی شوک‌های بالقوه مثبت هم به ضد خود تبدیل می‌شوند تا چه رسد به تغییراتی که احتمال بروز پیامدهای منفی در آنها نسبتا بالاست. بهترین مثال در این زمینه علاوه بر تجربه، افزایش‌های مستمر و چشمگیر قیمت نفت و آثار آن بر اقتصاد ملی است.

نحوه برخورد دولت در دستکاری نرخ سود بانکی از سال 1384 به بعد نیز به خوبی این واقعیت را نشان می‌دهد. در آن زمان دقیقا بر عکس شرایط کنونی دولت اصرار داشت که بی‌توجه به وضعیت ساختار نهادی و شرایط موجود اقتصاد ایران نرخ مزبور را به صورت دستوری کاهش دهد.

در همان زمان اکثر قاطع اقتصاد‌دانان در برابر این رویه واکنش نشان دادند و البته هرکس استدلال‌های خاص خود را داشت. اما یکی از استدلال‌ها هم این بود که برای یک اقتصاد درگیر با پدیده تصلب ساختاری فرق نمی‌کند که جهت شوک‌وارده به کدام سمت باشد. مهم این است که این اقتصاد قدرت انعطاف کافی برای رویارویی با تغییرات بزرگ را ندارد.

از زاویه این طرز نگرش همان‌قدر که کاهش بی‌ضابطه و یکباره نرخ سود بانکی مخرب و زیانبار است، افزایش آن نیز همان کارکرد را خواهد داشت؛ به عبارت دیگر در شرایط تصلب ساختاری کاهش‌ها و افزایش‌های بی‌ضابطه و به یکباره در مورد هر قیمت کلیدی دو روی یک سکه هستند به این معنا که اقتصاد ملی از فرصت‌های احتمالی ناشی از این تغییرات نمی‌تواند بهره‌ای برد، اما هزینه‌ها و خسارت‌های جدی بابت آن خواهد پرداخت.

در سال 1384 مسوولان اقتصادی کشور ادعا می‌کردند که کاهش نرخ سود بانکی هدفی جز افزایش انگیزه‌های سرمایه‌گذاری را دنبال نمی‌کند، اما اگر به واقعیت‌ها نگاه کنیم، مشاهده می‌شود که نرخ تشکیل سرمایه ثابت پس از کاهش ناگهانی و دستوری نرخ سود بانکی در سال‌های 84و 85 با افت بسیار شدیدی روبه‌رو شد، یعنی حتی نسبت به سال‌های 82 و 83 که چنین تغییری اتفاق نیفتاده بود، میزان سرمایه‌گذاری‌های انجام‌شده بسیار کاهش یافته بود و این تازه غیر از ارزیابی این سیاست با ضابطه اهداف کمی قانون برنامه چهارم است. اگر از این زاویه نگاه کنیم، ابعاد خسارت و روبه‌رو شدن با مساله‌ای دقیقا در جهت عکس آنچه انتظار می‌رفت، بهتر نمایان و آشکار می‌شود.

بر اساس قانون برنامه چهارم قرار بود که با تخصیص متوسط سالانه 16/5 میلیارد دلار از درآمد نفتی کشور با رشد متوسط 12درصدی در تشکیل سرمایه ثابت روبه‌رو شود، این در حالی است که با تخصیص ارز نفتی به میزان بیش از سه برابر آنچه قانون برنامه مجاز دانسته بود، اقتصاد ملی با رشد‌های پنج‌درصدی و 3/3درصدی در تشکیل سرمایه طی سال‌های 84 و 85 روبه‌رو شد.

اکنون مدتی است که با وجود این تجربیات کسانی با انگیزه‌ها و برداشت‌های متفاوت راه برون‌رفت را از طیف مشکلات اقتصاد ایران از طریق افزایش بی‌ضابطه و یکباره نرخ سود بانکی جست‌وجو می‌کنند. چقدر خوب است کسانی که از این رویکرد دفاع می‌کنند، مانند تجربه سال 84 به صورت شفاف اهداف انتزاعی از این توصیه را مطرح کنند تا اگر احیانا به هر دلیل وارد کردن این شوک جدید به اقتصاد ایران جنبه عملی پیدا کرد، امکان ارزیابی آثار و نتایج آن بر اساس اهداف اعلام‌شده میسر باشد.

اما باید به همه کسانی‌که با هر انگیزه‌ای هدف بهبود وضعیت اقتصادی کشور را دنبال می‌کنند، چند نکته را یادآور شویم؛ نکته اول این است که تک‌سبب‌بینی نسبتی با علوم اجتماعی و انسانی ندارد. جست‌وجو کردن راه‌حل‌های تک‌عاملی برای مسایل پیچیده اجتماعی تاکنون در هیچ عرصه‌ای راهگشا نبوده است. نکته دوم این است که در یک کشور در حال توسعه هر توصیه‌ای بدون توجه به شرایط اولیه مبنای علمی نخواهد داشت.

باید کسانی که تصور می‌کنند با دستکاری تنها یک متغیر می‌توان مشکلات پیچیده اقتصاد ایران را بسامان کرد، مشخص کنند که آیا در شرایط بی‌ثباتی سیاست‌ها و غیرقابل مهار نشان دادن آزمندی سوداگران و وضعیت ناهنجار تولید‌کنندگان می‌توان انتظار داشت که با افزایش نرخ سود بانکی انگیزه برای سرمایه‌گذاری تولیدی پیدا شود یا فقرا چشم‌انداز بهتری از آینده خود تصویر کنند؟ نکته سوم ملاحظات اسلامی است. باید این افراد به ویژه کسانی‌که در درون دولت چنین رویه‌هایی را توصیه یا دنبال می‌کنند، توضیح دهند که دستکاری نرخ سود بانکی توسط مقام پولی و بی‌اعتنا به واقعیت‌های بخش حقیقی از منظر اسلامی تا چه میزان قابل دفاع است.

از منظر نگاه به واقعیت‌های اقتصادی ایران نیز باید مشخص شود که در شرایط خاص تولید در کشورمان تامین این میزان بازدهی برای دارایی‌های پولی از چه محلی باید صورت پذیرد. آیا واقعیت‌های بهره‌وری در اقتصاد ملی چنین چشم‌اندازی را نشان می‌دهد یا برای پاسخگویی به اشتهای سیری‌ناپذیر کسانی که می‌خواهند کار و تلاش نکنند، ریسک و مخاطره نپذیرند اما بیشترین برخورداری‌ها را داشته باشند، اتخاذ چنین رویه‌ای به معنای تشدید وابستگی اقتصاد ملی به درآمد‌های نفتی است.

آیا بهتر نیست که ما به جای این کارها ابتدا یک شرایط باثبات ایجاد کنیم و اعتماد تولیدکننده‌ها را به سیاست‌گذاران اقتصادی بازگردانیم و از ظرفیت‌های کار‌شناسی کشور بهره‌مندی بیشتری پیدا کنیم و ناهماهنگی‌های درون تیم اقتصادی دولت را نیز به حداقل برسانیم و پس از آن در یک فضای سالم و شفاف درباره نابسامانی‌های اقتصادی کشور تصمیم‌گیری کنیم. امید که این‌چنین شود.

تهران امروز:دانشگاه آزاد از این پس چگونه باشد؟

«دانشگاه آزاد از این پس چگونه باشد؟»عنوان یادداشت روز روزنامه تهران امروز به قلم فرامرز قراباغی است که در آن می‌خوانید؛دانشگاه آزاد اسلامی، پس از تحمیل کشاکش‌های فراوان، بالاخره رئیس خود را شناخت و به ریاست سی ساله دکتر جاسبی پایان داده شد. بحث‌ها در پیرامون دانشگاه آزاد، بیش از آنکه فنی و علمی باشند، سیاسی بودند. دو گروهی که بر سر کسب کرسی ریاست دانشگاه آزاد به چالش با یکدیگر پرداخته بودند، به صراحت و در عمل رفتارشان سیاسی بود، گویی دانشگاه آزاد، نهادی همچون قوه مجریه یا مقننه است که بتوان برای دستیابی بدان به رقابت‌های سیاسی پرداخت. اکنون بیشتر مسائل حاشیه‌ساز در پیرامون دانشگاه آزاد باید منتفی قلمداد شوند.

این دانشگاه بزرگ‌ترین مرکز علمی و پژوهشی در جهان اسلام است و از این‌رو از اهمیت دوچندانی برخوردار است. البته برای بررسی گزینه‌های ریاست این دانشگاه باید از افرادی که مدنظر بودند، برنامه‌ای برای عمل و روند پیشرفت دانشگاه درخواست می‌شد که این مهم در گزینش فرهاد دانشجو به ریاست دانشگاه آزاد صورت نگرفت، به هر رو اینک باید از التهاب‌ها فاصله گرفت. دانشگاه آزاد اسلامی به عنوان یک کانون بزرگ تولید علم و پرورش نخبگان علمی باید مدنظر قرار گیرد.

به‌نظر می‌رسد وضعیت و شرایط این دانشگاه نیاز به بازخوانی دوباره دارد. در برخی سطوح و رشته‌ها دانشگاه آزاد پیشرفت‌های بسیار داشته حال آنکه در برخی سطوح و رشته‌های دیگر تقریبا درجازده است و تنها به تولید مدرک پرداخته است و دانش‌آموختگان این رشته‌ها از کسب علم تنها مدرک کاغذی نصیبشان شده است. خلاصه سخن اینکه رشد دانشگاه آزاد در تمامی سطوح و رشته‌ها، موزون و متناسب نبوده است. این توازن و تناسب علمی هنگامی قابل دستیابی خواهد بود که امر تولید علم و پژوهشگری در این دانشگاه جدی گرفته شود. دانشگاه آزاد اسلامی، حزب نیست، بنابراین نمی‌توان با شیوه‌های معمول سیاسی این بزرگ‌ترین دانشگاه خاورمیانه را مدیریت کرد.

در سال‌های آینده کشور نیاز به متخصصان و دانشمندانی خواهد داشت که بتوانند به نیازهای یک جامعه رشد یافته و در حال تعالی پاسخ دهند و در چنین جامعه‌ای نقش علمی و پژوهشی خود را به خوبی ایفا کنند. هم بدین‌رو باید نقاط ضعف و قوت دانشگاه آزاد اسلامی بازشناسی و آسیب‌شناسی شود. رئیس جدید دانشگاه آزاد اسلامی بدین لحاظ مشغله فراوانی خواهد داشت و باید به مشاوران امین متعهد و متخصص اتکا کند. بازآرایی این دانشگاه ممکن است به چند سال زمان نیاز داشته باشد اما دقت نباید فدای سرعت و شتاب شود. گو اینکه اگر هر دو با هم لحاظ شوند، مطلوب‌ترین حالت ممکن به وجود خواهد آمد.

ابتکار: کالبدشکافی هیاهوسالاری

«کالبدشکافی هیاهوسالاری»عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم دکتر سید محمدکاظم سجادپور است که در آن می‌خوانید؛ تردیدی نیست که مبارزات انتخاباتی امریکا نه تنها شروع بلکه شدت یافته است دستیابی به نامزدی حزب در تلاش سختی قرار داشته و سعی می‌کنند با هر وسیله ممکن در مرحله اول نامزدی حزب جمهوری خواه را به دست آورده و در مرحله بعد بتوانند باراک اوباما را شکست داده و جایاو را در کاخ سفید بگیرند. در دو نشست حزبی که در ایالت آیووا و نیوهمپشیر در چند هفته گذشته برگزار گردید بین کاندیداهای مختلف گوناگون حزب جمهوری خواه مباحثات و مجادلات گوناگونی در گرفت که ایران یکی از عمده ترین آن ها بود. هر یک از کاندیداها سعی در تندروی بیشتر در بحث مربوط به ایران داشته و جای شکی نیست که ایران در حال حاضر تبدیل به یکی از مباحث داخلی در سیاست حزبی در امریکا شده و یکی از عناصر تعیین کننده در سرنوشت تک تک کاندیداها نحوه موضع گیری آن ها در مورد ایران است.

 درنقطه مقابل اوباما که برای دست یابی مجدد به مقام ریاست جمهوری در تلاش است، نمی‌تواند به هیچ کدام از نامزدهای جمهوری خواهان و مباحث مربوط به مبارزات انتخاباتی آن ها بی تفاوت باشد. پرسشی که در این میان جلب توجه می‌کند این است که چرا این قدر بر مسئله ایران تمرکز می‌شود، این تمرکز به چه سان صورت می‌گیرد و پیامدهای این بحث ها چیست؟ در پاسخ به این پرسش ها و پرسش های مشابه، باید حداقل به سه پدیده مهم در این رابطه توجه کرد. پدیده اول انبوه چالش ها و فقدان راه حل جدی برای مسائل امریکا، پدیده دوم نقش برجسته اسرائیل و طرفداران رژیم صهیونیستی در این بحث و سرانجام عوارض و نتایج بحث های مربوط به ایران در مبارزات انتخاباتی است.

انبوه چالش ها و فقدان راه حل
برای تحلیل گران داخلی و بین‌المللی امریکا جای ابهامی وجود ندارد که امریکا با انبوهی از مسائل سیاسی، اقتصادی و اجتماعی در داخل و خارج از این کشور رو به رو است و آن چه جلب توجه می‌کند این که بسیاری از این مسائل مزمن و کهن شده و فاقد راه حل های فوری هستند. هرچند دولت اوباما در سه سال گذشته توانسته برخی از مسائل و بحران ها را مدیریت کند اما باید توجه داشت که مفهوم مدیریت گویای روش های کاخ سفید است و نه حل آن ها. به عبارت دیگر برای برخی از مسائل راه حل فوری و حتی میان مدت وجود ندارد.

این مسائل گسترده و متعدد و متنوع هستند. شاید یکی از برجسته ترین آن ها که کمتر به آن توجه می‌شود چگونگی اختلافات سیاسی بین دو حزب و فرهنگ گره خورده، متصلب و منجمد سیاسی در واشنگتن باشد که تنازع دائمی میان کنگره و قوه مجریه را به همراه داشته و این تنش به قدری عمیق و گسترده و ساختاری شده که راه حل کوتاه مدتی را برای آن نمی‌توان یافت.

علاوه بر این، مسائل اقتصادی و اجتماعی نیز قابل ذکرند و هیچ کدام از کاندیداها نه در جناح جمهوری خواه و نه در جناح دموکرات راه حلی که بتوانند همه این مسائل را پایان داده و یا حتی مدیریت کنند، ندارند. در این میان پرداختن به مسائلی که از نظر سیاست امریکا داخلی کم هزینه بوده و می‌توانند حول آن ها مانور داده و هر سخنی به زبان آورند، ساده ترین مسئله به نظر می‌رسد. بحث ایران را نمی‌توان از این پدیده جدا کرد.

بحث ایران راه حل هیچ کدام از مسائل امریکا نیست. نه مشکلات اقتصادی امریکا با طرح مسئله ایران حل خواهد شد و نه فرهنگ سیاسی گره خورده در واشنگتن و نه چالش های دیگر اجتماعی و بحران های هویتی. اما بحث ایران می‌تواند در نبود راه حل مشخص و معین برای مسائل بنیادین، موضوعی باشد که از طریق آن هر کدام از کاندیدا ها بتوانند حداقل به دولت اوباما حمله کنند که سیاست های جاری نسبت به ایران جواب نداده و لذا باید تندتر و تندتر بود.

این تندروی به معنای این نیست که تمام مسائل امریکا در مسئله ای به نام ایران خلاصه می‌شود. در این زمینه کاندیداهای حزب جمهوری خواه در عمق وجود خود دچار توهم نیستند و خود می‌دانند که تمسک به بحث ایران در واقع سرپوشی برای ضعف فکری و عملی آن ها در ارائه راه حل به مسائل ساختاری و بنیادی است.

در رقابت انتخاباتی بی رحمانه ای که در داخل حزب جمهوری خواه و در بین حزب جمهوری خواهد و حزب دموکرات وجود دارد، بحث ایران مفر و گریزی برای عدم انسجام داخلی در این دو حزب و همین طور برای فقدان راه حل های اثرگذار در سیاست های داخلی امریکا است. اما این به آن معنی نیست که در ایجاد این هیاهو و هیاهوسالاری که رسانه های گروهی امریکا در آن نقش جدی دارند، بازیگران خاص و برجسته ای حضور نداشته باشند.

قطعا یکی از این بازیگران موثر، رژیم صهیونیستی و طرفداران آن رژیم در داخل امریکا هستند که سعی می‌کنند از طریق بحث ایران، نه تنها امریکا را وارد یک درگیری با ایران کنند بلکه مسائل داخلی اسرائیل و مسائل منطقه ای خود را نیز تحت الشعاع این هیاهو قرار دهند.
نقش برجسته اسرائیل و طرفداران رژیم صهیونیستی در بین تحلیل گران مسائل استراتژیک در دهه اخیر تغییر تعادل قوای منطقه ای و به هم خوردن مناسبات سنتی استراتژیک نقطه اجماعی است.

در این به هم ریختگی، برآمدن قدرت منطقه ای ایران یکی از نقاط مشترکی است که تمام تحلیل گران در مورد آن توافق نظر نسبی دارند. بر آمدن قدرت ایران ساختار دهنی و استراتژیک رژیم صهیونیستی را دستخوش ناآرامی کرده است و رژیم صهیونیستی در پی محدود کردن، مهار کردن و بدون تردید از بین بردن قدرت ایران است. اما استراتژیست های رژیم صهیونیستی به خوبی می‌دانند که این اقدامات یعنی مهار و تخریب قدرت ایران، به تنهایی از عهده آن ها بر نمی‌آید.

لذا وارد کردن امریکا به منازعه ای جدی و خونین با ایران یکی از اهدافی است که برخی از استراتژیست های رژیم صهیونیستی نه فقط در حال حاضر بلکه از ابتدای دهه نود میلادی تا به حال در پی آن بوده اند. یکی از نویسندگان چپ اسرائیل به نام ایزاک شاهاک (Isaac Shahak) قبل از جنگ امریکا و عراق در مقاله ای به این نیت شناسی در بین استراتژیست های اسرائیلی پرداخته و یادآور شد که اسرائیل به دنبال چنین تنشی است.

 اگر هیاهوسالاری برای کاندیداهای حزب جمهوری خواه، راه مفری برای پوشاندن فقر و ضعف تحلیلی و فقدان راه حل است، برای رژیم صهیونیستی، این هیاهو در بطن خود به دنبال یک هدف استراتژیک است و آن کاهش قدرت ایران از طریق مشغول کردن ایران با ایجاد در گیری بین ایران و مناطق پیرامونی و ایجاد درگیری نظامی میان ایران و ایالات متحده است. جالب آن که در داخل امریکا خصوصا در چند سال گذشته نسبت به نقش تنش آفرین و هیاهوگرایانه اسرائیل در مورد ایران حتی در بین نخبگان حاکم نگرانی هایی به وجود آمده است.

انتشار کتاب معروف لابی اسرائیلی (Israeli lobby ) توسط دو دانشمند علوم سیاسی رئالیست امریکا یعنی میرشایمر و والتز پرتوی از این نگرانی است. از انتشار آن کتاب تا انتشار مقاله اخیر مجله فارین پالیسی به مارک پری (Mark Perry) در مورد استفاده اسرائیل پاسپورت های امریکایی برای تعامل و همکاری با جندالله علیه ایران که بسیار قابل توجه است، نگرانی از نقش آتش افروزانه رژیم صهیونیستی در مناقشات مربوط به ایران و امریکا را در میان بخشی از نخبگان امریکا به تصویر می‌کشد.

در این میان باید در نظر داشت که حزب جمهوری خواه علی رغم تمایلات کهن و سنتی در سال های اخیر گرایش بیشتری نسبت به رژیم صهیونیستی پیدا کرده و از تمایل و گرایش حزب دموکرات نسبت به اسرائیل تا حدودی پیشی گرفته است. به گونه ای که در حال حاضر یکی از شاخصه های سنجش مناسب بودن و خوب بودن یک کاندید در حزب جمهوری خواه، میزان تمایل او به رژیم صهیونیستی است. در مجموع نقش اسرائیل در این غوغا و هیاهوسالاری در خور دقت و توجه است. اما چه این هیاهوسالاری در اثر فقدان راه حل و یا نقش برجسته رژیم صهیونیستی باشد، نسبت به نتیجه آن نمی‌توان بی تفاوت و بی توجه بود.

عوارض و نتایج این بحث ها نتیجه این هیاهوسالاری صهیونیست محور هر چه باشد، تندتر شدن بحث مربوط به ایران در داخل ایالات متحده است. این تند تر شدن به نوبه خود فشاری به دولت اوباما وارد خواهد کرد و دولت اوباما که مخصوصا در دو سال گذشته سیاست های بسیار تند و خصمانه ای علیه ایران دنبال کرده است را تندتر خواهد کرد.

به عبارت دیگر دولت اوباما باید نشان دهد که در مورد ایران دچار ضعف و وادادگی نشده و تندتر از محافظه کاران است. این مسابقه در تندروی در سیاست های عملی موثر خواهد بود و در منازعه بین دولت و کنگره طرفدار اسرائیل، دولت عقب نشینی خواهد کرد. اما در عین حال باید در نظر گرفت که این سخنان و هیاهو درباره ایران که بعضا کم سابقه و بی سابقه بوده است، از طرف ایران بدون واکنش نخواهد بود.

هر چند که کاندیداهای جمهوری خواه برای مصارف داخلی به بحث ایران چسبیده اند، و هرچند که باراک اوباما برای دوباره برگزیده شدن به اسرائیل تمایل بیشتری نشان می‌دهد، اما هر سخن و حرفی در مورد ایران در داخل ایران و در منطقه خاورمیانه و بلکه در سطح جهان اثرگذاشته و واکنش های مخصوص به خود را در پی دارند.

به قول گری سیک، از مشاوران امنیت ملی کارتر که در برنامه تلویزیونی اخیر چارلی رز در امریکا سخن می‌گفت، نمی‌توان در مورد کشوری این قدر بی حساب و کتاب سخن گفت و توقع داشت آن کشور نسبت به امنیت خود بی تحرک و ساکن بنشیند.

بحث های مربوط به حمله نظامی که محصول این فضای هیاهوسالارانه است، نه فقط واکنش ایران بلکه واکنش دیگر بازیگران بین‌المللی را در برداشته است. دینامیزم ناشی از این سخنان و موضع گیری ها را نمی‌توان صرفا در قالب مناسبات دو جانبه ایران و امریکا نگریست. پیامدهای جهانی این مباحث ممکن است جهان را وارد مرحله جدیدی از ساختارهای معنایی و مادی کند.

ملت ما:تأملی بر افزایش سود سپرده‌های بانکی

«تأملی بر افزایش سود سپرده‌های بانکی»عنوان سرمقاله روزنامه ملت ما به قلم محمد خوش‌چهره است که در آن می‌خوانید؛بحث تغییرات نرخ بهره و سایر ابزارهای مالی و پولی مستلزم یک درک جامع از سیاست‌های اقتصادی است، اشتباه زمانی رخ می‌دهد که برخی با محدود نگری یک ابزار را مبنای تحلیل‌های اقتصادی قرار می‌دهند.  اگر فردی چند عارضه بیماری داشته باشد، معمولا اگر پزشکی، دارویی که سر درد را تسکین می‌دهد، تجویز کند کافی نیست، باید دید که این دارو چه عوارضی دارد و اگر موجب کاهش سردرد شود ممکن است عوارض دیگری را برای فرد داشته باشد؛ بنابراین تنها کاهش سردرد سلامتی را به فرد باز نمی‌گرداند.

در سیاست‌های اقتصادی باید اهداف و سیاست‌ها متناسب با یکدیگر باشند. در اقتصاد اصل سازگاری بین سیاست‌ها و اهداف و متعاقبا سازگاری بین سیاست‌ها و ابزارهای سیاستی اصل منطقی قابل درک برای اهل فن است.معمولا دولت‌ها اهداف مشابهی مانند افزایش تولید ناخالص داخلی یا افزایش نرخ رشد اقتصادی، کاهش بیکاری، افزایش سطح رفاه، افزایش سرمایه‌گذاری، کاهش تورم و فقر دارند که در قالب سیاست‌ها دنبال می‌شود و در راس آنها سیاست‌های پولی، مالی، بازرگانی و اشتغال است.

اهداف اقتصادی، ابزارهای سیاستی‌ خاص خود را دارند. به‌عنوان مثال سیاست پولی انبساطی موجب پمپاژ پول به اقتصاد می‌شود و در شرایط تورمی سیاست‌های انقباضی برای کاهش حجم پول به‌کار گرفته می‌شود.هر سیاست اقتصادی ابزارهای خاص خود را دارد که ابزار سیاست پولی نرخ سود، نرخ تنزیل مجدد و ذخیره قانونی و ابزار سیاست مالی مالیات و همچنین مهم‌ترین ابزار سیاست بازرگانی نرخ تعرفه است که می‌تواند تاثیرات بازدارنده یا تحریکی داشته باشد.

دولت‌ها باید اهداف اصلی را مشخص و سیاست‌های اقتصادی متناسب با آن معنا پیدا می‌کند. در صورتی که اهداف مشخص نباشد نسبت به سیاست‌های اتخاذ شده نمی‌توان اظهارنظر کرد؛ به‌عنوان مثال افزایش یا کاهش نرخ سپرده، زمانی قابل تحلیل است که اهداف اقتصادی دولت مشخص باشد.

یکی از مهم‌ترین اهداف دولت‌ها از ابتدای انقلاب تاکنون به درستی ایجاد اشتغال بوده و در سال‌های اخیر تاکید مقامات اجرایی کشور ایجاد اشتغال بوده است؛ راهکار اصلی آن افزایش تولید ناخالص ملی است که به تبع آن نرخ بیکاری کاهش و سطح رفاه را افزایش خواهد داد.باید سیاست پولی، مالی و بازرگانی در یک راستا انجام شود تا همپوشانی برای افزایش تولید ناخالص ملی، افزایش اشتغال و سایر متغیرهای دیگر داشته باشد و اگر سیاستی تنها یک هدف را دنبال کند و به سایر اهداف توجه نداشته باشد، قابل قبول نیست و اقتصاد از تحقق هدف‌های دیگر باز می‌ماند.

با توجه به این‌که ایجاد اشتغال یکی از اهداف اساسی و مهم کشور مطرح شده و رهبری بارها بر این مسئله تاکید کرده‌اند، هدف درستی از منظر صاحبنظران اقتصادی است و به‌همین دلیل راهکار اصلی برای ایجاد اشتغال، افزایش تولید ناخالص ملی و رفع موانع تولید است.در چنین شرایطی افزایش نرخ ارز یا افزایش نرخ سود سپرده بانکی معنای دیگری خواهد داشت به‌نحوی که اگر نرخ سپرده به‌طور مجزا تغییر کند

باید تاثیر آن را در سایر متغیرها مانند رشد اقتصادی و تولیدملی بررسی کرد.  افزایش نرخ سود سپرده اقدامی برای جمع‌آوری نقدینگی است. افزایش نرخ سپرده‌ها به‌معنای افزایش نرخ سود تسهیلات بانکی است زیرا سود سپرده‌ها از طریق تسهیلات اعطایی بانک‌ها به بخش‌های مختلف اقتصادی از جمله صنایع است.

با توجه به این‌که نرخ سود سپرده پیش‌بینی شده حدود 21 درصد و بانک معمولا برای هزینه تمام شده و سود خود درصدی درنظر می‌گیرد، سود تسهیلات به 30 درصد خواهد رسید که سمی برای تولید است. افزایش نرخ سود به‌معنای افزایش هزینه تولید است. در شرایطی که حجم واردات برخی کشورها تولید را تهدید می‌کند نرخ سود بسیار پایینی دارند، فضای رقابتی را تولید داخل از بین می‌برد؛ بنابراین سازگاری سیاست‌های اقتصادی بسیار مهم است و در شرایطی که هدف اصلی ایجاد اشتغال است، افزایش نرخ سود سپرده تناقض آشکار با این هدف است.

اجرای سیاست درهای باز از تناقضات دیگر اهداف و سیاست‌ها است. این سیاست در 10 سال اخیر پررنگ‌تر شده و هر سال واردات در حال افزایش است، تولید ملی را تهدید می‌کند که تناسبی با سایر اهداف ندارد. در طول دوره‌های مختلف همواره دولت‌ها سعی داشتند با یک ابزار سیاستی عدم تعادل‌ها در اقتصاد را برطرف کنند که هم مطالعات تاریخی و هم نظریات علمی غلط بودن این سیاست‌ها را به اثبات رسانده است.

دنیای اقتصاد:انگیزه‌سازی با واقعی‌سازی نرخ‌ها

«انگیزه‌سازی با واقعی‌سازی نرخ‌ها»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم دکتراحمد یزدان‌پناه است که در آن می‌خوانید؛اقتصاددانان و اقتصادخوانان دو باور محوری دارند:‌ اول آنکه ساماندهی ارتباط مثلث «درآمد»، «مصرف» و «پس‌انداز»ها در جامعه توسط مقامات پولی و مالی نشاط اقتصادی مردم را در پی دارد.

ثانیا آنها بر این باورند که برای فهم و درک و شناخت رفتار بازیگران اصلی اقتصادهای غیردولتی یعنی خانوارها (افراد) و بنگاه‌ها، می‌بایست برای چارچوب‌دار نمودن کار، فرض را بر این بگیریم که آنها «عقلایی» تصمیم می‌گیرند. بنابراین مردم در تصمیم‌سازی‌های خود به انگیزه‌ها پاسخ می‌دهند و به همین دلیل برای تحت تاثیر قراردادن تصمیمات و رفتار آنها باید انگیزه‌سازی‌های واقعی انجام شود. به زبان فنی‌تر، اقتصاددانان می‌گویند: تغییرات در انگیزه‌ها وقتی واقعی قلمداد می‌شوند که بر «بده-بستان»ها و «مصالحه»های مردم که با آنها در زندگی روبه‌رو هستند، موثر باشد. این به آن معنی است که برای مثال یک حقوق بگیر، دغدغه اصلی‌اش آن است که با آن درآمد خود چقدر می‌تواند کالا و خدمات بخرد.

 یعنی آنها به «دستمزد واقعی» توجه دارند نه مقدار دریافتی برحسب یک پول. بنابراین اگر دستمزد کارکنان و کارگران 10 درصد بالا رود و سطح عمومی قیمت‌ها هم 10 درصد بالا رود (نرخ تورم) این امر هیچ انگیزه عملی برای تغییر عرضه نیروی کار به وجود نمی‌آورد. گرچه عرضه کار برای یک ساعت اضافه‌کاری، درآمد اسمی کارگران را بالا می‌برد؛ ولی چون درآمد واقعی (قدرت خرید) آنها تغییر نکرده، این امر انگیزه برای کار بیشتر یا بهتر در او ایجاد نمی‌کند. به همین ترتیب در مورد خانوارها و بنگاه‌ها، باید توجه کرد که نوعا خانوارها با پس‌اندازهای خود صاحب مازاد وجوه هستند و بنگاه‌ها معمولا برای تامین مالی طرح‌های خود کسری وجوه دارند.

در اینجا نیز تصمیم‌گیری این دو گروه که به قول کینز دو گروه کاملا متفاوتند، در مورد قرض گرفتن و سرمایه‌گذاری بستگی به «هزینه‌های واقعی» استقراض و «بازده واقعی» سرمایه‌گذاری دارد. برای مثال وقتی شما برای یک کالای بادوام مثل اتومبیل قصد وام گرفتن دارید، عقلانیت اقتصادی حکم می‌کند که برای صرف نظر کردن از مصرف حال خود از کالا و خدمات برای خرید آن اتومبیل سبک و سنگین کنید.

 اگر نرخ تسهیلات (نرخ بهره) برای وام اتومبیل مثلا توسط بانک‌ها یا لیزینگ‌ها 15 درصد است، اما شما انتظار دارید قیمت‌ها و درآمد اسمی شما 5 درصد بالا روند، ‌باید بدانید که هر ساله ریال‌هایی را که برای بهره وام خود می‌پردازید، نسبت به سال قبل 5 درصد کاهش ارزش پیدا کرده است. نرخ بهره موثر آن وام در واقع 10 درصد است. برعکس این حالت در شرایط غیرتورمی رخ می‌دهد.

بنابراین، برندگان و بازندگان شرایط تورمی در مورد وام معین می‌شود. حال فرض کنید وقتی وام را گرفتید تورم به جای 5 درصد به سمت صفر میل می‌کند، اگر نرخ بهره یا نرخ تسهیلات آن وام به 10 درصد کاهش یابد، این تغییر هیچ تاثیری بر انگیزه شما در وام‌خواهی ندارد. شما تعداد ریال‌های کمتری بابت بازپرداخت آن وام با نرخ بهره 10 درصد می‌پردازید؛ ولی این ریال‌ها به علت کاهش یا نبود تورم ارزش بیشتری دارند. هزینه واقعی شما همان است که بوده و تصمیم‌گیری شما برای اخذ وام تغییری به وجود نمی‌آورد.

جمع‌بندی، آنکه تصمیمات اقتصادی مردم بر پایه نرخ بهره واقعی نه اسمی (پولی) شکل می‌گیرد. تغییرات نرخ بهره واقعی یعنی پس از کسر تورم انتظاری از نرخ بهره اسمی، موتور انگیزه در تصمیم‌گیری‌ها است و رفتارها را سمت و سو می‌دهد. تحریک و ایجاد تحرک در رفتار مردم برای اینکه مصرف امروز به فردا فکنده شود و واسطه‌گران مالی از طریق بنگاه‌ها و کارآفرینان این تاخیر را به سرمایه‌گذاری مبدل نمایند تا تولید و اشتغال برای اقتصاد نشاط به بار آورد، اگر درست سامان‌دهی نشود، هزینه‌آفرینی و مشکل‌آفرینی بر سر راه در پی دارد و بر صفراها می‌افزایند.

گسترش صنعت:برخورد با سودجویان

«برخورد با سودجویان»عنوان سرمقاله روزنامه گسترش صنعت به قلم نادر هوشمندیار است که در آن می‌خوانید؛مسوولان و متولیان تنظیم بازار این روزها خود را آماده برقراری آرامش بازار شب عید می‌کنند‌. در همین راستا برنامه‌ها و اقداماتی نیز صورت گرفته تا افراد سود‌جو و فرصت‌طلب نتوانند از افزایش تقاضا و شور و نشاط روزهای پایانی سال سوء‌استفاده کنند‌. امروز با گذشت یکسال از آغاز هدفمندی یارانه‌ها و تغییرات جهانی قیمت بعضی از کالاهای اساسی شاهد برقراری نظم و آرامش در بازار هستیم‌.

در یک ماه اخیر نوسانات نرخ ارز برخی تخلف‌ها در سطح بازار را موجب شد که بلافاصله با برخورد دستگاه‌های نظارتی روبه‌رو شد‌. اما حقیقت غیر‌قابل انکار این است که بسیاری از افراد سود‌جو و حتی تجار سعی دارند با احتکار و خودداری از عرضه کالاهای خود به بازار سود بیشتری کسب کنند‌.

به‌طوری‌که کسی جنسی وارد گمرک نمی‌کند؛ چراکه نمی‌داند در روز مبادله اسناد، با چه نرخی روبه‌رو خواهد شد‌. از طرفی با نوسانات نرخ ارز این روزها همه می‌خواهند بدانند و تحلیل می‌کنند که آیا سرمایه‌گذاریشان در بازار ارز جواب خواهد داد یا خیر‌. بنابراین بازار شایعات نیز گرم شده است و همین شایعات، خود عاملی برای دامن زدن به مکانیزم طبیعی بازار و عرضه و تقاضا شده‌ است‌.

چنین فضایی همچنین وسوسه برخی سوداگران را نیز برانگیخته است و آنها که روزی واردات کالا را به‌دلیل مصرفی‌بودن بازار ایران راهی برای به دست آوردن ثروت‌های بادآورده می‌دانستند و دست به قاچاق کالا می‌زدند یا حتی واردات آنها برای بازار آنقدر جذاب و برای خودشان آنقدر سودآور بود که حاضر می‌شدند تعرفه‌های رسمی را هم بپردازند و کالای خود را از طریق گمرکات و به صورت رسمی وارد کنند، نیز در طمع آنکه نرخ ارز و نوسانات آن در آینده‌ای نزدیک، تورم شدیدی را در بازار به‌وجود خواهد آورد، کالای خود را در گمرکات نگاه داشته و ترخیص نمی‌کنند، به گمان اینکه شاید چند ماه آینده و به‌خصوص در ایام پایانی سال، این تورم گریبانگیر بازار شود و آنها نیز سودهای کلانی حاصل کنند‌.

این اقدام برخی از تجار و بازرگانان به هیچ عنوان قابل قبول نبوده و باید با آنها برخورد شود‌. برخی از تولید‌کنندگان نیز با استناد به نوسانات نرخ ارز اقدام به افزایش قیمت کرده‌اند که این اقدام نیز نمی‌تواند منطقی و قابل قبول باشد چراکه با در نظر گرفتن فرآیند ثبت سفارش کالاهای اساسی، مواد اولیه و مدت زمانی‌که طی می‌شود تا این کالاها وارد کشور شود هرگونه تغییر قیمت حداکثر شش ماه زمان خواهد برد و تغییرات فعلی قیمت‌ها صرفا سودجویی بوده و هیچ توجیهی ندارد‌.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها