فریاد مظلومیت فلسطین در مدیوم سینما

اولین ساخته سینمایی مهدی فلیفل مستندی به نام «دنیایی که مال ما نیست» بود که در سال ۲۰۱۲ همگان را در سطح بین‌المللی شگفت‌زده کرد. منتقدان سینمایی و اهل فن آن را اثری گرم و صمیمی و در عین حال شوخ‌طبع ارزیابی کردند که به بررسی وضعیت عمومی مهاجران کمپ فلسطینی عین‌الحلوه در جنوب لبنان پرداخته بود.
کد خبر: ۱۴۶۶۳۶۳
نویسنده کیکاوس زیاری - گروه فرهنگ و هنر
 
این مکان همان جایی است که پدرومادرمهدی فلیفل،کارگردان فیلم درآنجا به دنیا آمده بودند.مضمون کلی این مستنددرارتباط با محدودیت‌های نسل آواره و بی‌خانمان و مردان جوانی بود که با وجود بی‌سرزمین بودن، امید خود به آینده و دستیابی به یک کشور مستقل به نام فلسطین را از دست نداده‌اند. بخشی از تلاش‌های این مردم بی‌خانمان و بی‌سرزمین، برای رسیدن به کشورهای دور و نزدیک به منظور یک اسکان موقت است که برخی حتی با کوشش زیاد سعی داشتند خود را به قاره اروپا برسانند.
   
«به سرزمینی ناشناس» صدای مظلومیت فلسطین 
مهدی فلیفل بعد از این مستند تحسین‌شده (که موفق به دریافت تعدادی جایزه از جشنواره‌های کوچک و بزرگ معتبر هم شد) تعدادی فیلم کوتاه ساخت، اما اکنون بعد از ۱۲سال و در شرایطی که حمله نظامی همه‌جانبه ارتش رژیم صهیونیستی به غزه این مکان را به منطقه‌ای سراسر خون و مرگ تبدیل کرده، او دوباره با یک فیلم بلند برگشته است.«به سرزمینی ناشناس» طی چند ماه گذشته نمایش‌های پرسروصدا و موفقیت‌آمیزی در چندجشنواره اروپایی وآسیایی داشته وبه نوعی نمایندگی مردم فلسطین وآوارگی و سرکوب خونین آنها را به‌عهده گرفته است. این درام انسانی و اجتماعی ضدخشونت و ضداسرائیلی، اولین ساخته بلند داستانی سازنده‌اش هم به حساب می‌آید. فلیفل بعد از نمایش سختی‌ها و دربه‌دری‌های فلسطینیان در قالب کارهای مستند، حالا احساس می‌کند در سینمای داستانی و قصه‌گو هم جای زیادی برای بحث درباره زندگی هموطن‌هایش وجود دارد و به‌گفته خودش باید از این مدیوم برای رساندن صدای مظلومیت آنها استفاده مطلوب را بکند.
   
دوربینی برای دردهای یک ملت
داستان به سرزمینی ناشناس درباره دو مهاجر فلسطینی است که در شهر آتن حضور دارند و قصدشان رسیدن به آلمان برای یک اسکان موقت اما مطمئن هستند. فلیفل در ارتباط با طرح داستان فیلم می‌گوید: «طرح داستان فیلم، مدت‌ها قبل از جنگ اخیر غزه و درسال۲۰۱۱ به ذهنم رسید.همه می‌دانیم که موضوع فلسطین وآوارگی ملت آن مربوط به دیروز وامروز نیست وقدمتی بسیار طولانی و قدیمی دارد. من هم به‌عنوان فیلمسازی فلسطینی همیشه خودم را موظف به بیان و تعریف مشکلات و مصائب این مردم دیده‌ام و دوربینم وسیله‌ای برای مطرح کردن آمال و آرزوها و دردهای این ملت و این سرزمین بوده است. سال ۲۰۱۱ برای اولین‌بار بود که به آتن سفر می‌کردم. دلیل سفرم دیدن دوستی بود که در مستند «دنیایی که مال ما نیست» بازی کرده بود، اما زمانی که به این شهر رسیدم انگار تمام دنیای درونی آن داستان را در این مستند به صورت زنده و از نزدیک می‌دیدم. جلوی چشمم همان داستان داشت دوباره اتفاق می‌افتاد. در کمال تعجب مهاجران فلسطینی بسیار زیادی را در آتن دیدم که اکثرشان مردان جوانی بودند که به‌دنبال ترک اردوگاه‌هایشان در لبنان و سوریه، می‌خواستند خودشان را به اروپا برسانند. این هم بخش مهمی از داستان ملت فلسطین است که سردمداران رژیم صهیونیستی به تاریخ کشور ما تحمیل کرده‌اند.»
   
راه نجات فلسطینی‌ها تکیه به نیروی خودشان 
با این حال، فیلمساز تصدیق می‌کند که برای داستان فیلمش منبع الهام دیگری هم داشته است. این یکی نه بخشی از واقعیت‌های روز جامعه فلسطین که نوول پرخواننده «مردان در آفتاب»است که سال۱۹۶۲ روی پیشخوان کتاب‌فروشی‌ها قرار گرفته و درباره گروهی از مهاجران فلسطینی است که با ترک اردوگاه‌های خود، راهی کشور کویت می‌شوند تا به‌عنوان کارگر فصلی مشغول به کار شوند. اما پایان کار این مهاجران، دربه‌دری در دل صحرای خشک است. فلیفل ادامه می‌دهد: «و من با خودم فکر کردم که حالا شهر آتن حکم همان صحرای خشک را دارد و به شکلی دیگر، شاید بهشت موعود شیرینی است که در عالم واقعیت هیچ چیزی در خود ندارد و بیشتر یک صحرای کویری خشک است تا مکانی سرسبز و پرآب و درخت. هیچ چیزی تغییر نکرده و ما تنها شاهد عوض شدن نام‌ها و مکان‌ها هستیم. راه نجات یا راه فراری وجود ندارد و فلسطینی‌ها باید به نیروی خودشان تکیه کنند و سرزمین موعود خود را نه در اروپا یا جای دیگر که در همان زمینی جست‌و‌جو کنند که به آن تعلق دارند و خانه اجدادی‌شان است.»
   
سینما رسانه‌ای برای رساندن اعتراض یک ملت
زمان نگارش داستان و بسط و گسترش فضا و موقعیت آن، فلیفل پای صحبت تعداد زیادی از مهاجران می‌نشیند و از این داستان‌ها برای بهتر و پربارتر کردن فیلمنامه بهره می‌گیرد. او تصدیق می‌کند که در طول کار چند بار تصمیم گرفت کل کار را رها کند و قید ساخت فیلم را بزند. از یکسو، داستان مهاجران ذهنش را آزار می‌داد و از سوی دیگر، می‌دید فراهم‌کردن سرمایه لازم برای ساخت فیلمی مستقل درباره ملتی که بسیاری رسما تلاش دارند صدای پردرد و رنج آنها را نشنوند، کار چندان راحت و ساده‌ای نیست. فلیفل می‌گوید: «تا سال ۲۰۱۶ فکر می‌کردم ساخت فیلم نباید خیلی مشکل باشد و بعد از آن، کمی ناامیدی به سراغم آمد. کار به جایی کشید که تصمیم گرفتم دور فیلمسازی را خط بکشم و به دانشگاه بروم و در رشته سخنوری تحصیل کنم، اما حضورم در دانشگاه فقط دو ماه طول کشید. متوجه شدم نمی‌توانم خودم را گول بزنم و نسبت به مسائل سرزمینم بی‌تفاوت باشم. فهمیدم سینما و فیلمسازی در خونم جریان دارد و باید از این رسانه برای رساندن صدای اعتراض ملتم استفاده کنم. بیست‌و‌شش سالم شده بود و به خودم گفتم باید آستین‌هایم را بالا بزنم و به صورت جدی، همان حرفه‌ای را دنبال کنم که سرنوشت برایم انتخاب کرده است.»

اسرائیل مسبب تمام فجایع
فلیفل اذعان می‌کند، نمی‌خواست فیلمی معمولی بسازد شبیه بقیه آن فیلم‌هایی که درباره مهاجران ساخته می‌شود. او ادامه می‌دهد: «با آن‌که موضوع مهاجرت و مهاجران حرف اصلی فیلم است و کاراکترهای محوری کسانی هستند که با امید فراوان قصد مهاجرت دارند، اما فاصله بسیار زیادی با کارهای مشابه این ژانر دارد. یکی از کارهایی که کردم این بود که فضایی دلهره‌آور برای کلیت داستان خلق کردم و یک ماجرای سرقت بانک به آن اضافه کردم. به این ترتیب، شخصیت‌های داستان نه افرادی سیاه و سفید که خاکستری هستند و در فیلم آدم خوب خوب و آدم بد بد نداریم. با این حال و ماورای همه چیز، اگر اثری از نیروهای اشغالگر به صورت ظاهری در صحنه‌های فیلم وجود ندارد، اما حضور سنگین آنها در لابه‌لای اتفاقات داستان خودش را به شکلی غیرمحسوس نشان می‌دهد تا به تماشاچی یادآوری شود که مسبب اصلی تمام این مصیبت‌ها و فجایع و دربه‌دری‌ها کجاست و کیست.»
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها