ما خانواده کلاهبرداری نیستیم

پیتر کمپل و همسرش سوزی به جرم کلاهبرداری به 16 سال زندان محکوم شدند. آنها متهم هستند که سال‌ها، هزاران پوند از طریق بیمه دریافت کرده و بدون اینکه اطلاع دهند در چه وضعیت رفاهی به سر می‌برند، کلاهبرداری کردند. این زوج اکنون درگیر پرونده قطور هستند که راه فراری از آن وجود ندارد
کد خبر: ۴۰۸۵۰۰

«برای پولدار شدن و داشتن زندگی مرفه و ایده‌ال، راه‌ها و شرایط زیادی وجود دارد که داشتن هوش و استعداد بالا و یا سرمایه و پشتیبانی قوی از جمله آنان است و من‌و همسرم هیچ‌کدامش را نداشتیم. ما نه از خانواده‌ای ثروتمند با پشتیبانی مالی خوب بودیم و نه مهارت خاصی داشتیم که بتواند ما را از شهروندعادی به یک فرد متمایز و قابل قبول تبدیل کند. از لحاظ طبقه اجتماعی در جامعه، ما افرادی بسیار متوسط در حد پایین بودیم که در بهترین شکل بسختی می‌توانستیم گلیم‌مان را از آب بیرون بکشیم و زندگی را بگذرانیم. روزهای سختی که من همه دوران نوجوانی و جوانی‌ام گذرانده بودم حاکی از آینده‌ای چندان بهتر نبود، اما ازدواج با زنی که آرزوهای زیادی داشت و بلند پروازانه فکر می‌کرد، سبب شد کمی به خودم بیایم و سعی کنم به قول او از مرداب ساکنی که در آن فرو‌رفته بودم، بیرون بیایم. برای رسیدن به اهدافمان راه زیادی در پیش بود، ولی می‌دانستم با داشتن همسری همچون سوزی به آرزوهایم خواهم رسید.»

پیتر کمپل 34 ساله بود که با همسرش سوزی ازدواج کرد. آنها هر دو کارمند ساده یک فروشگاه بزرگ زنجیره‌ای فروش مواد غذایی بودند که درآمد ناچیزشان تنها می‌توانست خرج روزانه آنها را بسختی تامین کند. گرچه آن زمان ایده تشکیل زندگی مشترک به هیچ عنوان عاقلانه به‌نظر نمی‌رسید و مشخص بود که زوجی بدون پشتوانه و توانایی مالی نمی‌توانند زندگی خوبی برای خودشان دست و پا کنند، اما علاقه‌ای که به هم پیدا کرده بودند سبب این ازدواج شد. ازدواجی که با تداومش و درگیر شدن آنها در یک پرونده بسیار قطور فساد مالی و کلاهبرداری،؛ هر کدام از آنها را به پرداخت هزاران پوند پول و تحمل دست‌کم 16 ماه زندان محکوم کرده است.

«بعد از ازدواج با سوزی چندین ماه را در فروشگاه و کنار یکدیگر کار کردیم. تا آن زمان که ازدواج نکرده بودم دقتی به حجم کار همسرم نمی‌کردم اما کم‌کم متوجه شدم او بیش از اندازه زحمت می‌کشد و حقوق ناچیزی که می‌گیرد اصلا در حد و اندازه تلاشش نیست. چندین‌بار به صاحب فروشگاه اعتراض کردم که باید حقوق‌ها افزایش یابد اما گوشش بدهکار نبود و مدام تهدید می‌کرد که ده‌ها نفر منتظر همین کارند و در صورت عدم رضایتمان می‌توانیم از فردا استعفا کنیم. اوضاع بسیار بدی بود و روز به روز از این‌که نمی‌توانستم شرایط بهتری را برای همسر زحمتکشم مهیا کنم، زجر می‌کشیدم. تولد اولین فرزندمان همان طوری که خودمان هم حدسش را می‌زدیم، اوضاع را ده‌ها برابر بدتر کرد. انواع و اقسام هزینه‌های سرسام‌آور دیگر چیزی از پس‌اندازمان هم باقی نگذاشته بود. تنها نقطه امید، برخی پزشکان و داروخانه‌ها بودند که برای افراد کارگر تسهیلاتی رایگان فراهم می‌کردند و به معنای واقعی به کمکمان می‌آمدند. پسرمان 7ماهه بود که از فروشگاه محل کارمان که در حال ورشکستگی بود، اخراج و هردو راهی خانه شدیم. همه راه‌ها به بن بست ختم شده بود و تنها پیشنهاد همسرم بود که به نظر عملی و عاقلانه می‌رسید.

خانم سوزی کمپل متهم است از سال 1999 به بهانه این‌که از شوهرش جدا شده و نمی‌تواند خرج و مخارج تنها فرزندش را تامین کند تحت پوشش دولت قرار گرفته و ماهانه از آنها مستمری دریافت کرده است. او با درست کردن انواع و اقسام فرم‌های جعلی توانست ثابت کند، مادری مجرد است که نمی‌تواند از فرزند کوچکش نگهداری کند و اجاره بالای منزلی که در آن زندگی می‌کند توانایی رسیدگی به پسرکش را از او گرفته است. این زن طی دست‌کم 10 سال توانست با دروغگویی و فریب ماموران دولتی که گاهی برای اطمینان از شرایط ادعا شده به منزلش سرکشی می‌کردند، دست‌کم 140 هزار پوند روانه حساب شخصی‌اش کند و شوهرش که همواره آرزوی تاسیس یک مغازه شخصی داشت از آن استفاده کند و کم کم شرکت پر سودی راه بیندازد. شرکتی که با سالانه 70 هزار پوند درآمد، انواع و اقسام خودروها و سفرهای مجلل را برایشان به ارمغان آورد و آنها را به آرزوی دیرینه‌شان رساند. گرچه این زندگی پرزرق و برق دوامی نیافت و این زوج اکنون درگیر پرونده‌ای قطور هستند که راه فراری از آن وجود ندارد.

«بعد از اخراج و خانه‌نشین شدنمان تنها پولی که داشتیم همان مقدار بسیار کمی بود که از دولت برای مخارج پزشکی معمول فرزندمان می‌گرفتیم. اما همسرم طی رفت‌وآمدهایش به بیمارستان‌های دولتی برای درمان بیماری‌های پیش پا افتاده پسرمان متوجه شده بود که اگر مجرد باشد می‌تواند مبلغ بسیار بیشتری از دولت بگیرد و در عین حال اگر هم مدارکی تهیه کند که اجاره‌نشین بودنش را ثابت کند باز پول اضافه‌تر به حسابش ریخته می‌شود. اولین بار که پیشنهاد دروغ گفتن به مسوولان دولتی را مطرح کرد بشدت ترسیدم و با آن مخالفت کردم، اما بعد از چندین هفته وقتی متوجه شدم بزودی زمانی خواهد رسید که حتی نانی برای خوردن نداریم با او موافقت کردم. سوزی دوستی داشت که برگه‌های دولتی را به بهترین شکل جعل می‌کرد و در فاصله یک هفته توانست هر مدرکی لازم بود تا جدایی‌مان را ثابت کند، به دولت ارائه کرد. طبقه آنچه ادعا کردیم من به ظاهر شوهری معتاد و فراری بودم، که ناگهان مفقود شده و اثری از او نبود و نداشتن سرپرست برای یک زن که فرزندی کوچک داشت سبب می‌شد دولت موظف به کمک باشد و همه چیز همان طور که نقشه‌اش را کشیده بودیم پیش رفت. کم‌کم من هم از این‌که می‌دیدم بدون این‌که کوچک‌ترین فعالیتی بکنیم پول نقدی به خانه می‌آید که کفاف خوراکمان را می‌دهد با این طرح موافقت و همکاری بیشتری کردم. در عین‌حال سوزی قناعت می‌کرد و پولی که به عنوان اجاره می‌گرفت جمع می‌کرد و در ازای آن برای صاحبخانه بچه‌داری می‌کرد. چندین ماه که گذشت، مقداری پول نقد پس انداز داشتیم که برای راه اندازی دکه کوچک تعمیر وسایل برقی که همواره آرزویش را داشتیم، به نظر کافی می‌رسید. سرمایه‌گذاری کردیم و خیلی زود به جواب رسیدیم.»

ماموران دولتی بعد از مشکوک شدن به نوع زندگی خانم سوزی که ادعا می‌کرد زنی مجرد است او را تحت تعقیب قرار دادند. این زن سال‌های سال با عنوان عدم توانایی در حل مشکلات زندگی‌اش از دولت کمک مالی می‌گرفت و به نظر می‌رسید در تمامی این مدت زندگی‌اش دستخوش هیچ تغییری نشده است. تعقیب نامحسوس خیلی زود راز بزرگی را بر ملا کرد که نشان می‌داد او همراه شوهرش با کلاهبرداری خود توانسته اند در طول زمان، شرکت بزرگی راه اندازی کنند که آنها را به خانه مجللی در خارج از شهر و دست‌کم 5 خودروی آخرین مدل رسانده که هرگز در تصورشان هم نمی‌گنجیده است.

با روشن شدن ماجرا و دستور قضایی برای ضبط تمامی دارایی‌های این زوج، آنها روانه دادگاه شدند و با بررسی پرونده شرم آورشان هر کدام به دست کم 16 ماه حبس و پرداخت 140 هزار پوندی که طی 10 سال کلاهبرداری کرده بودند، محکوم شدند.

«نمی‌دانم چه معجزه‌ای اتفاق افتاد که ناگهان مغازه کوچکی که با یک پشتوانه مالی ناچیز به راه انداخته بودیم» خیلی خوب موفق شد. من ناچار بودم برای فرار از ماموران دولتی که به خانه محقر همسرم سر می‌زدند خارج از شهر زندگی کنم و شاید همین باعث شد بیشتر وقتم را به بررسی وضعیت کاری‌ام بگذرانم و پیشرفت کنم. در طول چند ماه جهش بزرگی در کارم ایجاد شد و توانستم روز به روز مغازه‌ای را که آرزوی داشتنش را در سر می‌پروراندم، بزرگ‌تر کنم. روزی که دستگیر شدیم، 15 کارمند استخدامی تمام وقت داشتم که حقوق بالایی می‌گرفتند و براحتی از پس آن برمی‌آمدم. سوزی ناچار بود به زندگی دوگانه‌اش ادامه دهد و چون حاضر نبود واقعیت را فاش کند و به دام پلیس بیفتد، همچنان از دولت به عنوان کمک هزینه گذران زندگی پول می‌گرفت. منزل 400 هزار پوندی که خارج از شهر خریده بودم ظاهرا محل امنی بود که سوزان می‌توانست در آن رفت و آمد کند اما هرگز تصورش را نمی‌کردیم که یک روز ماموری مخفی او را تعقیب کرده و رازمان را بر ملا کند؛ رازی که از نظر پلیس کلاهبرداری است، اما آنچه من و همسرم خیلی خوب می‌دانیم آن است که کمک هزینه دریافتی از دولت، تنها سرمایه‌ای شد برای ما زوج سختکوش که به بهترین نحو از آن استفاده کرده و با تلاشمان آن را ده ها برابر کردیم. گناه ما بی سرپناهی و رفتاری از روی ناچاری است که سبب شد نام خانواده کلاهبرداران روی ما گذاشته شود.»

مترجم: المیرا صدیقی

منبع: کورت نیوز

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها