گزیده سرمقاله‌ روزنامه‌های صبح امروز

اندر حکایت مقابله با بدپوشی‌ها

روزنامه‌های صبح امروز ایران در سرمقاله‌های خود به مهمترین مسائل روز کشور و جهان پرداخته‌اند از جمله «پشت پرده راهبرد عملیات اطلاعات پایه»،«افزایش نرخ رسمی ارز، دلایل و تبعات»،«از کجا شروع کنیم؟»،«سلوک سیاسی آیت الله خامنه‌ای»،«اندر حکایت مقابله با بدپوشی ها»،«ارزش فریب !»،«ریشه تندخویی رسانه‌های ما در کجاست؟»،«در دفاع از سیاست افزایش نرخ‌ ارز»و...که برخی از آنها در زیر می‌آید.
کد خبر: ۴۰۸۴۶۲

کیهان:پشت پرده راهبرد عملیات اطلاعات پایه

«پشت پرده راهبرد عملیات اطلاعات پایه»عنوان یادداشت روز روزنامه‌ی کیهان به قلم مهدی محمدی است که در آن می‌خوانید؛دقیقا در بحبوحه فتنه 88 و در میانه انبوه پدیده های امنیتی که به وفور می شد مشاهده کرد، یک پدیده بسیار جالب مشاهده شد که البته به دلیل شرایط خاص آن دوران کمتر مورد توجه قرار گرفت. آن پدیده مهم -که تازه این اواخر میزان اهمیت آن در حال آشکار شدن است- این بود که تقریبا به طور ناگهانی اپوزیسیون خارج از کشور سعی کرد به عنوان یک «کل واحد» و «مجموعه یکپارچه» ظاهر شود و به عنوان «ضلع خارجی فتنه سبز» به ایفای نقش هماهنگ بپردازد.

برای آنها که در یکی دو دهه گذشته مجموعه رفتار اپوزیسیون فراری را رصد کرده اند کاملا آشکار است که این جریان نه یک مجموعه واحد، بلکه طیفی بسیار پراکنده، به هم ریخته و شلخته از گروه ها و گروهک هایی است که سه ویژگی مهم همواره درباره آن صدق می کرده است. ویژگی اول تکثر و یا شاید بهتر باشد بگوییم بی سر و سامانی تمام نشدنی و سرگیجه آور جریان ضد انقلاب است. از 30 سال پیش به این طرف، تقریبا به طور مستمر، هر چند ماه یک بار یک گروه یا گروهک جدید با ادعاهای عجیب و غریب در یک کشور غربی ظهور و ادعا کرده بنا دارد فصلی جدید در تاریخ مبارزه علیه جمهوری اسلامی بگشاید و بعد از چند هفته پر گویی و سر و صدا به خیل آن ده ها گروه دیگری پیوسته است که در ماه های قبل از آن همین ادعاها را داشته اند. ویژگی دوم، وجود اختلافات حاد میان جریان اپوزیسیون بوده که در بسیاری از موارد تا مرز پدرکشتگی و تصفیه های خونین (حتی درون گروهی) هم پیش رفته است.

اگر مجموعه ضد انقلاب خارج نشین را یک طیف در نظر بگیریم که از منتها الیه چپ (توده و ...) آغاز می شود، نفاق در میانه آن قرار دارد و تا منتها الیه راست (سلطنت طلبان، و ...) گسترش می یابد، گروه های توزیع شده روی این طیف، تقریبا هیچ وقت چشم دیدن همدیگر را نداشته اند و یکی از مشغولیت های دائمی آنها -که البته اسباب تفریح دوستداران انقلاب هم بوده- بد و بیراه گفتن به گروه های رقیب و متهم کردن آنها به انواعی از اشتباهات و خطاها بوده است آن هم عمدتا با این هدف که خود را پیش چشم سرویس های اطلاعاتی غربی (که افسار همه این گروه ها را در دست دارند) بزرگ تر و با ارزش تر جلوه بدهند و نهایتا مواجب بیشتری دریافت کنند. دقیقا به همین دلیل، در سال های پس از انقلاب و تا پیش از فتنه 88 چیزی به نام همکاری بین گروه های ضد انقلاب و انجام پروژه های مشترک همواره بیشتر به شوخی شبیه بوده است تا اینکه بیان کننده یک واقعیت باشد. و ویژگی سوم هم که تقریبا در بین همه این گروه ها مشترک است، بی خاصیتی محض و ناتوانی آنها از طراحی و اجرای مستقل حتی یک عملیات ساده علیه جمهوری اسلامی بوده است به گونه ای که مجموعه مستندات موجودنشان می دهد حتی یک مورد هم وجود ندارد که در آن این گروهک ها بدون کمک، پشتیبانی و تغذیه مستقیم سرویس های غربی قادر به انجام یک عملیات پیش پا افتاده بوده باشند.

مجموعه این ویژگی ها در آستانه دهه سوم انقلاب اسلامی، آرام آرام سرویس های اطلاعاتی غربی را به این نتیجه رسانده بود که آنچه «اپوزیسیون خارجی» جمهوری اسلامی خوانده می شود، در واقع چیزی جز یک دردسر واقعی و آبروریزی مستمر نیست و پولی هم که در حلقوم آنها می ریزند به دقیق ترین معنای کلمه هدر رفته است. این گروه ها نه هرگز قادر به وارد آوردن ضربه ای جدی به نظام بوده اند، نه پایگاهی در داخل کشور پیدا کردند و نه حتی توانستند یک جریان انتقادی جدی و با دوام علیه جمهوری اسلامی در خارج بوجود بیاورند که شنوندگانی در جهان برای خود پیدا کند.

اما وقوع فتنه 88 در داخل ایران، این ارزیابی سرویس های غربی را تا حدودی تغییر داد. با مشاهده برخی عوامل آلوده در نظام و بوجود آمدن این اشتباه محاسباتی در ذهن طرف غربی که نظام جمهوری اسلامی از درون دچار یک شکاف غیر قابل رفع شده است، سرویس های آمریکا ، انگلیس و اسراییل به این نتیجه رسیدند که شاید تاریخ مصرف اپوزیسیون خارج نشین به طور کامل هم تمام نشده باشد. برخی شواهد نشان می دهد ارزیابی این سرویس ها این بود که اگر بتوانند گروه های متکثر ضدانقلاب را دور هم جمع کنند، میان آنها تقسیم کار ایجاد کنند و خود به طور مستقیم ایجاد هماهنگی میان آنها را به عهده بگیرند آن وقت ممکن است قادر باشند در بیرون کشور ظرفیتی آبرومند ایجاد کنند و از تلفیق این ظرفیت با جریان فتنه در داخل ایران، یک اپوزیسیون سراسری واحد و دارای بدنه اجتماعی و توان تحرک موثر علیه نظام بوجود بیاورند.

بر این مبنا پروژه«اپوزیسیون واحد» در بیرون کشور و با مشارکت مجموعه سرویس های اطلاعاتی کشورهای غربی -که حالا دیگر اتاق های عملیات مستقل خود علیه ایران را تعطیل و یک اتاق عملیات مشترک ایجاد کرده بودند- کلید خورد. به سرعت اخباری منتشر شد که مثلا منافقین درون پادگان های پژاک مقر تاسیس کرده اند، رهبران پژاک با بهایی ها ارتباط گرفته اند، گروهک ریگی مشغول مذاکره با تجزیه طلبان است، سلطنت طلب ها در صدد تاسیس تلویزیون واحد با منافقین و چند گروه دیگر هستند و ... اگرچه روشن بود که بسیاری از این خبرها ساختگی است و فقط با این هدف منتشر می شود که روسا خیال کنند «پروژه با موفقیت در حال جلو رفتن است» ولی در موارد معدودی هم می شد دید که برخی گروهک های ضد انقلاب اختلاف ها و مرزبندی های سابق خود با یکی دو گروه دیگر را کنار گذاشته اند و همکاری هایی ابتدایی شکل گرفته است. برخی منابع غربی می گویند همه تلاش آمریکا یی ها در این مدت این بوده است که اولا از گروه های مختلف اپوزیسیون بخواهند که به هم نزدیک شوند و اتاق عملیات مشترک تاسیس کنند، ثانیا تا می توانند پیوند خود را با جریان فتنه در داخل ایران عمیق کنند (جریان فتنه به اشارت اربابان غربی خود، همواره آغوشی گشاده برای همکاری با این گروهک ها داشته است)، ثالثا حتی آنجا که نمی توانند اختلاف های خود را با همدیگر حل کنند لااقل از گرفتار شدن به درگیری های بین گروهی و خنثی کردن توان و انرژی همدیگر بپرهیزند.

این عینا پروژه ای بود که در فاصله سال های 88-84 در داخل کشور هم تحت عنوان ایجاد «اپوزیسیون حرفه ای» تعقیب شده بود. آمریکا یی ها پس از شکست افتضاح آمیز سال 84 به این نتیجه رسیدند که مشکل جریان اصلاح طلب نداشتن میلیشیای خیابانی حرفه ای است که در مواقع لزوم بتواند به عنوان بدنه اجتماعی آشوب عمل کند و قدرت چانه زنی لازم برای گروه های سیاسی در مقابل حاکمیت را فراهم بیاورد. 4 سال میانه 84 تا 88 صرف ایجاد این بدنه در چارچوب پروژه هایی مانند سازمان رای و کمیته صیانت از آرا شد و آمریکا یی ها هم از طریق پروژه exchange (تبادل) که تلاش می کرد نخبگان جامعه ایرانی را در پوشش فعالیت پژوهشی، یا خدمات اجتماعی وارد دوره های آموزشی خاص کند و نهایتا آنها را به عنوان بخشی از پازل بزرگ «اپوزیسیون واحد» به خدمت بگیرد، به طور مستقیم در آن مشارکت کردند. در همین مدت کوتاه به وضوح می شد دید که چگونه گروه هایی مانند ادوار تحکیم تلاش می کنند به عنوان پیمانکار پروژه یکپارچه سازی اپوزیسیون در داخل ایران عمل کرده و با ایفای نقش «لولا» مرزهای میان گروه های مختلف داخلی را که مانع همکاری دستجمعی آنها بود از میان بردارند.

فتنه 88 زمان آزمون بود. آمریکا یی ها باید تست می کردند تا ببینند از آنچه با این همه زحمت فراهم آورده اند چه نتیجه ای می توانند گرفت. در بخش اجتماعی پروژه حتی یکی دو ماه هم دوام نیاورد. مردم به سرعت به دروغ گویی جریان فتنه پی بردند و از آن جدا شدند و آنچه باقی ماند -آنطور که مثلا در واقعه عاشورای 88 دیدیم- همان بخش سازمان یافته ای بود که حالا دیگر در هماهنگی کامل عملیاتی با ضد انقلاب خارجی و سرویس های غربی و یا شاید بهتر باشد بگوییم تحت فرمان آن عمل می کرد.

 بااز دست رفتن بدنه اجتماعی که سران فتنه از طریق دروغ گویی و مظلوم نمایی فراهم آورده بودند، عملا بخش «نرم» پروژه براندازی به بن بست رسید. عملیات نرم اساسا مبتنی بر دو رکن حضور مردم و پروژه سازی رسانه ای است که فتنه گران به فاصله چند ماه از 22 خرداد 88 دیدند که در هر دو حوزه ناتوان شده اند. عملیات سخت (درگیری نظامی) هم که اساسا هیچ وقت در دستور کار طرف غربی قرار نداشت چرا که به خوبی می دانستند نه امکان پذیر است و نه به نتیجه مورد نظر آنها ختم می شود. تنها گزینه باقی مانده چیزی است که آمریکا یی ها خود آن را «عملیات اطلاعات پایه» یا «نیمه سخت» نامیده اند و طیفی از اقدامات از خرابکاری و ترور گرفته تا عملیات سایبری را در بر می گیرد.
تبدیل شدن عملیات نیمه سخت به راهبرد اصلی آمریکا در مقابل ایران به چند دلیل بسیار مهم رخ داده است.

نخست اینکه آمریکا یی ها احساس می کنند باید انرژی خود را روی کند کردن توانایی ها ایران از طریق عملیات ایذایی متمرکز کنند تا به این ترتیب از سرعت ایران کاسته شود و برای پروژه اصلی آنها که ایجاد نارضایتی از طریق تلفیق شکاف های سیاسی و مشکلات اقتصادی در بلند مدت است، زمان فراهم شود.

دوم، اکنون تمرکز غرب بر افزایش نارضایتی ها از طریق ایجاد اختلال در روند جاری امور، انجام خرابکاری و غافل کردن دولت از روند خدمت رسانی است. تنش های سیاسی هم که پی در پی از جانب برخی گروه های سیاسی مشکوک تولید می شود به این فرایند کمک کرده است.

و سوم، اکنون برای غربی ها کاملا روشن است که در شرایط عدم همراهی مردم تنها راه پیش پای آنها این است که دوباره به گروهک های دست ساز خود مراجعه کنند و از این گروهک ها هم کاری بیش از عملیات ایذایی ساخته نیست. آمریکا یی ها می دانند که این نوع از عملیات نهایتا تاثیر بسیار ناچیزی روی محاسبات راهبردی ایران دارد اما احساس می کنند همین که برای مدتی جامعه امنیتی ایران را مشغول کنند و برای دوستان خود در داخل دلگرمی و حاشیه امنیت ایجاد نمایند، ارزش ریسک کردن را دارد.

تمام عملیات های ترور، انفجار، بمب گذاری و خرابکاری که ظرف دو سال ما بعد فتنه در ایران انجام شده در چارچوب پروژه ای قرار دارد که در این نوشته بسیار به اجمال توصیف شد و اقدامات اخیر دستگاه امنیتی نشان می دهد روی آن اشراف کامل وجود دارد.

خراسان:افزایش نرخ رسمی ارز، دلایل و تبعات

«افزایش نرخ رسمی ارز، دلایل و تبعات»عنوان یادداشت روز روزنامه‌ی خراسان به قلم مهدی عرفانیان است که در ان می‌خوانید؛از ابتدای سال جاری شاهد افزایش تقاضا و نوسانات قابل توجهی در بازار ارز کشور بوده ایم در شرایطی که طی ماه های گذشته به کرات شاهد صف های طویل متقاضیان خرید ارز بانکی ( با قیمت پایین تر از بازار) بوده ایم سرانجام اواخر هفته گذشته بانک مرکزی نرخ رسمی ارز را ۱۰ تا ۱۲ درصد افزایش داد و هدف از بالا بردن نرخ رسمی را تک نرخی شدن ارز دانست، با وجود این توجیه متعاقب آن نرخ ارز در بازار نیز افزایش حدود ۳ تا ۴ درصدی را تجربه کرد.

هر چند هنوز زود است که درباره توفیق بانک مرکزی در تک نرخی کردن ارز قضاوت کنیم اما با توجه به تجارب گذشته به نظر می رسد شرط کافی برای یکسان شدن قیمت بانکی و بازاری ارز توانایی بانک مرکزی در پاسخ گویی به نیاز اقتصاد کشور به خرید ارز اعم از نقدی یا حواله ای می باشد، امری که حداقل در ۸۰ روز سپری شده از سال ۹۰ و با توجه به افزایش سفته بازی در بازار ارز دولت موفق به ساماندهی آن نشده است.

با توجه به توضیحات فوق دلایل احتمالی اتخاذ تصمیم برای افزایش نرخ رسمی ارزها را می توان موارد ذیل برشمرد.

۱ - بانک مرکزی توانایی پاسخگویی به نیاز ارز با قیمت رسمی گذشته را ندارد و میزان ذخایر ارائه شده از سوی این بانک به بازار در 2.5 ماه گذشته، مسئولین بانک مرکزی را به سمت مکانیزم افزایش قیمت رسمی سوق داده است تا شاید با این روش تقاضا برای ارز با قیمت رسمی کاهش یابد.

۲ - در شرایطی که نرخ برابری دلار در برابر سایر ارزهای معتبر در بسیاری از کشورها روند نزولی داشته است، افزایش نرخ رسمی دلار و سایر ارزها در کشور ما نشان دهنده شدت یافتن روند کاهش ارزش پول ملی در برابر سایر ارزها می باشد، هر چند طی چند سال گذشته و در سال جاری هیچ گاه بانک مرکزی اطلاع رسانی شفافی در خصوص نرخ واقعی ارزها براساس روش «شاخص برابری قدرت خرید» که روش متداول در همه کشورهاست ارائه نداده است، اما می توان این تصمیم بانک مرکزی را به نوعی متقاعد شدن این بانک برای واقعی کردن قیمت ارز دانست.

۳ - با توجه به این موضوع که اتکای دولت به درآمدهای نفتی در شرایط فعلی حداقل ۶۰ تا ۶۵ درصد برآورد می شود، نگاه درآمدی بانک مرکزی به افزایش قیمت رسمی ارز و همچنین احتمال جبران بخشی از کسری بودجه سالانه با این روش نیز وجود دارد، هر چند این روش تبعات تورمی خطرناکی در پی خواهد داشت.

صرفنظر از اظهارنظرهای ۲ هفته قبل رئیس کل بانک مرکزی و همچنین معاون اقتصادی اش که به نوعی می توان آن را مقدمه چینی برای تک نرخی کردن ارز قلمداد کرد، سال گذشته رئیس جمهور در یک برنامه زنده تلویزیونی گفته بود: از دکتر بهمنی (رئیس کل بانک مرکزی) خواسته ایم که قیمت ارز (دلار) را واقعی کند (کاهش دهد)، زیرا وقتی ذخایر عظیم ارزی در اختیار داریم باید پول ملی را تقویت کنیم، لذا روند کاهشی نرخ ارز باید ادامه یابد، زمانی موفق خواهیم بود که پول ملی مان، پول قدرتمندی باشد حال با این اوصاف باید دید که تولید کنندگان و فعالان اقتصادی که ثبات نرخ ارز برای آن ها حیاتی است و برنامه هایشان را براساس ثبات آن تنظیم می کنند در شرایطی که سال گذشته رئیس قوه مجریه از کاهش آن خبر می دهد اما امسال قیمت آن به یکباره ۱۲درصد جهش می یابد چگونه می توانند به ثبات در سایر شاخص های اقتصادی امیدوار باشند و برای فعالیت هایشان برنامه ریزی کنند آنچه که مهم تر از دلایل رسیدن به تصمیم افزایش نرخ رسمی ارز می باشد تبعات این تصمیم است که به اختصار اشاره می کنیم:

۱ - تبعات تورمی :با عنایت به این که واردات کشور به لحاظ ارزش دلاری تقریبا ۳برابر صادرات غیرنفتی می باشد و بیش از ۴۰درصد تولیدات کشور به صورت مستقیم و غیرمستقیم وابسته به واردات می باشد، افزایش قیمت ارز، تبعات تورمی در بخش واردات دارد. هرچند این موضوع در نگاه اولیه به نفع تعداد محدودی از صادرکنندگان غیرنفتی می باشد.

۲ - همزمانی افزایش نرخ ارز با افزایش قیمت ناشی از هدفمندی یارانه ها :در شرایطی که اغلب کارشناسان اقتصادی مدیریت متمرکز بر اجرای هدفمندی یارانه ها در سال گذشته را تحسین کردند و دولت در سال ۸۹ به خوبی توانست با سیاست هایی (نظیر ذخیره کالاهای اساسی و بازرسی و عرضه مستقیم کالا) بازار کالاهای اساسی را به خوبی مدیریت کند و از افزایش قیمت ها به صورت لجام گسیخته جلوگیری کند اما در سال جاری شاهد افزایش قیمت تعداد قابل توجهی از کالاها و اقلام مرتبط با بخش های مختلف نظیر مسکن، موادغذایی و... می باشیم و به نظر می رسد پرداختن دولت به مقوله هایی نظیر ادغام وزارتخانه ها ( که می توانست در سال های بعدی باشد) و سایر موارد... باعث تضعیف مدیریت هدفمندی یارانه ها در سال جاری شده است. به طوری که مرکز آمار تورم اردیبهشت ماه را بیش از ۱۶درصد اعلام می کند در این شرایط افزایش نرخ رسمی ارز، هم افزایی مخربی در تشدید تورم به وجود می آورد که می تواند اثرات مثبت هدفمندی یارانه ها را کمرنگ و تحت الشعاع قرار دهد.

۳ - اجحاف در حق کارگران و کارمندان :کارگران و کارمندان که هرسال حقوقشان با توجه به تورم سال قبل تنظیم می شود در مقاطع زمانی مانند سال جاری بیشترین آسیب را از جهش های تورمی می بینند در شرایطی که هنوز دولت تصمیم نگرفته است که حقوق امسال کارمندان را ۸ یا ۱۰درصد افزایش دهد، اما روند صعودی تورم در ۲ماه ابتدایی سال یعنی فروردین بیش از ۱۲درصد و اردیبهشت بیش از ۱۶درصد، هرچند که با توجه به اجرای هدفمندی یارانه ها پیش بینی تورم بسیار بیشتری می شد گویای میزان رعایت عدالت در حق این اقشار زحمتکش است .

به نظر می رسد چنانچه دولت به جای اتخاذ تصمیماتی که تبعات آن به طور کامل پیش بینی نشده است به دنبال مدیریت و هدایت نقدینگی سرگردان موجود در اقتصاد کشور باشد، نتیجه به بهبود بیشتر شاخص های اساسی اقتصاد نظیر نرخ تورم و اشتغال بینجامد.

جمهوری اسلامی:از کجا شروع کنیم؟

«از کجا شروع کنیم؟»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی جمهوری اسلامی است که در آن می‌خوانید؛کوتاهی در اجرای احکام الهی و قانون، عوارض منفی و ناگوار خود را یکی پس از دیگری نشان می‌دهد. زخمی شدن یک روحانی در تهران که درحال انجام فریضه نهی از منکر با تعرض افراد فاسد مواجه شد و چشم راست او دچار آسیب جدی گردید، علاوه بر اینکه شرایط نامساعد جامعه را از نظر مفاسد اخلاقی نشان می‌دهد بر این نکته نیز تأکید می‌کند که افراد بی‌بندو بار و هنجارشکن به خود اجازه می‌دهند در برابر تذکرات شرعی و قانونی مقاومت کنند و تا آنجا به پیش بروند که حتی به تذکر دهندگان حمله ور شوند و خود را طلبکار قلمداد نمایند!

این واقعه، احساسات عموم مردم را برانگیخت و موجب واکنش‌هائی در سطوح مختلف جامعه شد. چند تن از مراجع تقلید نیز با انتشار بیانیه و اظهاراتی خواستار برخورد جدی با انحرافات اخلاقی شدند. در این واکنش‌ها عموماً بر این نکته تأکید شده که جدی نگرفتن طرح امنیت اخلاقی توسط مسئولان موجب بروز چنین وقایعی شده است.
در بررسی عوامل پدید آمدن شرایطی که موجب پیدایش زمینه‌هائی برای این قبیل گستاخی‌ها شده، توجه به سه نکته بسیار لازم است.

اول آنکه هر چند مسئول مستقیم اجرای طرح امنیت اخلاقی، نیروی انتظامی است ولی این نیرو فقط درصورتی می‌تواند به وظیفه خود در این زمینه عمل کند که همه دستگاه‌های ذیربط با عوامل اجرائی همراهی کنند و مهمتر آنکه از ایجاد مانع بر سر راه آن خودداری نمایند. در شرایطی که بالاترین مقامات اجرائی کشور، با سخنان خود پایه‌های گشت ارشاد را سست می‌کنند و با طرح امنیت اخلاقی برخورد منفی می‌کنند، طبیعی است که هنجارشکنان هر روز گستاخ‌تر شوند و نیروی انتظامی نتواند به وظیفه خود در این زمینه به درستی و با قدرت و قوت عمل کند.

دوم آنکه در لایه‌های مختلف بدنه اجرائی کشور این تفکر انحرافی وجود دارد که برای رعایت حجاب نباید الزامی وجود داشته باشد. این افراد معتقدند یا این اعتقاد را وسیله‌ای برای بیان نظر خود قرار می‌دهند که حجاب اجباری نه تنها هیچ مشکلی را حل نمی‌کند بلکه حساسیت‌ها را بالا می‌برد و موجب عصیان می‌شود و میزان گریز از حجاب را افزایش می‌دهد.

کسانی که چنین مطلبی را عنوان می‌کنند، به تعدادی از کشورها از جمله ترکیه نیز به عنوان نمونه اشاره می‌نمایند و می‌گویند با اینکه در این کشورها رعایت حجاب الزامی نیست، گرایش به حجاب درحال افزایش است. آنها نتیجه می‌گیرند که بنابر این ما هم باید زنان و دختران را در رعایت یا عدم رعایت حجاب آزاد بگذاریم تا خود هرگونه که می‌خواهند تصمیم بگیرند و هنگامی که اجباری در کار نباشد به رعایت حجاب گرایش نشان خواهند داد.

این تفکر، که مدتی است توسط عده‌ای ترویج هم می‌شود، زمینه ساز بی‌تفاوتی در برابر اجرای قانون حجاب و عدم حساسیت نسبت به این حکم شرعی و ضروری دین شده است. متأسفانه در سطوح علمی و فکری به این پدیده انحرافی توجهی نمی‌شود و صاحبنظران به این موضوع با نگاه تحلیلی و علمی نمی‌پردازند و همین بی‌تفاوتی موجب شده طرفداران این نظریه احساس کنند آنچه می‌گویند درست است و باید آنرا به اجرا در آورند!

این افراد، علاوه بر آنکه در نظریه پردازی خود، ضروری بودن حکم دینی حجاب را نادیده انگاشته‌اند و وظیفه نظام حکومتی دینی در این زمینه را به فراموشی سپرده اند، در مثال‌ها و نمونه‌هائی هم که می‌آورند دچار مغالطه شده‌اند. در ترکیه و سوریه و لبنان و هر کشور دیگری که این افراد به عنوان نمونه مطرح می‌کنند، نسبت زنان و دختران محجبه‌ای که به چشم می‌آیند با زنان و دختران بی‌حجاب، بسیار ناچیز است و چون افراد با حجاب در چنان محیط‌هائی جلوه خاصی دارند، تصور می‌شود گرایش به حجاب زیاد است. همین تصور را در جهت عکس این موضوع، در ایران می‌توان داشت یا حتی وجود دارد، یعنی وجود عده‌ای بدحجاب در تهران و شهرهای دیگر ایران با توجه به اینکه یک کشور انقلابی با نظام جمهوری است بیش از اندازه به چشم می‌آید درحالی که اگر همین افراد با تعداد زنان محجبه که عمدتاً در خانه‌ها هستند و بیشتر در مساجد و اماکن زیارتی حضور می‌یابند مقایسه شوند اصولاً رقم قابل اعتنائی نیستند.

در همین جا لازم است به این نکته توجه شود که مقصود این نیست که وضعیت کنونی جامعه ایرانی از نظر حجاب و مسائل اخلاقی راضی کننده است. قطعاً نباید به چنین وضعیتی رضایت دهیم و باید تلاش‌ها بر این باشد که هر روز تعداد زنان و دختران محجبه بیشتر شود و روزی فرا برسد که از افراد بدحجاب و آلوده در جامعه اسلامی ایران خبری نباشد.

نکته سوم به همین موضوع مربوط می‌شود و آن اینست که راه رسیدن به جامعه مطلوب، اجرای صحیح همه احکام اسلام است. واقعیت اینست که مردم با اصل دین و احکام آن دشمنی ندارند و اگر مشکلی وجود دارد اینست که اعمال ما را در بسیاری موارد با آنچه می‌گوئیم منطبق نمی‌یابند. ما اگر قانون را در همه زمینه‌ها اجرا کنیم، از مرز قانون تجاوز نکنیم و در اجرای قانون دچار تبعیض نشویم، مردم به قانون احترام خواهند گذاشت و تعداد متخلفان از قانون هر روز کاهش خواهد یافت. در مبحث عدالت نیز دچار مشکل هستیم. عدالت قضائی و عدالت در تقسیم قدرت و عدالت در ابراز نظر را نمی‌توان از عدالت اخلاقی تفکیک کرد. مردم، وقتی به حاکمان اعتقاد پیدا خواهند کرد و به توصیه‌های آنها عمل خواهند نمود که آنها را در اجرای عدالت در همه زمینه‌ها صادق و عامل بیابند.

نمی توان از مردم انتظار داشت در عین حال که حاکمان را به قانون و عدالت بی‌اعتنا می‌بینند، خود را به قانون و عدالت پای بندی نشان دهند و به احکام دینی عمل کنند. پای بندی مسئولان به قانون و عدالت که روح دین است، بیش از هر عامل دیگری مردم را به دین علاقمند می‌کند و آنها را پای بند احکام دین می‌نماید. بنابر این، پالایش جامعه باید از اینجا شروع شود؛ پای بندی مسئولان به قانون و عدالت و سپس انتظار از مردم برای پای بندی به احکام دین.

رسالت:سلوک سیاسی آیت الله خامنه ای

«سلوک سیاسی آیت الله خامنه‌ای»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی رسالت به قلم صالح اسکندری است که در آن می‌خوانید؛دهمین انتخابات ریاست جمهوری در ایران به عنوان یک پدیده سیاسی کم نظیر در تاریخ انقلاب اسلامی از ابعاد مختلفی قابل بررسی است.

به هر حال ما ناگزیریم تحلیل وقایع و رویداد ها را از یک نقطه و با یک خط کش شروع کنیم. برخی پژوهشگران سیاسی با توسل به  اصطلاحاتی که ساموئل هانتینگتون در کتاب موج سوم دموکراسی تحت عنوان"انتخابات گیج کننده" و"انتخابات شگفت انگیز" به کار می برد، تلاش کردند واقعیات انتخابات دهم را غیر قابل قضاوت علمی وانمود کنند و عده ای هم  با پاک کردن صورت مسئله سلامت انتخابات را زیر سوال بردند و چنین نتیجه ای را غیر ممکن و نامحتمل قلمداد نمودند.‏

یکی از مهمترین محمل ها برای تبیین علمی وجوه مختلف دهمین انتخابات ریاست جمهوری در ایران، واکاوی و مداقه در نقش ها، ساختارها و کارکردهای ذی مدخل در این انتخابات حساس است. نقشها در تعامل با عوامل محیطی در صورتبندی برونداد یک انتخابات تاثیر بسزایی دارند. منظور از این نوشتار پایش نقش و عملکرد مقام معظم رهبری در انتخابات دهم ریاست جمهوری است. بررسی و تحلیل انتخابات دهم با توجه به نقش محوری ولایت فقیه در ایران و رفتار شناسی سیاسی حضرت آیت‌الله خامنه ای در انتخابات اخیر کمک شایانی به فهم پدیده انتخابات دهم ریاست جمهوری خواهد کرد.

بدیهی است ضرورت کاربست روش در هر بحثی اظهر من الشمس عصر دانش و اطلاعات است. کلیه رهیافت های (‏approach‏ ) روش‌شناسانه به علم به خصوص در تحلیل پدیده های سیاسی حاوی محدودیت ها و فرصتهایی هستند که نه می توان به یک باره آنها را کنار گذاشت و نه می توان به این رهیافت ها اکتفای صرف نمود. اساسا ترجیح ذاتی یکی از رهیافتهای موجود بر سایر روش ها بلامرجح است و  بسته به مورد مطالعاتی، روشهای مختلف می توانند مزایا و محدودیت های خاص خود را به همراه داشته باشند.‏

یکی از روشهای موجود تحلیل گفتمان است. تحلیل گفتمان (‏Discourse Analysis‏) یکی از پیشرفته ترین و در عین حال پیچیده ترین متدهای تحلیل کلام، سخن کاوی و سخن سنجی در دوران معاصر به حساب می آید. تحلیل گفتمان در واقع کشف معانی ظاهری و مستتر در جریان‌های گفتمانی است که در صورت های گوناگون زبانی و فرا زبانی آشکار می شود.

با علم به مزایا و منابعی که در اختیار داریم که عمدتا بیانات، پیام ها و نامه های معظم له هست و همچنین با اطلاع از نواقص این روش در سخن سنجی مثل رویکرد های نسبی گرایانه و پست مدرنیستی آن پس از تحلیل گفتمان بیانات و نامه های معظم له با توجه به الگوی "نورمن فرکلاف" و توجه به شاخص هایی نظیر واژگان، قطب بندی، پیش فرض ها و دلالت های ضمنی متن می توان اینگونه نتیجه گرفت که سلوک سیاسی آیت الله خامنه ای از سلوک معنوی و اخلاقی وی جدا نیست.

 به لحاظ ارزشها، مفاهیم، ویژگی های بلاغی، نقاط مناقشه‌برانگیز و غیریت ساز و ... سیاست در گفتمان مقام معظم رهبری آمیخته با معنویت است. مدارا با مخالفان، پرهیز از مکر و فریب، مردم گرایی، پایبندی به قانون، تقوای سیاسی و ... مضامین پر رنگی است که در سیاست ورزی اخلاقی مقام معظم رهبری در برخورد با حوادث پس از انتخابات به چشم می خورد.

بدیهی است دال برتر این نوع مدیریت را در تفسیر آیه شریفه "وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَکَانُوا بِآیَاتِنَا یُوقِنُونَ"(1)؛ و از آنان پیشوایانى قرار دادیم که (مردم را) به دستور ما هدایت مى‏کردند، از آن رو که صبر ورزیدند و آیات (تورات) ما را باور داشتند. این همان فلسفه ولایت و به تبع آن ولایت فقیه است.

در گفتمان دینی، رهبری الهی از آنجا که به انسان به عنوان یک انسان می نگرد لذا سعی دارد تمام پتانسیل های متعالی او را بالفعل کند و با هدایت بالامر او را به سرمنزل مقصود برساند. "وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَیْنَا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلَاةِ وَإِیتَاء الزَّکَاةِ وَکَانُوا لَنَا عَابِدِینَ"(2)؛ و آنان را پیشوایانى قرار دادیم که به فرمان ما هدایت مى‏کردند، و به ایشان انجام دادن کارهاى نیک و برپاداشتن نماز و دادن زکات را وحى کردیم و آنان پرستنده ما بودند.

هدایت به امر هم فقط توسط هدایت گر اصلی هستی- یعنی خدا- تحقق می پذیرد. در سوره رعد، اصل ضرورت استمرار هدایت که زیرساخت و روح امامت است به وضوح بیان شده است. خداوند متعال در این سوره خطاب به پیامبرش کرده و می فرماید: " إنّما أَنتَ مُنذِرٌ لکٌلِّ قوم هاد"(3)؛ همانا تو بیم دهنده ای و برای هر قومی هدایت گری است. از آیه فوق مستفاد می شود که برای هر قومی در هر عصر و زمان هدایت کننده ای است به حقّ و حقیقت.

دال برتر و مفصل بندی مفاهیم گفتمانی مقام معظم رهبری در قبال فتنه پس از انتخابات شباهت بسیاری به گفتمان امام علی( علیه السلام) به لحاظ ارزشها و مفاهیم اصلی، پوسته مناقشه بر انگیز و نکات غیریت‌ساز و حتی به لحاظ ویژگی های بلاغی دارد تا جایی که می توان ادعا کرد گفتمان رهبر انقلاب از یک الگوی عالی و قدیم پیروی می کند. آیت الله خامنه ای در وقایع پس از انتخابات به طور دقیقی از الگوی علوی و توصیه های راهبردی حضرت امیر المومنین(ع) در مواجهه با فتنه ها استعانت جسته و التزام مثال زدنی به این وصایا و راهبردها از خود نشان داد.

مقام معظم رهبری در برخورد با فتنه ها تا زمانی که خطر تفرقه و شکاف جدی نشده معمولا صبر را ترجیح می دهد. در جنگ جمل که شباهت زیادی به فتنه 88 داشت امیر المومنین( علیه السلام) طی خطبه‌اى هنگام رهسپار شدن اصحاب جمل به بصره می فرماید: " إِنَّ هَؤُلاَءِ قَدْ تَمَالَئُوا عَلَى سَخْطَةِ إِمَارَتِی وَ سَاءَصْبِرُ مَا لَمْ اءَخَفْ عَلَى جَمَاعَتِکُمْ، فَإِنَّهُمْ إِنْ تَمَّمُوا عَلَى فَیَالَةِ هَذَا الرَّاءْیِ انْقَطَعَ نِظَامُ الْمُسْلِمِینَ وَ إِنَّمَا طَلَبُوا هَذِهِ الدُّنْیَا "(4)؛ اینان ( اصحاب جمل) دست اتحاد به هم داده اند و به خلاف من برخاسته اند، زیرا از حکومت من ناخشنودند و من صبر مى کنم تا آنگاه که بترسم که صبر من اختلاف و افتراق شما را در پى داشته باشد.اگر این اندیشه را که در سر دارند، به پایان برند، نظام کار مسلمانان از هم گسیخته گردد. اینان طالبان دنیا هستند.

در واقع امیر المومنین(علیه السلام) می فرماید این جماعت دست‌به دست هم داده اند تا خشم خود را نسبت به حکومتی که حق علی ( علیه السلام) است ابراز کنند." وَ سَاءَصْبِرُ" من صبر خواهم کرد. اما تا چه هنگام؟ تا زمانی که بیم آن رود این فتنه بین مسلمانان شکاف و نقار ایجاد کند. آنگاه برای علاج فتنه وارد می شوم.

رهبر معظم انقلاب نیز بر اساس همین منطق در مواجهه با فتنه 88 پیش و پس از انتخابات صبر پیشه کرد. مقام معظم رهبری پیش از انتخابات علی رغم اطلاعات فراوان و قریب به یقینی که مبنی بر طراحی فتنه‌گران برای قانون شکنی و اغتشاش پس از انتخابات وجود داشت مبتنی بر وصایای امیر المومنین(علیه السلام) صبر کرد. آیت الله خامنه ای در اولین برخورد با اتفاقات پس از انتخابات این فتنه را یک آزمون و امتحان سرنوشت ساز برای نخبگان جامعه خواندند و در دیدار مسئولین نظام در سالروز بعثت تاکید کردند: "نخبگان مراقب باشند، زیرا در امتحان عظیمی قرار گرفته اند و موفق نشدن در این امتحان، تنها مردود شدن نیست بلکه موجب سقوط آنان خواهد شد."(5)‏
ادامه دارد...
پی نوشت:
1- سجده:24
2- الانبیاء:73
3- رعد:7
4- نهج البلاغه، خطبه‌‌‌‌‌169
5- بیانات مقام معظم رهبری در سالروز عید سعید مبعث‏، 29/4/1388

مردم سالاری:اندر حکایت مقابله با بدپوشی ها
 
«اندر حکایت مقابله با بدپوشی ها»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی مردم سالاری به قلم میرزا بابا مطهری نژاد است که در آن می‌خوانید؛از جمله مسائل اجتماعی فراگیر و مهم جامعه ما، موضوع پوشش و حجاب بانوان یا بدپوشی دختران و پسران است و هراز چندگاه پلیس به منظور اصلا ح رفتار در این رابطه ها وارد کار می شود و با عناوین اعتقادی، اجتماعی، فرهنگی و گاهی هم سیاسی در پی اصلا ح رفتار است. این موضوع در آستانه تابستان هر سال رنگ و بوی پررنگ تری به خود می گیرد.

امسال هم در هفته گذشته شاهد مصاحبه مقامات بالا ی پلیس بودیم که برنامه مقابله با بدپوشی و بدحجابی را از 24 خرداد تشریح کردند و آن طور که توضیح دادند علا وه بر مصرف کننده به سراغ تولیدکننده و عرضه کننده هم قرار است بروند. در این رابطه فکر کردم انگیزه های رفتار آدمیان را مرور کنم که آیا روش  مقابله و اصلا ح رفتار را درست طی می کنیم؟ یا باید کار دیگری می کردیم و باید کار دیگری کنیم؟

صاحب نظران را نظر بر آن است که انگیزه های اصلی رفتار را 4 علت است که رفتار معلول آنهاست:
1- انگیزه های اقتصادی 2- انگیزه های ناشی از ترس 3- انگیزه های کسب قدرت(در حوزه سیاسی) 4- انگیزه های ارضای روانی. تنها علت چهارم یعنی ارضای روانی  ریشه  در عواطف و احساسات افراد دارد  و حاصل ویژگی های شخصیتی   و نوع باورها و اعتقادات افراد است و اتفاقا  رفتار  به عنوان جلوه ای از فرهنگ  با این عامل  شکل  می گیرد و با ارزش ها  و اعتقادات ذهنی  افراد پشتیبانی می شود یا به بیان بهتر رفتارهای مبتنی  بر عواطف و احساسات و باورهای  درون  را می توان رفتار فرهنگی  نامید و  به قول یکی  از صاحب نظران، فرهنگ  زیرساخت یا چسب نظام  اجتماعی است، اگر رفتاری  مبتنی بر  فرهنگ شد و عمومیت  یافت، نظامی از باورهای بنیادین و نگرشی در  ذهن  و فکر، عنصر  رفتار را به علا قه  و احساس  ارتباط  داد، نیاز  به تهدید و تنبیه  از بین خواهد رفت،اما باورهای ناشی از نوعی رفتار که با انگیزه های  اقتصادی  یا انگیزه های  ناشی از ترس توجیه شوند،  فرهنگ نیست، بنابراین  تداوم نخواهد  داشت.

اگر مشکلی  به نام بدپوشی یا بد حجابی  یا بد تولیدی و امثال آن علی رغم  به کارگیری  روش های متعدد  وجود دارد  که وجود دارد، چرا به آسیب شناسی  نظام فرهنگی  جامعه  نمی پردازیم؟ نظام فرهنگی جامعه یعنی نهادها و سازمان هایی که آگاهانه درست می شوند تا فرهنگ جامعه را اصلا ح کنند ولی آنها راه بدون کارائی خود را می روند و پلیس هم راه تکراری و پرهزینه(اقتصادی- اجتماعی) خود را.

عناصر نظام فرهنگی جامعه شامل وزارت فرهنگ و ارشاد اسلا می، سازمان تبلیغات اسلا می، صداوسیما، آموزش و پرورش و...، آیا نباید این عناصر ساماندهی مجدد شوند؟آیا وقت آن نرسیده است که سنت چسبیدن به آنچه را که داریم و بی توجهی به آنچه را که نداریم رها کنیم؟آیا وقت آن نرسیده است که همراه با وفاداری منطقی به آنچه که داریم، حسرت آنچه را که باید داشته باشیم و نداریم را بخوریم و در پی ایجاد ابداع وخلق آن باشیم؟ از آنجا که نگرش ها و دیدهای ذهنی عامل اصلی جهت دهنده «رفتار» هستند، نگرش های موجود قشرهای مختلف جامعه و طبقات اجتماعی را با تحقیق شناسائی کنیم، نگرش های منطقی را ترویج ونگرش های غیرمنطقی و تحمیلی را با مشارکت خود مردم تغییر دهیم و قبل از هرچیز خود آماده تغییر باشیم که می گویند برای ایجاد تغییر درجامعه، باید ابتدا خود را تغییر دهیم.

من معتقدم خودشیفتگی عناصر نظام فرهنگی و بهاندادن به ارزش های داوری دیگران نسبت به خود از جمله آسیب های جدی فرهنگی است که باید متحول شود. برای مواجهه فرهنگی با این پدیده باید الگوی مناسب مورد پذیرش گرایش های بنیادگرایانه و سنت گرایانه و تجدد گرایانه را یافت و بین آنها تفاهم ایجاد کرد و با مشارکت خود مردم آنها را ترویج کرد و به تدریج به هنجار اجتماعی و هنجار قانونی تبدیل کرد و پلیس را مجری قانون کرد.

تهران امروز:ارزش فریب !

«ارزش فریب !»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی تهران امروز به قلم سیدجواد سیدپور است که در آن می‌خوانید؛گروه‌های اپوزیسیون و دستگاه‌های امنیتی دشمنان یک ضرب‌شست کلاسیک امنیتی از سربازان گمنام امام زمان (عج) دریافت کردند و هنوز در شوک و حیرت این اتفاق به در و دیوار رسانه‌های خود می‌زنند!

کلاسیک از آن جهت که طراحی «بازی فریب» یک تاکتیک کلاسه شده و تجربه پس داده است که در اکثر ترم‌های امنیتی تدریس و تشریح می‌شود. تاریخ نبردهای امنیتی ـ جاسوسی مملو و مشحون از پرونده‌های پیچیده و غامض فریب است. اگرچه این تاکتیک قدیمی است ولی هیچ‌گاه مستعمل نشده و هنوز کارآیی و کارآمدی مناسبی دارد، به شرط آنکه «دقت» در طراحی و «ظرافت» در اجرا و «شخصیت‌پردازی لیدر» این حرکت به اندازه کافی منطقی، باورپذیر و اثرگذار باشد. اگر یک دستگاه امنیتی بتواند با هوشمندی و ظرافت چنین اقدامی را به‌سامان برساند، از انجام یکی از پیچیده‌ترین متدهای امنیتی سربلند به درآمده است، اقدامی که مستند «الماسی برای فریب» گویای آن است.

از نقطه‌نظر تئوری‌های امنیتی اگر دستگاهی توان سازماندهی چنین بازی پیچیده، حساس و زمان‌بری را داشته باشد قادر به انجام هر ناممکن دیگری هم هست و حتی می‌تواند مدیریت کامل جریان اپوزیسیون را نیز به دست گیرد! حساسیت این کار از آن روست که اولین اشتباه «لیدر بازی» به آخرین خطای او هم تبدیل می‌شود و هر لحظه جانش در خطر و کل پروژه به «بازی فریب در فریب» تبدیل می‌شود و به جای آنکه «بازی دهد» بازی می‌خورد و عوض آنکه کسی را به دام بیندازد، خود در دام می‌افتد. ولی وقتی یک پروژه فریب «صفر تا صد» تحت مدیریت و کنترل قرار داشته باشد و به تمام اهداف موردنظر دست یابد آنگاه این موفقیت را می‌توان یک دستاورد مهم به شمار آورد.

ابتکار:ریشه تندخویی رسانه‌های ما در کجاست؟

«ریشه تندخویی رسانه‌های ما در کجاست؟»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی ابتکار به قلم اکبر نبوی است که در آن می‌خوانید؛میدان سیاست عملی و نظری در ایران، به شکلی باورنکردنی به آموزه های « ماکیاول » آلوده شده است. و انگار بعضی از افراد، جریانها و احزاب سیاسی، کتاب « شهریار » یا آیین شهریاری او را به عنوان کتابی مقدس فرض کرده اند و روز تا روز، بت اندیشه ی این فیلسوف ایتالیایی را سجده می‌کنند. از همین روی، بی‌گمان کسانی که در وادی سیاست و سیاست‌ورزی پایگاه و جایگاه دارند باید در باره‌ی رویدادهای آن و نیز مردان سیاست سخن بگویند. چرا که این وادی بسیار سخت و دشوار است. مرادم از سختی و دشواری این است که در حوزه‌ی سیاستِ ماکیاولی، بسیاری از اصول انسانی و الهی زیر پا گذاشته می‌شود.

به همین خاطر کسانی که نمی‌خواهند از اصول و ارزشهای خود دست‌بشویند، کاری را که برای سیاستمداران حرفه‌ای از آب‌خوردن هم آسان‌تر است، برای آنها از کابوس مرگ هم دشوارتر است. بنابراین می‌کوشند که به این میدان و وادی نزدیک نشوند. برای نمونه، هنگامی که سیاستمداران می‌خواهند گروه، فرد و یا پدیده‌‌ای را پاس بدارند، آن را تا آسمان برمی‌کشند، حتی اگر شایستگی آن را نداشته باشد. و در مقابل، اگر بخواهند کسی یا جریانی را فرو‌کوبند، چنان غوغایی برپا می‌کنند که ناگفتنی است. گروه نخست، هیچ کاستی و کوتاهی در دوستان نمی‌بینند و گروه دوم، در حزب و جناح روبرو به اندازه‌ی پرکاهی ویژگی‌های ستودنی نمی‌یابند و یا می‌یابند و نمی‌خواهند آن را بستایند. از همین روی، گفت و نوشت کسانی چون من، در پیرامون مردان سیاست و آوردگاه‌های سیاسی، نه خردمندانه است و نه آنکه ره به جایی می‌برد.

رویکرد بنیادین سخن
با آنچه گفته آمد و از آنجا که ( خوشبختانه ) من به اردوی مردان سیاسی وابستگی ندارم، می‌توان پرسید که رویکرد بنیادین این نوشتار چیست ؟ خیلی ساده پاسخ می‌دهم که رفتار بسیاری از مردان سیاست و جریان‌های سیاسی این سرزمین مرا و ما را خسته کرده‌ است. خسته و دلمرده.شگفت‌زده‌ایم که اینهمه چرا ؟ اینهمه پرخاش و ستیزه‌جویی برای چه ؟ یقه‌گیریها و پرده‌دریها از چه رو ؟ آیین و کشور ؟ یا نفْسی سرکش و عربده‌جو؟ راهبرمان دانش و خرد و آیین است یا اهریمن ؟ با اینهمه، روی سخن من مردان سیاست و آنچه می‌اندیشند و می‌کنند و می‌گویند نیست، بلکه نگاه این نوشتار به چند ویژگی کلیدی درکنش‌های رسانه‌های گروهی در کشور اشاره دارد.

کنش‌هایی که در بسیاری از شرایط نشانگر رفتاری است که نباید. بر پایه‌ی نگاه ساختاری و کارکردی به پدیده‌ی سیاست و مردان سیاسی، شاید چندان نتوانیم با آنان سخن بگوییم، چرا که این مردان راه خویش برگزیده و چنان می‌کنند که می‌پسندند؛ اما رسانه‌های گروهی چنین نیستند و نباید باشند. و اگر جز این شیوه را در پیش بگیرند، از ارزشهای جوهری خود جدا شده و به پدیده‌ای شبیه فرقه‌ها و نحله‌های ایدئولوژیک و یا احزاب رسانه‌ای همانند می‌شوند.

جوهره‌ی کنش رسانه‌های گروهی
جوهره‌ی حیاتِ رسانه‌های گروهی باید بر کنشی شرافتمندانه برای پاسداشت حقوق مردمان در دو حوزه‌ی منافع ملی و مصالح عمومی استوار گردد. حوزه‌ی منافع ملی چتر گسترده‌ای است که همه‌ی گفتارها و کنش‌های فردی و گروهی یک جامعه ( اعم از ملت و حاکمیت ) را در بر می‌گیرد و پوشش می‌دهد. و این یک نگاه راهبردی به سرنوشت مردم و کشور است. با چنین باورداشتی، اگر رسانه‌ها نتوانند مرز میان پسندها، گرایش‌ها، دوستی‌ها و دشمنی‌ها و بویژه تولی و تبری را در نسبت با منافع و مصالح ملی و دشمنان آن دریابند و در فرآیند اقدام رسانه‌ای خویش بکار گیرند، با یک سیاستمدار و رفتارو گفتار‌های او تفاوت چندانی ندارند. آگاهی بخشی و روشنگری و روشن ساختن بخش‌های تیره و تار حرکت و حیات اجتماعی و نیز گسترش امید و نشاط و زندگی، از بنیادی‌ترین بایدهای رسانه‌هاست. اما بکار بستن و فرجام درستِ یافتنِ این بایدهای بنیادین، شیوه و منش خود را دارد.

شیوه و منشی که بخشی از آن از بن‌مایه‌های خود رسانه و کارکرد آن ریشه می‌گیرد و بخشی دیگر، از ارزش‌های اخلاقی، فرهنگی، تاریخی، چشم‌انداز اجتماعی، چگونگی تب‌و‌تاب اجتماعی، عناصر بازدارنده‌ی حیات و شادابی اجتماعی، باید‌های زیست بایسته ی گروهی، انگاره‌های تنش‌‌‌آفرین گروه‌ها و طبقات و اقشار جامعه و... رنگ و درنگ می‌گیرد. رسانه، آینه و پزشکی هشدار دهنده و درمانگر است، نه بمبی ویرانگر.

دانایی و آگاهی سردبیران
دانایی و اندیشه‌ورزی و آگاهی سردبیران رسانه‌های گروهی ( در گونه‌های شنیداری، دیداری، روزنامه‌ها، هفته‌نامه‌‌‌‌ها، ماهنامه‌ها، خبرگزاری‌ها، پایگاه‌های خبری و...) جزو ویژگی‌های نخستین و پایه‌ای آنها به‌شمار می‌آید. چرا که اگر آنان نخواهند چراغ دانایی و خِرَد را برافروزند و خود را در روشنای آن قرار دهند، نمی‌توانند کارکرد رسانه‌ای خود را به درستی و راستی به انجام رسانند و امانت سنگین روزنامه‌نگاری را ادا کنند. بلکه برعکس، به گسترش تاریکی، نادانی، خواب‌آلودگی، رخوت، سکون و واپسگرایی، دامن خواهند زد.

در این باره به‌هیچ روی نباید با هم رودرباستی داشته باشیم.چرا که اگر این بیماری در سردبیرانِ نابرخوردار از دانایی درمان نشود، خود و رسانه‌ای که اداره می‌کنند به یک بیماری مرگبار دچار می‌شوند و زیست‌اجتماعی را به ورطه‌های خطرناک گرفتار خواهند کرد. در فرهنگ و ادب و سخـن ایرانی« صبا »، « باد صبا »، «نسیم سحر»، « هدهد»، « بلبل » و... آورنده‌ی خبراند و آگاهی دهنده و زنهاربخش. و این خبرآورندگان، به اعتبار جان‌آگاهی و دانایی به این جایگاه بزرگ دست‌یافته‌اند و مورد خطاب اندیشمندان و سخن‌سرایان ایرانی قرار گرفته‌اند.

بر پایه‌ی این فرهنگ، هرکس که لباس خبررسانی و گسترش آگاهی بر تن می‌کند باید شایستگی ورود به معبد این خبر رسانان آسمانی را داشته باشد. باری؛ دانش و آگاهی که از آن سخن گفتم به خرد‌ورزی در حوزه‌های منافع ملی مربوط می‌شود. سردبیران رسانه‌ها باید تاریخ و فرهنگ ملی، جامعه‌شناسی عمومی، روان‌شناسی اجتماعی، حساسیت‌های قومی، عناصر پیش‌برنده و بازدارنده‌ی اجتماعی، موقعیت تاریخی حیات ملی، داشته‌ها و نداشته‌های درونی، ترفندها و دسیسه‌های دشمنان ملی، زمان و نیازهای آن و بایدها و نبایدهایش، موقعیت اکنون و چشم‌انداز حرکت اجتماعی، چگونگی استحکام قدرت ملی و راه از میان برداشتن کمبودهای آن و… را بدانند و بشناسند و در بکار بستن آن کوتاهی و سستی نداشته باشند. جز این دانش، سردبیران رسانه‌ها به دانش و خلاقیت روزنامه‌نگاری در معنای دقیق و کامل آن نیز نیاز دارند.

هر سردبیر باید خبر‌نویسی درست را بداند، هنگام ضرورت بتواند درگونه‌های گوناگون،گزارش حرفه‌ای تهیه کند، یادداشت رسانه‌ای بنویسد،در نگارش مقاله مهارت داشته باشد، باید همه‌ی شیوه‌های گفت‌وگو و انواع آن را بداند و آن را ویرایش کند، تیتر، میان‌تیتر و سو‌تیتر درست را بشناسد و آن را بجا و اثر‌گذار استفاده کند، هنر گرافیک را بشناسد و دانش بصری خوبی داشته باشد تا بتواند ارزش هنری و خبری عکس و طرح و کاریکاتور را دریابد و از آنها درست و بجا بهره ببرد، فارسی نویس و درست‌نویس باشد، نیازهای نادرست و درست افکار عمومی را از هم تمیز دهد و در برابر نیازهای نادرست، سر فرود نیاورد، بتواند سطح همکاری مخاطب با رسانه‌اش را افزایش دهد و... من دانش بخش اول در حوزه‌ی منافع ملی را دانش راهبردی و دانش بخش دوم در حوزه‌ی اداره‌ی رسانه (خبر و گزارش و... ) را دانش تکنیکی می‌نامم.

در اینجا بگذارید همراه با هم به یک واقعیت دردناک و اندوهبار اعتراف کنیم و آن اینکه بسیاری از سردبیران رسانه‌های گروهی، در دانش بخش اول بشدت بی‌سواد و در دانش بخش دوم به‌گونه‌ای باور نکردنی ناآگاهند. آنها حتی نمی‌توانند یک خبر و گزارش درست را از نادرست دریابند و تفاوت‌های آن را بشناسند.

روزنامه‌های حزبی و سردبیران دبیرکل!
شکل نگرفتن واقعی فعالیت‌های حزبی در ایران، جدای از آنکه ضربه‌های سختی بر زندگی و روند فعالیت‌های جمعی در کشورمان وارد کرده است، یک زخم مرگ‌آفرین نیز بر گُرده و پهلوی میهن نشانده است. این زخمْ چیزی نیست جز آنکه بسیاری از رسانه‌های گروهی را در جایگاه احزاب و سازمان‌های سیاسی قرار داده و دبیران کل احزاب نامرئی را در کسوت مدیران و سردبیران این رسانه‌ها نشانده است. ( البته رسانه‌هایی که آشکارا ارگان یک حزب سیاسی معرفی می‌شوند از دایره‌ی این نوشته بیرون اند.)

نگاهی کوتاه به کارنامه‌ی رسانه‌های گروهی کشورمان در سال‌های گذشته و بویژه در دو سالی که سپری شد نشان می‌دهد که بیش‌تر آنها کارکردی حزبی، خانوادگی و قبیله‌ای داشته‌اند تا جوهره‌ و کارکردی رسانه‌ای. به همین خاطر است که نه خواسته و توانسته‌اند در باره‌ی رخدادها روشنگری کنند و نه آنکه موفق شده‌اند التهابات ضد ملی را فرو‌نشانند و در مقام دفاع از حقوق مردم و حاکمیت به شکل شایسته رفتار کنند.

سوگمندانه باید روشن و آشکار بگوییم که هر کدام از این رسانه‌های حزبی در بالا بردن تنش و درگیری‌های روانی و فیزیکی و ایجاد اختلال در نظم و انضباط فردی و اجتماعی و از دست رفتن فرصت‌های بسیار گرانبهای ملی و سرمایه‌های مادی و معنوی هنگفت و… کارکردی به شدت ویرانگر داشته اند. این رسانه‌ها بجای روشنگری به افشاگری پرداخته‌اند.بجای آگاهی بخشی، مچ‌گیری کرده‌اند.

کمبودها و اشتباهات حریف را صد چندان بازتاب داده‌اند و ضعف‌های خود را نادیده گرفته و یا قوت نامیده‌اند. پیکر برادری و دوستی را فروکوفته‌اند و بر دوگانگی‌ها و جدایی‌‌ها پافشاری نموده‌اند. دست پنهان دشمن بیرونی را در پراکندن تخم جدایی و جدال میان مردم به کنار نهاده‌ و نادیده‌اش گرفته‌اند و به جای آن، در شیپور اتهام زنی بر یکدیگر دمیده‌اند و بر راهبرد اهریمنی دشمن‌تراشی، پای‌فشرده‌اند.

از آنجا که رسانه‌های حزبی به باشگاه‌های سیاسی و اقتصادی وابسته‌اند، برون‌دادی کاملا مافیایی دارند و این مساله چنان آشکار است که کم‌تر کسی می‌تواند نسبت به درستی آن دو دل و بدگمان باشد.بی‌گمان یکی از گرفت‌وگیر‌هایی که اجازه نداده میانه‌روی در گفتار و رفتار رسانه‌ها دامن بگستراند، وجود و حضور همین رسانه‌های حزبی و مافیایی در کشور بوده است. پیشینه و کارنامه‌ی باشگاه‌های سیاسی و اقتصادی (مافیا) در جهان، نشان می‌دهد که برای آنها چیزی جز منافع باشگاه، ارزش ندارد، بگونه‌ای که حتی حاضرند همه‌ی منافع مردم را برای بقای خود نادیده بگیرند و زیر پا له کنند. صهیونیزم هم (که سیاستمداران ایرانی گرفتار مافیای قبیله ای و حزبی به آن ناسزا می‌گویند ) یکی از نمونه‌های مافیا به‌شمار می‌آید. با این تفاوت بسیار مهم که دامنه‌ی نفوذ و رفتار صهیونیزم، گسترده‌تر و پیچیده‌تر از مافیاست. به سخن دیگر، صهیونیزم یک باشگاه بسیار بزرگ سیاسی، اقتصادی و فرهنگی است که در درون خود باشگاه‌های کوچکی از مافیا را جای داده است.

ریشه‌ی مهم تندروی رسانه‌ای
تندروی یکی از آسیب‌های جدی و ویران‌کننده‌ای است که بسیاری از کنش‌ها و واکنش‌های فردی و گروهی ما را در گستره‌ی میهن در خود گرفته است. این ویژگی ناپسند و نامیمون، می‌تواند دلایل گوناگونی داشته باشد و از ریشه‌ها و آبشخورهای چندگانه‌ای برخوردار باشد. ولی در باور من یکی از علت‌های مهم آن، چتر سنگین ادیبات چپ مارکسیتی است که از دهه‌ی بیست شمسی بر این کشور پهن شده است. از این زمان با گسترش دامنه‌ی فعالیت حزب توده و جذابیت‌ها و نفوذ ویژه‌ای که شعارها و سخنان مارکسیست‌های وطنی در میان روشنفکران، نویسندگان و روزنامه‌نگاران ایرانی داشت، ادبیات تند و قهرآمیز و رفتار سازش‌ناپذیر به عنوان مهم‌ترین ارزش انقلابی و شاخص پیشرو بودن در صحنه‌ی مبارزات اجتماعی، جایگاه بلند و ویژه‌ای پیدا کرد.

آنان که حتی آشنایی اندکی با مارکسیزم / لنینیزم دارند می‌دانند که این مکتب برای مبارزه‌ی سازش‌ناپذیر و خشن، شرافت ذاتی قائل است و آن را به عنوان یک ایدئولوژی خدشه ناپذیر مطرح می‌کند. شرایط خاص اجتماعی و سیاسی ایران از شهریور بیست به این سو، بویژه فضای سنگین ناشی از ورود ارتش متفقین و قحطی و گرسنگی و تنگناهای کمرشکن اقتصادی مردم و... سرخوردگی شدیدی بر توده‌های مردم وارد کرده بود و چون مارکسیزم/ لنینیزم توانسته بود خود را در پیکر یک مکتب مبارز برای آزادی و رهایی طبقات فرودست اجتماعی نشان دهد، به مرور با استفاده از خلاءهای سیاسی و عاطفی موجود در جامعه، توانست با ابزارها و بلندگوهای گوناگونی که در لایه‌های مختلف اجتماعی داشت، ادبیات خود را در جامعه‌ی روشنفکر و تحصیل کرده حاکم کند.
برپایه‌ی این ادبیات، نرمش و مدارا با دشنمان طبقه‌ی کارگر ( فئودال‌ها و مالکان بزرگ، بورژواها، سرمایه‌دارها، مذهب و عناصر مذهبی) مردود و خیانت‌آمیز خوانده می‌شد. از دید آنها، مارکسیسزم / لنینیزم به عنوان علْم مبارزه و پیشگام در راه آزادی طبقه‌ی کارگر و...به پیروان خود اجازه می‌دهد که از هر ابزاری برای رسیدن به هدف استفاده کند. در پرتو این ادبیات، خشونت و تندروی تقدیس شد و مخالفان این شیوه و منش، سازشکار، وابسته به امپریالیزم و ارتجاع، عقب‌مانده، بزدل و... نامیده شدند.

با گذشت زمان سایه‌ی این ادبیات آنچنان سنگین و گسترده شد که حتی روشنفکران مسلمان و نیروهای مبارز مذهبی را نیز تحت تاثیر قرار داد و خشونت گفتاری، نوشتاری و رفتاری تمام عرصه‌های اقدام اجتماعی را در بر گرفت. هر فرد و گروهی که می‌خواست خود را انقلابی واقعی و مبارزی سازش ناپذیر و پاکباخته معرفی کند بیش از پیش می‌کوشید از ادبیات و رفتار تند و قهرآمیز بهره بگیرد. در نتیجه، تندروی و گونه‌ای از آنارشی‌گری، به مثابه ارزشی انقلابی قلمداد شد. البته باید یادمان باشد که لیبرال دمکراسی غربی هم هر زمان که لازم باشد تندرو، خشن و بی‌رحم است و برای رسیدن به اهدافش از هر ابزاری استفاده می‌کند. درواقع هر دو ایدئولوژی دو روی یک سکه‌اند، با ادبیات و شعارهایی متفاوت.

زندگی مرموز ادبیات چپ در رفتارهای امروز!
این ادبیات تند و انقلابی و ایدئولوژیک، هنوز هم سایه‌ی سنگین خود را حفظ کرده و بسیاری از سیاسیون، روشنفکران، روزنامه‌نگاران و مدیران کشور بدون آنکه متوجه باشند در پرتو این ایدئولوژی چپ‌روانه سخن می‌گویند و موضع می‌گیرند. دقیقا به همین دلیل است که هرگاه ( بویژه در شرایط سخت و بحرانی ) افراد وجریان‌های متعادل و خردمند و سعادت خواهان مردم، گروه‌ها و افراد و نهاد‌های حکومتی را به منش و روشی همراه با تعادل و مبتنی بر خرد و دانش، و پرهیز از تندروی و خشونت فرا‌می‌خوانند، تندروها از همه سو بر آنها می‌تازند و با سخنان ناروا و انگ‌های گوناگون می‌کوشند آنان را به گوشه‌ای برانند و میدان تاخت‌وتاز را همچنان در دست داشته باشند. در این میانه و در چنین هنگامِ سرنوشت‌سازی، رسانه‌های حزبی و سردبیران دبیرکل و هرج و مرج‌خواه، بیش‌ترین و گسترده‌ترین بسترها را برای تندروها فراهم می‌کنند و همه‌ی توش و توان خود را به‌کار می‌گیرند تا اجازه ندهند هیجان و التهاب و عصبیت عمومی کاهش یابد و خرد و دانش بر احساسات کور و بی‌خردی پیروز شود.

نقطه‌ی مرگ ادبیات چپ
تندروها و هرج‌ومرج‌خواهان می‌دانند که زندگی و شاهرگ بقایشان به بالا بودن تب تند جامعه، غبارآلود و تیره و تار بودن فضای اجتماعی وابسته است. همچنین، آنها دریافته اند که گسترش و ژرف‌تر ساختن احساسات بی‌بنیاد و ویرانگر شعاع عمل شان را بسیار وسیع می‌کند. آنها همچنین آگاه‌اند که در محیط آرام و در پرتو خرد و دانش و بصیرت و بینش و منشی متعادل، نمی‌توانند به زیست اجتماعی خود ادامه دهند. پس به قیمت نابودی همه‌ی سرمایه‌های ملی و کشاندن کشور به پرتگاه‌های مرگبار، به آتش‌افروزی خود ادامه می‌دهند. در این میان آنچه که می‌تواند این گروه و تفکر ضد ملی را ناکام سازد، رسانه‌های خردگرا، جستجو‌گر و آگاهی بخش است. کافی است بلندگوی این جریان نشوند و کنش‌ها و واکنش‌های خود را بر مدار جوهره‌ی رسانه‌ای اصیل و واقعی تعریف و تنظیم کنند. همچنین، روشنفکران واقعی و اصیل و گروه ها و طبقات تحصیل کرده می‌توانند با بی اعتنایی مطلق به این ادبیات ویرانگر و صاحبان آن، زمینه های انزوای آنها را در سپهر فعالیت های جمعی کشور فراهم آورند. سخن آخر آنکه در هر شرایط و موقعیت اجتماعی، برای رستگاری ایران و ایرانی، راهی نداریم جز آنکه زبان و منطق و فرهنگِ ائمه‌ی بزرگوار( علیهم السلام ) را در جان و دل خود بپذیریم و بر شیوه و منش آن آسمان‌اندیشان، بیندیشیم و بگوییم و رفتار کنیم.
به یاری حق

آفرینش:تابستان و مساله اوقات فراغت

«تابستان و مساله اوقات فراغت علی رمضانی»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی آفرینش به قلم  علی رمضانی است که در آن می‌خوانید؛اگر به تعریفی از اوقات فراغت بنگریم در مجموع هر کاری، حتی سخت که شخصی خارج از زمان کار اصلی روزانه‌اش انجام و موجب احساس رضایت و شادی در فرد شود و برای زمان از دست رفته احساس ضرر نکند، جزء اوقات فراغت مطلوب آن فرد به شمارمی‌رود.در این تعریف اوقات فراغت لحظه‌هایی است که فرد فارغ از کار و مسئولیت آن را بر اساس تمایل شخصی خود برنامه ریزی می‌کند و برنامه آن به عوامل ، سلیقه نیازهای روحی، سن و توان مالی فرد بستگی دارد ودر واقع در مورد هرکس متفاوت است.

در این حال این اوقات امروزه از چنان اهمیت بنیادینی برخوردار شده است که حتی برخی از آن به مثابه آیینه فرهنگ جامعه یاد می‌کنند و همچنان نیز می بینیم و در سطح جهان چگونگی گذراندن اوقات فراغت افراد یک جامعه معرف ویژگی‌های فرهنگی و میزان توسعه‌یافتگی آن جامعه و کشور است و به کلامی دیگر در بسیاری از کشورهای توسعه یافته و در حال توسعه دنیا برنامه‌ریزی در خصوص اوقات فراغت، از جمله برنامه‌های اولویت دار آنهادر عرصه های اجتماعی، سیاسی و فرهنگی محسوب می‌شود.

در این حال این اوقات فراغت هم می تواند به مثابه فرصتی تلقی گردد و باعث پیشرفت و برداشتن گام هایی بلند برای یک کشور و جامعه ای گردد و هم می توان به مثابه تهدیدی برای نسلی همچون نسل جوان و نوجوان در جامعه شود .در این بین اگر به کشور خودمان ایران نیز نظری داشته باشیم باید گفت در گذشته و حال این حساسیت همواره نسبت به چگونگی گذراندن اوقات فراغت میلیون ها ایرانی بویژه دهها میلیون جوان و نوجوانی که اکنون در آستانه تابستان و فراغت از تحصیل و کار هستند وجود داشته و دارد.

در این میان هر چند هر ساله با نزدیک شدن به ایام فراغت دانش‌آموزان و دانشجویان از تحصیل، دستگاه‌های مختلف برنامه‌های خود را تحت عنوانهای مختلفی اعلام می‌کنند اما این امر و به نگاه بسیاری تا رسیدن به کمال مطلوب فاصله ای بسیار دارد و نتوانسته است برنامه هایی گسترده و به روز و مورد نیاز میلیون ها ایرانی و بویژه نسل جوان را بوجود آورد.

چنانچه برخی نظرسنجی ها درباره نحوه گذراندن اوقات فراغت خصوصا جوانان بیانگر آن است که 51 درصد آنان اوقات فراغت را به بطالت می‌گذرانند و همچنین درصد کمی از دانشجویان از نحوه گذران اوقات فراغت خود راضی هستند که همه و همه خود زنگ خطر و هشداری است برای ما و همچنین مدیریت فرهنگی و اجتماعی کشور چه اینکه اگر به پیامد های منفی گذران نامناسب اوقات فراغت در کشور و بویژه در بین نسل جوان و نوجوان توجهی داشته باشیم در می یابیم که در صورتی که برای پرکردن اوقات فراغت برنامه‌ریزی کاملی انجام نگردد این زمانها می‌تواند به عنوان تهدید جدی تلقی شودو در واقع این استفاده نامناسب از این زمان ها و فقدان هدف و بی‌برنامه‌گی سبب پیدایش فراغت‌هایی بیمارگونه و رواج انواع انحرافات و بزهکاری‌ها در جامعه و نسل جوان و نوجوان میگردد امری که می باید با دقت بیشتری مورد ملاحظه و توجه قرار گیرد و مدیریت منسجمی در اوقات فراغت متناسب با نیاز جوانان و نوجوانان و استفاده از این فرصت‌ها اندیشیده شود تا این امر به عنوان تهدیدی برای جامعه مطرح نگردد.

دنیای اقتصاد:در دفاع از سیاست افزایش نرخ‌ ارز

«در دفاع از سیاست افزایش نرخ‌ ارز»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی دنیای اقتصاد به قلم
حمید زمان‌زاده است که در آن می‌خوانید؛بانک مرکزی جمهوری اسلامی، در تاز‌ه‌ترین اقدام خود، نرخ رسمی ارز را بیش از 10 درصد افزایش داده است. یکی از سوالات مهمی که اکنون مطرح است، این است که آیا سیاست افزایش نرخ ارز از سوی بانک مرکزی، سیاست صحیحی بوده است؟

جهت بررسی این امر، باید هزینه‌ها و منافع افزایش نرخ ارز در شرایط کنونی مورد ارزیابی قرار گیرد. هزینه‌های افزایش نرخ ارز چیست؟ هزینه‌های افزایش نرخ ارز از دو ناحیه است. هزینه اول، مربوط به افزایش قیمت‌ کالاهای سرمایه‌ای و واسطه‌ای وارداتی است که در فرآیند تولید داخلی مورد استفاده قرار می‌گیرد که موجب افزایش هزینه و تضعیف تولید بنگاه‌هایی می‌شود که بخشی از کالاهای سرمایه‌ای و واسطه‌ای خود را از خارج وارد می‌نمایند. هزینه دوم مربوط به افزایش نرخ تورم است که ناشی از افزایش قیمت‌ کالاهای وارداتی اعم از سرمایه‌ای، واسطه‌ای و مصرفی است. این دو هزینه، مهم‌ترین هزینه‌های افزایش نرخ ارز می‌باشد، البته واردکنندگان نیز طبیعتا از افزایش نرخ ارز زیان خواهند دید.

اما منافع ناشی از افزایش نرخ ارز چیست؟ منافع ناشی از افزایش نرخ ارز از چهار ناحیه عمده است. منفعت اول از ناحیه افزایش تولید و سودآوری صادرکنندگان است. به دلیل افزایش نرخ ارز، بنگاه‌های صادرکننده از قدرت رقابتی بیشتری با رقبای خارجی خود در بازارهای جهانی برخوردار خواهند شد و در نتیجه تولید و صادرات کشور افزایش خواهد یافت. منفعت دوم از ناحیه افزایش تولید و سودآوری بسیاری از تولیدکنندگان فعال در بازار داخلی است. افزایش نرخ ارز موجب خواهد شد که به دلیل افزایش قیمت کالاهای وارداتی و کاهش واردات، قدرت رقابتی بسیاری از بنگاه‌های تولیدی در مقابل رقبای خارجی در بازار داخلی افزایش یافته و در نتیجه سودآوری و تولید بسیاری از صنایع افزایش یابد.

منفعت سوم از ناحیه بهبود تراز تجاری و تراز پرداخت‌های کشور است. افزایش نرخ ارز از مسیر افزایش صادرات و کاهش واردات، موجب بهبود تراز تجاری و تراز پرداخت‌ها شده، فشار بر ذخایر ارزی بانک مرکزی را کاهش داده و از کاهش آن جلوگیری خواهد کرد. منفعت چهارم نیز از ناحیه کاهش زمینه رانت در بازار ارز است که به دلیل شکاف میان نرخ ارز رسمی و بازار آزاد در بازار ارز به وجود آمده بود، که این امر در سرمقاله روز پنج‌شنبه مورد تاکید قرار گرفت.

اکنون برای ارزیابی سیاست افزایش نرخ ارز، باید به این سوال پاسخ دهیم که آیا منافع ناشی از افزایش نرخ ارز بر هزینه‌های آن فزونی می‌یابد یا هزینه‌های آن بیش از منافع آن خواهد بود؟ اگرچه برخی از کارشناسان و بسیاری از مسوولان معتقدند که هزینه‌های افزایش نرخ ارز بر منافع آن فزونی می‌یابد، اما به نظر می‌رسد با توجه به ساختار صنایع کشور و شرایط کنونی اقتصاد ایران، منافع افزایش نرخ ارز به نحو محسوسی بر هزینه‌های ناشی از آن غلبه خواهد کرد.

اگرچه این استدلال درست است که تعداد بنگاه‌هایی که واردکننده کالاهای سرمایه‌ای و واسطه‌ای از خارج هستند، بیش از تعداد بنگاه‌های صادرکننده است، اما نکته‌ای که عموما مغفول می‌ماند این است که بیشتر بنگاه‌های کشور (اعم از صادرکننده و واردکننده) در نهایت در رقابت با رقبای خارجی قرار دارند و افزایش نرخ ارز قدرت رقابتی آنان را (چه در بازارهای داخلی و چه در بازارهای خارجی) در برابر رقبای خارجی بهبود خواهد بخشید. بنابراین افزایش نرخ ارز اگرچه اثر مثبت بیشتری بر بنگاه‌های صادرکننده خواهد داشت، اما می‌تواند دارای اثرات مثبتی بر بسیاری از بنگاه‌های واردکننده کالاهای سرمایه‌ای و واسطه‌ای نیز باشد.

مساله دیگر این است که افزایش نرخ تورم ناشی از افزایش نرخ ارز، یک افزایش موقتی است و در نهایت این نرخ رشد حجم پول است که عامل اصلی تعیین‌کننده تورم می‌باشد. علاوه بر اینها منافع ناشی از بهبود تراز پرداخت‌ها و کاهش زمینه رانت‌ در بازار ارز نیز منافع بزرگی است که باید مد نظر قرار گیرد. بنابراین در مجموع تحلیل هزینه – فایده از سیاست افزایش نرخ ارز بیانگر این امر است که منافع ناشی از این سیاست به نحو محسوسی بر هزینه‌های آن غالب خواهد شد.

بازار ارز ایران بیش از یک دهه است که شاهد کاهش مداوم نرخ واقعی ارز به دلیل نرخ بالای تورم داخلی نسبت به تورم خارجی و افزایش اندک نرخ اسمی ارز بوده است. بر این اساس با توجه به هزینه‌ها و منافع افزایش نرخ ارز و شرایط فعلی اقتصاد کشور به خصوص اجرای قانون هدفمندکردن یارانه‌ها، اقدام اخیر بانک مرکزی برای افزایش نرخ ارز، سیاست صحیح و قابل دفاعی بوده است.

جهان صنعت:وعده‌هایی که محقق نمی‌شود

«وعده‌هایی که محقق نمی‌شود»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی جهان صنعت به قلم مریم باستانی‌ است که در آن می‌خوانید؛ کمتر از 10 روز  دیگر سه ماهه اول سال 90 به پایان می‌رسد؛ سه ماهه‌ای که یک ربع از سال مالی 90 را در بردارد و در ارزیابی عملکردها رکن مهمی به حساب می‌آید. قرار بود طبق وعده رییس‌جمهور در سال جاری 5/2 میلیون فرصت شغلی ایجاد شود، اگر سه ماهه سوم را بر این میزان فرصت شغلی وعده داده شده تقسیم کنیم؛ یعنی باید به طور مشخص در بهار امسال حدود 600 هزار فرصت شغلی ایجاد می‌شد چه آنکه بهار و تابستان بهترین فصل برای  ایجاد اشتغال محسوب می‌شوند. با این حال هنوز خبری از این میزان شغل نیست.

برآوردها نشان می‌دهد که نرخ بیکاری در بهار امسال در حال افزایش است. دولت اما مصر است که شغل‌ها تا پایان سال ایجاد خواهند شد، اما اعلا‌م نکرده که این شغل‌ها در کجا و چگونه ایجاد می‌شوند زیرا وزرای کار و تعاون به گونه‌ای سخن می‌گویند که گویی هیچ تصمیم و حرکتی برای ایجاد شغل در سال‌جاری انجام نشده است. همین چند روز پیش بود که وزیر تعاون عنوان کرد برای ایجاد هر فرصت باید 20 میلیون تومان هزینه کرد و اگر هم دولت شغلی ایجاد کند، تضمینی برای پایداری آن نیست. وزیر کار هم عنوان کرده که منابع مالی  کافی برای ایجاد شغل وجود ندارد و این امر نیازمند مساعدت بانک‌هاست.

بانک مرکزی اما در واکنش به درخواست مساعدت برای اعطای تسهیلا‌ت اگرچه ظاهرا پذیرفته اما در بطن بسته سیاستی امسال و دستوری که اخیرا برای مسدود کردن تسهیلا‌ت ارزی صادر کرد، عملا‌ ایجاد شغل از محل منابع بانک‌ها را بسته است. در چنین شرایطی مشخص نیست این میزان شغل وعده داده شده چگونه ایجاد خواهد شد.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها