دفعه بعد فارسی جواب می‌دهم

عصر یک روز بهاری که هوا به نسبت خنک و به اندازه کافی لذت‌بخش و دوست‌داشتنی بود، در محوطه کاخ نیاوران قدم می‌زدم، دختر جوانی را دیدم که غیرایرانی به نظر می‌رسید و گویی دنبال گمشده‌ای می‌گشت. فکر کردم شاید بتوانم به او کمک کنم؛ به همین دلیل به طرفش رفتم. وقتی کمی بیشتر با او صحبت کردم، فهمیدم که اهل ونزوئلاست و یک ماهی می‌شود در ایران اقامت دارد. باهم کمی در محوطه کاخ راه رفتیم و صحبت کردیم:
کد خبر: ۴۰۸۲۵۹

چند وقت است که در ایران هستید؟

تقریبا حدود یک ماه است که ایرانم، ولی نمی‌دانم چند وقت دیگر می‌مانم.

چطور، یعنی برنامه رفتن هنوز مشخص نیست؟

نه. واقعا نمی‌دانم کی برمی‌گردم. شاید چند روز دیگر، شاید چند ماه و حتی شاید چند سال دیگر.

چند سال! مگر در ونزوئلا کاری ندارید؟

چرا، ولی می‌خواهم زبان و ادبیات فارسی بخوانم و برای همین شاید اینجا بمانم. اگر بخواهم درسم را تمام کنم، باید سال‌های بیشتری اینجا باشم. فکر کنم باید 3 سال بمانم.

چرا زبان و ادبیات فارسی؟

چون زبان، تاریخ و ادبیات ایران را خیلی دوست دارم. می‌خواهم حرف‌های شما را بهتر بفهمم و بتوانم راحت صحبت کنم.

در این یک ماه که ایران بودید، از کشور ما خوشتان آمد؟ دوست دارید بیشتر اینجا بمانید؟

خیلی زیاد. من این یک ماه خیلی لذت بردم. اصلا برای همین تصمیم گرفته‌ام زبان فارسی بخوانم.

در این مدت چه چیزی بیشتر از همه برای شما جالب بوده؟

من فرهنگ مردم ایران را خیلی دوست دارم. فکر می‌کنم فرهنگ خاصی که در ایران وجود دارد، نه برای من بلکه برای همه خارجی‌هایی که به ایران می‌آیند، جذاب است.

کدام ویژگی‌ فرهنگی مردم ایران شما را بیشتر جذب کرده است؟

روابطی که میان خانواده‌های ایرانی وجود دارد مهم‌ترین چیزی بود که توجه مرا جلب کرد. امروز در همین کاخ، خانواده‌ای را دیدم که با مادربزرگ پیر خود برای بازدید یا تفریح آمده بودند، رفتار آنها با هم برایم خیلی جالب بود.

از چه چیزی خوشتان نیامده؟

(کمی فکر می‌کند و تا می‌خواهد بگوید هیچ چیز، گویا نکته‌ای به یادش می‌آید) من از این‌که فروشنده‌ها می‌گویند قابلی ندارد و بعد حاضر نیستند ذره‌ای تخفیف دهند، خوشم نمی‌آید. (البته با چند مثال دیگر فهمیدم که منظور او تعارف‌های ایرانی‌هاست)

دیدنی‌های ایران را هم دیده‌اید؟

بله. البته خیلی کم ولی هنوز خیلی فرصت دارم.

چه شهرهایی را دیده‌اید؟

یکی از شهرهای ایران را رفتم و دیدم. خیلی هم آنجا را دوست داشتم. اما اسمش را یادم نیست.

اصفهان؟ شیراز؟ یزد؟...

اصلا یادم نیست. به من حق بدهید که اسم شهر یادم نماند. فقط می‌دانم شهر قشنگی بود.

یک کم از آن شهر تعریف کنید؛ شاید بفهمم به کدام شهر‌ رفته‌اید.

به تهران نزدیک بود و خیلی هم گل داشت و سرسبز بود. اما اصلا اسم شهر را یادم نیست. فقط گل‌های قشنگش یادم مانده است. ولی به غیر از آن شهر، چند پارک هم در تهران دیدم که همه را دوست داشتم. من عاشق طبیعت‌گردی هستم و برای همین از دیدن پارک‌ها هم لذت می‌برم.(حدس می‌زدم به کاشان، قمصر یا نیاسر رفته باشد، اما ترجیح دادم بیشتر از این او را اذیت نکنم پس موضوع بحث را تغییر دادم.)‌

خب، درباره خوراکی‌های ایران بگویید؛ آنها را چشیده‌اید؟

بله. (خیلی محکم جواب می‌دهد و می‌خندد) من عاشق نبات شده‌ام. دوست دارم همیشه با چایم نبات بخورم. البته نبات‌هایی که زرد هستند، خیلی خوشمزه‌تر است.

پس شیرینی‌ها را خیلی دوست دارید.

من شیرینی را دوست دارم. ولی طعم نبات خیلی خاص است. من که تا به حال آن را تجربه نکرده بودم.

غذاهای ایرانی را چطور؟ قورمه سبزی؟ قیمه؟ فسنجان؟

چرا، در این مدت از غذاهای ایرانی خیلی خورده‌ام. قیمه را خیلی دوست داشتم. فسنجان و قورمه سبزی هم عالی بود. اما یک غذایی هم بود که اصلا از آن خوشم نیامد و حالم از دیدن آن بد شد؛ کله‌پاچه.

شاید کمی ظاهر ناخوشایندی داشته باشد، اما غذای لذیذی است.

اصلا دلم نمی‌خواست آن را امتحان کنم. احساس خیلی بدی به من ‌داد.

حالا یک سوال دیگر، اگر یک ماه پیش بود باز هم به ایران می‌آمدید؟

حتما. اما این بار اگر دوباره بیایم، بهتر می‌توانم از این یک ماه استفاده کنم. من خیلی زیاد با ایران و دیدنی‌های آن آشنا نیستم و به همین دلیل فکر می‌کنم کمی وقتم تلف شد.

اما هنوز هم خیلی فرصت دارید. شاید چند سال دیگر در ایران بمانید و آن وقت می‌توانید همه جا را ببینید.

امیدوارم فرصت کافی داشته باشم و همه زیبایی‌های ایران را ببینم.

از ایران چه چیزی به عنوان یادگاری با خود خواهید برد؟

هنوز نمی‌دانم، شاید چند عکس زیبا و نبات زرد. ولی هنوز خیلی خوب نمی‌دانم.از این‌که نمی‌تواند خیلی خوب و راحت صحبت و منظورش را براحتی بیان کند، معذرت‌خواهی می‌کند و می‌گوید: امیدوارم دفعه بعد بتوانم راحت فارسی صحبت کنم و همه این حرف‌ها را به فارسی بگویم.

مطمئنم موفق خواهید شد. اما در این یک ماه هیچ سعی کرده‌اید زبان فارسی را تمرین کنید؟

چرا تمرین کردم، ولی خیلی کم. البته الان می‌توانم چند کلمه ساده مثل سلام، ممنون و لطفا را بگویم.می‌خندد. حالا جلوی کاخی هستیم که دنبالش می‌گشت. کاخ را به او نشان می‌دهم و خداحافظی می‌کنم. لبخند می‌زند و با لهجه‌ای جالب می‌گوید: «خدانگهدار.»

نیلوفر اسعدی‌بیگی

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها