خانواده و راهی برای عبور ‌از بحران

کد خبر: ۳۷۳۲۰۲

هنوز جمله پدر به آخر نرسیده بود که مادر دودستی بر پایش کوبید و ضجه‌زنان گفت: «ای بی‌عرضه... می‌دانستم تو لیاقت هیچ چیزی را نداری... تمام طلاهایم دود شد... زندگی‌ام رفت».

صورت مادر هر آن برافروخته‌تر می‌شد و صدایش با بغض عجین شده بود و بریده بریده مرد را آماج نفرین قرار داد. پدر که تا به حال به صورت مادر خیره مانده بود، با شنیدن جملات مادر، از کوره در رفت: «ای دستم بشکند که‌ قدمی برای شما نمک‌نشناس‌ها بردارم. اگر خرده‌فرمایش‌های تو نبود و امر و نهی‌ نمی‌کردی که چه بخر و چه نخر این اتفاق نمی‌افتاد.» بحث بالا گرفت و هر یک با دشنام و اشک و آه و نفرین دیگری را مقصر می‌دانست و بچه‌ها آنان را خیره خیره نظاره می‌کردند و دهانشان از واکنش پدر و مادر باز مانده بود.

شما جزو کدام دسته‌اید؟ عده‌ای که با بروز مشکل در خانواده قافیه را می‌بازند و به جلو فرار می‌کنند تا بار تقصیر را از دوش بردارند یا کسانی که در شرایط بحران به دنبال همفکری و آرامش در خانواده و کاستن از فشار روانی بر دیگر اعضا هستند؟ گروه اول براحتی و بسرعت در برابر مشکلات تسلیم می‌شوند و از پا درمی‌آیند. این افراد آستانه تحملشان پایین است و بیش از همه در شرایط بحران به خود فشار می‌آورند و گاهی به سختی بیمار می‌شوند.

اما عده‌ای نیز در برابر ناملایمات آبروداری می‌کنند. عادت کرده‌اند که با مشکلات بجنگند و برخی هم از این بحران‌ها، فرصت می‌سازند. سختکوشی و تحمل دشواری‌های زندگی، یکی از مهم‌ترین شاخص‌های سلامت روان است. تحقیقات بین‌المللی نشان می‌دهد که شخصیت این افراد حاوی 3 ویژگی بارز است: «استفاده از توانایی برای ارزیابی و سنجش فشارها و شرایط موجود، تعبیر و تفسیر این شرایط و تلاش برای دادن پاسخی منطقی و فراگیر به شرایط دشوار موجود».

رسیدن به چنین توانمندی که از آن به انطباق با محیط و وضعیت جدید و مقابله با بحران توصیف می‌شود یک مساله فردی و اکتسابی است، اما پیامدهای آن بر سایر افراد تاثیر می‌گذارد. در خانواده معمولا از اعضای بزرگ‌تر مانند والدین و پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌ها انتظار می‌رود به چنین توانایی دست یابند تا از فشار بحران بر دیگران کاسته شود.

همدیگر را متهم نکنیم

وقتی فرهاد در آزمون سراسری پذیرفته نشد، مادرش بیمار شد، پدرش آهسته آهسته اشک می‌ریخت، اما فرهاد عزمش را جزم کرد تا برای سال آینده به جنگ کنکور برود. او به دست آوردن این توانایی را مدیون نصایح خاله‌اش است که فقط 5 سال از او بزرگ‌تر است. مریم کیانی، خاله فرهاد (مهندس معماری)‌ می‌گوید: روزی که فرهاد در کنکور رد شد، خواهرم با من تماس گرفت و از همان لحظه اول شروع کرد به داد و بیداد. فقط می‌گفت... فرهاد... فرهاد... من جا خوردم و یک آن تصور کردم بلایی سر فرهاد آمده... بعد وقتی گفت فرهاد رد شده، او آن طرف گریه و زاری می‌کرد و من این طرف می‌خندیدم.

نتایج یک بررسی درون سازمانی نشان می‌دهد، افرادی که دارای مدیریت بحران و شرایط سخت هستند، دیرتر از بقیه بیمار می‌شوند. این نکته را اعظم‌السادات خویی، مدیر یک مرکز پژوهشی در بخش غیردولتی و آسیب‌شناس اجتماعی می‌گوید و اضافه می‌کند: «اگر والدین بتوانند شرایط سخت را مانند مرگ و میر یا ورشکستگی و سایر ضربات عاطفی مدیریت کنند، این امر باعث ایجاد خوشبینی در بچه‌ها می‌شود و انگیزه حیات و مقاومت آنان بتدریج افزایش می‌یابد».

بحران‌ها را شناسایی کنیم

این کارشناس آسیب‌های اجتماعی، در تعریف بحران توضیح می‌دهد: «بحران وضعیتی است که هر خانواده‌ای با آن روبه‌رو می‌شود، در چنین حالتی با توجه به تغییر وضعیت در نحوه و نوع زندگی، فشارهای روانی بر اعضای خانواده ایجاد خواهد شد، این اتفاقات می‌تواند ناخواسته و ناگهانی پدید بیاید و رشته زندگی را دچار خدشه کند. ورشکستگی، مرگ ناگهانی یکی از عزیزان، بیماری و معلولیت، سیل و زلزله، دزدی و... ازجمله این بحران‌ها در خانواده است که معمولا از والدین انتظار می‌رود این وضعیت جدید و ناخوشایند را مدیریت کنند».

خویی در برابر وضعیتی که والدین این بحران‌ها را بر دوش یکدیگر می‌اندازند، نمونه جالبی را می‌آورد که شنیدنی است، او می‌گوید: «چندی پیش با زوجی آشنا شدم که پسر خردسالشان بیماری لاعلاجی گرفته بود. به محض این که پزشک به آنان گفت این بیماری مادرزادی است، پدر رو به مادر کرد و گفت تقصیر توست که پسرمان بیمار به دنیا آمده. اگر تو سالم بودی او هم امروز بیمار نبود».

ناخدای لحظه‌های سخت

کارشناسان پیشنهاد می‌کنند که در صورت بروز بحران برای فائق آمدن بر پیامدهای ناخوشایند آن والدین باید نقش ناخدا را در یک کشتی و روز توفانی دریا ایفا کنند، جالب اینجاست که بیشتر این کارشناسان با توجه به نقش محوری زن در خانواده‌های ایرانی و اشراف او بر مشکلات و شناخت ویژگی‌های روحی و روانی اعضای خانواده، او را بهترین گزینه برای مدیریت بحران می‌‌دانند. در بسیاری از خانواده‌های امروزی که نقش زن از حالت سنتی و محدودیت صرف به امور منزل خارج شده، این نقش خواسته و ناخواسته به عهده مادران قرار می‌گیرد.

مهری کولایی که 44 ساله و کارمند بانک و مادر یک دختر 18 ساله است،‌در پاسخ به این که آیا زندگی مشترک او دیگر بحران شده یا نه می‌گوید: «اوایل زندگی‌مان در سال 69، دزد خانه‌مان را زد و تمام جهیزیه من به سرقت رفت. یک شب به میهمانی رفته بودیم و وقتی برگشتیم، خانه‌مان خالی بود. ترس از دزدی از یک سو و از دست دادن تمام زندگی‌مان از سوی دیگر باعث شد تا ماه‌ها در خانه‌ مادر شوهرم زندگی‌ کنیم. روزهای سختی بود. چون آن زمان من شاغل نبودم و درس می‌خواندم، شوهرم یک تنه با وام و قسط مجبور شد وسایل منزل را تهیه کند، حالا که به‌آن روزها و بحران آن فکر می‌کنم، خنده‌ام می‌گیرد چون به هر حال با کمک بزرگ‌ترهای فامیل توانستیم دوباره مستقل شویم و بعد از چند سال تمام قرضمان را پس بدهیم.

روح‌الله ، ع هم که 5سالی است ازدواج کرده، درباره مدیریت بحران در زندگی‌اش می‌گوید: «من و همسرم از سال 84 عقد کردیم. سال اول که من شغل مناسبی نداشتم و پس از مدتی شغل پیدا کردم و پس‌‌اندازی جمع‌وجور کردم. یک سالی طول کشید. در اواخر سال 85، پدر همسرم فوت کرد و یک سال صبر کردیم تا خانواده او از عزا خارج شوند و خانمم وضعیت روحی مناسبی پیدا کند. سال 86 مادر بزرگ خودم مرحوم شد، باز هم تا سال 87 صبر کردیم. بهمن همان سال من بیکار شدم، چون شرکتی که در آن کار می‌کردم کلاهبردار از آب درآمد و باز هم نتوانستیم ازدواج کنیم،‌ خانواده خانمم بشدت ما را تحت فشار قرار دادند که تکلیف زندگی‌تان را روشن کنید. من و همسرم یک روز نشستیم و سنگ‌هایمان را با هم واکندیم، هر دو به هم علاقه داشتیم و به خاطر همین ‌ تصمیم گرفتیم هر طور شده زندگی‌مان را شروع کنیم. الان 9 ماه است که ازدواج کرده‌ایم و واقعا از زندگی‌مان راضی هستیم،‌ همسرم فرد صبوری است و ایده‌های منطقی خوبی به من داد. او لیسانس اقتصاد دارد و حالا با‌ کار و‌ همفکری بر بحران‌ها غلبه می‌کنیم.»

ساره کیانمهر هم مادر 39 ساله‌ای است که متاسفانه فرزند 10 ساله‌‌‌اش را در یک حادثه رانندگی از دست داده است. او تعریف می‌کند: «2 سال قبل در راه برگشت از شمال تصادف کردیم.‌ من 3 روز در کما بودم، دختر و پسرم هم روی صندلی عقب خودرو نشسته بودند. همسرم شب قبل خوب نخوابیده بود و هر چه گفتم صبح دیرتر حرکت کنیم، قبول نکرد. با این تصادف پسر 10 ساله‌ام را از دست دادم و فکر نمی‌‌کنم بتوانم هیچ‌وقت همسرم را بابت این غفلت ببخشم، چون موقع رانندگی یک آن خوابش برده بود و مقصر این تصادف شناخته شد...»

این مادر در مورد مدیریت بحران ایجاد شده در زندگی خانواده‌اش می‌گوید: «همسرم با این حادثه یک سال تمام بیمارو مدتی در آسایشگاه بستری بود. تمام دکترها می‌گفتند که باید به او کمک کنیم به زندگی برگردد. یک روز تصمیم گرفتم با واقعیت کنار بیایم و از آن روز هر روز به دیدن همسرم می‌رفتم و خدا را شکر که بعد از 10 ماه شرایط آرام‌آرام به حالت اول برگشت».

در شرایط بحرانی چه کنیم؟

براساس پژوهشی که در روزنامه کریستین ساینس مانیتور در سال جاری منتشر شد،‌برخی بحران‌ها مانند بحران اقتصادی و شرایط بد مالی می‌تواند به استحکام خانواده‌ها کمک کند. بر این اساس برخی کارشناسان ادعا می‌کنند: در شرایط بحرانی، اعضای خانواده به همبستگی بیشتری می‌رسند و از تکروی‌های معمول پرهیز می‌کنند،‌ چون بیشتر به هم نیازمندند.

خویی، آسیب‌شناس اجتماعی در این باره نیز می‌گوید: «مدیریت مشارکتی بهترین شیوه برای مقابله با بحران‌هاست.»

در خانواده‌های سنتی،‌ معمولا مردان مدیریت خانواده‌ها را به عهده دارند و به همین دلیل میزان توقع از آنان بالاست. در شرایط کنونی این شیوه مدیریت بین اعضای خانواده توزیع شده است. این آسیب‌شناس اجتماعی توضیح می‌دهد: اگر مردان به عنوان همسر یا پدر درک کنند که دیگر زمان حرف اول و آخر را زدن به پایان رسیده و بهتر است با مدیریت صحیح از قابلیت تمام اعضای خانواده استفاده کرد، مشکلات و بحران‌ها راحت‌تر پشت سر گذاشته می‌شود.

مدیریت بحران در خانواده از سوی والدین می‌تواند مقاومت روحی فرزندان را افزایش دهد

کارشناسان اجتماعی معمولا پیشنهاد می‌کنند در هنگام بروز بحران در خانواده، جلسات خانوادگی تشکیل دهید، به جای تصمیم‌گیری انفرادی، پدر و مادر تلاش کنند از دیدگاه فرزندان نوجوان و جوانشان بهره ببرند.

انتقادپذیر باشید. انتقاد همیشه جنبه خصمانه ندارد، اگر همسرتان از شما انتقاد می‌کند، بشنوید و پاسخ منطقی بدهید. در شرایط بحرانی انتقادات بی‌رحمانه، نه‌تنها به رفع بحران کمکی نمی‌کند که منجر به افزایش کینه و جدایی بین اعضای خانواده می‌شود. بی‌تابی و گریه، پرخاش و عصبانیت از جمله موانعی است که راه‌حل‌های بحران در خانواده‌ها را به بن‌بست می‌کشاند.

دکتر سید احسان بیکایی در مطلبی از سایت msnbc‌ می‌نویسد: به عقیده روان‌شناسان در مواردی که یک انتخاب سخت باشد، شرایط متعدد وجود دارد و بهترین کار، تکیه بر ناخودآگاه است. بنا بر بررسی‌های انجام شده، در زمان انتخاب‌های بی‌اهمیت مانند خرید لباس بهتر است سریع و براساس ناخودآگاه تصمیم‌گیری شود و زمان و انرژی زیادی تلف نشود.

این شیوه تصمیم‌گیری هرچند به درد شرایط حساس و بحرانی نمی‌خورد، اما می‌تواند الگویی برای گذشتن از شرایط بحرانی باشد، کسانی که وسواس زیادی برای تصمیم‌گیری دارند و به عبارتی «مته به خشخاش می‌گذارند» در بیشتر موارد، زمانی که به بحران می‌رسند، بیشتر آسیب می‌بینند، چراکه خود را عادت داده‌اند تا بر مسائل خود حساس باشند، این افراد از بحران‌ها و سختی‌ها نمی‌توانند بسادگی عبور کنند.

مدیریت بحران را به کودکان آموزش دهیم

در بسیاری از خانواده‌ها، مادران چنان منفعل عمل می‌کنند که با استفاده از جملات کلیشه‌ای، کودکان‌شان را نیز به انفعال در برابر موقعیت‌های مختلف وامی‌دارند. «بابا میاد درستش می‌کنه»، «بابا... ما رو سفر می‌بره...»، «بابا باید پول بده...»، «از بابات بپرس و ...» این جملات را که معمولا مادران برای این که بچه‌ها را از سرباز کنند، به کار می‌برند، شیوه تفکر در شرایط مختلف را از کودکان سلب می‌کند.

برخی روان‌شناسان آموزش همفکری و حل مشکلات و استفاده از دیدگاه کودکان برای رفع مشکلات خودشان را راهی برای آموزش مدیریت بحران به آنان می‌دانند.

از سوی دیگر مثبت‌نگری از شیوه‌هایی است که به نظر می‌رسد تمرین درونی آن، اعضای خانواده را وامی‌دارد تا از شرایط بحران عبور کنند، مادر یا پدری که در دشواری‌ها بر زمین و زمان لعنت و نفرین می‌فرستد، کمتر قادر است فرزندانی تربیت کند که مثبت‌بین بوده و مهارت در تصمیم‌گیری داشته باشند.

و بالاخره که توکل یکی از بهترین و قوی‌ترین شیوه‌های عبور از بحران نه در ایران که در تمام کشورهاست. خانواده‌هایی که به معنویت و توکل به خداوند بها می‌دهند در شرایط بحرانی، آرامش بیشتری دارند و قادرند این آرامش را به اعضای کوچک‌تر انتقال دهند.

یک تجربه موفق

سارا ‌، مادر یک پسر 6 ساله، 29 سال دارد، اما شکسته‌تر به نظر می‌رسد، 21 ساله بود که با پسر عمویش ازدواج کرد. سال اول زندگی پی برد که همسرش معتاد به هروئین است و در همان سال مادرش را از دست داد، از سوی دیگر چون باردار بود، نمی‌توانست کار کند به همین دلیل شرایط بحرانی زندگی‌اش او را به مبارزه فراخواند. خودش تعریف می‌کند: «همسرم زیر بار نمی‌رفت تا ترک کند... از طرفی هزینه ترک در مطب و بیمارستان بالا بود و از توان ما خارج، بنابراین مجبور شدم خودم دست به کار شوم، هر شب با همسرم صحبت می‌کردم و اشک می‌ریختم و گاهی تهدید می‌کردم تا ترک کند.

اوایل زیر بار نمی‌رفت تا این که از 4 سال قبل راضی شد، از آن زمان خودم وارد عمل شدم و از پدر و مادر همسرم کمک گرفتم و آنها هم او را متقاعد کردند. یک روز دست و پایش را بستیم و با این که هزینه زندگی ما را پدر همسرم می‌داد من هم در یک تولیدی کفش مشغول به کار شدم. او ترک کرد و پاک شد و 3 سال است که خودش می‌گوید سراغ مواد نرفته؛ واقعا معجزه خدا بوده که این اتفاق افتاد.»

زندگی سارا کمی به فیلم‌های هندی شباهت دارد و پایان خوشی داشت، اما همیشه همه چیز به این خوبی پیش نمی‌رود، شاید شوهر سارا هیچ وقت ترک نکند، شاید فرزند سارا مرده به دنیا می‌‌‌آمد، شاید خود سارا هم آلوده می‌شد، شاید صاحبخانه، آنان را از خانه بیرون می‌کرد و... ، اما این بحران‌ها به هر حال می‌گذرد، برخی که تجربه زیادی دارند در برابر بحران‌ها معمولا می‌گویند «این نیز بگذرد، بحران‌ها با گذشت زمان می‌گذرند و گاهی وضعیت بهتر می‌شود، اما یک نکته حائز اهمیت است و این که آدم‌ها در بحران بهتر شناخته می‌شوند، بویژه اگر این افراد زن و شوهر باشند.

کتایون مصری

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها