گفتگو با نادر طریقت، کارگردان فیلم خاطره

خیالپردازی‌های یک زن ‌آسیب ‌دیده

«خاطره» اولین فیلم بلند و داستانی نادر طریقت در سینمای حرفه‌ای است و قصه زنی نویسنده را روایت می‌کند که پس از ازدواج دوم خود با مشکلاتی روبه‌رو می‌شود. او سعی می‌کند رابطه همسر دوم و فرزندش را بهبود بخشد اما این رابطه برای کودک آزاردهنده است و دشواری‌های زیادی برایش ایجاد می‌کند. طریقت پیش از این در سینمای مستند فعالیت داشته و چند فیلم کوتاه هم ساخته که مشهورترین آنها سیاهی و پس از سیاهی است که موضوع‌ آن درباره زنان سیاهی لشکر سینمای ایران است. خاطره پیش از این«نویسنده» نام داشت که برگرفته از شغل شخصیت اصلی قصه است. این فیلم را می‌توان هم در ذیل سینمای روان‌شناسانه قرار داد و هم سینمای کودک. طریقت در عین حال خود نویسنده و منتقد سینمایی است که قصد دارد در کنار فعالیت‌های مطبوعاتی بازهم فیلم بسازد. گفتگوی ما را با او به بهانه نمایش اولین فیلمش در جشنواره فیلم فجر می‌خوانید.
کد خبر: ۳۱۱۱۷۴

شما پیش از اولین فیلم سینمایی خود در زمینه مستند کار کرده بودید. آیا تجربیات مستندسازی در فیلم خاطره به کار شما آمد؟

صددرصد بویژه این‌که من بیشتر مستندهای اجتماعی ساخته‌ام؛ از جمله درباره زنان آسیب‌پذیر و به‌طور کلی به سینمای اجتماعی علاقه‌مندم چه در حوزه مستند و چه در زمینه داستانی. بدیهی است باتوجه به قصه فیلم «خاطره» که مشکلات روحی و عاطفی یک زن را محور کار قرار داده تجربه‌های مستندسازی نیز در این فیلم به درد من خورد و من از یافته‌های خود در اینجا استفاده کرده‌ام.

تجربیات شما بیشتر در ژانر اجتماعی بوده است اما در خاطره بیشتر با وجوه روان‌شناسی قصه بویژه در شخصیت‌پردازی قهرمان داستان روبه‌رو هستیم، لذا منطقی است که بین تجربیات قبلی شما و فیلم نباید وجوه مشترک چندانی باشد.

به نظر من شناخت مسائل روانی و رفتاری آدم‌ها در بستر جامعه میسر است و عوامل اجتماعی را نمی‌توان عملا از ساحت فردی و روانی انسان‌ها تفکیک کرد. به همین دلیل است که من بین این دو موضوع ارتباط تنگاتنگی احساس می‌کنم.

در شخصیت زن قصه ما شاهد خیالپردازی‌های ذهنی هستیم که طبیعتا یک کنش کاملا فردی و انتزاعی است و به نظر من این با رویکرد اجتماعی که دغدغه شماست در تعارض است.

اصلا بحث تخیل و توهم مطرح نیست. این نتیجه تمام آسیب‌های اجتماعی و روانی است که از دوران بچگی با او بوده است و حاصل خاطرات تلخ و رنج‌آوری است که از پدرش در دوران کودکی داشته است. در واقع آشفتگی‌های او نتیجه رفتارهای ظالمانه‌ای است که ناپدری‌اش با او و مادرش در کودکی داشته و حالا در جوانی همه آن عقده‌ها و هراس‌های سرکوب شده سر باز کرده و خود را به شکل یک بیماری روحی نشان می‌دهد. درست به همین دلیل است که او فکر می‌کند شوهرش نیز که ناپدر‌ی‌ فرزند اوست همان رفتار و اذیت و آزاری را با کودکش دارد که خود او در کودکی از پدرش دیده بود. به عبارت دیگر او دچار نوعی بدبینی و سوءظن نسبت به مردان شده است.

خاطره از یک سو با سینمای کودک و مشخصا موضوع کودک آزاری مرتبط است و از طرف دیگر دارای ساختاری روانی است. شما خودتان فیلم را به کدام یک از این‌گونه‌ها نزدیک‌تر می‌دانید؟

به نظر من هر دو وجوهی که شما اشاره کردید در فیلم وجود دارد و همین مساله هم موجب شده تا قصه از یک بعدی شدن نجات یابد و جوانب مختلف این موقعیت حساس و شکننده مورد بررسی قرار بگیرد. ضمن این‌که ما تلاش کردیم در وهله اول قصه را خوب تعریف کنیم. برای رسیدن به این هدف ضرورت داشت ما ابعاد گوناگون قصه و این شخصیت را ببینیم و نگاه جامع‌تری به سوژه داشته باشیم.

اصلا خود این مشکل روانی که فردی با یک موجود خیالی و مرده زندگی می‌کند و او را زنده می‌داند دارای توجیه روان‌شناختی است. شما در این زمینه تحقیق کردید یا صرفا محصول تخیل نویسنده و فانتزی است؟

داستان فیلم خاطره‌ای واقعی است. دخترم که نویسنده فیلمنامه است در این زمینه پژوهش زیادی کرد و از برخی روان‌شناسان مشاوره و راهنمایی گرفت و حتی در آخر فیلم هم می‌بینید که پریچهر آن کتابی را که درباره خاطرات خود نوشته است به زنانی تقدیم می‌کند که فرزند خود را از دست داده‌اند یا خانمی که در انتهای فیلم در بیمارستان می‌بینیم به همان رنجی مبتلاست که پریچهره داشت.

در یک‌سوم پایانی فیلم که نقطه عطف داستان است و رمزگشایی از تعلیق‌هایی که ایجاد شده در این پازل اتفاق می‌افتد به نظر من سخت‌ترین بخش کار بود، زیرا باید به‌گونه‌ای روایت می‌شد که در وهله اول باورپذیر باشد و دوم این‌که در دام طنز نیفتد به این معنی که مخاطب آن را بپذیرد چون در غیر این صورت خیلی کمیک می‌شد.

معیار و ملاک داوری باید فیلم خوب باشد نه فیلمساز؛ چه بسا یک فیلم‌اولی به مراتب فیلمی بهتر از یک کارگردان باسابقه بسازد

نکته بسیار ظریفی است. تمام ظرفیت و ظرافت قصه در همین یک‌سوم پایانی خود را نشان می‌داد و باید به‌گونه‌ای روایت می‌شد و به تصویر درمی‌آمد که با تصور و منطق روان‌شناختی مخاطب سازگار بود. یعنی تماشاگر می‌پذیرفت که پریچهر دچار یک توهم ذهنی است و این اختلال ذهنی پایه‌های علمی دارد. تمام جذابیت فیلم نیز در این بخش رقم می‌خورد و دشواری کار در این بود که ما باید به شکلی قصه را تعریف می‌کردیم که رودست نخوریم و مخاطب متوجه اصل ماجرا نشود. این تمهید بویژه کمک می‌کرد تا شخصیت پژمان بازغی در قبل از یک‌سوم پایانی منفی و حتی منفور بماند تا پس از رمزگشایی راز پریچهر تمام تصورات تماشاگر راجع به او بشکند و ترمیم شود. به نظرم اگر توانسته باشم این حس متناقض را در مخاطب به وجود آورده باشم، موفق بوده‌ام. کارگردانی این کار به دلیل پیچیدگی موضوع و شخصیت اصلی بسیار دشوار بود و به قول شما این خطر وجود داشت که مرحله رمزگشایی در پایان فیلم تبدیل به طنز و کمدی شود و تاثیر‌گذاری خود را از دست بدهد، خوشبختانه این اتفاق نیفتاد وگرنه تمام زحمات و سرمایه‌ای که برای این کار مصروف شد، بر باد می‌رفت. کوشیدم از تمام ظرفیت و تجربیات سینمایی‌ام استفاده کنم تا در یک‌سوم پایانی به مشکل بر نخورم و سربلند بیرون بیایم، به هر حال من فکر می‌کنم با توجه به اولین تجربه سینمایی‌ام توانستنم فیلم آبرومندی بسازم.

در خاطره ترکیبی از ژانرهای مختلف وجود دارد، از سینمای کودک تا ژانر هراس و دلهره با موضوعی خانوادگی و پس‌زمینه اجتماعی که رگه‌هایی از طنز هم در آن دیده می‌شود، به نظر شما این مساله نوعی عدم انسجام ایجاد نمی‌کند؟

شما درست می‌گویید ولی به نظر من انسجام و یکدستی فیلم از دست نرفته است. به طنز اشاره کردید. خب، در بسیاری از فیلم‌های تلخ و خشن نیز شما شاهد موقعیت‌های طنز هستید، مثلا آلفرد هیچکاک که به کارگردان سینمای وحشت معروف است، برخی موقعیت‌های طنز در فیلم‌های خود ایجاد می‌کند که شما نمونه‌ای مثل آن را حتی در یک فیلم کمدی هم نمی‌بینید.

صحبت از طنز شد و اتفاقا یکی ار نقدهای جدی من درباره فیلم شما به همین موضوع بر می‌گردد وآن هم درباره شخصیت پوریا پورسرخ است که کاراکتر کمیک فیلم نیز بیشتر بر مبنای شخصیت او شکل می‌گیرد. مشکل اینجاست که پورسرخ در فیلم به عنوان یک روان‌شناس و متخصص اعصاب و روان معرفی می‌شود، اما کاراکتری که از او خلق شده و شخصیتی که از او می‌بینیم، با رفتارشناسی یک فرد تحصیلکرده و متخصص جور نیست و حتی در برخی سکانس‌ها کنش‌مندی‌های او با هویت حرفه‌ایش نسبت منطقی ندارد. توجیه شما درباره شخصیت‌پردازی پورسرخ چیست؟

چون تنها شخصیتی که می‌توانستیم در طنز ماجرا مانور دهیم، شخصیت پوریا پورسرخ بود. شما ببینید شخصیت‌های قصه خیلی محدود بود و در وضعیتی قرار داشتند که کمیک بودن آنها ممکن و منطقی نبود. البته می‌شد که رگه‌های طنز را از قصه گرفت و مثلا به جای پورسرخ، رضا کیانیان یا آتیلا پسیانی را گذاشت که نقشی جدی‌تر را بازی می‌کردند، منتها در این صورت شبیه به فیلم‌های دیگر می‌شد و تکراری بود، بنابراین سعی کردیم شخصیتی ترسیم کنیم که جذابیت بیشتری داشته باشد و تنوعی در شخصیت‌پردازی اتفاق بیفتد.

ظاهرا شما نسبت به تقسیم‌بندی و طرح فیلم اولی و دومی نقد داشتید و معتقد به این مرزبندی‌ها نبودید. دلایل شما برای این انتقاد چه بود؟

وقتی ما مدام شعار سینمای ملی می‌دهیم و بحث از حمایت فیلمسازان مطرح می‌شود، دیگر این تقسیم‌بندی‌ها بی‌معنی است و مثل قائل بودن به شهروندان درجه اول و درجه دوم می‌شود که رویکردی ناعادلانه است. واقعا این بی‌انصافی است که فیلم‌اولی‌ها نباید با کارگردانان حرفه‌ای و قدیمی‌تر در یک رقابت قرار بگیرند. به نظر من، معیار و ملاک داوری باید فیلم خوب باشد نه فیلمساز؛ چه بسا یک فیلم‌اولی به مراتب فیلمی بهتر از یک کارگردان باسابقه بسازد و فیلم‌اولی بودن لزوما به معنای بی‌تجربه بودن نیست. اگر یادتان باشد در 2 سال گذشته، بهترین و متفاوت‌ترین فیلم‌ها را فیلم‌اولی‌ها ارائه کرده بودند و منتقدان هم بر این مساله تاکید کردند. به هر حال وقتی از سینمای ملی صحبت می‌کنیم، باید دامنه آن را محدود نسازیم و همه فیلمسازان را در ذیل این مفهوم قرار دهیم.

بازهم در این زمینه‌ها فیلم می‌سازید یا علاقه‌مندید که ژانرهای دیگر را هم تجربه کنید؟

مطمنا دوست دارم انواع ژانرهای سینمایی را تجربه کنم، ضمن این‌که من در مستندسازی هم همین روال را پیش گرفته‌ام و خود را در یک ژانر خاص محصور نکرده‌ام. الان هم یک فیلم سینمایی در دست دارم که فیلمی تاریخی است و به مسائل تاسوعا و عاشورا مربوط است و ان‌شاءالله بعد از عید، آن را کلید خواهیم زد.

سید رضا صائمی

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها