نگاهی به «من شور» سروده محمود حبیبی

شور ‌عرفانی ‌در ‌شعر‌ آیینی

الف) بی‌شک میراث بزرگی که از مقاومت اندیشمندان آگاه این سرزمین به نام سلوک عرفانی جوشید و راهی در تلفیق شریعت و طریقت و تمرینی برای مدارای با جهان شمشیر و خرابی و مغول به وجود آورد، ادامه همان روش خاص ایرانی بود که برای جریان یافتن و حرکت، ذره‌ذره صخره‌های بیگانه را می‌شکافت تا هم راهی برای خود بیابد، هم سنگ خارا را به اثری هنری تبدیل کند؛ اثری چشم‌نواز و دلربای دیدارکنندگانی که از پس می‌آمدند. این ناگزیری سیلان آگاهی و میل به تعالی در ذهن و روح ایرانی بود که از طریق عرفان وارد اندیشه ما شد و از آنجا که جز به قامت نوشتار و قلم فرصت نمود نداشت در ادبیات سر باز کرد و همچنین بار فلسفه و جامعه‌شناسی و آیین و خودشناسی را یک تنه به دوش کشید، افتان و خیزان راه‌پیمود و به اوج و فرود نایل آمد.
کد خبر: ۲۹۸۲۲۹

به اشخاص و مرام‌ها رنگ و بو داد تا آنجا که این حرکت در آثار جهانشمول شاعران و اندیشمندان قرون ششم تا هشتم به اوج خود رسید. این‌که عرفان ایرانی از کجا آغاز و به چه سمت و سویی سوق یافته، موضوع بحث نیست، اما تا بدانجا که به «من شور» محمود حبیبی مربوط می‌شود، من خواننده امروزی یکباره با مجموعه‌ای از قالب‌های کلاسیک با همه اسلوب‌ها و شیوه‌هایش در حد مقبول مواجه می‌شوم که بر خلاف بیشتر مجموعه‌های شعر جوان معاصر رنگ و بویی متفاوت دارد که انگار تو را از جهان غزل نو و... پرانده به دامن زلف و شب و شراب جاودانگی می‌برد.

ب) در سه‌گانه‌های من شور (سرخ و آبی و سبز) با فضایی کاملا کلاسیک از لحاظ شیوه و قالب و نو از منظرگاه شعری مواجهم. یادآور می‌شوم مجموعه شعر‌هایی که به نام شعر‌هایی عرفانی امروز با آن مواجهم تقلید یا رونویسی تام و ناقصی از شعر‌های حافظ و مولانا و سعدی بیشتر نبوده و نیست. خط و خال و گیسو و شب و معشوق بی‌کم و کاست از سمبل‌های شعری ایشان وام گرفته شده گاه در خوشبینانه‌ترین وضعیت ایرانیزه و امروزینه شده، ولی با همان حال و هوا به نالیدن از جور رقیب و بی‌وفایی یار خلاصه می‌شوند.

ج) «من شور» شعر‌هایی با مضامین عرفان  نو ایرانی است. دیدگاهی فردیدی از جهان متکثر امروز. نگاهی به وحدت عیسی و موسی، شبان و یهودا.به سماع آویختن و در قنوت ذکر یا جمیل خواندن. جهانی بر نهاده بر این مصرع: «دنیا به نام آل حسین است... والسلام.» شعر‌هایی در انتظار موعودی از جنس زمان، موعودی در آیینه مذاهب منتظر: دوستان صرع ندارم، تب دریا دارم/ شوق وصل است که کف بر لب رود آورده.

او تشنه‌ بی‌ریایی جهان حافظ و مولانا خاصه اوزان پُرشور و وجد شوریده‌ رومی است. محمود بر سر  دار میرود، ذکر می‌گوید و می‌رقصد، از خیال به حرکت می‌پردازد، اوج می‌گیرد از کوفه و «تنها شاهد شهید شراب شهودش» با کاسه‌ای شعر رد می‌شود به نینوای معصوم قدم نیزه می‌کند و با هندوی لولی وشی از جنس بی‌زمانی به خودآگاه واژه و بازی‌های زبانی می‌رسد. «چون بیوه‌ داغ دیده غمگین، خوشحال/ با ارثیه از مزار برمی‌گردیم.»

شعر او این زمانی هم هست چرا که می‌داند سنگلاخ امروز را گیوه به کار نمی‌آید:

بگذار از این به بعد تمام طریق را/ با کفش‌های چشم به راه امتحان کنم.

بی‌شک اگر او را عشقی هم باشد جلوه‌ای مولوی گونه به همراه خواهد داشت.

ما حقه‌ حقیقت عشقیم، خونخواه زخم منت عشقیم/ از خون این قبیله‌ بی‌رگ، لیلا گذشت و ما نگذشتیم.

یا:

دستم به دست‌های تو ای دوست سر سپرد/ ارشاد کن به رسم مرادی مرید را.

فصل سرخ محمود حبیبی مملو از بی‌خویشی و طربی یاس‌آلود است و دایره آبی کتاب هرچند در اشعاری نشان ضعف تالیف به خاطر خام بودن شاعر در زمان سرایش مشهود است، اما قطعه پانزده این اثر نمونه‌ای عالی از شعری ناب و بی‌نقص است:

مگر غمت ز غم من غمی بزرگ‌تر است
که برگ ساحلت از شبنمی بزرگ، تر است
...
زتنگ می‌روی اما بدان که در دریا
فقط مساحت زندان کمی بلندتر است...

هرچند شاید رجال اکنون بر من خرده بگیرند که معراج‌های شاعرانه در عصر غبار‌های گلخانه‌ای ناموزون می‌نماید، اما به نظرم وقتی با اثری در حد یک اثر یا یک شعر خوب برخورد می‌کنی باید آن را با معیار‌های همان اثر و تاثیر و روش بیانی‌اش در حال مقایسه و بازنمود کرد:

آمدی از ملال رفتن تو، کوه‌ها هم به گریه افتادند
آمدی کوه‌ها به هم گفتند: می‌رود، خوش به حال دریاها

اگر حبیبی اندکی به‌ یکدست بودن و ارتباط عمودی بخصوص غزل ارج بیشتری نهد و سعی در ترکیب سبک هندی با روایت پذیری غزل پیشینیان نماید (چه آشفته مجموعه‌ای)!  به نظر دلرباتر می‌آید.

دل از تمام جهان کنده‌ام که چنگ زنم
به تار موی بلندت که عروه الوثقاست

مرثیه سبز «من شور» به نوبه خود همه خصوصیات شعری محمود حبیبی را دارد با این تفصیل که آمیختن ذات شعله‌ور عرفان با وقایع آیینی مانند شهادت حضرت امیر و کربلا شور را با شرف و شمشیر را با شعر درآمیخته است:

ای ماه سر به مهر سر از سجده بر مدار
پشت سرت کسی است که شق‌القمر کند
می خواهد از شکافتن فرق موج‌ها
موسی صفت به آن سوی دریا گذر کند...

اما قطعه سی و سوم که چنین مطلعی دارد:

نگین شمس شدم تا دم از شرف بزنم
سیاه نامه شوم بانگ لا تحف بزم...

از معدود اشعاری است که به زیبایی و بدون پرداختن نخ‌نما یا غلوآمیز ادبی به مدیحه‌ای نو تبدیل شده است.

د) مجموعه من شور توازنی بین ادعای شاعری محمود حبیبی کسبی، سلوک رفتار ادبی و روند منطقی و کلاسیک او را داراست. این اولین مجموعه شعری اوست و برای من خواننده لذت بردن از فضای خشتی اشعار شاید مجالی باشد در دنیای آهنی اطرافم هرچند گمانم بر این است که نکند این تعادل به طیفی از شعرو غزل معاصر گرایش یابد که مثل خود عرفان شیوه شوریدگی را وانهاده تحریر لب شمشیر محتسب خوش علف گردد.

صوفی بدون عشق چو گلدان بی‌گل است
این‌گونه گفت رابعه‌ای با یزید را...

وحید ضیائی

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها