سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
اگرچه فیلم سویه معناگرایی خود را هم در نامش و هم در قصهاش به رخ میکشد، اما زبان فانتزی فیلم برای طرح مفاهیم اخلاقی و عارفانه داستان به دلیل فانتزی و حتی تخیلی بودن، نوعی دوگانگی در لحن روایت و درونمایه فیلم ایجاد میکند که در برخی از صحنهها حتی به ضد خود بدل میشود؛ به این معنا که آنقدر میزان فانتزی یا کمیک بودن آنها زیاد میشود که به جای تاثیرات اخلاقی که لابد مد نظر سازندگان آن بوده است، به ایجاد فضای طنز منجر شود که قطعا اثرگذاری آن را به لحاظ اخلاقی کاهش میدهد. البته وزیریان فیلم خوش آب و رنگی ساخته است و رنگآمیزی فضای قصه تناسب روانشناختی با دنیای کودکان دارد و ضرباهنگ خوب فیلم نیز کشش لازم را برای تماشای فیلم فراهم میکند. یک وجب از آسمان، در واقع به تصویر کشیدن رویای کودکانه محسن است که به دلیل فقر، گلفروشی میکند و در یک شب بارانی، فرشتهای را رویت کند و از او میخواهد تا از سوی خدا یک وجب از آسمان را به او بدهد. اما به قول فرشته که هومن سیدی نقش آن را بازی میکند، آدمهای زمینی همه چیز را معامله میکنند. آنچه که به عنوان درونمایه اخلاقی این فیلم مورد توجه قرار میگیرد و مورد نقد واقع میشود، حرص و طمع انسان و بویژه آدمهای ثروتمندی است که از هدیه الهی یک بچه فقیر نیز نمیگذرند و بعد از زمینخواری به آسمانخواری افتادهاند. کلاهبردار بودن بدمن اصلی فیلم یعنی مفاخری زمانی روشنتر میشود که خانهای که از فروش یک وجب آسمان نصیب رحیم سماواتی، پدر محسن میشود قلابی بوده است. کارگردان در انتخاب اسامی شخصیتهای داستان نیز به شکل نمادین استفاده میکند و نسبت معناداری میان شخصیتهای قصه و ماهیت آنان ایجاد میکند؛ مثل مفاخری که همواره به فخرفروشی مشغول است یا نام خانوادگی محسن که سماواتی است و معنی آسمان در آن نهفته است. همچنین نام بنگاه موهبتی نیز املاک 8 بهشت است که تلویحا با مفهوم آسمان نسبت معنیداری دارد.
یک وجب از آسمان نیز مثل بچههای آسمان و بیشتر فیلمهای کودک و نوجوان، قهرمان کودک خود را از میان طبقه فقیر و فرودست جامعه انتخاب میکند که چهرهای معصومانه دارند. در واقع کارگردان سعی کرده مثل بسیاری از فیلمهای مشابه، از جمله اثر قبلی خود «خدا نزدیک است»، سادگی و فقر و بدبختی را خاستگاه معناگرایی خود قرار دهد و این کلیشه را باز هم تکرار میکند که گویی معنویت با فقر و نداری و روستا و پایینشهر همزاد است و گویی معنا را در فضایی غیر از این نمیتوان کشف کرد. شخصیتپردازی کاراکترها نیز بر اساس همین منطق انجام شده است؛ یعنی یک تقسیمبندی مطلق و سیاه و سفیدی که انسانها را به 2 گروه سیاه و سفید و خوب و بد تقسیم میکند که در نهایت آدم بدها که طبق معمول متمکن و پولدار هستند شکست میخورند و نابود میشوند و فقرا که انسانتر هستند، در نهایت رستگار و سعادتمند میشوند. این انگاره و پیشفرض تکراری آنقدر در فیلم حضور برجسته دارد که در جاهایی خیلی گلدرشت و شعارزده است؛ مثل صحنه کتک خوردن محسن توسط مفاخری و بعد از آن و فانی شدن آسمان و مرگ آنها بر اثر صاعقه! در حالی که کارگردان اگر قضاوت اخلاقی خود را درباره قصه به تصویر نمیکشید، یا دست کم اینقدر پررنگ نمیکرد، پیام اخلاقی فیلم به مخاطب بیشتر و اثرگذارتر میبود. ضمن اینکه ایده فیلم به خودی خود و بدون اینکه شاخ و برگهای معنازدگی به آن اضافه شود، جذاب و تماشایی بود و بار اخلاقی قصه نیز در پس آن به مخاطب منتقل میشد. اما تاکید مستقیم بر بعد اخلاقی و عبرتآموز داستان شیرینی این وجه فیلم را کاهش داد. شفا یافتن پسر معلول به خاطر قرار گرفتن در یک وجب آسمان، نمونهای از این دست است. گرچه کارگردان از این تمهید در جای دیگری استفاده میکند و آن هم زمانی است که مفاخری از این تجربه سرافکنده بیرون میآید و بیماری که به آسمان خریده شده او میآید، میمیرد. همچنین در طول فیلم به شکل مستقیم و موتیفوار، بر تفاوت طبقه فقیر و ثروتمند آن هم به شکل اغراقشدهای تاکید میشود و همچون مانیفست مارکس، تنفر خود را از سرمایهداری لجامگسیخته ابراز میدارد.
یک وجب از آسمان در عین اینکه به سینمای کودک و نوجوان تعلق دارد و از نگاه آنان به موضوع میپردازد اما یک نقد اخلاقی به جامعه کنونی ایران نیز هست که رقابتهای مادی و مالاندوزی و حرص و طمع فراوان موجب شده است تا انسانها راه آسمان را گم کرده و گمان کنند که میتوان آسمان را نیز در مناسبات اقتصادی زمینی خرید و فروش کرد و خدا نیز در تقسیم نعمتهای خود، به منطق این مناسبات پایبند است؛ به عنوان مثال در جایی افسر همسر مفاخری میگوید: «اگر فرشته را میدیدم به او اعتراض میکردم که چه کسی لیاقت مالکیت آسمان را دارد؟ او یا آن بچه فقیر؟»
اگر فیلم در همان ساختار فانتزی و تخیلی باقی میماند و شعارهای معناگرایانه سر نمیداد، هم زبان آن یکدست و مشخص میشد و هم سویه اخلاقی آن عمق بیشتری مییافت. این دوپارگی در فرم و محتوای موجب شده فیلم در میان زمین و آسمان معلق بماند و تکلیفش با خودش نیز معلوم نشود. در نهایت کارگردان از آسمان به زمین میآید و پیام آسمانی خود را در قاعدهای زمینی به مخاطبانش ارائه میدهد. اگرچه این تمهید نیز خیلی مستقیم و دم دستی صورت میگیرد. تمام حرف فیلم در پاسخی است که فرشته در پایان کار به سوال محسن میدهد. سوالی که همه بدمنهای فیلم نیز به دنبال آن بودند تا نه یک وجب که کل آسمان را به چنگ آورند؛ اینکه راه آسمان چیست و چگونه میتوان به آن دست یافت؟ اگرچه سوال آنها صورتی مادی داشته است، اما پاسخ فرشته نمادین و اخلاقمدارانه بود که راه آسمان همان راه زندگی بندههای خوب خداست و در زمین باید به دنبال آن بود. در واقع این انسان و اعمال اوست که راه آسمان را نشان میدهد نه فرشتگان. به قول حافظ؛ آسمان بار امانت نتوانست کشید / قرعه فال به نام من دیوانه زدند.
سید رضا صائمی
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
علی اصغر هادیزاده، رئیس انجمن دوومیدانی فدراسیون جانبازان و توانیابان در گفتوگو با «جامجم» مطرح کرد