سیاستهای آمریکا در کما

از 20 ژانویه تا 20 ژوئن سال جاری همه زمانی بود تا انتظار برنده انتخابات چهل و چهارم آمریکا به سر آید و همتای پیروز ایرانی خود را در انتخابات دهم ریاست‌ جمهوری بشناسد.
کد خبر: ۲۶۳۷۵۱

انتظار 6 ماهه‌ای که گمانه‌زنی پیرامون روابط انعطاف یافته ایران و آمریکا را داغ کرده بود، چراکه باراک اوباما همیشه تلویحا عنوان می‌کرد منتظر انتخابات ریاست ‌جمهوری ایران است تا راهبرد جدید ایالات متحده در قبال تهران را مبتنی بر این انتخاب به اجرا گذارد؛ راهبردی که به قول خود وی بر پایه‌هایی از استوانه تغییر و تحول استوار خواهد بود.

البته در فاصله به قدرت رسیدن اوباما در مارس امسال، گام‌هایی هرچند کوتاه در این مسیر برداشته شده بود، اما اکنون و پس از ابقای مجدد احمدی‌نژاد در سمت ریاست ‌جمهوری ایران به نظر می‌رسد نوبت به اقدامات عملی و شفاف‌سازی بیشتر در راه این رابطه دوسویه رسیده است.

اوباما در گفتگویی قبل از انتخابات ریاست ‌جمهوری ایران بصراحت اعلام کرد که برای واشنگتن تفاوتی ندارد چه کسی به ریاست‌ جمهوری ایران انتخاب شود.

اکنون و پس از انتخابات دهم ریاست ‌جمهوری ایران بسیاری در انتظارند تا شاهد باشند دو طرف چقدر برای گفتگو تمایل دارند و این که از میان اوباما و احمدی‌نژاد کدام یک تمایل بیشتری برای معامله دیپلماتیک دارند.

تمایل و رغبت برای معامله دیپلماتیک و برداشتن گام‌های عملی در راه عادی‌سازی روابط و گفتگو در گرو شکل‌گیری فرصت‌های مذاکره توام با خواست و اراده عملی 2 کشور است.

یک گام به جلو، چند گام به عقب

فاصله 6 ماهه از اعلام تغییر تا عمل به آن، توپ روابط ایران و آمریکا را در زمین واشنگتن انداخته است، به گونه‌ای که دولت جدید آمریکا مهره سفید شطرنج روابط 2 کشور به نظر می‌رسد.

نگاهی بر اظهارات اخیر مقامات کاخ سفید، بیانگر آن است که آنان پیروزی مجدد احمدی‌نژاد را محتمل می‌دانستند و بر این مبنا، گفتمان تحول‌گرایانه را بر مبنای مقتضیات عصر احمدی‌نژادیسم تدوین کردند. با وجود این مانیفستی که اعلام مکرر می‌شد، از یک رویکرد افراطی مبتنی بر سیاست‌های نومحافظه‌کارانه رنج می‌برد.

عقلانیت سیاسی که اوباما در انتخاب بایدن به عنوان معاون اول خود، در جهت تغییر در نوع تعامل با ایران به کار برد، با انتخاب‌های بعدی‌اش تا حدی کمرنگ شد. گماردن آمریکایی ــ یهودیانی در نوک پیکان اعمال تغییر در حوزه‌هایی که دارای بیشترین نوسان و اصطکاک هستند و در 2 زمینه؛ کینه‌توزی نسبت به ایران و تامین امنیت و منافع اسرائیل ــ خود حکایت از عدم باورپذیری نحله‌های دیپلماسی در قاموس اوبامایی دارد که انگاره‌های سیاسی و امنیتی‌اش در کشاکش عدم تمایل ظاهری‌‌اش‌، تهاجم طلب‌تر و خشن‌تر از جورج بوشی است که ادعاهای تهاجمی‌اش را در بوق و کرنا می‌کرد.

ابقای مجدد رابرت گیتس، وزیر دفاع در کنار هیلاری کلینتون، وزیر امور خارجه و تاملی در انتخاب دنیس راس، مسوول میز ایران در وزارت امور خارجه و مشاور ارشد وزیر امور خارجه و فردی که با اعلانات و اظهارنظرهای مکرر قرار است تدوینگر گفتمانی متفاوت در عرصه مذاکره و گفتگو با ایران باشد، نشان می‌دهد که اوباما در ناخودآگاه تفکراتش هم اندک اعتقادی به گفته‌هایی که بر زبانش جاری می‌شود، ندارد؛ امری که قابل انطباق با پازل دیپلماتیک احمدی‌نژاد نیست.

احمدی‌نژاد برخلاف اوباما اعتقاد رفتاری به گفته‌هایش دارد. امری که در ارسال پالس‌های مکرر مبنی بر تمایل به تحول و تغییر در روابط 2 کشور نشان داده است. ضمن آن که تیم سیاسی وی هماهنگ‌تر از اوباما در چند ماه گذشته ظاهر شده است، اما از آن طرف گذاشتن دنیس راس در پازل سیاسی و امنیتی آمریکا و کنار افرادی چون هیلاری کلینتون و رابرت گیتس گویای این حقیقت است که از تغییر آنچه که هست تا تغییر آنچه که باید باشد، فاصله از زمین تا آسمان است.

خود اوباما هم این را می‌داند که دستچین کردن گردانندگان پست‌های کلیدی‌اش توسط حامیان و نزدیکان لابی اسرائیل که حتی صدای دیگر همفکرانش را نیز درآورده است، به محقق شدن آنچه که همیشه وعده‌اش را می‌داده، نخواهد انجامید، اما اوباما از این بابت هم زیاد بیم و واهمه ندارد، چراکه خودش هم می‌داند قرار نیست چنین شود. مساله‌ای که به نظر می‌رسد زیاد باب‌طبع و قابل درک مقامات تهران نیست.

تمایل و رغبت برای معامله دیپلماتیک و برداشتن گام‌های عملی در راه عادی‌سازی روابط و گفتگو در گرو شکل‌گیری فرصت‌های مذاکره توام با خواست و اراده عملی 2 کشور است

انتخاب هیلاری پیش از انتخاب راس به خودی خود گام بزرگ دیگری به سمت عدم تغییر عملی در نوع برخورد با ایران است. کلینتون که در جریان تبلیغات انتخاباتی با در پیش گرفتن سیاست ایران‌هراسی در قبال ایران و بدون توجه به تاکیدات مکرر آژانس بین‌المللی انرژی اتمی‌ بر صلح‌آمیز بودن فعالیت‌های هسته‌ای و با طرح این فرض که ایران آغازگر یک حمله به اسرائیل باشد، در اظهاراتی کینه‌توزانه و جانبدارانه گفت: اگر ایران با تسلیحات هسته‌ای به اسرائیل حمله کند، آمریکا نیز با تسلیحات هسته‌‌ای‌اش نسبت به آن واکنش نشان خواهد داد.

کلینتون تنها به این گفته‌ها راضی نشد و در ادامه ‌این تز که در پیش گرفته بود، ادعا کرد که ایران متحدان آمریکا را در خاورمیانه به وحشت انداخته و با زورگویی آنها را به اطاعت وامی‌دارد.

وی مدعی شد که به این ترتیب دورنمای یک رقابت تسلیحاتی بسیار بی‌ثبات‌کننده در منطقه به وجود می‌آید. هیلاری از طرح این ادعا برای تاکید بر این که لازم است آمریکا یک چتر امنیتی را برای محافظت از اسرائیل و متحدان عرب منطقه‌ای آمریکا در برابر تهدیدهای ایران ایجاد کند، استفاده کرد.

جالب هم اینجاست که کلینتون دیپلماسی بوش در قبال ایران را بازنده خوانده و پیشنهاد مذاکراتی در سطوح پایین با تهران را ارائه کرده بود. وی در عین چندگانگی و تعارض در دیدگاه‌ها نه‌تنها اعتقادی به گفتگو و تعامل عملی با ایران ندارد، بلکه بسیار سرسختانه‌تر و جنگ‌‌طلبانه‌تر از اوباما به نظر می‌‌رسد و شاید از این رو بتوان وی را <بازی اندر پوستین کبوتر> تعریف کرد.

با نگاهی کوتاه به سوابق و تجربیات کلینتون می‌توان این برداشت را کرد که وی از دید حزبی و به عنوان یک دموکرات، بار دیگر توپ تحریم و تهدید علیه ایران در زمین اقتصاد و مبادلات بانکی و تجاری از سویی و از سوی دیگر، گشایش پرونده‌های جدید علیه ایران در کمیسیون‌های جهانی حقوق بشری و حقوق زنان را در پیش خواهد گرفت. تمرد و عدم تمکین سیاسی کلینتون از اوباما و کهنه بودن درک و دیدگاه وی از قدرت ایالات متحده، از دیگر نگرانی‌هایی است که این دیدگاه را تقویت می‌کند.

گفتگو به مثابه یک اهرم تعدیل

بازخوانی رفتارهای تعامل‌گرایانه در قاموس دیپلماسی نوین ایالات متحده در طول حداقل 6 ماه اخیر نشانگر عقب‌نشینی در خواسته‌ها و مواضع پیشین است؛ عقب‌نشینی‌ای که سعی دارد از دیپلماسی به مثابه یک اهرم نفوذ و ابزار تعدیل‌گرایانه سود جوید، راهبردی که با صدارت اوباما وعده آن داده می‌شد، نه یک رویکرد داوطلبانه از سوی واشنگتن که یک راهبرد اقتضاگرایانه تعبیر می‌شود.

بر این مبنا، آمریکا نه‌تنها برای بهبود وجهه خود که برای درک قوانین جدید و فرصت‌ها در بازی نوین نظم جهانی به گفتگو با دیگر کشورها مثل ایران احتیاج دارد.

بارم‌بندی نوسانات گذشته و مشخصا از ریاست‌جمهوری بیل کلینتون دوره‌ای پرتلاطم از تلاش برای شروع یا حتی پیشنهاد مذاکرات ایران و آمریکا در قالب دیپلماسی هویج و چماق از سوی واشنگتن مطرح بوده و این دیدگاه هم وجود دارد که در عصر بوشیسم به دلایل متعددی همان هویج و چماق با اندکی قهر و‌ آشتی دیپلماتیک چاشنی راهبرد کاخ سفید در مواجهه با پدیده‌ای به نام ایران بود، اما اعلان‌ها و موضعگیری‌های سیاست خارجی در عصر اوبامائیسم به مدل هویج بزرگ‌تر و چماق بزرگ‌تر گرایش یافته است و همین امر هم بر دغدغه‌های قبلی نگرانی متعدد فعلی را افزوده است.

هویج‌هایی که نه پاسخی درخور رفتارهای مسوولانه تهران بود و تنها راهبردی از سر تکلیف تلقی می‌شد؛ اگرچه متقابلا چماق زدن‌های تکراری و نخ‌نما شده هم در ادامه فرارهای مداوم رو به جلو ارزیابی می‌شد.

اوباما در طول نزدیک به 250 روز از به قدرت رسیدن فعالانه کوشیده است ابتدا با عملی ساختن تغییرات کم‌هزینه و چشمگیری به اقناع افکار عمومی‌ پرانتظار آمریکایی پاسخ گوید و از آن پس به راهبرد تعمیر روی آورد. این تغییر جبهه از تغییر به تعمیر و نه تمدید راهبردی خواهد بود که می‌توان انتظار آن را در برخورد با ایستگاه تهران داشت.

بهبود وجهه آمریکایی نزد جهانیان و پس از آن تعامل تا نزدیکی‌های حلقه منافع متحدان و دوستان منطقه‌ای واشنگتن حداکثر اقدامی‌خواهد بود که می‌توان از اوباما انتظار داشت، اما این پاسخ به اقدامات اعتمادساز احمدی‌نژاد نبوده و نخواهد بود.

خود اوباما نیک می‌داند که 6 سال اعمال دیپلماسی گاوچرانی و تهاجمی ‌در قبال پروسه دستیابی ایران به فناوری هسته‌ای نه‌تنها به پوشاندن جامه‌ای بر کالبد خواسته‌ای نابهنجار کاخ سفید نینجامیده است که به همان میزان و بیشتر تهران را در ادامه این راه رفته راسخ‌تر کرده است.

اوباما اگرچه از تیزهوشی دیپلماتیک احمدی‌نژاد آگاه است اما نمی‌خواهد این را بپذیرد. تلاش برای دور زدن‌های تکراری ایران در میز تعاملات بین‌المللی به مثابه سوزاندن کارت‌های بیشتر تعامل از سوی کاخ سفید است.

وی با وجودی که از عزم راسخ مردم ایران در بهره‌گیری از انرژی هسته‌ای آگاه است، اما باز از ادبیات کهنه تعلیق استفاده می‌کند. انعطاف‌های اخیر در گفتار و رفتار مقامات کاخ سفید هم در ادامه این راهبرد است؛ چرا که هدف غایی دیپلماسی تحولگرایانه اوباما متوقف کردن برنامه هسته‌ای ایران پیش از دستیابی ایران به سطح نوینی از داشته‌های هسته‌ای و بازگرداندن تهران از مسیر طی شده است. یافتن امکانی برای نگه داشتن رفتارهای هسته‌ای ایران در وضعیت فعلی و تلاش برای عدم پیشرفت‌های دیگر، واقعیتی است که واشنگتن اکنون به درک آن نایل آمده است.

راهبردی که ادامه می‌یابد

تقسیم قدرت از سوی جوزف نای به <قدرت نرم> و <قدرت سخت> شاید در هرمنوتیک شناسی دموکرات‌ها و جمهوریخواهان همواره نموداری از رفتارهای آنها نسبت به ایران را ترسیم کرده باشد. چراکه با انتقال دوره‌ای و تناوبی قدرت میان خرها و فیل‌ها در کاخ سفید، سنا و کنگره و واگذاری سنگرهای قانونگذاری و نظارتی به دموکرات‌ها همواره این دو در دامنه‌ای از کنش و واکنش نسبت به منافع و مصالح ایران در جابه‌جایی بوده‌اند، اما در شرایط فعلی کمتر تحلیلگری قائل به این تفکیک خواهد بود، چراکه با نگاهی کوتاه در راهبری‌های واشنگتن نسبت به ایران می‌توان از نگاه فعالیت‌های دموکرات‌ها و جمهوریخواهان تعبیر حرکت در <دامنه برخورد سخت> و به قول نای، قدرت سخت کرد. با این تفاوت که طیف بازهای کاخ سفید این برخورد سخت را در لوله اسلحه و تیر و ترکش جستجو می‌کردند، اما رقبای دموکراتشان در تحریم و بلوکه کردن دارایی.

نگه داشتن شمشیر داموکلس حمله نظامی بر سر فعالیت‌های هسته‌ای ایران از سوی فیل‌ها و تلاش بیشتر برای گسترش دایره تحریم‌ها علیه ایران از سوی خرها تنها 2 پرده از یک سناریوست؛ سناریویی که در طول 3 دهه اخیر عموما و 4 سال گذشته خصوصا قابل رصد کردن بوده است. گرچه از ابتدا این امیدواری رسانه‌ای نسبت به رفتار و گفتار متفاوت اوباما وجود داشت اما عملکرد اخیر وی، کمترین پایبندی به ادعاهایش را نشان می‌دهد.

وی سعی دارد در گرو مشورت و همفکری با معاون اول خود به سمت عقلانیت در رفتار دیپلماتیک با ایران حرکت کند؛ ریشه‌ای که در رفتارهای گذشته او بخوبی قابل ردیابی است.

از همان ابتدا هم با انتخاب جوزف بایدن به عنوان معاون اوباما پیش‌بینی می‌شد سابقه بایدن در مقام ریاست بر کمیته روابط خارجی سنا به درک اوباما از تحولات میز ایران کمک بسیاری کند که این خود در نوع مواجهه با تهران مهم خواهد بود.

اوج این تعادل هم به دیدار او و کمال خرازی، وزیر خارجه سابق ایران در حاشیه اجلاس اقتصادی داووس در ژانویه 2005 بر می‌گردد که تاییدی بر تز گفتگو طلبی وی با ایران در ادامه راهبرد اوباما قلمداد می‌شود، اما بایدن در چند ماه اخیر حملات تندی را متوجه شخص احمدی‌نژاد، توانمندی‌های هسته‌ای و جهتگیری‌های سیاست خارجی ایران کرده است. مساله‌ای که همچنان‌ اشاره شد، ادامه‌ای از یک سناریو و از سوی دیگر، همکاران کاخ سفید نشین‌اش است.

به نظر می‌رسد اصول سیاست خارجی احمدی‌نژاد در دولت آتی وی پس از انتخاب راهبران اصلی دیپلماسی خارجی دولت دهم تثبیت شود. بر این مبنا و با عطف به ابراز تمایل وی به برداشتن گام‌های عملی از سوی 2 کشور و نه تعارف رسانه‌ای مذاکره، عزم دولت آتی در این راه تقویت خواهد شد؛ با این تفاوت، آنچنان که ذکر شد؛ عزم متقابلی برای تکمیل این مانور دیپلماتیک وی وجود ندارد.

اگرچه قاعدتا می‌بایست منتظر رای اعتماد مجلس به کابینه دهم اواخر تابستان ماند تا برنامه‌های رئیس دستگاه سیاست خارجی دولت دهم را شنید اما از آنجایی که اصول سیاسی و پایه‌ای سیاست خارجی کشور از سوی رهبر، شورای عالی امنیت ملی و دیگر نهادهای تصمیم‌ساز تدوین می‌شود، به نظر می‌رسد قطار دیپلماسی دولت دهم بر این ریل قرار خواهد گرفت.

روند هارمونی تحولات اخیر بویژه پس از موضعگیری‌های نابهنجار مقامات کاخ سفید و گروه جی 8 و دست و پاشکستن برای اعمال مداخله در یک مساله داخلی حکایت از عدم اعتماد متقابل دارد.

نوسانات رفتاری اوباما هم در نیم‌سال اخیر تاییدی بر این امر است که منفعت‌طلبی آمریکایی فرصت را برای هر گونه عقلانیت رفتاری از بین می‌برد ؛ مساله‌ای که حتی فرصت فکر کردن روی یک معامله بزرگ را از سوی دو طرف خواهد گرفت.

ارسلان مرشدی

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها