
حجتالاسلام سید حمید روحانی در گفتوگوی تفصیلی با «جامپلاس»:
کمتر از 48 ساعت قبل، خبری سه خطی و فکس شده به روزنامه، کنجکاوم کرده بود که راهی این سفر شوم: «دومین جشنواره کوچ عشایر ایل شاهسون 27 اردیبهشت در قشلاق دشت جعفرآباد بیلهسوار اردبیل برگزار میشود.» اول زنگ زدم به 118 و بعد به روابط عمومی راهآهن. شنیدم که قطار فقط تا تبریز میرود و سلماس. قیدِ هواپیما را زدم که عادت کردهام هرچه هزینه سفر کمتر شود، راغبترم به رفتن. زنگ زدم به ترمینال غرب. بعد از کلی این در و آن در زدن رسیدم به تعاونی اردبیل. پرسیدم از اردبیل تا جعفرآباد چقدر راه است. پیرمردی که صدایش بوی سالها رانندگی و جاده میداد و پیدا بود حالا بازنشستگیاش را در تعاونی نشسته است، گفت: «بهتره یکسره بری پارسآباد».
از اتوبوس که پیاده میشوم مثل همیشه از سوار شدن به خودروهایی که عاشقانه مسافران را در همان پای پلههای اتوبوس در آغوش میگیرند و بعد سر میبرّند، حذر میکنم و اندکی که جلوتر میروم، از راننده پیکانی که منتظر مسافر است، میپرسم: «چطوری برم جعفرآباد؟» جواب میدهد: «میتونی بری سر خروجی پارسآباد به طرف جعفرآباد. خطی داره».
500 تومان میدهم و خودروی دربستی دو خیابان و اندکی بیشتر جلوتر که میرویم، ترمز میکند و پیاده میشوم.
آفتاب تیز صبح افتاده است به شیشه خودروها و چشمها را میزند. راننده پژوی خطی میآید جلو: «جعفرآباد؟»
کمتر از چند دقیقه انتظار طول نمیکشد و 3 نفر که به نظر میرسید باید از کارگران شرکت صنعتی و کشاورزی
دشت مغان باشند، سوار میشوند.
دو طرف جاده سبز است و سبزهها به زانو میرسند. راننده نگاهی میکند به کولهپشتی و به ترکی میگوید: «پارسال خیلی با عظمت بود. زنها مسابقه اسبسواری داشتن. فقط حیف یه نفر افتاد و مرد».
نگاهش میکنم و میگویم: «چقدر راهه از پارسآباد تا جعفرآباد؟»
جواب میدهد: «2 کیلومتر جلوتر نوشته 25 کیلومتر». بعد انگشتش را میگیرد به دورتر و میگوید: «بارانهای ما اینان».
نگاه میکنم به آبیاری قطرهای که در تمام دشتهای سبز تا دورها هالههای رنگین کمان ساخته بودند. میشنوم. «اون دورترا هم باغات کشت و صنعت دشت مغانه؛ باغات هلو و ...»
صدا از پشت سر میآید.
رادیو موسیقی آذری پخش میکند. از راننده میپرسم: «باران کم میباره اینجا؟»
یه هفته میبارید تا همین امروز. در کل اما باران نداریم و زود هم این سبزهها زرد میشن.
کشاورزا خودشان اینجا رو مجهز کردن به این سیستم آبرسانی؟
نه دولت آورده. لولهکشی با اونا بوده. سالیانه پول آب میگیرن.
مسافر پشت سری میگوید: «ما اینجا کشاورزی داریم که سه بار در سال کشت میکنه. یک بار گندم میکاره. بعد که گندما رو درو کرد، چغندر میکاره. چغندرها رو که برداشت کرد، دی ماه پنبه میکاره تا بهار سال بعد».
راننده از دور آلاچیقهای ورودی شهر را نشان میدهد و میگوید: «پارسال اینجا شد بازار شام، از بس شلوغ بود».
بعد هم توصیه میکند: «برید به بخشداری تا کمک تون بکنن.»
یوسف علیخانی
حجتالاسلام سید حمید روحانی در گفتوگوی تفصیلی با «جامپلاس»:
در گزارشی پشت پرده شبکه جاسوسی و تخریب نیروهای حامی در منطقه را بررسی کردهایم
گفتوگو با محمد فیلی:
به بهانه بحث درباره بودجه تولید مجموعههای فاخر تاریخی-مذهبی
معاون سیمای رسانه ملی مطرح کرد
گفتوگو با فواد ایزدی کارشناس مسائل آمریکا
در گفتوگو با حسن هانیزاده مطرح شد:
رایزن سابق فرهنگی ایران در مصر: