هادی‌شدن به روایت یک فراری

شکل‌گرفتن یک قصه بر پایه روایت خانواده، چیزی است که شاید بارها و بارها در مجموعه‌های تلویزیونی دیده باشیم. اما این‌که این روایت، فاکتورهای مناسبی برای جذب نوجوانان و مخاطبان خانواده داشته باشد و پیام‌های مهم را در خلال روایت یک قصه ساده بیان کند، کار بسیار سختی است.
کد خبر: ۱۴۶۶۷۱۵
نویسنده سپیده اشرفی - گروه رسانه
 
سریال «فراری»، قصه خود را بر پایه روایتی قرار داده که خط‌‌‌و‌ربط آن مربوط به سال‌های دهه ۷۰است. از همین ابتدا عوامل تولید، کار سختی را برای خودانتخاب کرده‌اندچراکه درمرحله اول، نوشتن قصه‌ای که بتواند نوجوانان و خانواده را شامل شود کار پرچالشی است. در مرحله بعد، نمایش همان قصه درسال‌های دهه۷۰که نماد مشخص و برجسته‌ای ندارد، کار را از یک تولید ساده خارج می‌کند. اما وقتی مخاطب پای تماشای این مجموعه می‌نشیند و قاب‌هایی را می‌بیند که نشانه‌هایی آشنا از سال‌های دور دارد، به یقین می‌رسد که عوامل فراری تکلیف‌شان روشن بوده که قرار است چه روایتی را به مخاطب ارائه کنند.
     
مسیر هادی‌شدن 
آنچه در قسمت‌های ابتدایی فراری دیدیم، ورود کاراکترهای مختلف سریال است که به‌مرور و با خرده‌روایت‌ها، کامل‌ می‌شود و درنهایت یک کل منسجم را برای تماشاگر تلویزیون به نمایش می‌گذارد. از کاراکتر نجمه با بازی نسرین بابایی که مادر و مأمن خانواده است و باوجود بیماری، همراه و همپای فرزندان شده تا پدر که هم ستون خانواده است و هم عاشق و امیدوار. یعنی درست همان چیزی که برای نمایش یک خانواده کاملا ایرانی در رسانه بزرگ تلویزیون نیاز داریم. از طرف دیگر، دختر بزرگ خانواده دیده می‌شود؛ هدی اهل اقتصاد  و به دنبال کسب یک درآمد مستقل برای کمک به خانواده است. در طرف دیگر هم، پسر دیگر خانواده است که همه روایت‌ها حول زندگی او می‌چرخد؛ پسری به نام هادی که بالا و پایین شخصیت او نیاز به تماشای چند قسمت از سریال دارد تا درست درک شود و مخاطب بتواند با جهان او آشنا شود. هادی در نگاه اول، بیشتر از آن‌که اهل ورزش باشد، دنبال قدرت و پیروزی است. اما این فقط یک قاب اولیه از شخصیت پسری است که در هر قسمت، تکه‌ای از منیت و خودمحور بودن او می‌ریزد و آرام، تراش می‌خورد. هادی مثل یک نوجوان امروزی غرور دارد و به دنبال بالا رفتن است؛ چه آن زمان که می‌خواهد قهرمان جهان در رشته کشتی شود و چه زمانی که سودای بازیگری در سرش می‌افتد. اما یک نکته در مورد او واضح است که در هر قاب، مشترک می‌شود؛ حاضر نیست برای به‌دست آوردن قدرت، به هر کاری دست بزند. خط قرمز هادی درست همان چیزی است که او را از دفتر فیلم و سودای بازیگرشدن بیرون می‌آورد تا به خودش و خانواده ثابت کند که اخلاق برایش مهم است و برای بازیگر شدن، حاضر نیست با یک روایت‌ دروغ همراه شود.شاید قدیم‌ترها، بیشتر درباره لقمه حلال گفته می‌شد. انگار این شب‌ها هادی آمده تا راه این حلال‌خوردن و در زندگی حلال‌بودن را یادآوری کند. درست مثل وقتی متوجه می‌شود پدر یکی از پسرانی که با او کشتی می‌گیرد، بیمار شده و قرار است بچه‌ها برای ازدست‌نرفتن شغل این پدر، به‌نوبت گچ‌کاری کنند. میدان نبرد حالا برای هادی، تبدیل به یک ساختمان نیمه‌کاره می‌شود تا از پس چالش یک کارفرمای سخت‌گیر برآید و با همان غرور نوجوانی، نفس خود را بشکند. مهره‌های چیده شده در زندگی هادی هم بر‌همین‌اساس هستند. مهره‌هایی برای یک آزمون تا بالاخره نفس هادی شکسته شود و بتواند گوش‌شکسته پهلوانی شود و بازوبند پهلوانی باشگاه کوچک محله را به‌دست آورد. باورپذیر بودن شخصیت هادی از آنجاست که قرار نیست یک شبه متحول شود. حتی وقتی در خواب و بیداری شخصیتی شبیه به «شهید ابراهیم هادی» می‌بیند و نصیحت او را می‌شنود، گاهی به آن فکر می‌کند و گاهی مغلوب نفس سرکش خود می‌شود اما یک‌شبه، تغییر نمی‌کند. کاراکتر هادی در سریال فراری، تلاش می‌کند بار اصلی روایت را به دوش بکشد اما اینجاست که خانواده به میان می‌آید تا نشان دهد که هر چالشی، قرار است با کمک خانواده و با همراهی آنها حل شود. همه این موارد در کنار هم، شخصیت هادی را شکل می‌دهد؛ شخصیتی که انگار در ابتدا یک حجم نامشخص از مجسمه‌ای است که به مرور تراش می‌خورد، اصلاح می‌شود و یک شکل درست و تماشایی می‌سازد. 
     
منش تربیتی در روایت سریال 
اما نکته دیگر مجموعه فراری، خانواده حسن‌آقا یا همان خانواده هادی است. کلیتی که نشان می‌دهد، همراهی خانواده و همراه‌شدن‌ در چالش‌های پیش‌روی تک‌تک افراد، چقدر اهمیت دارد. به‌عنوان مثال وقتی در یک قسمت قرار است دختر خانواده، همراه پسرخاله‌اش برای فروش برخی محصولات دست‌ساز به مغازه‌های شهر برود، مادر خانواده همراه اوست. این مسأله، جدای از بحث شرعی، نکاتی در باب خانواده دارد که بعدتر و در صحبت‌های هدی با هادی بیشتر خود را نشان می‌دهد. هادی هر بار که کم می‌آورد و دنبال راه چاره است، سراغ هدی می‌رود. حتی وقتی نیاز به پول دارد، به او مراجعه می‌کند. خواهر برای او، گزینه اول است و به او اعتماد دارد. جالب اینجاست که وقتی متوجه می‌شود برای بازیگر شدن، باید با شکستن چهارچوب‌های همیشگی‌اش، با یک دختر جوان غریبه به شکل صمیمی صحبت کند، به خواهر و بعد، به دخترخاله‌اش پیشنهاد می‌کند که جای آن بازیگر قرار گیرند. وقتی هم که هدی به همراه هادی به دفتر فیلم می‌رود تا تنها نباشد، نوع برخورد و مواجه‌شدن هدی با این دفتر و تفاوت پوششی که با دخترهای داخل دفتر دارد، قابل‌توجه است. اما مهم‌تر از آن، اعتماد‌به‌نفسی است که هدی دارد. هدی در کنار هادی، دو ستون از خانواده آقاحسن هستند که به باورهایشان یقین دارند. حتی وقتی مقابل دخترهای به اصطلاح شیک‌پوش در دفتر سینمایی قرار می‌گیرد، سرش بالاست و به آرامی چادرش را جمع می‌کند، روی مبل می‌نشیند و با دختر منشی خوش‌وبش می‌کند. هدی را باید حاصل همان تربیت آقاحسن و نجمه‌خانم دانست که فرزندان‌شان را جدای از آشنایی با فرهنگ ایرانی، با عزت ‌فس بزرگ کرده‌اند. چیزی که شاید در یک دوره کوتاه برای هادی تبدیل به غرور می‌شود اما در فرزند بزرگتر یعنی هدی، به شکل عزت‌نفس است تا سرش را همیشه بالا نگاه دارد و از مسیرش مطمئن باشد. 
     
حل مشکل، در چهارچوب یک خانواده 
در میان تمام مواردی که در مجموعه فراری دیده می‌شود، شیوه برخورد با مشکلات در جای خود قابل‌توجه است. خانواده هادی در مواجه‌شدن با مشکلات، دچار فروپاشی نمی‌شوند، زندگی معمولی خود را جلو می‌‌برند، خنده و روزمرگی‌هایشان را دارند و انگار به مخاطب می‌گویند که حتی اگر دردهه۷۰ هم زندگی کنی،مسائلی پیش‌رویت قرارمی‌گیردکه اگر بنیه تربیتی درستی نداشته باشی، متلاشی می‌شوی. از بیماری مادر که اتفاقا جدی است تا وقتی حسن‌آقا برای درآمدش ناچار به راه‌انداختن یک مکانیکی سیار می‌شود. جالب اینجاست که حتی دربحران هم حاضربه شکستن وکنارگذاشتن اصول خود نمی‌شوند. کما‌این‌که وقتی هادی برای پیداشدن مشتری، تلاش می‌کند مشتری یک مکانیکی دیگر را قاپ بزند، حسن‌آقا بامخالفتش،هادی رابه مسیربازمی‌گرداند.انگار به او می‌آموزد که پول می‌خواهند اما نه به هر‌قیمتی. حل مشکلات در سریال فراری، در چهارچوب خانواده مطرح می‌شود تا راه چاره‌ای برای آن در همان چهارچوب خانواده پیدا شود. شاید بیان این مشکلات یا مسائل به شکل گل‌درشت نباشد و در ظاهر هر کدام‌شان تلاش کنند که به شکل فردی آن را حل کنند اما در نهایت این خانواده است که با یکپارچگی خود، چهارچوب یک کل را حفظ می‌کند. 
     
روایتی گمشده از دهه ۷۰
نکته دیگری که باید در مورد سریال فراری بیان کرد، مسأله‌ای است که شاید در خلال سال‌های دهه ۷۰ گم شد و می‌توانست درسی برای سیاست‌گذاران امروز باشد. مسأله حاشیه‌نشینی و نحوه مواجه‌شدن با مشکلات، چیزی است که در حضور آقای دربندی در قامت یک مربی کشتی که جانباز و دلسوز بچه‌های محله است، دیده می‌شود. او گوش‌شکسته کشتی و جنگ است اما دغدغه‌اش چیزی جز آرامش محله نیست و این را با ساخت یک مسجد در آن محل و جمع‌کردن پسران نوجوان، محقق می‌کند. به‌مرور وقتی هادی بازوبند پهلوانی را در دست می‌گیرد، دربندی به او می‌گوید که علاوه بر بچه‌های باشگاه، حواسش را به بچه‌های محل هم بدهد و با آنها همدل شود. دل آقای دربندی انگار برای تمام خانواده‌هایی نگران است که به قول خودش، برای حل مشکلات و از سر ناچاری، ساکن آن محل و به‌نوعی حاشیه‌نشین شده‌اند.چیزی که در صحبت یکی از پسرهای هم‌سن هادی هم دیده می‌شود؛ وقتی هادی به او می‌گوید به پدرش اطلاع بدهد که آقاحسن تعمیرگاه سیار دارد و ماشینش را آنجا ببرد، باخنده پاسخ می‌دهد که پدرش فقط یک دوچرخه دارد. بچه‌هایی که هم‌محله هادی شده‌اند یا از بالا به پایین آمده‌اند یا مثل دوست افغانستانی‌اش، همیشه یک زندگی کارگری داشته‌اند. از همین‌جاست که کاراکتر هادی از منیت دور می‌شود و تلاش می‌کند با این اهالی، از دررفاقت واردشود.هادی با مناعت‌طبعی که دارد، هیچ وقت به این فکر نمی‌کند چرا در این محله است یا چرا نباید خانه بهتری داشته باشد.درمقابل، دنبال این است که در کنار رویای قهرمانی جهان در کشتی، از دیگران دست‌گیری کند. شاید درابتدا دلیلش برای این دست‌گیری چیزی جز غرور و برتری نباشد اما به مرور تبدیل به ابزاری برای تربیت نفس او شده وازاو یک هادی متفاوت می‌سازد.بستر تربیتی هادی، خانواده ایرانی همدل و همراه است که در سکانس طولانی تماشای فوتبال و شعرخوانی و مشاعره هم دیده می‌شود.شبیه یک سکانس که از ته به سر شده، روایت پوسته به مغز خانواده را روایت می‌کند: ابتدا تماشای فوتبال، بعد اعتراض خانواده و خاموش‌کردن تلویزیون-که شاید اگر این روزها بود باید مصداق کنار گذاشتن تلفن همراه می‌شد-کمی بعد مشاعره جمعی و حذف‌شدن تک‌تک افراد به‌دلیل اشتباه در خواندن یا تعلل در بیان ابیات و در نهایت مشاعره دونفره آقاحسن و نجمه‌خانم که تبدیل به مانیفست یک خانواده ایرانی می‌شود که اگر این دو استوار و همراه نباشند، هیچ‌کدام از اعضای خانواده نمی‌توانند مطمئن و باعزت‌نفس پیش‌بروند. فراری با روایت خانواده ایرانی و دغدغه‌هایی که دردهه۷۰داشتند تلاش کرده، چهارچوب مرسوم خانواده مدرن را بشکند و با نمایش کاراکترهای واقعی، نمای ملموسی از یک زندگی واقعی را نشان دهد. 
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
سهم پزشکان سهمیه‌ای

ضرورت اصلاح سهمیه‌های کنکور در گفت‌وگوی «جام‌جم»‌با دبیر کمیسیون آموزش دیدبان شفافیت و عدالت

سهم پزشکان سهمیه‌ای

نیازمندی ها