گفت‌وگو با تهیه‌کننده برنامه‌ای برای کودکان کار

پرواز بادبادک آرزوها

جثه‌های کوچکی دارند، می‌خندند و از آینده خبر ندارند. برخی صبح‌ها به مدرسه می‌روند و عصرها کار می‌کنند، برخی دیگر بالعکس اما در میانشان کسانی هم هستند که درس و مدرسه را به دلیل مشکلات متعدد رها کرده‌اند. وقت تحصیل، بازیگوشی، خواندن و نوشتن و... است. آنها سر چهارراه‌ها، کنار خیابان و اماکن عمومی مشغول کار هستند. حتی قابل تصور هم نیست نان‌آور یک خانواده باشند اما هستند. کودکان کار را می‌گویم؛ بچه‌هایی که سنشان به درک غم نان نمی‌رسد ولی آن را حمل می‌کنند و روزگار، شرایط دیگری را برایشان رقم زده است. با وجود این، هر روز آرزوهای بزرگ می‌کنند تا بالاخره محقق شود. خوشبختانه این روزها آرزوی ۳۰نفر از آنها به کمک علی موحد با همراهی بنیاد احسان در حال محقق شدن است. این اتفاق این روزها در شبکه پنج سیما در قالب برنامه «روایت آرزو» به تهیه‌کنندگی علی موحد رخ می‌دهد و در ۳۰شب ماه مبارک رمضان یک آرزو از آرزوهای ۳۰کودک کار تحقق پیدا می‌کند. با تهیه‌کننده برنامه به گفت‌وگو نشسته‌ایم که در ادامه می‌خوانید.
کد خبر: ۱۳۶۲۲۴۴

شاید برای هر بیننده‌ای این سوال شکل بگیرد که چطور تهیه‌کننده، چنین موضوعی را دستمایه قرار داده است. علی موحد، تهیه‌کننده تلویزیون این‌طور حرف‌هایش را روایت کرد: پس از تماشای صحنه سیلی خوردن یک کودک کار توسط یک مرد در خیابان با ساخت برنامه روایت آرزو در تلاش برای برآورده شدن یک آرزو از کودکان کار توسط بانوان موفق بودیم. در حقیقت این برنامه که از شبکه پنج سیما پخش می‌شود، قصد دارد این پیام را به مخاطب برساند که آرزوهای افراد دست یافتنی است.
علی موحد، تهیه‌کننده برنامه تلویزیونی روایت آرزو با بیان این‌که همیشه دوست داشته است دین خود را به مردم ادا کند،‌ درباره ساخت این برنامه به جام‌جم گفت: ایده این برنامه از حس مسوولیت اجتماعی و انسانی‌دوستی می‌آیدکه در همه ما وجود دارد و به این قضیه واقفیم که باید به هم‌کمک کنیم. در حقیقت این حس، یک مساله فردی نیست بلکه یک مساله جمعی است و حتی در دین اسلام هم آمده است که نسبت به یکدیگر مسوول هستیم، هوای همدیگر را داشته باشیم و به هم کمک کنیم. وی در جواب این سوال که به چه دلیل برای ساخت اولین برنامه تلویزیونی خود با حمایت بنیاد احسان به سراغ برآورده کردن آرزوی کودکان کار رفت، مطرح کرد: روزی سوار یکی از تاکسی‌های اینترنتی بودم که راننده پشت چراغ قرمز چهارراهی توقف کرد. در این هنگام یک دختر بچه گلفروش را، از آن چشم‌رنگی‌هایی که دل آدم برایش ضعف می‌رود، دیدم که به شیشه ماشین گران‌قیمتی زد و گفت: «عمو گل می‌خری؟» نمی‌دانم چه شد مردی که داخل ماشین بود، همه گل‌های بچه را پرپر کرد و یک سیلی به گوش دختر زد.
اشک به پهنای صورت
تهیه‌کننده برنامه تلویزیونی روایت آرزو افزود: همچنین مرد شروع به گفتن این جملات کرد که «شما رو از صبح میارن اینجا رهاتون می‌کنن؟»، «این چه وضعیه برای مردم درست کردین؟» و... هنگامی که مرد این جملات را می‌گفت، دختر نیز به پهنای صورت اشک می‌ریخت. دیدن این صحنه برای هر کسی دردآور است و من هم از همان زمان تصمیم گرفتم کاری برای این بچه‌ها انجام بدهم.
موحدتاکید کرد: البته پیش از این اتفاق باید به اصل قضیه پی می‌بردم، یعنی این‌که آیا واقعا همه بچه‌هایی که ما سر چهارراه یا در خیابان می‌بینیم، صبح به صبح کسی آنها را به مکان‌های مورد نظر می‌رساند و شب به سراغ آنها می‌آید یا نه. پس از تحقیقاتی که انجام دادم متوجه شدم بله عده‌ای این‌گونه کار می‌کنند اما اکثریت آنها عضو باند و مافیایی نیستند و خرج خانواده می‌دهند. همچنین بخشی نیز از سوی شهرداری شناسایی شده‌اند. وی با بیان این‌که هنگام ساخت این برنامه با دختری هشت ساله آشنا شده‌است که خرج خانواده‌اش را می‌دهد، تصریح کرد: وقتی از بچه‌ها خواستیم آرزویشان را نقاشی کنند، دختر کوچکی به نام اسما یک کوله‌پشتی کشید. بعدها متوجه شدم پدرش جانباز است، مادرش را از دست داده وکار می‌کند تا درآمد کسب کند و خرج زندگی بدهد، چراکه کمک‌هایی به آنها می‌شود، کفاف زندگی‌اش را نمی‌دهد.
از گل‌فروش تا فال فروش
این تهیه‌کننده تلویزیون با اشاره به ۷۰درصد کودکانی که در این برنامه آرزویشان محقق شده است، در کوره‌پزخانه‌ای در شمس‌آباد کار می‌کنند، مطرح کرد: ما به دنبال طیف جامعی از کودکان کار یعنی گلفروش، فال‌فروش، کسانی که در خانه دیگران کار می‌کنند و... بودیم اما وقتی خود به سراغ آنها رفتیم به هزار و یک مشکل برخوردیم از جمله آن‌که نهادهایی برای تولید این برنامه سنگ‌اندازی می‌کردند.
وی افزود: در نهایت با فردی آشنا شدیم و با بچه‌های کوره‌پزخانه شمس‌آباد ارتباط گرفتیم و به سراغ کودکان رفتیم. همچنین ۳۰درصد دیگر از بچه‌ها را از طریق نویسنده کار پیدا کردیم که اکثرا بچه‌هایی هستند که تحت پوشش شهرداری قرار دارند.
به گفته موحد، چهره بچه‌ها در این برنامه نشان داده نمی‌شود، بلکه مخاطب صدای آنها را از طریق پادکست‌هایی که همکاران من تولید کرده‌اند، می‌شنود و هر کدام از دختران و پسران از آرزوهای خود می‌گویند. درحقیقت خانواده‌های کودکان دائم مراقب بودند از بچه‌هایشان تصویری ضبط نشود. وی با اشاره به این‌که از بچه‌ها خواسته شده است بزرگ‌ترین آرزویشان را نقاشی کنند، تصریح کرد: به کودکان گفتیم فرض کنید خدا می‌خواهد یکی از آرزویتان را برآورده کند، آن را نقاشی کنید. یک نکته غم‌انگیز که در این نقاشی‌ها دیده می‌شد این بود که بزرگ‌ترین آرزوهای آنها آخرین چیزی است که کودکی که شرایط زندگی‌اش متفاوت است، به ذهنش می‌رسد.
تهیه‌کننده روایت آرزو ادامه داد: باید روی این نکته تاکید کنم که به جای پرداختن به مسائل و مشکلات بچه‌ها به سراغ برآورده کردن آرزوهایشان رفتم، چراکه قصد نداشتم اثری شبیه فیلم هندی تولید و به نوعی به غم و غصه مخاطبان اضافه کنم.
یک آرزوی شیرین
وی با اشاره به این‌که برای برآورده کردن آرزوی بچه‌ها از زنان کارآفرین کمک گرفته و در این مسیر بنیاد احسان نیز هزینه برآورده کردن آرزوها و حمایت مالی از بچه‌ها را تقبل کرده است، یادآور شد: در بخش دیگری از برنامه، ما زنان کارآفرین را به عنوان یک الگوی موفق پیش روی مخاطبان و حتی کودکان کار قرار می‌دهیم تا به آنها گوشزد کنیم می‌توان هنگام ناامیدی مطلق از صفر شروع کرد. اگر بخواهم به یکی از این بانوان اشاره کنم باید بگویم یک زن کارآفرین پس از جدایی از همسرش و طرد شدن از سوی خانواده، اطرافیان و دوستانش حالا دو لنج ماهیگیری دارد و کار می‌کند.
این تهیه‌کننده تلویزیون افزود: همه خانم‌هایی که در برنامه نقشه راه ارائه می‌کنند و با بچه‌ها همکلام می‌شوند، از صفر شروع کرده و به قله موفقیت رسیده‌اند. همچنین باید به این مساله اشاره کنم که پیدا کردن زنان کارآفرین کار سختی نبود اما انتخاب بانوانی که قصه جذاب‌تری برای روایت داشتند، ساده نبود و در این قسمت با چالش مواجه بودیم.
موحد به آرزوهای بچه‌ها اشاره و بیان کرد: از بین ۳۰ کودکی که آرزوهای خود را نقاشی کشیدند، با آرزویی که پشت آن داستان تلخی بود، مواجه شدم. یکی از دختربچه‌ها روی کاغذ سجاده کشیده بود. وقتی از او پرسیدم چرا سجاده کشیده است، گفت:«زمانی که به سن تکلیف رسیدم با تنها مهری که در خانه داشتیم و با چادر نماز مادرم در جشن تکلیفی که مدرسه برایمان گرفته بود، حاضر شدم اما چون سجاده نداشتم، پایم را در نمازخانه مدرسه نگذاشتم، به خانه برگشتم و دیگر به مدرسه نرفتم.» این‌که کودکی برای یک پارچه ۶۰ سانتی‌متری غرورش خرد شود، بسیار غم‌انگیز است.
وی افزود: اگر بخواهم به یک آرزوی شیرین نیز اشاره کنم باید بگویم یکی از دختربچه‌ها لباس عروس نقاشی کرده بود. وقتی به او گفتم تو سنی نداری که بخواهی ازدواج کنی؟ جواب داد خدا را چه دیدی شاید یک روز من هم عروس شدم.
موحد درباره همکاری بچه‌ها با عوامل سازنده روایت آرزو توضیح داد: تصور ما بر این بود که بچه‌ها مشکلی با ساخت پادکست و کشیدن نقاشی ندارند اما وقتی به ملاقات آنها رفتیم و به این فکر می‌کردیم که می‌توان تصویر خوبی از آنها بگیریم، متوجه شدیم از دوربین هراس دارند و هر سوالی که می‌پرسیدیم تنها با بله و خیر جواب می‌دهند. آن زمان متوجه شدیم برقراری ارتباط کار راحتی نیست حتی وقتی برای اولین‌بار از آنها خواستیم آرزوهایشان را نقاشی کنند، همه از روی دست هم نگاه می‌کردند.

سپیده شریعت رضوی - رسانه روزنامه جام‌جم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها