گفت‌وگو با بهزاد فراهانی، دایی خسرو سریال «سایه‌بان»

خوشم می‌آید نقش منفی بازی کنم / بروند سر سفره زحمت کش ها ببینند آبگوشتشان چقدر گوشت دارد؟ اصلا دارد؟

در خانه تئاتر مهمان بهزاد فراهانی بودیم؛ طبقه دوم یک پاساژ قدیمی در یکی از محله‌های مرکز شهر که بوی کهنگی می‌دهد، جز چند عکس از صحنه تئاتر و چند گلدان، هیچ شیء زینتی به چشم نمی‌خورد و هر آنچه در این ساختمان وجود دارد کاملا کاربردی است و ساده! نه از طراحی داخلی لوکس خبری است و نه تشریفات و تجملات اداری.
کد خبر: ۱۱۰۶۲۷۰
خوشم می‌آید نقش منفی بازی کنم / بروند سر سفره زحمت کش ها ببینند آبگوشتشان چقدر گوشت دارد؟ اصلا دارد؟

رئیس هیات مدیره انجمن بازیگران خانه تئاتر، ضمن یک گفت‌وگوی صمیمانه، ما را به ناهاری خوش طعم و رنگ مهمان کرد که دستپخت خودش بود؛ کوکوی کدو با چاشنی آویشن، نان بربری و سالاد. بهزاد فراهانی که در مهربانی هم جدی و سرسخت است، با ما درباره سریال «سایه‌بان»، نقشش در این سریال و زندگی قشر زحمتکش سخن گفت که در ادامه می‌خوانید:

دایی خسرو در سریال سایه‌بان مردی متمول اما غمگین، بیمار و دردمند است. این ویژگی‌ها کمی با چهره و صدای مقتدرانه شما در تضاد است. چطور با نقش تطبیق پیدا کردید؟

این شخصیت از یک سو بسیار متمول است و دارایی زیادی دارد، از سوی دیگر می‌خواهد دخترش را به یکی از نزدیکانش، شوهر بدهد. بخصوص که بیماری، او را خرد کرده و امیدی ندارد. خسرو از جایی در قصه دیده می‌شود که دوره پرطمطراق سرمایه‌داری و اقتدارش تمام شده است. من این طور به نقش نگاه کرده‌ام. در واقع این صدا و چیزهایی که شما اشاره کردید، از گذشته خسرو باقی مانده و یادگار زمانی است که او آنقدر توانمند و مقتدر بوده که توانسته به چنین مال و مکنتی دست پیدا کند.

خودتان چه چیزهایی به این نقش اضافه کردید؟

سعی کردم مشورت‌هایی با کارگردان‌ها داشته باشم و کمی لطافت در کار ایجاد کنم. من درام‌نویسی هستم که در دیالوگ‌نویسی کمی معروفیت و معرفت دارم و همان را تا اندازه‌ای اعمال کردم.

یعنی دیالوگ‌ها را تغییر دادید؟

نه! من اصلا به متن تجاوز نمی‌کنم. اول مشورت می‌کنم، بعد اگر کارگردان بپذیرد آن وقت دیگر کمی لطافت در نثر را حق خودم می‌دانم ؛چون به هر حال 50 سال است می‌نویسم، گیرم که بیشتر آنها در کشوی میزم مانده باشند.

نقشی که شما بازی می‌کنید، منفی نیست اما جای بدی از قصه قرار گرفته و می‌تواند براحتی منفور شود. مخاطب با آرمان و سارا همذات پنداری می‌کند و دوست دارد آنها به وصال هم برسند اما دایی خسرو مانع بزرگی است!

اصلا قشنگی این شخصیت در همین جاست؛ تضاد بین نسل او و نسل آرمان و سارا از نوع آشتی‌پذیر نیست چون به روابط روزمره محدود نمی‌شود بلکه ناشی از تفاوت فرهنگ‌ها و نسل‌هاست. تفاوت بین خسرو و پسر خواهرش، در فرهنگ این دو نفر و نوع نگاه آنها به زندگی است و به نظرم نمایش این تضادهاست که فیلمنامه را جذاب می‌کند.

برای شما مهم است تماشاگر شخصیتی را که بازی می‌کنید دوست داشته باشد؟

برای من مهم است که مردم شخصیت را باور کنند. متاسفانه شخصیت‌سازی در ادبیات نمایشی ما بخصوص در فیلمنامه، عقب مانده است و طبیعی هم هست. اگر رگ و پی شخصیت و همه لابیرنت‌های روحش درک شده باشد، دیگر مهم نیست مثبت باشد یا منفی و اگر بر مبنای اصول درام شکل گرفته باشد، هم بازیگر آن را با رغبت بازی می‌کند و هم مردم آن را می‌پذیرند.

نقش باید از نظر جامعه‌شناسی، روان شناسی، تاریخ و فرهنگ و ادبیات درست باشد. واژه‌ای که یک لمپن استفاده می‌کند، برازنده یک استاد دانشگاه نیست. خانم بازیگری که ناخن‌های کاشته شده دارد، نمی‌تواند نقش یک رختشوی را بازی کند و حتی اصلا نمی‌تواند رخت بشوید! فکر می‌کنید چرا در بسیاری از سریال‌های ما کارگر واقعا کارگر نیست و دستانش عطر پاک تلاش نمی‌دهد؟ چون این قشر معرفی نشده و معمولا بازیگران ما آن را نمی‌شناسند. در حالی که هم بازیگر و هم سیاستمدار ما باید برود سر سفره قشر زحمتکش بنشیند و ببیند آبگوشت را چطور می‌خورند، آبگوشتشان چقدر گوشت دارد؟ اصلا گوشت دارد؟

بازیگر باید بداند نان، پنیر سیب‌زمینی، قند و چای رفقای ازلی زندگی کارگری هستند و گرانی هر کدام چه قصه‌هایی در پی دارد؟ چون درباره سایه‌بان حرف می‌زنیم به این نکات اشاره می‌کنم و قصد ندارم نق بزنم. خلاصه این که من خوشم می‌آید نقش منفی بازی کنم، اما نقشی که بوی واقعیت بدهد. معتقدم باید عاطفه به مردم را در چشم‌های یک
بازیگر دید وگرنه نقش‌های مثبتش هم باورکردنی نخواهند بود. اگر این عاطفه نباشد، بازیگر روی صحنه یا مقابل دوربین از مردم می‌ترسد!

فکر می‌کنم به جز شخصیت دایی خسرو، احتمالا کل فیلمنامه و داستان سایه‌بان را به صورت مستقل هم دوست دارید. همین طور است؟

نمایش ابعاد زندگی کارگران و لایه‌های پایین دست جامعه را دوست دارم. ستون‌های قصه محکم است و ساختار زیبایی دارد ولی مردم باید بگویند چقدر در تفسیر پیامش موفق بوده است. ابتدا قرار بود من نقش صاحب کارگاه مبل‌سازی را بازی کنم؛ یعنی نقشی که آقای اوسیوند بازی می‌کند، اما در اولین نشستی که با دو برادر کارگردان داشتیم، نمی‌دانم چطور شد از من خواستند نقش خسرو را بازی کنم. گفتم: من نقش صاحب مبل‌سازی را بیشتر دوست دارم، محیط کارگری با من سازگاری دارد اما برادران محمودی می‌خواستند که من نقش دایی خسرو را بازی کنم.

شاید چون فیزیک شما برای تکمیل پازل زندگی دایی خسرو بیشتر به کار می‌آمد. ما چیزی از گذشته و دوران شکوه دایی خسرو در سریال نمی‌بینیم اما قرار است آن را با بازی شما تجسم کنیم.

متاسفانه چیز زیادی درباره گذشته او در این سریال وجود ندارد و یادم هست تضادی با کارگردان‌ها پیدا کردم و گفتم این شخصیت با این همه تجربه و دانش اجتماعی براحتی کلاه سرش نمی‌رود و ذهن خواهرزاده‌اش را می‌خواند. اجازه بدهید به مخاطب نشان بدهیم که او می‌فهمد که آرمان حقیقت را نمی‌گوید اما کارگردان‌ها قبول نکردند و من پذیرفتم چون امضای کارگردان برای من مقدس است و اثر به کارگردانش تعلق دارد.

حضور شما در سریال‌های تلویزیونی پررنگ است و فکر می‌کنم برای مردمی که نمی‌توانند تماشاگر تئاتر باشند و بازی پیشکسوتان و دانش‌آموختگان این عرصه را ببینند، اتفاق خوبی است.

نمی‌دانم. شاید، اما فکر می‌کنم ما جماعت کهنسال دهه40، دلبستگی‌های عاشقانه‌ای به مردم زحمتکش داریم. نوعی دلبستگی که بوی پول و کاسبکاری نمی‌دهد. بازی در سریال‌های تلویزیونی به لطف برخی تهیه‌کنندگان درآمد چندانی ندارد. البته لازم است تاکید کنم برادران محمودی بسیار با معرفت، با فرهنگ و شریف هستند. با این همه معتقدم تلویزیون مال مردم است، بستری است که در اختیار مردم زحمتکش قرار دارد و جز آن چیزی ندارند. تلویزیون برای ما هم فرصتی است که با این قشر ارتباط بگیریم.

آذر مهاجر

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها