هووی مقتول که در طبقه اول همان ساختمان سکونت داشت با مشاهده پیکر بیجان زن جوان بسیار ترسید و بلافاصله با پلیس تماس گرفت.
ماهرخ به ماموران گفت: صبح فرزندانم را به مهد میبردم که خودروی همسرم را جلو در خانه دیدم و با خود فکر کردم که شاید او در خانه هوویم باشد. زمانی هم که از مهد بازمیگشتم نیز خودرو او همچنان جلو در خانه بود ولی نیم ساعت بعد از آن دیگر خودرو همسرم را ندیدم. البته این موضوع زیاد برایم عجیب نبود و فکر کردم که او به محل کارش رفته است.
وی همچنین توضیح داد که شوهرش، دو زن دیگر دارد که یکی از آنها در یکی از شهرهای مرزی زندگی میکند و دیگری همین مقتول بود که به تازگی با هم ازدواج کرده بودند و یک نوزاد شش ماهه داشتند.
هووی مقتول که پنج فرزند دارد، ادامه داد: بعد از ظهر امروز صدای گریه نوزاد هوویم بلند شد و گریهاش تمامی نداشت. اول با خود گفتم که وارد خانه نشوم تا او خودش نوزاد را آرام کند ولی وقتی دیدم نوزاد همچنان گریه میکند دیگر طاقتم تمام شد به خانه هوویم رفتم و ناگهان با پیکر بیجان او روبهرو شدم و بلافاصله با پلیس تماس گرفتم.
زن جوان از ظن خود به قاتل بودن همسرش به پلیس خبر داد. او حس میکرد که همسرش ممکن است که هووی جوانش را به قتل رسانده باشد چرا که آنها از مدتها قبل بر سر خریدن مبلهای جدید اختلاف داشتند. هوویش دلش میخواست مبل جدید بخرند ولی همسرش مخالفت میکرد و همین موضوع باعث اختلاف بین آنها شده بود.
ظن پلیس
ماموران پلیس اظهارات تنها کسی که میتوانست درباره قتل نظر دهد (هووی مقتول) را راجع به قتل شنیدند و با توجه به غیبت ناگهانی همسر مقتول به او شک کردند. قاضی پرونده دستور دستگیری و بازداشت او را داده بود. ماموران همه جا را به دنبال مرد جوان گشتند تا بتوانند او را پیدا کنند.
مرد جوان مدت کمی بود که با همسر سوم خود آشنا شده و ازدواج کرده بود. او همسر آخر خود را بسیار دوست داشت و حالا که فرزندشان به دنیا آمده بود زندگی شیرینتر هم شده بود.
البته او دو همسر و پنج فرزند دیگر هم داشت که سعی میکرد توجه خود را به آنها هم بدهد. اواخر فروردین بود و او مانند همیشه بین خانههای همسران خود در حال رفت آمد بود که ناگهان متوجه شد پیکر بیجان همسرش روی زمین افتاده است. میخواست با پلیس تماس بگیرد اما از آنجایی که میدانست او اولین مظنون پرونده خواهد بود، بدون هیچ سر و صدایی از آنجا فرار کرد و پیش همسر دیگر خود در شهر مرزی پناه گرفت.
مرد جوان فکر میکرد اگر پلیس او را دستگیر کند ممکن است او را به اشتباه، قاتل معرفی کنند و به دلیل اینکه او در یک پرونده دیگر در سیستان و بلوچستان هم متهم بود، ممکن بود دو پرونده با هم مرتبط شوند و او مجازات سنگینی را متحمل شود. او چند روزی نزد همسر دومش در شهر دیگر ماند ولی ماموران پلیس او را پیدا و دستگیر کردند.
اظهارات مرد جوان
مرد که مظنون به قتل همسر خود بود در اظهاراتش به ماموران پلیس ماجرای فرارش را توضیح داد و درباره قتل گفت: فکر میکنم همسر اولم هوویش را به قتل رسانده است چرا که او مدتهاست که به همسر سومم حسادت میکند. من همسر سومم را دوست داشتم و راضی به مرگ او نبودم. زمانی هم که متوجه شدم او مرده، بسیار ناراحت بودم ولی چارهای جز فرار نداشتم.
ماموران پس از بررسیهای فراوان درباره این پرونده به اطلاعات تکمیلی دست یافتند و به صحت حرفهای مرد جوان پی بردند.
هووی قاتل
هووی مقتول بار دوم که به پاسگاه پلیس آمد نتوانست مقاومت کند و فهمید که دیگر دستش رو شده است از همین جهت همه آنچه در واقعیت رخ داده بود را شرح داد و گفت: از زمانی که همسرم زن سوم خود را گرفت دیگر من و پنج فرزند قد و نیم قدمم در زندگی او بیاهمیت بودیم. او ما را دوست نداشت و فقط همسر سومش برایش مهم بود. هوویم در یک ساختمان با ما زندگی میکرد و همیشه از روابط خوبی که با همسرم داشت برایم میگفت. خیلی اوقات با نشان دادن چتهایش با همسرم به من فخر میفروخت.
وی در حالی که عصبی شده بود ادامه داد: من دیگر نمیتوانستم این وضعیت را تحمل کنم. همه چیز غیرقابل کنترل شده بود. آخر یک روز دلم را به دریا زدم و بیصدا وارد خانهاش شدم و زمانی که حواسش به من نبود به او حمله و او را خفه کردم.
پس از اعتراف به قتل، زن جوان روانه زندان شد تا با تکمیل تحقیقات محاکمه شود.
ضمیمه تپش
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
بهتاش فریبا در گفتوگو با جامجم:
رضا کوچک زاده تهمتن، مدیر رادیو مقاومت در گفت گو با "جام جم"
اسماعیل حلالی در گفتوگو با جامجم: