به گزارش جام جم آنلاین ، اما زندگی و همکاری نرگس آبیار (نویسنده و کارگردان سینما و فیلمهای تحسین شدهای چون شیار143 و نفس) و همسر تهیهکنندهاش، محمدحسین قاسمی یقینا از نوع خوب آن است و گواه روشنی بر خوشبختی زوجهای هنری.
گفتوگوی صمیمانه، شاد و نوروزی ما را با این دو هنرمند دوست داشتنی بخوانید.
نخستین «نفس»های نوروزی که به یادتان مانده است؟
آبیار: یادم میآید چهار ساله بودم که نزدیک عید نوروز پدر و مادرم برایم یک کت و دامن مخمل طوسی خریدند که گلهای قرمز داشت. البته من این لباس را چند عید پوشیدم. معمولا آن موقعها لباسها را کمی بزرگتر میگرفتند که بتوان چند سال آن را پوشید.
قاسمی: من هم تصاویری از عید نوروز در چهار پنج سالگی به یاد دارم، اما به شکل واضحتر خاطراتم مربوط به هفت هشت سالگی میشود که تقریبا هر عید تکرار میشد. پدرم برایم یک کمربند ابریشمی راه راه رنگین کمانی و یک شلوار میخرید که معمولا برایم بزرگ بود. مادرم همان شلوار نو را ساسون میگرفت و در واقع شلوار نویمان ساسوندار بود! (آبیار و قاسمی میخندند) ضمن این که شلوارهای بچگانه معمولا چند تا چین داشت، همیشه پیش خودم میگفتم چه زمانی میشود زودتر بزرگ شوم و شلوارم دیگر چین نداشته باشد. زمان کودکی من شلوارهای خمرهای مد بود و بزرگترها آن را میپوشیدند. من هم دلم میخواست هرچه زودتر یکی از آن شلوارها را بپوشم. یکی از نشانههای عید برای ما شب چهارشنبه سوری بود که مادرم شیربرنج میپخت و پخش میکرد. داییهایم هم برای ما شیربرنج میپختند و میآوردند و شیربرنجی را که مادرم پخته بود میبردند! من هم همیشه برایم سوال بود که خدایا این چه کاری است؟! (میخندد) خلاصه اینقدر شیربرنج زیاد میشد که چند روز از آن میخوردیم. آن وضعیت در عین سادگی، زیبایی عجیب و غریبی داشت.
این خاطرات مربوط به چه سالهایی میشود؟
مربوط میشود به سالهای دور! (خنده جمع) درباره سن من چه فکر کردید؟ من الان 19 سال دارم.
الان خانم آبیار تاریخ دقیق این خاطرات را به ما میگوید.
قاسمی: (نمیگذارد همسرش جواب دهد) ایشان هم 18 سالشان است!
بسیارخب، نگویید. خانم آبیار، از چه زمانی بوی عید را احساس میکردید و به پیشواز آن میرفتید؟
از زمانی که مادرم شروع به خانه تکانی میکرد، آمدن عید را حس میکردیم. بوی پودر رختشویی و تمیزی به نوعی مقدمه بوی عید بود. کلا از ده روز قبل از شروع سال، من هر شب خواب عید و مهمانی میدیدم. آن موقع عید خیلی هیجان داشت، فکر میکنم الان کمتر شده است.
قاسمی: اصل عید را از نزدیک شدن به چهارشنبه سوری متوجه میشدیم. یک ماه قبل از این که مادر سراغ خانهتکانی برود، ما به پیشواز عید میرفتیم و با ساخت ترقههایی دستساز و انداختن پنیسیلین در آتش، برای آمدن سال جدید اعلام آمادگی میکردیم! این شیطنتها و شروشورها در شب چهارشنبه سوری به اوج خود میرسید.
معمولا بهترین عیدی را از چه کسی میگرفتید؟
پدرم، دوستی داشت که معمولا بهترین عیدیها را به من میداد.
احیانا ببری خان که نبود؟ (شخصیتی متمول در فیلم نفس با بازی جمشید هاشمپور)
آبیار: (میخندند) نه. این دوست پدرم ثروتمند و از بزرگان یک طایفه در قم بود که ما عیدیهای خوبمان را از او می گرفتیم. عیدیهای عمویم هم بد نبود. گاهی معمولا از عیدیها چیزی نمیماند و گاهی هم مادرم با این عیدیها برایمان طلا میخرید، چون یزدیها طلا دوست دارند. میگفت اینها پساندازی برای آینده شماست. همه لذت عید برای ما در دید و بازدیدهای فامیلی بود؛ چیزی که الان به دلیل تغییر شرایط زندگی دشوار شده است و به لذت گذشته نیست. پدرم به رحمت خدا رفته و فقط وجود باارزش مادرم هست که باعث میشود همه فامیل دور هم جمع شویم. خدای نکرده اگر این کانونهای وحدت بخش از بین برود، دیگر هیچ چیزی آن لطف و صفا را ندارد.
قاسمی: فرم عیددیدنیهایمان متفاوت بود و بیشتر از این که ما جایی برویم، به منزلمان میآمدند؛ چون پدربزرگم با ما زندگی میکرد و بزرگ بود. بعد از او هم پدرم این جایگاه را پیدا کرد.
آبیار: چون ایشان آذری هستند، یک سری از آیینهای اصیل را هنوز رعایت میکنند.
ساکن تهران بودید؟
قاسمی: نه، ما اصالتا زنجانی هستیم و ساکن قم بودیم. معمولا اعضای فامیل به خانه ما میآمدند و تقریبا 13 روز عید را یکسره مهمان داشتیم. هر ده دقیقه ده دقیقه میآمدند، اما رفتنشان خیلی بیشتر از این حرفها طول میکشید! (میخندند)
آبیار: الان هم که به خانه پدری ایشان بروید، یک عالمه لحاف و تشک وجود دارد.
قاسمی: خانه ما چند طبقه است و همیشه پر از مهمان بود و هنوز هم همین طور است.
خب، فکر کنم بحث زیارتی هم دخیل باشد.
بله، هم به زیارت حضرت معصومه(س) میآمدند و هم به زیارت پدرم! (میخندند)
خب، نگفتید بهترین عیدی را از چه کسی میگرفتید؟
پدرم پسرعمهای داشت که به او دایی میگفتیم؛ ویژهترین عیدی را او به ما میداد. ایشان ساکن تهران بود و معمولا روز دوم عید به خانه ما میآمد و چند روزی هم میماند. برای همین همیشه لحظهشماری میکردم که روز دوم عید از راه برسد.
شما هم قبول دارید عید این سالها دیگر آن حال و هوای گذشته را ندارد؟
بله، الان خیلی متفاوت شده.
آبیار: البته خانواده آقای قاسمی هنوز هم سعی میکنند حال و هوای آن سالها را حفظ کنند.
قاسمی: میخواستم همین را بگویم. غیر از ما که الان تهران هستیم و گاهی که فرصت کنیم به خانه پدری سر میزنیم، بقیه خواهر و برادرها با همسران و بچههایشان همیشه به پدر و مادرم سر میزنند و جمع بزرگ و صمیمانهای تشکیل میدهند. البته اعتقاد دارم عیدهای سابق یک شیرینی داشت که الان کمتر شده. مثلا من یادم است پرسنل آشپزخانه ما زمان عید به بیست نفر هم میرسید.
پدرتان رستوران داشت؟
(میخندد) نه، همین آشپزخانه خانه منظورم است! وقتی مهمانهای خانه زیاد میشد، خانمها و دخترها میشدند پرسنل آشپزخانه.
آبیار: وقتی من هم عروسشان شدم، پدر ایشان به من گفت: یک نفر به پرسنل آشپزخانه ما اضافه شد. (قاسمی میخندد) البته من عضو ناپیوسته آشپزخانه هستم و هراز گاهی که آنجا میروم، به دیگر خانمها در کار آشپزی و شستن ظرفها کمک میکنم.
قاسمی: واقعا در گذشته هر چیزی که وجود داشت، با همان خوش بودیم. یعنی خانوادهها دنبال تجمل نبودند. ما هرچه داشتیم با مهمانها میخوردیم و اگر تعداد مهمانها بیشتر میشد، آن را گستردهتر میکردیم. مثلا اگر آبگوشت داشتیم، آبش را بیشتر میکردیم. اگر املت داشتیم، تعداد تخممرغها و گوجههایش بیشتر میشد.
(میخندد) البته سعی میکردیم بهترین چیزی را که داریم جلوی مهمان بگذاریم؛ اما مثل الان توقع و انتظار وجود نداشت که حتما غذای ویژهای تدارک ببینیم. اگر آن زمان غیر از این بود، رفت و آمدها سخت میشد. حتما به خاطر دارید که در گذشته چقدر تعداد دید و بازدیدها زیاد بود.
آبیار: گاهی پیش میآمد خانوادهای سرزده از راه میرسید و ما چیز خاصی هم نداشتیم. فوری بساط آبدوغ خیار را فراهم میکردیم. اتفاقا خیلی هم خوشمزه بود و مزه میداد.
قاسمی: اصلا این تجملگرایی الان باعث فاصله میان خانوادهها شده است. اما آن موقع همه خودمانی بودند و این بود که زندگی را قشنگ میکرد.
اولین بار کی عیدی دادید و با این کار احساس بزرگی کردید؟
آبیار: باور میکنید یادم نمیآید؟ فقط خاطرم هست از یک سنی شروع کردم به هدیه خریدن برای بچهها. همیشه دوست داشتم بچهها را خوشحال کنم. الان هم این عادت را دارم و چه عید باشد یا نباشد، برای بچههای فامیل هدیه میخرم.
قاسمی: اولین عیدیهای من به خواهرزادههایم بود و حس خیلی خوبی به من دست میداد. ضمن این که در همین دو ماه اخیر، خوشبختانه سه نفر به خانواده ما اضافه شدهاند که باعث شده ما بیشتر از قبل دست به جیب شویم. کلا خانواده ما خیلی در زمینه ازدیاد اولاد مصمم هستند! (میخندند)
هنوز هم عیدی میگیرید؟
زمان تحویل سال رسم خانواده ما این است که پدرم از لای قرآن از بابِ تبرک، اسکناسهایی را به عنوان عیدی به ما برادرها و خواهرها میدهد. این عیدی خیلی برایمان مهم است. البته در مناسبتهای دیگر همچون عید سیدها هم به ما عیدی میدهند.
اولین عید زندگی مشترک را کجا بودید و چطور گذراندید؟
آبیار: عید سال 94 بود که آن را در خانه جدیدی که خریدیم، گذراندیم.
قاسمی: دو ساعت قبل از این که سال تحویل شود، نجارها مشغول کار در خانه بودند. کار به قدری طول کشید که فکر کردیم تحویل سال را کنار آنها خواهیم بود، اما آنها خیلی مصمم بودند که زودتر کار را تمام کنند و سال تحویل را در خانههای خودشان باشند. فردا صبح به قم و دیدن پدر و مادرم رفتیم و بعدازظهر هم به شهریار و دیدن مادر خانم رفتیم.
عید متاهلی با عید مجردی فرق میکند؟
آبیار: بله، خیلی فرق میکند. من سالها تنها زندگی میکردم و وقتی نزدیک عید میشد، اگر خانه تکانی هم نمیکردم، اتفاق خاصی نمیافتاد. گاهی حتی روزهای دوم و سوم عید و بعد از عیددیدنیها، خانه تکانی میکردم. اما در زندگی خانوادگی شور و حال دیگری وجود دارد.
قاسمی: قطعا متفاوت است. البته ما سابقه زیادی در عید متاهلی نداشتیم و فقط پیش از امسال، یک عید مشترک را تجربه کردیم، اما همان یک عید هم خیلی خوب بود.
یکی از آرزوهای جوانان در لحظه سال تحویل، ازدواج مناسب و خوشبختی است. در همین مدت زندگی مشترک، فکر میکنید این آرزو درباره شما محقق شده؟
قاسمی: آرزوی من که به حقیقت پیوسته و من راضیام، ایشان را نمیدانم. (میخندند)
آبیار: من بیشتر آرزوهای کاری میکردم، البته آرزوهایی درباره سلامت خانواده هم طبیعتا همیشه وجود داشت. اما راستش به این وجه قضیه که شما میگویید، خیلی فکر نمیکردم.
آشنایی شما چطور پیش آمد و چطور تصمیم به ازدواج گرفتید؟
قاسمی: (اینجا سعی میکند با لبخند و مزاح این بحث را عوض کند و به این سوال جواب ندهد) بله، خواهش میکنم. شما خوب هستید؟! (میخندند)
این برنامه دید در روز است؛ باید جواب بدهید!
(میخندد) من نزدیک 14 سال در این حرفه هستم و ابتدا مستندساز بودم. اولین آشنایی من با خانم آبیار هم سر یکی از این فیلمها بود که نیاز به نویسنده داشت. ایشان هم در زمینه نویسندگی فعال بود و کتابهای زیادی نوشته بود. مزاحمش شدم و آن کار را با هم انجام دادیم. بعد هم خانم آبیار کارش را به عنوان فیلمساز مستند ادامه داد و من هم به عنوان تهیهکننده مستند، یک سری از کارهای ایشان را تهیه کردم. آشناییمان به هفت هشت سال رسید تا این که فیلم «اشیا از آنچه در آینه میبینید، به شما نزدیکترند» را به عنوان اولین فیلم سینمایی با هم کار کردیم. موقع فیلم «شیار 143» بود که با خودم گفتم ایشان به درد من میخورد و سیمرغ بیار است! (میخندند) بعد از این فیلم بود که دیگر نفهمیدم چطور شد؛ یک روز ایشان دست ما را گرفت و گذاشت سر سفره عقد! (خنده شدیدتر)
آقا بعدا باید جواب بدیدها.
(میخندد) شوخی میکنم. بعد از شیار143 این آشنایی چند ساله منجر به یک اتفاق مبارک شد.
خانم آبیار، زوج هنری بودن با زوجهای دیگر تفاوت دارد؟
بله، خیلی فرق میکند. شما اگر همکاری باشید که همدیگر را درک کنید، زندگی خوبی خواهید داشت. ساخت فیلم «نفس» خیلی سخت بود و خدایی اگر همراهی ایشان نبود، نمیتوانستم کار را به سرانجام برسانم.
قاسمی: ایشان لطف دارد، برای من هم همین طور بود.
آبیار: برخی میگویند دو هنرمند نمیتوانند زیر یک سقف با هم زندگی کنند و من هم تا مدتها همین باور را داشتم، اما بعد از ازدواج به این نتیجه رسیدم که میتوان هنرمند بود و زندگی مشترک موفقی هم داشت. البته من دارم درباره زمان حال صحبت میکنم، بعدا را نمیدانم چه میشود! (میخندند. آبیار که موقع شوخیهای قاسمی فقط میخندید، اینجا هوشمندانه و طنازانه تلافی میکند.)
چگونه میشود میان زندگی خانوادگی و هنری تعادلی ایجاد کرد؟
قاسمی: ما هنرمندان هم جزو همین مردم هستیم و سعی میکنیم همین جزو جامعه بودن را حفظ کنیم. فکر میکنم اگر این مساله حفظ شود، میتوانیم یک زندگی خوب و عادی داشته باشیم. ما هنوز هم سعی میکنیم مثل گذشته به خانوادههایمان سر بزنیم و زمان زیادی را با آنها بگذرانیم. در حالی که برخی خانوادهها خودشان را در انزوایی قرار میدهند و از هم دور میشوند.
آبیار: یک چیزی به نام سفره خیلی مهم است و باعث جمع شدن اعضای خانواده و فامیل دور هم میشود. اتحادی که سفره به وجود میآورد، ارزش زیادی دارد که متاسفانه خیلی وقتها نادیده گرفته میشود.
قاسمی: با این که حرفه ما متفاوت است و ساعات مشخصی ندارد، با این حال میتوان لحظاتی را برای همنشینی و همصحبتی پیدا کرد و نباید اجازه داد فاصلهای به وجود بیاید. باید سعی کنیم مناسبات زندگی عادی را هم داشته باشیم. البته گاهی پیش میآید زوجهای هنرمند به خاطر کارشان چند ماهی از هم دور باشند، اما میشود در همین زمان هم فرصتهایی برای دیدار و تماس و احوالپرسی مدام به وجود آورد. هرچند ما تا اینجا سعی کردهایم در کارهایمان با هم باشیم و فاصله و دوری بین ما به وجود نیاید. در همین فیلم «نفس» با این که محل استقرار ما جدا بود، اما سعی میکردیم هر روز همدیگر را ببینیم و با هم غذا بخوریم و به هم خسته نباشید بگوییم. البته ما تازه اول راهیم و امیدوارم این رفتار را همیشه در قبال هم داشته باشیم.
یکی از بحثهای سالهای اخیر کشور ما تاکید بر سبک زندگی اسلامی ـ ایرانی است؛ چرا فیلم های سینمای ما اعتنای چندانی به این شیوه موثر در جامعه نمیکنند؟
آبیار: همه چیز بستگی به فیلمسازان دارد و آنها باید ترجیح بدهند که چنین فضایی را در فیلمهایشان ایجاد کنند. این مساله باید در درون هنرمند نهادینه شده باشد که در آثارش هم نمود داشته باشد.
قاسمی: و این فضا را بشناسد.
آبیار: چون من تعهدی در این زمینه ندارم و این نگاه خود به خود وارد فضای فیلمم میشود، کما این که در فیلمهایم سعی کردهام چنین دیدگاهی را به شکل غیرمستقیم مطرح کنم.
اگر در زندگی مشترک، کدورتی پیش بیاید چطور آن را رفع میکنید؟
قاسمی: زندگی بدون کدورت امکان ندارد و در همه زندگیها هست.
آبیار: اگر همه با هم مهربان باشند، زندگی بیمزه میشود. (میخندند)
قاسمی: اما میتوان کدورت را مدیریت کرد.
آبیار: وقتی میبینم خیلی با هم خوبیم، خودم یک دعوایی درست میکنم! (تکرار خنده)
قاسمی: ولی زود هم با هم آشتی میکنیم.
آبیار: معمولا هم ایشان پیشقدم میشود.
قاسمی: بله، معمولا من برای منتکشی پایه میشوم!( می خندند) البته زود هم جواب میدهد.
آبیار: من هم زود خر میشوم! (میخندند)
تا حالا تهیهکننده همه فیلمهای شما، آقای قاسمی بودهاند. امکان دارد فیلمی بسازید که ایشان تهیهکنندهاش نباشد؟
بله، ممکن است.
ولی آقای قاسمی، شما تا همینجا هم تهیهکننده فیلمهای کارگردانهای دیگر بودهاید؟
بله.
آبیار: (میخندد و چشم غرهای میرود) برای همین گفتم که بعدا را نمیدانم چه میشود!
قاسمی: اما ترجیح هر دوی ما این است که با هم کار کنیم تا فضای خانوادگی ما حفظ شود.
آبیار: برای من هم راحتتر است که ایشان تهیهکننده کارهایم باشد. فقط دستمزد مرا نسبت به دیگران خیلی دیر میدهد! چند ماه از ساخت فیلم نفس میگذرد؟ ایشان چهار میلیون باقیمانده دستمزدم را تازه امروز به من داد.
دستمزد شیار143 را به شما پرداخت کرد؟
آن موقع چون هنوز با هم غریبه بودیم و رودربایستی داشت، دستمزدم را بموقع پرداخت کرد. ولی از وقتی با هم ازدواج کردیم، پیش خودش میگوید اول دستمزد همه را میدهم و بعد دستمزد همسرم را.
قاسمی: همیشه سعی میکنم جزو تهیهکنندههای خوش حساب باشم. چون خانم خودم را عین خودم میدانم و میدانم جیب من و جیب ایشان ندارد، بعضی وقتها در اولویت آخر پرداخت قرار میگیرد.
این گفتوگو را با آرزوی شما برای سال جدید به پایان میبریم.
قاسمی: آرزو میکنم همه مردم ما شاد و با هم مهربان باشند و قدر هم را بدانند. اگر قدر هم را ندانیم، یک وقت میبینیم زمان گذشته و خیلی دیر شده و همدیگر را از دست دادهایم. امیدوارم از لحاظ اقتصادی هم اوضاع مملکت خوب شود که شادی مردم را به دنبال خواهد داشت. خدا کند در سال جدید داعش هم از بین برود و مردم جهان در امنیت و آرامش باشند.
آبیار: من هم برای همه مردم خوبمان آرزوی سلامت و برکت دارم. مثل این که سال میمون هم هست که چینیها میگویند خوب است و برکت دارد.
علی رستگار - ضمیمه نوروزی جام جم
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
گفتوگو با محسن بهرامی، گوینده کتاب «مسیح بازمصلوب»
در استودیوی «جامپلاس» میزبان دکتر اسفندیار معتمدی، استاد نامدار فیزیک و مولف کتب درسی بودیم
سیر تا پیاز حواشی کشتی در گفتوگوی اختصاصی «جامجم» با عباس جدیدی مطرح شد
حسن فضلا...، نماینده پارلمان لبنان در گفتوگو با جامجم: