آرزویی که به باور دیگرانی از جمله پدرش، یک محال و غیرممکن به نظر میرسید و گره زدن به باد بود. مریم اما منتظر ماند و جلال هم اتفاقا بازگشت، گیرم نه روی دو پایش که با ویلچر. و همین بازگشت اتفاقاتی را رقم میزد که اساس و بنیان سریال پرمخاطب «نیمه پنهان ماه» شده بود. مجید جعفری عشق آتشین و ژرف دو جوان را به سیاست آمیخته و از سنتها عبور داده بود تا یک مجموعه نمایشی جذاب را سر و سامان دهد. نیمه پنهان ماه، اولین مجموعه مناسبتی رسمی و شکیل تلویزیون بود که سال 73 روی آنتن شبکه اول سیما رفت؛ همان سالی که عید و نوروز و ماه مبارک رمضان همزمان شده بود. سریال، شیدایی دو جوان را روایت میکرد که ناکام مانده و به میانسالی رسیده بودند. شخصیتپردازی مناسب، روایت یک داستان منطقی و به دور از اغراقهای تصنعی و شعارزده، فضای واقعی زندگی عامه در آن سالها و بازیهای خوب و کارگردانی حرفهای همه و همه دست به دست داده بود تا نیمه پنهان ماه یک مجموعه نمایشی استاندارد از آب و گل دربیاید. سریال نیمه پنهان ماه از بازیگرانی همچون جلال مقدم، مهین شهابی، ثریا قاسمی، عنایتالله بخشی، حسین کسبیان، تانیا جوهری، اکرم محمدی، محمود عزیزی، لادن طباطبایی، فاطمه طاهری، فریبا متخصص، فریده سپاهمنصور و اصغر سمسارزاده بهره میبرد که البته عدهای از آنها دیگر در میان ما نیستند.
جلال (مجید جعفری): جلال یک جوان مذهبی و انقلابی بود که قربانی توطئه خانعمو و دوست ساواکیاش شده و سالها از خانواده و دختر محبوبش جدا افتاده بود. او آنقدر مریم را دوست داشت که پس از مجروحیت و معلولیتش، خبری از خود به او نداده بود تا مانع زندگی و ازدواج مجدد احتمالیاش نشود. جلال در بازگشت، نهتنها مسببان مصائبش را بخشید و انتقام نگرفت که حتی تا جایی که از دستش ساخته بود درصدد پردهپوشی و حفظ آبروی آنها برآمد.
مریم (اکرم محمدی): مظهر یک دختر لجباز، اما عاشقپیشه. دختری که عمر و جوانیاش را بر سر یک عشق بدون تاریخ انقضا گذاشت و در نهایت به محبوب رسید، با خوندل خوردنهای بسیار البته. او طی سالهای بیخبری از جلال علاوه بر تحمل درد هجران محبوب، باید در چند جبهه دیگر هم میجنگید؛ نگاه سنگین جامعه را برمیتافت، با پدری که به شدت بر ازدواج دوباره او اصرار داشت دست و پنجه نرم میکرد و دفع شر پسرعمویی را میکرد که در میانسالی یاد عشق ناکام جوانیاش افتاده و دوباره خیال دخترعمو را در سر میپروراند.
آقابزرگ (محمود عزیزی): یک پیرمرد معقول و محترم که در میان عشق به فرزندخواندهای که او را همچون فرزند عزیز میداشت و بــرادرزادهای که جوانیاش را بر باد رفته میدید سرگردان بود و حیران. آقابزرگ نوعی آرامش ذاتی هم داشت که آن را به دیگر اعضای خانواده منتقل میکرد. در عین حال، سینهای داشت مالامال از رازهای زیادی که اسرار مگو بود.
خانجان (مهین شهابی): نماد یک زن خانهدار سنتی بود که سعی میکرد ضمن حفظ حرمت همسر و شئون سنتی، حرفهایش را در لفافه بگوید و تاثیراتش را بگذارد. خانجان یک زن دلسوز بود که بهانههای زیادی در زندگیاش برای دلسوزی وجود داشت. با اینحال، اولویت اصلی و اساسی او در زندگی شوهرش بود؛ آقابزرگ.
خانعمو (عنایت بخشی): به وصلهای ناجور میماند در میان اعضای یک خانواده سنتی و غالبا مذهبی. خانعمو کینهای شتری داشت از جلال، همیشه و در همه سالها، بهخصوص زمانی که دل در گرو محبت دخترش گذاشته بود. او برای خنک شدن آتش کینهای که از جلال بر دل داشت، از هیچ نوع پلشتی و نامرادی دریغ نکرده و هر آنچه از دستش برآمده، کرده بود.
چه غریبانه رفتی فریبرزخان!
باید به فهرست بازیگرانی که روزگاری در سریال «نیمه پنهان ماه» هنرنمایی کردند و حالا دیگر در میان ما نیستند، فریبرز سمندرپور را هم افزود. بله، سمندرپور شش سال است به رحمت خدا رفته، آن هم در یک بیخبری و سکوت عجیب و غریب، و آزاردهنده حتی. بنابر توصیه و وصیت خودش، مرگش و حتی مزارش را از همه پنهان داشتهاند؛ از همه، حتی دوستان و همکاران نزدیکش. فقط خانواده او میدانند دقیقا چه زمانی فوت شده و سنگ قبرش کجاست. حکایت غریبی دارد زندگی و حتی مرگ این هنرپیشه فقید محجوب؛ بازیگری که در ایام پرکاری و دیدهشدنش هم ساکت بود و بیهیاهو. بستن پروندهای درباره سریال نیمه پنهان ماه، بدون گفتوگو با سمندرپور، به کنشی ابتر و ناقص میماند. پیدا کردن او اما کاری بس دشوار و حتی محال است. هیچکس از این بازیگر قدیمی خبری نداشت. بسیاری نامش را هم فراموش کرده و برای به خاطر آوردن او عکسلازم شده بودند. تلفن همراهش را برادر کوچکش جواب داد و هیچ نگفت و به تعبیر عامیانه پیچاند. تماسهای بعدی هم مثمرثمر نبود. حتی این شائبه پیش آمد که مبادا سمندرپور باشد و خود را به جای برادر جا میزند که بپیچاند، اما بعد کاشف به عمل آمد که این هنرپیشه واقعا دیگر در میان ما نیست؛ او شش سال است که رفته؛ در یک بیخبری محض و البته خودخواسته. سمندرپور ایفاگر شخصیت شریف در سریال نیمه پنهان ماه بود. پسر آقابزرگ که با وجود تاهل و پا گذاشتن در وادی میانسالی همچنان چشم و نظر به دخترعمویش داشت. او یک عاشق ناکام بود. سریال هر چقدر جلو رفت و گرههای داستانش باز شد، مچ شریف را باز کرد که با همدستی خانعمو چه که نکردهاند با جلال و البته مریم، محبوب ابدیاش.
میخواست مرگش پر از ابهام و شگفتی باشد
هوشنگ توکلی
کارگردان و بازیگر
فریبرز سمندرپور از نادر بازیگران بامهارت و صاحب سبک بود که متاسفانه پس از انقلاب از تواناییها و قابلیتهایش خیلی کم استفاده شد. برای اولین بار من از او برای سریال «تهران 53» دعوت کردم که نقش مقابل مرحوم خسرو شکیبایی را داشت. سمندرپور ایده جالبی داشت و هر گاه درباره مرگ صحبت میکرد، آن را یک پدیده یا حادثه نمایشی میدانست. میگفت چقدر خوب است که انسان وقتی میمیرد برای همه ابهام و شگفتی به وجود بیاورد، به خصوص برای کسانی که او را میشناسند. خودش هم در عمل این ایده را اجرایی کرد و در وصیتش خواسته بود هیچکس به هیچ عنوان از مرگ او با خبر نشود. خانوادهاش هم طبق وصیتنامهاش در یک سکوت خبری به خاکش سپردند. یکی دو سالی طول کشید تا دوستانی که سراغ سمندرپور را میگرفتند از واقعه فوت او باخبر شوند. خود من پس از یک سال ماجرا را متوجه شدم. با او تماس گرفتم تا دعوت به کارش کنم که پدرش جواب داد و قضیه را گفت. علت کمکاری او در سالهای آخر عمرش در درجه اول به کارهای پیشنهادی با سطح انتظاراتش باز میگشت و در درجه دوم، به روحیه انزواطلبانه او. او نه شغل دومی داشت و نه حقوق و مزایایی از جایی دریافت میکرد.
سمندرپور در اوایل انقلاب به یک گرفتاری مبتلا بود که به دلیل ویژگیهای شخصیتیاش توانست از بند آن برهد. در عین حال ناراحتی کبدی هم داشت. به علت رفاقت قدیمی که با سمندرپور داشتم گاه سراغی از او میگرفتم. آخرین بار که با او صحبت کردم، حول و حوش سال 85 بود. او هنرمندی باهویت بود و پر از غرور مثبت. هیچوقت در مقابل کسی سر خم نکرد. در زمان فعالیتش هم همیشه یک نگاه اعتراضی به رفتار دیگران داشت. یک هویت مستقل و سازنده رو به جلو داشت. بیشتر مریضیاش تاب و توان او را گرفت و تسلیم مرگش کرد.
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
برای بررسی کتاب «خلبان صدیق» با محمد قبادی (نویسنده) و خلبان قادری (راوی) همکلام شدیم