سال 90 به عنوان قاضی در شعبه 103 حوزه قضایی شهر قدس در غرب استان تهران مشغول فعالیت بودم. بعدازظهر شانزدهم بهمن همان سال زنگ گوشی تلفن همراهم به صدا درآمد. آن طرف خط یکی از کارآگاهان جنایی بود که خبر داد مردی با پلیس تماس گرفته و اعلام کرده زمانی که به خانه اش آمده با جسد همسر جوانش روبه‌رو شده و نمی‌داند به چه علت او فوت کرده است.
کد خبر: ۸۴۵۲۹۸

از کارآگاهان جنایی خواستم محل حادثه را خوب بازرسی کنند تا خودم را به صحنه برسانم. سوار خودروی کشیک ویژه قتل شدم و به خانه مورد نظر که در خیابان امارت این شهر بود، رفتم. زمانی که به خانه مورد نظررسیدم، مردم مقابل در خانه جمع شده بودند و ماموران هم با نصب نوارهای زرد رنگ وارد محدوده جرم نشوید، اجازه ورود افراد را به سمت خانه نمی‌دادند. ماموران مرا به سمت خانه مورد نظر هدایت کردند و وارد آنجا شدم. از ماموران در رابطه با نحوه حادثه سوال کردم که آنها گفتند از شوهر مقتول تحقیق کرده‌اند که او در اظهاراتش گفته زمانی که به خانه بازگشته متوجه شده شیر گاز باز بوده و جسد همسرش در اتاق‌نشیمن افتاده است و با توجه به این‌که خانه به هم ریخته نبود، گمان می‌کند که همسرش براثر گاز گرفتگی فوت کرده باشد. در ادامه گفت‌وگوهایم با ماموران متوجه شدم به نظر می‌رسد مرگ این زن جوان مشکوک باشد. از مرد صاحبخانه سوالاتی کردم که او همان حرف‌هایی را که به ماموران زده بود برایم بازگو کرد. بعد از آن خودم صحنه حادثه را بررسی کردم. لکه‌های خون روی دیوار پاشیده شده بود. چند مرتبه صحنه حادثه را در ذهنم مرور کردم و متوجه شدم اگر این زن براثر گازگرفتگی دچار مسمومیت شده باشد، هر طور شده سعی می‌کرده خود را نجات دهد و حداقل جسد او باید به سمت در ورودی خانه می‌افتاد نه در اتاق‌نشیمن و باید زخمی روی سر و صورت او نبود و باید در یا پنجره‌ای را باز می‌کرد اما این‌گونه نبود. دوم این‌که اگر فرض را بر این می‌گذاشتیم که او هنگام بلند شدن برای نجات جان خود سرش با سینک ظرفشویی برخورد کرده، باید جسد در آشپزخانه می‌افتاد. سوم این‌که لکه‌های خون پاشیده شده از بدن زن جوان روی دیوار حکایت از آن داشت که این آثار براثر ضربه‌های محکمی که به وی وارد شده به وجود آمده نه براثر یک حادثه. چند بار این موضوع از ذهنم گذشت تا این‌که دیگر اطمینان یافتم مرگ او طبیعی نبوده و ماجرا یک جنایت است. بنابراین دستور انتقال جسد به پزشکی قانونی برای بررسی علت اصلی مرگ او را صادر کردم. سپس ازکارآگاهان جنایی خواستم از شوهر و خانواده زن جوان دوباره تحقیق کنند. در جریان این تحقیقات آنها همچنان اعتقاد داشتند زن جوان براثر مسمومیت با گاز مرده است و اجازه کالبد شکافی در پزشکی قانونی برای مشخص شدن علت مرگ او را نمی‌دادند.

این در حالی بود که چند ساعت بعد خانواده او به ما اعلام کردند طلاهای مقتول نیز سرقت شده است. تحقیقات از خانواده وی نشان می‌داد آنها نمی‌توانند در این جنایت نقش داشته باشند. در مرحله بعدی از ماموران جنایی خواستم تحقیقات در رابطه با همسایه‌ها را شروع کنند که تحقیقات نشان می‌داد کسی از ماجرای قتل خبر نداشته و اعلام کردند که زن جوان با کسی اختلاف نداشته و باورشان نمی‌شود که به قتل رسیده است. زمانی که برگه‌های اظهارات همسایه‌ها را خواندم متوجه شدم اظهارات یک زن جوان و پسر نوجوانش که با مقتول ارتباط صمیمی داشتند و به خانه او در رفت و آمد بودند با هم مطابقت نداشته و هر کدام اظهارات ضد و نقیضی را بیان کرده بودند. همین موضوع باعث شد که به این مادر و پسر مشکوک شوم. از کارآگاهان جنایی خواستم تا درباره این خانواده بویژه پسر نوجوان بیشتر تحقیق کنند. با توجه به این که او به مدرسه می‌رفت ماموران به تحقیق از مسئولان مدرسه‌ای که او در آنجا درس می‌خواند، پرداختند که مشخص شد پسر نوجوان روز حادثه دو ساعتی را سر کلاسش بوده اما بعد از آن همکلاسی‌هایش او را دیده‌اند که مدرسه را ترک کرده است. بعد از آن فقط در ساعات پایانی کلاس وارد مدرسه شده و با به صدا در آمدن زنگ آخر کلاس مدرسه را ترک کرده و نمی‌دانند این پسر نوجوان در آن چند ساعت کجا بوده است. همین غیبت مرموز پسر نوجوان مرا بیشتر به او مشکوک کرد. بنابراین از کارآگاهان جنایی خواستم این پسر را برای تحقیقات بیشتر به اداره پلیس احضار کنند.

روز بعد با حضور پسر نوجوان به تحقیق دوباره از او پرداختم و خواستم علت مدرسه نرفتنش را در روزی که زن همسایه به قتل رسیده است، برایم بازگو کند. پسر نوجوان هربار که با من حرف می‌زد حرف‌هایش را تغییر می‌داد و دروغ‌های جدیدی می‌گفت که همین موضوع باعث شد دیگر اطمینان پیدا کنم او راز این جنایت را می‌داند. او ساعاتی بعد در حالی که بشدت گریه می‌کرد و وحشت‌زده بود فریاد زد می‌خواهم واقعیت را بگویم. من و مادرم با همدستی یکدیگر زن همسایه را به‌خاطر سرقت طلاهایش کشتیم و صحنه‌سازی کردیم که نشان دهیم او براثر مسمومیت با گاز فوت کرده است و جنایتی در کار نیست.

در حال تحقیق از این پسر نوجوان بودیم که مادر مقتول با حضور در پلیس آگاهی اعلام کرد خوابی دیده و گمان می‌کند زن همسایه‌شان در قتل دخترش نقش داشته باشد. چون که دختر کشته شده‌اش در خواب به وی گفته این زن که در مراسم خاکسپاری‌اش آمده و بشدت گریه می‌کند قاتل است. او را از خانه‌ام دور کنید. زن دلشوره‌ای عجیبی داشت. با او حرف زدم و گفتم احتمالا خوابی که دیده صحت دارد و باید چند ساعتی منتظر بماند تا تحقیقات پلیس پایان یابد و بعد در رابطه با قاتلان و انگیزه‌شان از این جنایت با او حرف می‌زنم.

زن آرام و قرار نداشت و پس از گفت‌وگو با من به خانه‌اش بازگشت. با گفته‌های این زن، تحقیقاتمان از متهم نوجوان ادامه پیدا کرد تا این که او در ادامه اعترافات خود گفت: روز حادثه چند ساعتی از مدرسه خارج شدم و به خانه آمدم. بعد همراه مادرم به خانه زن همسایه رفتیم. فرزندانش مدرسه بودند و او تنها بود. مدت زمان کوتاهی از حضورمان در خانه زن همسایه نگذشته بود که با اشاره مادرم میز تلفن را برداشتم و محکم به سر او زدم که سرش زخمی شد. بعد روسری را دور گردن او انداختیم و دو نفری خفه‌اش کردیم. این در حالی بود که گزارش پزشکی قانونی نیز نشان می‌داد که علت مرگ این زن براثر خفگی است. با ثبت اظهارات پسر نوجوان، مادرش هم با دستور قضایی بازداشت شد و در مواجهه حضوری با پسرش همدستی در این جنایت را اعتراف کرد. زن متهم اعتراف کرده بود که چون برادر شوهرش بدهکاری
چهار میلیون و 500 هزار تومانی به فردی داشته برای کمک به وی این جنایت را رقم زده است. این دو نفر صحنه جنایت را بازسازی کردند و زن متهم به زندان و پسرش چون نوجوان بود به کانون اصلاح و تربیت منتقل و به این ترتیب پرونده این جنایت هم رازگشایی شد.

محمدرضا ولیعهدی - معاون قضایی دادگستری شهرستان قدس

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها