نگاهی به مجموعه‌های تلویزیونی در فصلی که گذشت

مجموعه‌های گرم در فصل گرم

شبکه‌های تلویزیونی در سه ماهه تابستان دست به تولید آثار متنوعی بخصوص در زمینه مجموعه‌های تلویزیونی زدند که تقارن آن با ماه مبارک رمضان نیز در این امر تاثیر بسزایی داشته است.
کد خبر: ۸۳۷۴۸۵
مجموعه‌های گرم در فصل گرم

مجموعه‌های روی آنتن رفته در این ایام که با استقبال گرم مخاطبان خود نیز روبه‌رو شدند به لحاظ کارگردانی می‌توان یکی از نقاط قوت این آثار به حساب آورد.

سیروس مقدم و پایتخت 4

این کارگردان پرکار که در فصل بهار مجموعه میکائیل را روی آنتن داشت، در ماه رمضان بار دیگر با پایتخت مهمان خانه‌های مردم ایران شد.

مجموعه‌ای که بدون شک یکی از پربیننده‌ترین سریال‌های سه دهه گذشته تلویزیون است و نامش به یک برند محبوب تبدیل شده است.

یکی از مهم‌ترین ارکان سری پایتخت که احتمالا در آینده هم شاهد قسمت‌های بعدی آن خواهیم بود، شخص سیروس مقدم است که به بهترین شکل ممکن کار را مدیریت کرده و بخوبی روی نقاط قوت آن مانور می‌دهد.

مقدم در ساختار فنی پایتخت از نماهای متحرک بهره مناسبی گرفته و تمام پلان‌هایش را به همین شکل تصویربرداری کرده است.

تنها با این تفاوت که در سری چهارم از نماهایی با زوایای اغراق‌آمیز کمتر سود جسته و شکل بصری شسته رفته‌تری را بر کلیت آن حاکم کرده است.

در این میان پلان‌های هوایی هم جایگاه خود را در کار پیدا کرده و علاوه‌بر جذابیت بصری در بافت داستان هم جا افتاده است.

مقدم در عین حال توجه خاصی هم به بازی بازیگرانش نشان داده و هماهنگی خوبی میان آنها برقرار کرده است.

برای نمونه می‌توان از بازی خوب هومن حاجی‌عبداللهی در نقش رحمت یاد کرد که در قسمت چهارم نقش پررنگ‌تری پیدا کرده و با راهنمایی‌های کارگردان خیلی زود به هماهنگی با بقیه دست پیدا کرده است.

همین‌طور نابازیگری که نقش مادر ارسطو را به‌عهده گرفته و بازی روان و باورپذیری را جلوی دوربین ارائه کرده است.

سیروس مقدم در کنار همه اینها به‌واسطه سال‌ها تجربه‌اش در تلویزیون بخوبی رگ خواب مخاطب را شناخته و آنی را می‌سازد که دوستش دارند بی‌آن‌که در این زمینه افراط به خرج دهد.

برزو نیک‌نژاد و دردسرهای عظیم2

نیک‌نژاد یکی دیگر از فیلمنامه‌نویسان پرکار و موفق تلویزیون است که در سال‌های اخیر به کارگردانی روی آورده و با دردسرهای عظیم جای پای خود را در این عرصه محکم کرد.

او در سری نخست به نکته مهمی توجه کرد که برخی از کارگردان‌ها با توجه به قاب کوچک تلویزیون از آن غافل می‌شوند و آن هم چیزی جز رعایت ریتم چه در فیلمنامه و چه در ساختار فنی کار نیست.

بخش مهمی از شوخی‌های نوشته شده به‌واسطه همین زمانبندی درست و استاندارد خوب از کار درآمده و مورد توجه مخاطبان قرار گرفتند.

وی در عین حال در دکوپاژ خود از گرفتن پلان‌های طولانی مگر جز مواردی معدود به ضرورت داستان خودداری کرده و با خرد کردن پلان‌ها ریتم مناسبی به کارش بخشیده است.

با این همه نیک‌نژاد در سری دوم کمی از این استانداردهای تلویزیونی فاصله گرفته و قصه نه‌چندان پیچیده‌اش را بی‌دلیل طولانی کرده است.

بخصوص در قسمت‌های میانی که عملا قصه از ریتم افتاده و شوخی‌ها کارکرد لازمه را پیدا نمی‌کنند.

این کارگردان با استعداد از آن دسته کارگردان‌هایی است که در بازی گرفتن و انتخاب بازیگرانش موفق عمل می‌کند و دردسرهای عظیم 1 و 2 شاهدی بر این مدعاست.

بخصوص مهدی هاشمی و جواد عزتی که در نقش‌هایشان بخوبی جا افتاده و نقشی کلیدی در محبوبیت آن نزد مخاطبان داشته‌اند.

مازیار میری و گاهی به پشت سر نگاه کن

این کارگردان جوان که پیش از این تنها یک مجموعه تلویزیونی با عنوان گاوصندوق ساخته، در دومین کار تلویزیونی‌اش با توجه به زمان نسبتا زیادی که از تولید تا پخش داشته موفق عمل کرده است.

در قسمت‌های اولیه ریتمی تند و پر شتاب بر کار حاکم بوده که بخوبی مخاطب را تحت تاثیر قرار داده و کنجکاوانه به دنبال خویش می‌کشاند.

اما در قسمت‌های میانی معضل همیشگی سریال‌های ایرانی خود را نشان داده و افت ریتم به شکل محسوسی به چشم می‌آید.

در دو قسمت پایانی دوباره ریتم اوج گرفته تا جایی که سرعت حوادث مخاطب را گیج و سردرگم می‌سازد! این عدم یکدستی ریتم به گاهی به پشت سر نگاه کن با همه قوت‌هایش لطمه وارد کرده و آن را پشت سر دیگر مجموعه‌های ماه رمضان به لحاظ تعداد مخاطب قرار داده است.

این مجموعه به لحاظ فرم بصری هم ساختار شکیل و چشمنوازی دارد و بخش مهمی از آن به پرهیز از پلان‌های متحرک با بهره‌گیری از دوربین روی دست برمی‌گردد که فرم کار را به آثار سینمایی نزدیک کرده است.

میری در انتخاب بازیگرانش هم یکدست عمل نکرده و بعضا بازیگرانی را برگزیده که پیش از این نقش‌های مشابهی را ایفا کرده بوده‌اند.

برای نمونه می‌توان از امین تارخ در نقش جلال تابش یاد کرد که شباهت عجیبی به نقش‌اش در سریال جراحت به کارگردانی محمد‌مهدی عسگرپور دارد که حتی گریم هم این شباهت‌ها را پررنگ‌تر کرده است! همین‌طور سعید چنگیزیان که برای ایفای نقش چند وجهی پویا انتخاب مناسبی نبوده و به باور مخاطبان خود نمی‌نشیند.

اما محمد متوسلانی انتخاب فوق‌العاده‌ای برای ایفای نقش محتشم بوده که به یک شخصیت بشدت خاکستری عمق بخشیده و عینیت داده است.

محمدحسین لطیفی و تنهایی لیلا

یکی از مستعدترین کارگردان‌های تلویزیونی که بخوبی زوایای قاب کوچک را شناخته و به ضعف‌ها و قوت‌هایش آگاهی دارد، محمدحسین لطیفی است که از همان مجموعه‌های اولیه‌اش‌ همچون: کت جادویی این امر را به اثبات رسانده است.

او در عین حال به مانند فن‌سالارهای سینما در گونه‌های مختلف کار کرده و خود را به یک قالب محدود نکرده است.

تنهایی لیلا تجربه تازه‌ای در تاریخ سریال‌سازی تلویزیون کشورمان است که در آن از روش روایت غیر خطی به شکلی پررنگ بهره گرفته شده است.

لطیفی با شجاعت این ریسک را پذیرفته و در تمامی قسمت‌های این مجموعه از آن بهره گرفته است.

اما افراط در این امر گاه به پیکره کار لطمه وارد کرده و مخاطب را در این رفت و برگشت‌های زمانی سردرگم می‌کند که البته بخشی از آن هم به تدوین کار بازمی‌گردد.

برای مثال می‌توان از صحنه‌ای یاد کرد که سرگرد افخمی در حالی که کتایون در خانه لیلا پنهان شده، جلوی خانه لیلا آمده و با او صحبت می‌کند که در دو قسمت بعد شاهد همین صحنه منتها این بار از زاویه دید لیلا هستیم.

در عین حال در این مجموعه با مشکل عدم یکدستی ریتم مواجه هستیم که فراز و فرودهای فراوانی را به قصه وارد کرده است.

لطیفی برای پایان‌بندی تنهایی لیلا هم به شیوه‌ای قدیمی و کلیشه‌ای متوسل شده و یک پایان خوش همه‌جانبه را تدارک دیده که برای مخاطب امروزی جذابیت‌های سابق را ندارد.

او در انتخاب بازیگران هم یکسره به سراغ کلیشه‌ها رفته و بازیگرانی را برای نقش‌ها برگزیده که مخاطب از آنها سابقه ذهنی دارد. برای نمونه می‌توان از اکبر زنجانپور در معتمد محل و بهروز شعیبی در نقش محمد یاد کرد که این آخری شباهت تام و تمامی به سید رضای فیلم سینمایی طلا و مس ساخته همایون اسعدیان دارد.

در این بین تنها انتخاب مینا ساداتی برای ایفای نقش لیلا کاملا هوشمندانه و درست بوده که با توجه به ناشناخته بودن چهره‌اش برای مخاطبان تلویزیونی به برگ برنده این مجموعه نزد آنها تبدیل شده است.

فریدون جیرانی و تعبیر وارونه یک رویا

جیرانی که پیش از این تنها یک مجموعه را در کارنامه داشته، بیشتر یک فیلمساز در مدیوم سینما به حساب می‌آید که این امر در ساختار آثار تلویزیونی‌اش هم کاملا به چشم می‌آید.

تعبیر وارونه یک رویا نیز از این حیث مستثنا نبوده و این امر بخصوص پنج قسمت نخست‌اش که با شتابزدگی تصویربرداری و تدوین نشده کاملا به چشم می‌آید.

برای مثال می‌توان از سکانس ترور محسن روانبخش یاد کرد که به لحاظ اجرایی خوب از کار درآمده و از استانداردهای تلویزیونی
برخوردار است.

بخش‌های اولیه کار که در ایروان می‌گذرد نیز یکی دیگر از بخش‌های موفق سریال است که وجه کارگردانی آن بر دیگر وجوهش چربش دارد.

جیرانی با توجه به قواعد‌گونه جاسوسی از فضای سرد و یخ‌زده این شهر بهترین استفاده را کرده و به مخاطبان خود کدهای آشنایی را در این رابطه داده و آنها را به نمونه‌های درخشان پیشین ارجاع می‌دهد.

جیرانی در نمایش کنش‌ها و رفتار بیرونی و درونی ماموران امنیتی نیز موفق نشان داده و آن را از سایر نمونه‌های مشابه متمایز ساخته است که نمونه شاخص آن را در دو شخصیت ناصر و مصطفی و رابطه این دو شاهد بوده‌ایم.

جیرانی که در فیلم‌هایش با بازیگران متعددی از نسل‌های مختلف کار کرده، تسلط خوبی را روی این جنبه از کارش دارد که تعبیر وارونه یک رویا نیز از آن مستثنا نبوده است.

انتخاب امیر جعفری برای ایفای نقش ناصر ریسک بزرگی بوده که جیرانی مرتکب شده و نتیجه فوق‌العاده‌ای هم از آن گرفته است.

همین‌طور حضور کمرنگ، اما تاثیرگذار داریوش ارجمند در نقش مصطفی که بیش از هر چیز نشان از دید عالی جیرانی در انتخاب بازیگران
آثارش دارد.

فرهاد قائمیان هم در نقش روانبخش، یک بدمن را فوق‌العاده بازی کرده و آن را به یکی از نقاط قوت این مجموعه تبدیل کرده است.

اما ضعف‌هایی هم در این مجموعه از منظر کارگردانی به چشم می‌خورد که پایان‌بندی نه‌چندان مناسب کار در راس آن قرار دارد.

همین‌طور استفاده بی‌رویه جیرانی از باران در قسمت‌های زیادی از کار که با توجه به جغرافیای تهران به‌هیچ‌وجه باورپذیر نیست و تنها ریشه در علاقه کارگردان به بارش باران در آثارش دارد.

محمد جلیلوند - قاب کوچک

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها