پاسخ‌های هاتف علیمردانی به تمام حاشیه‌های «مردن به وقت شهریور»

تبلیغات خارجی در شأن فیلم من نیست

قهرمان‌های واقعی، نیاز مجموعه‌های تلویزیونی

سردسته راهزن‌ها بود، نه از دزدی ابایی داشت و نه از کشتن آدم‌ها؛ اما دیرزمانی نمی‌گذرد که به عنوان یک مبارز به نهضت جنگل می‌پیوندد. بیش از یک دهه از نمایش سریال «روزی روزگاری» و تبدیل مرادبیک به یک قهرمان می‌گذرد اما هنوز هم بسادگی نمی‌توان برای او همتایی پیدا کرد که هم مورد توجه مخاطبان باشد و هم منتقدان.
کد خبر: ۸۲۷۴۹۸
قهرمان‌های واقعی، نیاز مجموعه‌های تلویزیونی

این روزها قهرمان‌های باورپذیر و شخصیت‌های موثر در آثار نمایشی به ستاره‌های سهیل بدل شده‌اند و در زمانه بروز درام‌های مبتنی بر موقعیت بی‌فروغ‌تر از گذشته به نمایش درمی‌آیند و مانایی و قدرت نفوذشان روز به روز کمتر می‌شود.

در حالی که اهمیت قصه‌گویی و داستان‌پردازی هنوز بر مبنای تقابل قهرمان و ضدقهرمان قوت می‌گیرد، تعداد شخصیت‌های موثر بسیار محدود شده و تقریبا بندرت مخاطبان درگیر پیچیدگی‌ها و جذابیت‌های شخصیتی قهرمان‌ها می‌شوند. آیا نویسندگان ما به اندازه کافی توانمند و خلاق نیستند؟ شتاب‌زدگی مجال طراحی و تراشیدن پیکره قهرمان‌های موثر را از آنها گرفته؟ دست نویسندگان بسته و ذهنشان محدود شده است؟ یا شاید این بازیگران هستند که در اجرای یک قهرمان باورپذیر آن طور که روی کاغذ نوشته شده، ناموفق هستند؟ کارگردان و دیگر عوامل چقدر در بی‌ستاره بودن آسمان قصه‌های تلویزیونی سهم دارند؟

سفید بی‌لک

آدم‌های خوب در سریال‌های تلویزیونی کم نداریم اما چند نفرشان مثل حاج یونس میوه ممنوعه، هفتاد سال عبادت را یکشبه به باد می‌دهند یا چند تا از آنها ابهت پدرسالارانه را مانند اسدالله‌خان به پای تغییرات زمانه قربانی می‌کنند؟ محمد منصوری «در پناه تو»، سید خلیل «صاحبدلان» و حتی میزرا کوچک خانی که افخمی در «کوچک جنگلی» به تصویر کشیده، آدم‌های مطلقا خوب نیستند.

این شخصیت‌ها اتفاقی پدید نیامده‌اند؛ ریزه‌کاری‌های درونی هر کدام حاصل شناخت مردم است و تجربه‌های زیستی نویسنده. در طراحی و معرفی آنها ذوق و خلاقیت به کار رفته و نشان می‌دهد نویسنده در خلق آنها دل به کار داده است. در مقابل آنها خیل شخصیت‌هایی را سراغ داریم که مانند کاغذ سفید بی‌خط و نقطه هستند.

دکتر محمدسعید ذکایی، جامعه‌شناس، این شخصیت‌ها را غیرزمینی و چالش بزرگ فیلمنامه‌نویسی می‌داند و به جام‌جم می‌گوید: شخصیت‌ها باید بتوانند انعکاسی از واقعیت باشند. نگاه آرمانی و ایده‌آل‌گرایانه یا ساده‌سازی‌ آنها باعث ایجاد فاصله با مخاطب می‌شود. برای برخی شخصیت‌ها هویتی تعریف می‌شود که مخاطب تصوری از آن در دنیای بیرون ندارد؛ یا چنان آنها را منزه، بی‌نقص و پرهیزگار جلوه می‌دهند که باور کردنشان دشوار است یا چنان بد و پلید که پذیرفتنشان ساده نیست.

براساس توضیحات این کارشناس علوم اجتماعی، تکثر و تنوعی که در زندگی‌ روزمره شاهد هستیم در آثار تلویزیونی کمتر دیده می‌شود. وی در این باره توضیح می‌دهد: علاوه بر شخصیت‌ها، در طراحی مضامین هم باید واقع‌گرایانه عمل شود. بسیاری از شخصیت‌ها در سریال‌های تلویزیونی صرفا از هویت شخصی خود هویت می‌گیرند و آنها تعیین می‌کنند قصه چه مسیری در پیش بگیرد. متاسفانه در این آثار سهم اندکی برای جامعه، نهادهای اجتماعی و مواردی از این دست، در نظر گرفته می‌شود.

وی انتقال صریح پیام‌ها را از دیگر چالش‌های برخی سریال‌های تلویزیونی می‌داند و آن را تابعی از شخصیت‌های تک‌بعدی برمی‌شمارد. وی در این باره تصریح می‌کند: واقع‌بینی و به رسمیت شناختن سلیقه‌های مختلف هم عرض هستند. گاهی انگار نویسندگان سلیقه مخاطبان را همگن تصور می‌کنند یا سعی در همگن سازی دارند در حالی که جامعه ما چه خوب چه بد از تنوع بسیار برخوردار است که استفاده از سبک‌ها و سلیقه‌های متعدد را میسر می‌کند. خوش‌خیالانه است که انتظار داشته باشیم الگو یا مدلی از زیست را بتوان با طیفی از برنامه‌ها آموزش داد یا به آرمان تبدیل کرد.

نیاز به قهرمان باورپذیر

قصه‌ها نیاز به قهرمان دارند. قهرمان‌های خوب و دوست‌داشتنی اما آنچنان که کارشناسان و منتقدان می‌گویند، تاثیرگذاری این شخصیت‌ها زمانی رخ می‌دهد که واقعی و باورپذیر باشند.

از نگاه علیرضا طالب‌زاده، نویسنده سریال‌هایی چون درپناه تو، رقص پرواز، صاحبدلان و دوران سرکشی، داستان‌هایی مبتنی بر شخصیت موفق‌تر و شخصیت‌هایی که دقیق و باورپذیر طراحی می‌شوند، ماندگارتر هستند. این نویسنده توضیح می‌دهد: شخصیت‌هایی که دقیق پرداخت می‌شوند، مانند آدم‌های خاص در ذهن می‌مانند. ممکن است نویسنده‌ها در دوران مختلف ماجراهای بدیع خلق کنند اما ماجرا روی ماجرا خلق می‌شود و به دورانی مثل امروز می‌رسیم که تازگی‌ ماجرایی از بین می‌رود و آنچه می‌ماند شخصیت‌ است.

طالب‌زاده:

شخصیت‌های نمایشی زمانی به یادماندنی می‌شوند که از تعادل برخوردار باشند و ما شاهد تضادهای درونی در آنها باشیم؛ تضادهایی که نیکی و بدی را دروجودشان به تعادل نزدیک می‌کند

شاید آفریدن آدم خوب‌ها دشوار است شخصیت‌هایی که ارزش قهرمان شدن را داشته باشند اما در عین حال تک بعدی و یک وجهی نباشند، اما از نظر دکتر ذکایی در دنیای واقعی افراد موثر و مقبول کم نیست. او می‌گوید: بین معلمان، بازاریان رانندگان و اعضای هر صنف و گروه دیگری آدم‌های خوب بسیار داریم. آدم‌های خوب زمینی. آدم‌هایی که خیلی خوب هستند اما بی‌نقص نیستند. طراحی یک شخصیت آرمانی و بی‌نقص باعث می‌شود نویسنده در دام شعارزدگی بیفتد و در عوض حفظ فاصله از چنین شخصیت‌هایی کمک می‌کند پیام‌ها غیرمستقیم و به صورت ضمنی منتقل شوند.

این جامعه شناس انتقال صریح پیام را مساله‌ساز می‌داند و نویسندگان را از نمایش خیلی واضح و صریح جزا و پاداش شخصیت‌ها در روند داستان منع می‌کند. از نگاه او نمایش تغییر و تحول شخصیت‌ها به مشاوره با آدم‌های خبره نیاز دارد و نویسنده باید از دانش و تجربه افرادی که نبض جامعه را در دست دارند، بهره بگیرد. وی تاکید می‌کند: نویسنده باید مردم را بشناسد، ببیند، حس کند، درک کند و از تجربه‌ و دانش متخصصان هم بهره بگیرد تا هم شخصیت‌های موثر و ماندگار خلق کند و هم مخاطب پیامش را بپذیرد. در دنیای امروز که به سوپرمارکتی از محصولات فرهنگی بدل شده، دسترسی افراد به تولیدات بصری بسیار ساده است و رسانه‌های دیجیتال و تلویزیون‌های ماهواره‌ای رقیب جدی تلویزیون ما هستند، محصولی که از رسانه ملی ارائه می‌شود باید جذابیت و تاثیرگذاری زیادی داشته باشد.

شخصیت‌‌های بی‌دفاع

با توجه به نکات مطرح شده، این سوال مطرح می‌شود که آیا طراحی شخصیت‌ها بر مبنای حقایق جامعه آنچنان دشوار است که خلق آنها فقط گاهی از برخی نویسندگان سر بزند؟ آیا پدید آورندگان شخصیت‌های تک‌بعدی تجربه کافی ندارند، در خلا و دور از جامعه می‌نویسند یا دانش و مطالعه کافی برای نگارش شخصیت‌های متنوع را ندارند؟ شاید چشمه ذوق و خلاقیت آنها چندان جوشنده نیست یا دستمزد اندک این چشمه را خشکانده؟ شاید بودجه محدود برای تحقیق، باعث می‌شود جای آدم‌های واقعی با ظرافت‌های لازم در سریال‌های تلویزیونی تقریبا خالی باشد؟ شتاب‌زدگی بخصوص در سال‌های اخیر از دیگر سوالاتی است که در این زمینه مطرح می‌شود.

ذکایی:

نویسنده باید مردم را بشناسد، ببیند، حس کند، درک کند و از تجربه‌ و دانش متخصصان هم بهره بگیرد تا هم شخصیت‌های موثر و ماندگار خلق کند و هم مخاطب، پیامش را بپذیرد

وجود نویسندگانی که دست‌کم یکی دو اثر خوب یا حتی یکی دو شخصیت قابل توجه در کارنامه حرفه‌ای خود دارند مثال ناقضی است برای ناتوانی یا کم‌توانی نویسندگان در خلق شخصیت‌های موثر. همچنین آنچه نویسندگان در گفت‌وگوها و دل‌نوشته‌ها مطرح می‌کنند، حاکی است که اهل خواندن کتاب و تماشای فیلم‌ها و سریال‌های خوب هستند اما دستمزد اندک، نبود بودجه برای تحقیق و شتابزدگی از مواردی است که در گلایه‌های آنها شنیده می‌شود. با این همه در شرایط یکسان فیلمنامه‌هایی با درجات کیفیت متفاوت خلق شده و این یعنی موانع ذکر شده همیشه هم بازدارنده نیست.

دکتر ذکایی نویسندگان را به دفاع از شخصیت‌هایشان دعوت می‌کند. از نگاه او نویسنده‌ای که باعشق می‌نویسد باید پای شخصیت‌هایی که خلق کرده بایستد، مدیرانش را متقاعد کند و در مقابل باید‌ها و نبایدهای سلیقه‌ای عقب‌نشینی نکند. علیرضا طالب‌زاده نیز در این باره می‌گوید: شخصیت‌های نمایشی زمانی به یادماندنی می‌شوند که از تعادل برخوردار باشند و ما شاهد تضادهای درونی در آنها باشیم؛ تضادهایی که نیکی و بدی را دروجودشان به تعادل نزدیک می‌کند. متاسفانه تاکنون مدیران تلویزیون در این باره خیلی خطر نکرده‌اند و پشت شخصیت‌های تک‌بعدی و تک وجهی از اعتراض‌ها و انتقادهای احتمالی پناه گرفته‌اند. نکات اشاره شده، درباره مسئولیت نویسنده در مقابل آثارش، بر این موضوع تاکید دارد که نویسنده فیلمنامه باید از توانایی‌ها، اصول و آنچه نوشته است، دفاع کند. طالب‌زاده در این باره می‌گوید: نویسنده باید به اصول خودش وفادار بماند. عقب‌نشینی در مقابل خواست سفارش دهنده به تولد شخصیت‌های غیرواقعی، سطحی، بی‌تاثیر و فراموش شدنی منجر می‌شود.

بازیگر، کارگردان، فیلمبردار و دیگران

یک شخصیت موثر در یک اثر تصویری ابتدا مخلوق نویسنده و بعد نتیجه عملکرد بازیگر، کارگردان، فیلمبردار و دیگران است. بازی ناپخته می‌تواند شخصیتی قوام یافته را به قهقرا بکشاند و یک کارگردان بی‌تجربه می‌تواند با ناشیگری در طراحی بصری و ریتم اثر بازی بازیگر و در نتیجه تاثیرگذاری شخصیت‌ها را مخدوش کند. همین طور فیلمبردار تدوینگر و دیگران هم در این باره سهم دارند اما خود فیلمنامه‌نویسان هم بر این باورند که سهم آنها در ماندگاری و تاثیرگذاری شخصیت‌ها با دیگران قابل قیاس نیست.

علیرضا طالب‌زاده نیز قبول دارد کارکرد نا‌مناسب هر قصه و شخصیتی انگشت اتهام را به سمت نویسنده نشانه می‌برد و در این باره می‌گوید: بازیگر، کارگردان و مجموعه‌ای از عوامل دست به دست هم می‌دهد تا یک شخصیت بروز پیدا کند. تک‌تک این عوامل باید در جای خود، عملکرد مناسب داشته باشند و اگر جز این باشد مخاطب به درستی فیلمنامه پی‌نمی‌برد و محسنات یک فیلمنامه زمانی در فیلم بروز می‌کند که همه آدم‌ها از جمله کارگردان و تهیه‌کننده و بازیگر کارشان را درست و مبتنی بر متن انجام دهند اما با همه اینها نویسنده نقش تعیین کننده‌ای در ایجاد شخصیت‌های موثر دارد شاید بیشتر از این بابت که احتمال آسیب به متن از سوی سلایق مختلف تقریبا بیشتر از آسیب به کار بازیگر و کارگردان است.

این نویسنده، ضمن این‌که نقش سایر عوامل را نادیده نمی‌گیرد، به حواشی سریال‌سازی هم اشاره می‌کند و می‌گوید: متاسفانه برخی تلویزیون را منبع گذران اموراتشان می‌دانند و برخی دیگر چون در سینما جایی ندارند به تلویزیون می‌آیند یا تلویزیون را ابزاری برای ورود به سینما تلقی می‌کنند. این نگاه که تلویزیون را تبدیل به وسیله می‌کند نه هدف سبب می‌شود آثار خوب و محسنات آثار تلویزیونی کمرنگ شود.

ساده‌انگاری در طراحی داستان

گاهی مخاطب دلش لک می‌زند برای آن دست از قهرمان‌هایی که صفات خوبشان به این جهت ستودنی و ارزشمند است که زمینی هستند. او باید بتواند اوج و فرودهای زندگی قهرمانان را باور کند و این اتفاق زمانی رخ می‌دهد که نویسنده به میزان درک و شناخت مخاطبش احترام گذاشته باشد.

به گفته علیرضا طالب‌زاده، برای آثار نمایشی سه دسته مخاطب وجود دارد؛ مخاطب کودک، مخاطب نوجوان که به افراد 9 تا 18 سال اطلاق می‌شود و مخاطب بزرگسال که دوره آموزش‌های اولیه را گذرانده در حالی که بخش اعظمی از فیلم‌های سینما و تلویزیون ما به دلیل ساده‌انگاری برای گروه سنی کودک مناسب هستند.

طالب‌زاده، بزرگسالان را حائز پیچیدگی‌های ذهنی می‌داند و تاکید می‌کند: هر اثری که از نظر منتقدان و مردم سطحی و شعاری تلقی می‌شود، به این دلیل است که به مضامین قابل طرح برای افراد زیر 9 سال پرداخته است.

آذر مهاجر

رادیو و تلویزیون

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها