این فیلمساز 64 ساله متولد کاشمر در دهه 50 کارش را به عنوان روزنامهنگار آغاز کرده و به موازات آن با عضویت در سینمای آزاد مشهد به ساخت فیلم کوتاه پرداخت. پس از پیروزی انقلاب، سینمای نوپای ایران نیاز به نیروهای جوان و تازه نفس داشت و جیرانی نیز همراه با دوستانش (سیدغلامرضا موسوی، رسول صدرعاملی، مهدی صباغزاده و امکانیان) در به راه انداختن سینمای ایران در آن سالها سهیم شد.
وی بیشتر به عنوان فیلمنامهنویس در دهه 1360 فعال بوده و آثار پرفروشی همچون: سناتور، پرونده و گلهای داوودی را نوشت که با استقبال عموم مخاطبان روبهرو شدند. وسوسه نشستن روی صندلی کارگردانی سرانجام او را در اواسط همین دهه به ساخت فیلم صعود ترغیب کرد. یک کمدی هجو با مایههای ورزشی که به هنگام ساخت به یک ملودرام ورزشمحور تبدیل شده و در گیشه هم شکست سختی خورد. جیرانی پس از این اتفاق تلخ بار دیگر به عرصه فیلمنامهنویسی بازگشت و در اوایل دهه 70 هم هفتهنامه سینما را همراه با شرکای خود پایهگذاری کرد. قرمز دومین فیلم وی در مقام کارگردان است که با وجود تعویض بازیگر (انتخاب محمدرضا فروتن به جای امین حیایی) با استقبال گرم مردم و منتقدان روبهرو شد و یکی از پرفروشترین اکرانهای سال 77 لقب گرفت. یک تریلر جنایی روانکاوانه درباره پسر جوان ثروتمندی که پس از ازدواج با همسرش نسبت به او شک کرده و علاقه بیمارگونهاش سرانجام باعث نابودیاش میشود. جیرانی در روایت داستان پیچیدهاش موفق عمل کرده و با انتخاب صحیح بازیگرانش آن را به یکی از بهترین نمونههای سینمای ایران با درونمایه روانکاوانه تبدیل کرده است. جیرانی پس از این موفقیت همهجانبه گام بعدی را بلندتر برداشته و به سراغ موضوع ملتهبی رفت که پس از پیروزی انقلاب کسی جرات نزدیک شدن به آن را نداشت. آب و آتش داستان نویسندهای است که شبی در مراجعت به منزل با جسد همسرش مواجه شده و برای اثبات بیگناهیاش راهی جز آوردن زنی خیابانی به دادگاه که در آن شب تصادفا با او برخورد کرده، ندارد.
نزدیک شدن جیرانی به خطوط قرمز در این فیلم حاشیههای زیادی را به وجود آورد که لطمه شدیدی به فیلم و اکران آن وارد کرد. با این حال نمیتوان از بازیهای درخشان لیلا حاتمی و آتیلا پسیانی در آب و آتش بسادگی عبور کرد. شام آخر نیز یکی دیگر از آثار جنجالی این فیلمساز است که علاقه دانشجویی جوان به استاد دانشگاهش و در نهایت ازدواجش با او را محور داستان خود قرار داده و پایان تلخی را هم برایش تدارک دیده است. این ملودرام عاشقانه از یک کارگردانی خوب و بازیهای درخشان بخصوص کتایون ریاحی و هانیه توسلی سود میبرد که مخاطب را تا آخر همراه خود میکشاند. فروش خوب شام آخر، جیرانی را فعالتر از قبل کرده و به کارگردانی پرکار بدل کرد. صورتی نخستین فیلم کمدی جیرانی است که از قصهای تکراری و شخصیتهایی کلیشهای برخوردار بوده و شوخیهای موجود در فیلمنامه نیز به ندرت توانایی خنداندن مخاطبان را دارد. همه اینها دست به دست هم داد و صورتی را به یکی از کمفروشترین فیلمهای این کارگردان تبدیل کرد که در جلب نظر مساعد منتقدان هم موفق عمل نکرد. سالاد فصل را میتوان بازگشت جیرانی به گونه مورد علاقهاش (معمایی با رگههای پررنگی از سینمای اجتماعی) به حساب آورد که از قصه پرپیچ و خم جذابی هم بهره گرفته است. بخش مهمی از موفقیت سالاد فصل مدیون بازیهای درخشان خسرو شکیبایی و لیلا حاتمی است که پلانهای دو نفره فوقالعادهشان هرگز از یاد مخاطبان این فیلم نخواهد رفت. این فیلمساز پرکار دهه 80 در تمامی ساختههای خود از فامیل مشرقی برای یکی از شخصیتهایش بهره گرفته و آن را به امضای خود پای ساختههایش تبدیل کرده است.
جیرانی در مدت زمانی که سردبیری هفته سینما را به عهده داشت، گفتوگوهای مفصل و جذابی با قدیمیهای سینمای ایران ترتیب داده بود که همینها جرقهای برای تولید سهگانه ستارهها شد. سه فیلم با محوریت سینما و آدمهای درگیر آن که برای نمایش عمومی با مشکلات بسیار مواجه شدند. لحن تلخ و گزنده جیرانی در این سهگانه نمایش آنها را با مشکل مواجه کرده و این روزها فقط میتوان نسخههای نمایش خانگی آنها را تهیه کرد. از آن میان ستاره میشود با بازی عزتالله انتظامی، اندیشه فولادوند و امین حیایی بهتر از دوتای دیگر از کار درآمده و ذهن مخاطب را تا مدتی به خود مشغول نگه میدارد. شکست این سهگانه بار دیگر جیرانی را به فضای مورد علاقهاش کشانده و پارک وی را ساخت.
یک تریلر جنایی با محوریت پسری به نام کوهیار که از ناهنجاری حاد روانی رنج میبرد و پس از ازدواجش با دختری جوان او را به سرحد جنون میرساند. جیرانی در خلق فضاهای پارکوی در روایت قصهاش بخوبی عمل کرده که تنها در سکانس پایانی با مشکلاتی مواجه است. نیما شاهرخشاهی در نقش کوهیار بهترین بازی کارنامه بازیگریاش را ارائه داده و در کنار رعنا آزادیور زوج مناسبی را خلق کردهاند. دو سال بعد جیرانی نخستین تجربه تلویزیونیاش را با عنوان مرگ تدریجی یک رویا روی آنتن شبکه دو سیما فرستاد. داستان نویسندهای به نام مارال عظیمی که پس از ملاقات با ناشری جوان (حامد یزدانپناه) برای چاپ کتاب نخستاش، به او علاقهمند شده و با وی ازدواج میکند. ازدواجی از دو طبقه فکری متفاوت که سرانجام به حوادث تلخی منجر میشود. جیرانی در این مجموعه به سراغ طیف روشنفکرنماهایی رفته که در یک طرفشان خواهر مارال (ساناز) قرار داشته و بخش دیگرشان نیز سالهاست که از ایران مهاجرت کرده و جزو دشمنان نظام کشورمان به حساب میآیند.
داریوش آریان به عنوان ضدقهرمان از پرداخت مناسبی برخوردار بوده و به خوبی قصه را از یک ملودرام ساده خانوادگی به سمت یک قصه پرفراز و نشیب پیش میبرد. استفاده از سامیه لک در نقش مارال عظیمی ریسک بزرگی بوده که جیرانی مرتکب شده و تا حدود زیادی هم جواب مثبت داده است.
دانیال حکیمی هم برای نقش حامد یکی از بهترین گزینهها بوده که به بهترین شکل مخاطب را به همذاتپنداری با او بخصوص در نیمه دوم کار وامیدارد. جیرانی به لحاظ فنی هم تلاش زیادی برای متفاوتتر شدن کارش کرده که مهمترین آن تقسیم تصویر به دو کادر با دو موضوع است. با استفاده از این روش در زمان صرفهجویی شده و ریتم تندتری بر فضای داستان حاکم شده است. او پس از این تجربه موفق بار دیگر به سینما بازگشته و فیلمهای قصه پریا، من مادر هستم و خوابزدهها را روانه پرده نقرهای کرد. البته مابین آنها تلهفیلم مسافر بهشت را نیز با بازی فاطمه گودرزی، تینا پاکروان و افشین زینوری را روانه آنتن کرد که جزو بهترین تلهفیلمهای چند سال اخیر به حساب میآید. قصه پریا با بازی باران کوثری، مهناز افشار و مصطفی زمانی فیلمی با پسزمینه اعتیاد به مواد مخدر است که زندگی سه شخصیت اصلی کار را به تباهی میکشاند. تلخی فراوان موجود در قصه این فیلم، نمایش آن را با مشکلاتی مواجه کرده و اکرانی محدود و نهچندان بلندمدت را نصیب آن کرد، اما فیلم من مادر هستم با توجه به قصه خاص و تازهاش با واکنشهای تندتری مواجه شده و حتی برای مدتی بسیار کوتاه وقفهای در اکران را نیز تجربه کرد.
جیرانی با توجه به علاقهاش به سینمای اجتماعی همواره در این مسیر گام برداشته و گاه برای فرار از کلیشهها به سمت خطوط قرمزی حرکت کرده که میتواند حساسیتبرانگیز باشد. بازگشت دوباره جیرانی به تلویزیون اینبار با اجرای برنامه هفت بود؛ برنامهای زنده با محوریت سینمای ایران که مدتها جای خالی آن در تلویزیون حس میشد. جیرانی با توجه به سابقه روزنامهنگاری و تحقیقات مفصلاش در باب تاریخ سینمای ایران، کارشناس خوبی برای هفت بود، اما در شیوه اجرای آن ضعفهای فراوان به چشم میخورد. برای مثال میتوان به تند حرف زدنهای او اشاره کرد که گاه فهم جملات را برای مخاطبان دشوار میساخت. هفت به مرور کیفیت بهتری پیدا کرده و جیرانی هم جایگاه خود را در آن پیدا کرد. رفتن هفت به سمت موضوعات جنجالی سرانجام جیرانی را وارد حاشیه کرده و در نهایت به همکاریاش با هفت پایان داد. او پس از آن خوابزدهها را برای سینما و تعبیر وارونه یک رویا را برای شبکه یک سیما کارگردانی کرد. خوابزدهها دومین تجربه جیرانی در گونه کمدی است که قصهای کاملا فانتزی داشته و بیش از اندازه متکی بر ستارهای به نام اکبر عبدی است که بار دیگر نقشی زنانه را تجربه کرده است.
خوابزدهها بار دیگر ثابت کرد که جیرانی اساسا شناخت کاملی از کمدی نداشته و به همین خاطر هم نتیجه کارش چندان چنگی به دل نمیزند، اما تعبیر وارونه یک رویا که این روزها در حال پخش است، یک تریلر جاسوسی با محوریت ترورهای دانشمندان هستهای ایران است که قصهاش را خوب آغاز کرده و پس از معرفی شخصیتهای اصلی خود با یک شیب ملایم در حال اوج گرفتن است. نکته مهمی که در این مجموعه به چشم میخورد، رعایت قواعدگونه جاسوسی چه در فیلمنامه و چه در کارگردانی است که برای مخاطبان بخصوص مخاطبان حرفهایتر جذابیتهای بسیاری دارد.
قاب کوچک (ضمیمه شنبه روزنامه جام جم)
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد