چند دقیقه دیگر قرار بود مهر طلاق به شناسنامهاش بخورد و برای همیشه از سحر جدا شود؛ آن هم تنها بهخاطر امتحانات پایان ترم سحر. مهیار غرق در افکارش است که صدای قدمهای آشنای سحر، او را از افکارش بیرون میآورد و میبیند که همسرش هم با برگهای در دست به دادگاه آمده و جلوی در شعبه منتظر میایستد. سحر حتی بهصورت شوهرش هم نگاه نمیکند و بدون هیچ حرفی وقتی منشی صدایشان میزند وارد شعبه میشود. او برگهاش را به قاضی عموزادی، رئیس شعبه 268 دادگاه خانواده میدهد و روی نیمکت مینشیند. مهیار هم در کنارش مینشیند.
قاضی به مهیار میگوید: چرا به دادگاه آمدید؟
مهیار پاسخ میدهد: دوست نداشتم از همسرم جدا شوم. آقای قاضی سحر یک موضوع کوچک را بیدلیل بزرگ کرده و پای هردویمان را به دادگاه باز کرده است. چرا باید به خاطر یک دلیل بچگانه زندگی خودمان را تباه کنیم. مگر امتحانات پایان ترم تا چه اندازه مهم است که در زندگیمان تاثیر گذاشته است.
این مرد ادامه میدهد: این موضوع بهانه است. سحر از روز اول آشناییمان تا الان که سه سال میگذرد مرتب بهدنبال بهانه میگردد و سر همه چیز دعوا به راه میاندازد. او آنقدر مغرور است که تصور میکند همه چیز باید بر وقف مراد او باشد و هیچکس روی حرفش حرفی نزند. او در مورد سادهترین مسائل هم با من جنگ و جدل به راه میاندازد؛ تا اینکه سر امتحانات پایان ترمش و اینکه من اجازه ندادم امتحان بدهد، این جنجال را به راه انداخته و میخواهد از من جدا شود.
قاضی میپرسد: چرا اجازه ندادی امتحاناتش را بدهد؟
مهیار میگوید: آقای قاضی باور کنید من از آن مردها نیستم که بخواهم به همسرم دستور بدهم یا او را محدود کنم. امتحانات پایان ترم سحر با مرگ مادربزرگ من مصادف شد و ما باید برای برگزاری مراسم به شهرستان میرفتیم. نمیشد که به آنجا نرویم و از طرفی اگر سحر همراه من نمیآمد خانوادهام خیلی ناراحت میشدند. برای همین از سحر خواستم امتحاناتش را کنسل کند و با من به شهرستان بیاید. اما درست از وقتی برگشتیم جنجال به راه انداخته و میگوید که من باعث شدم او از درسهایش عقب بماند و یک ترم دانشگاه را از دست بدهد.
سحر صحبتهای شوهرش را قطع میکند و میگوید: آقای قاضی شوهرم از اولش هم مخالف درس خواندن من بود و نمیخواست اجازه دهد به دانشگاه بروم. همیشه غر میزد و سعی میکرد کاری کند تا نتوانم درس بخوانم. درست موقع امتحاناتم هم بهانه آورد و مرا از درس محروم کرد. هرچه به او گفتم که اجازه دهد من بعدا به شهرستان بروم و به خانوادهاش تسلیت بگویم حرفم را گوش نکرد. وقتی به آنجا هم رفتیم مرتب بهانههای مختلف آورد و برگشتنمان را به تعویق انداخت. وقتی هم به تهران برگشتیم به خاطر اعتراضم جنجال به راه انداخت و گفت حق نداری به درس خواندن ادامه بدهی. همین باعث شد که من تصمیمم را بگیرم و برای همیشه از شوهرم جدا شوم. من به زندگیام علاقه دارم، اما نمیتوانم با مردی زندگی کنم که برای محدودکردن من تلاش میکند. تا حالا هم در برابر اعتراضاتش حرفی نزدم. آقای قاضی، در این مدت تو کارهای خانه کم نگذاشتهام و زمانی که شوهرم سر کار بود، درس خواندم.
وقتی صحبتهای این زوج تمام میشود؛ قاضی سعی میکند آنها را از جدایی منصرف کند. اما وقتی اصرار زن جوان برای جدایی را میبیند رسیدگی به این پرونده را به آینده موکول میکند.
زندگی یا میدان جنگ
دکتر حسن عشایری / روانشناس: زوجهای جوان معمولا در اوایل سالهای زندگی خود بهدلیل اینکه زندگی جدیدی را بعد از سالها در کنار هم آغاز کردهاند، با مشکلات و اختلافات زیادی روبهرو میشوند. بعضی از زن و شوهرها بهدلایل مختلف از جمله لجبازی و غرور نمیتوانند با این اختلافات و مشکلات کنار بیایند و در نهایت کارشان به جدایی میکشد.
لجبازی از خصوصیات اخلاقی است که فرد از محیط اطراف خود یاد میگیرد و در واقع میتوان گفت ذاتی است. از طرفی در زندگی زناشویی نداشتن عشق واقعی بین زن و شوهر و نشناختن کامل طرف مقابل و یکساننبودن از لحاظ فرهنگی، خانوادگی، تحصیلی حتی از نظر فیزیکی از علتهایی است که باعث لجبازی بین زن و شوهر میشود، البته ما باید ساختار خانواده را نیز در نظر بگیریم؛ زن و شوهر بسته به اینکه چه نوع خانوادهای را تشکیل دادهاند، در این امر یعنی لجبازی بسیار دخیلاند. در خانوادههای مردسالار، که مرد نقش و قدرت برتری دارد، لجبازی به شدت از طرف مرد دیده میشود. در خانوادههای زنسالار، که زن نقش اصلی را بازی میکند، نیز زن لجبازی میکند. همین لجبازی و غرور باعث میشود که زن و مرد به عشق و علاقه و زندگی مشترکشان فکر نکنند و تنها به مبارزه و پیروزی در مقابل شریک زندگی خود توجه کنند و همه تلاششان را به کار بگیرند تا خودشان پیروز میدان باشند. همین باعث میشود که با کوچکترین تلنگر کار این زوجها به طلاق کشیده شود.
سیما فراهانی - تپش (ضمیمه چهارشنبه روزنامه جام جم)
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
بهتاش فریبا در گفتوگو با جامجم:
رضا کوچک زاده تهمتن، مدیر رادیو مقاومت در گفت گو با "جام جم"
اسماعیل حلالی در گفتوگو با جامجم:
اخه زندگی و ارامش مهم تره یا كلید كردن به مدركی كه بعدا دو زار به دردت نمی خوره؟
تكیه گاه و همسرت بهتره یا مدرك دانشگاهی؟
الان هم مطلقه شدی، كی دیگه میاد ازدواج كنه؟
...