ماجرای حضور نیمه‌کاره قدرت‌الله ایزدی در«شمعدونی»

قدرت‌الله ایزدی می‌گوید از این که به خاطر نگرانی برای نقش «رشید»، به صورت کامل در سریال «شمعدونی» نمانده و بازی نکرده پشیمان است.
کد خبر: ۷۹۷۳۵۲
ماجرای حضور نیمه‌کاره قدرت‌الله ایزدی در«شمعدونی»

قدرت‌الله ایزدی، اگرچه در اصفهان چهره شناخته‌شده‌ای بود ولی شهرتش وقتی فراگیر شد که شبکه‌های ملی اقدام به پخش نمایش‌های او کردند.

بدین ترتیب، مخاطبان بار دیگر با کمدینی از اصفهان روبرو شدند که آنها را به یاد بزرگان پیشکسوتی می‌انداخت که پیش از او از اصفهان برخاسته بودند. کمدین‌هایی مثل ارحام صدر که در حافظه مردم ایران ثبت شدند.

ایزدی اما همیشه یک نقش بازی کرده است. نقش «رشید». شخصیت شیطان و کودکی که با بازی‌ها و دیالوگ‌های بداهه‌اش حسابی موفق بوده است. او آنقدر «رشید»‌ را دوست دارد که در حین بازی در سریال «شمعدونی» مدام نگران بوده مبادا شخصیت جدید به «رشید» لطمه بزند. دست آخر هم این نگرانی باعث می‌شود سریال را نصفه و نیمه رها کند و به اصفهان برگردد و تنها بعد از اصرار دست‌اندرکاران سریال در بخش‌های پایانی دوباره به سریال بپیوندد. با این حال ایزدی می‌گوید که بعد از دیدن سریال، حسابی از این کارش پشیمان است:‌ «از کوجا می‌دونستم به این خبی درمیاد. کاش می‌موندم.»

آقای ایزدی، چطور به سریال «شمعدونی»‌ پیوستید؟

پیشنهادش را آقای صحت داد. آن زمان من مشغول بازی در سریال «رشید حرفه‌ای» بودم که از تلویزیون اصفهان پخش می‌شد. ایشان تماس گرفتند و گفتند اگر می‌توانی بیا. من گفتم فعلا درگیر این سریال هستم و او هم گفت ما صبر می‌کنیم تا کارت تمام شود. خلاصه سریالم در اصفهان تمام شد و من به تهران رفتم. آن موقع ده دوازده قسمت از سریال را ساخته بودند اما با این حال من خودم را به تهران رساندم چون به هرحال آقای صحت کم شخصیتی نیستند و وقتی چیزی از من می‌خواهند من حتما انجام می‌دهم. صحبت کردیم و قرارداد را نوشتیم اما فیلمنامه را که دادند دیدم این شخصیت که رشید نیست! به آقای صحت گفتم این نقش که هیچ ربطی به رشید ندارد. او گفت من می‌خواهم متفاوت کار کنم ولی من معتقد بودم که مردم رشید را می‌خواهند و او را دوست دارند. اما آقای صحت به من گفت که نترس، قول می‌دهم دست آن چیزی دربیاید که خودت می‌خواهی. خلاصه به اصفهان برگشتم و کمی فکر کردم و با دوستان زیادی هم مشورت کردم. همه گفتند این کار را بکن چون سروش صحت کارش را بلد است و می‌داند چه کار دارد می‌کند. من هم البته آقای صحت را قبول داشته و دارم اما می‌ترسیدم که این شخصیت جدید به «رشید» لطمه بزند. خلاصه دوستان کلی انرژی مثبت دادند و من راهی شدم هر چند می‌دانم که خیلی کار سختی است. آن هم توی تهران با یک سری استاد که همه‌شان قدر بودند ولی دل به دریا زدیم و رفتیم.

با آقای صحت از قبل آشنایی داشتید یا ایشان کارهای شما را در اصفهان دیده بود؟ چرا شما را انتخاب کرد؟

ایشان کارهای من را دیده بود ولی من هیچ برخوردی با او نداشتم. خدا رحمت کند پدرشان در دوران دبیرستان هراتی معلم من بودند و آقای صحت هم خیلی شبیه پدرشان است. خیلی مرد باشخصیت و خوبی بود و یکی از بهترین معلم‌های من. خلاصه گذشت و ما شروع به کارهای هنری کردیم تا «کارآگاه رشید» از تلویزیون پخش شد. آقای صحت آن را دیده و از این که من دو شخصیت جدی و شوخ را در آن بازی می کردم خوشش آمده بود. به همین خاطر به من زنگ زد و گفت که در سریالش شخصیتی دارد به نام «دایی جلال» که هم جدی است هم شوخ. می‌خواهم تو آن را بازی کنی. آدمی که وقتی با سیاستمدارها حرف می‌زند خیلی جدی و رسمی ولی وقتی با خانواده‌اش حرف می‌زند با همان لهجه اصفهانی و صدای همیشگی.

شما از این که نقشی غیر از رشید بازی کنید می‌ترسیدید؟

من اولش خیلی تردید داشتم. گفتم مردم رشید را می‌خواهند، نکند به او لطمه‌ای بخورد اما محسن چگینی تهیه کننده کار و سروش صحت با من حرف زدند و گفتند هیج لطمه‌ای نمی‌خورد. آقای صحت گفت قول می‌دهم وقتی کار پخش شود باز هم مردم دوستت داشته باشند. من سه چهار قسمت در سریال بازی کردم اما دیگر میل نداشتم ادامه دهم، چون شخصیت هیچ ربطی به رشید نداشت و مدام نگران بودم. به خاطر همین ول کردم و به اصفهان آمدم.

http://images.khabaronline.ir/images/2015/5/position50/15-5-11-10269mr2lvf7lv3rqcifepeh.jpg

آقای صحت گفت بمان و ادامه بده اما من گفتم تا همین جا هم به خاطر شما ماندم. خلاصه رفتم و آنها هم مدام تماس می‌گرفتند تا این که اواخر سریال قسمت ۴۵ بود که آقای صحت زنگ زد و گفت باید برگردی. این شخصیت اصلا در سریال گم شده و این طوری نمی‌توان ادامه داد. خلاصه من هم برگشتم.

نگرانی‌تان درست از آب در آمد؟ به «رشید» لطمه خورد؟

من به آقای صحت ایمان آوردم. وقتی به من گفت می‌توانی از عهده این شخصیت بربیایی و بازی در یک طنز موقعیت باعث می‌شود اتفاق خوبی برای کار حرفه‌ای تو بیفتد من حرفش را باور کردم. الان هم می‌بینم که مردم که خوششان آمده و به من می‌گویند جدی هم که باشی باز ما دوستت داریم.

خب، سروش صحت چطور شما را کنترل می‌کرد تا به «رشید» نزدیک نشوید؟

وقتی فی‌البداهه چیزی می‌گفتم یا کاری می‌کردم که شبیه رشید بود، چیزی نمی‌گفت و می‌گذاشت سکانس تمام شود بعد می‌گفت اینجا را دوباره می‌گیریم چون تو شبیه رشید شده‌ای. یادم هست چند سکانسی که من روبرو حسن معجونی بازی می‌کردم شاید به ده برداشت هم رسید و نمی‌شد. چون آقای معجونی نمی‌توانست جلوی خنده مرا بگیرد. آخر سر آقای صحت گفت که چون تو داری این سکانس را طنز بازی می‌کنی او خنده اش می‌گیرد. جدی باش.

حالا از این که سر کار «شمعدونی» نماندید پشیمان نیستید؟

چرا خیلی پشیمانم. ای کاش حرف آقای صحت و چگینی را گوش می‌دادم. ای کاش ایستاده بودم ولی نمی‌دانستم کار به این قشنگی در می‌آید. راستش خیلی برایم کار سختی بود. وقتی صبح ساعت هفت به لوکیشن می‌رفتیم تا ۹ زیر گریم بودیم. بعد آقای صحت و ایمان صفایی می‌آمدند، همان جا دیالوگ‌ها را می‌نوشتند و به ما می‌دادند. از تولید به مصرف بود. ما هم یک بار دورخوانی می‌کردیم و سریع می‌رفتیم برای ضبط. این شکل از کار برای من خیلی سخت بود. تهرانی‌ها راحت بودند چون از اول کار حضور داشتند و داستان را می‌دانستند. اما من نه.

چرا؟‌مگر فیلمنامه را نخوانده بودید؟

نه، چون نقشم به «رشید» هیچ شباهتی نداشت، فیلمنامه را نخوانده بودم. به خاطر همین مدام به فکر این بودم که چطور دیالوگ‌ها را حفظ کنم؟ یادم است یک جا توی کار آن بچه می‌گفت تونل بزنیم و برویم هوشنگ را نجات دهیم. بعد خانم من می‌گفت من هم میام. من همان جا بداهه گفتم پس تونل را باید یه کم گشادش کنیم. آقای صحت به من گفت این حرف را نزن. تو همسرت را دوست داری و به او تکه نمی‌اندازی اما بعد کمی فکر کرد و قبول کرد که آن حرف در سریال باشد. خودم خیلی چیزها می‌خواستم به نقش اضافه کنم ولی آقای صحت نمی‌گذاشت. می‌گفت در شان کسی که با آقای ظریف یا قالیباف حرف می‌زند و رابطه دوستانه ای با آنها دارند، نیست که این جوری رفتار کند.

بعد از پخش این سریال، دیگر پیشنهادی نداشتید؟

چرا پیشنهاد حضور در «شام ایرانی» را به من داده‌اند که با چند بازیگر دیگر در این قسمت همراه هستم. مهران رجبی، یوسف تیموری و علی صادقی. من هم قبول کردم و افتخار می‌کنم در خدمت این عزیزان باشم. ای کاش یک جوری می‌شد که به هنرمندان گمنام بیشتر بها می‌دادند. اگر کسی بود که دست شان را می‌گرفت خیلی خوب می‌شد. مثلا کاری که آقای صحت کرد و محمد نادری را از تئاتر به تلویزیون آورد واقعا کار خوبی بود. بزرگی کرد. کاش باز هم از این اتفاق‌ها بیفتد.
(خبرآنلاین)

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها