نابرده رنج، برده گنج؟!

 راننده تاکسی‌ها یک خصلت مجذوب‌کننده دارند؛ درست زمانی که ترافیک کلافه‌ات کرده و خیابان‌ها با ماشین قفل شده‌اند، این جماعت دست به فرمان، پوزخندی به شلوغی می‌زنند؛ از کوچه و پس‌کوچه‌ها و فرعی‌ها، تو را به جایی می‌رسانند که باید. این میان بر زدن‌ها، همیشه لذتبخش‌اند. چون تو را زودتر از آن چیزی که فکرش را بکنی به مقصد می‌رسانند.
کد خبر: ۷۶۴۹۹۵

این روزها اما، انگار «میان بر زدن» همه گیر و همه جایی شده است. نه در رانندگی که در شئون مختلف زندگی، همه در پی زودتر رسیدن به ساحل مقصودند. لابد، جبر زمانه است؛ وقت تنگ است و کار بسیار. از آن طرف هم کم نیستند کسانی که به سیاق راننده تاکسی‌ها، میان‌برهای زندگی را برایمان ردیف می‌کنند.

کافی است کمی در پیرامون مان دقیق شویم. مثلا به عناوین کتاب‌ها نگاه کنید؛ اگر در حوزه کتاب، بحران مخاطب و تیراژ داریم، عوضش کتاب‌هایی با رنگ و لعاب موفقیت و معرفی رمز و رازهای پولدار شدن و... هم خوب می‌فروشند و هم متنوع‌اند. به حکم میان بر بودنشان هم، کم‌حجم و قطرند یا در یک قسم از روزنامه‌ها و مجلات، دیگر می‌توان صفحه و ستونی ثابت یافت که جمع و جور و فشرده راه‌های رستگاری را پیش رویمان قرار می‌دهد. از موسسه و همایش و کلاس هم که شاهد مثال فراوان است. در زمانه‌ای که سرعت حرف اول را می‌زند، همه برای واصل شدن به رویاهایشان شتاب دارند. خب این قبول، اما روی دردناک این میان بر زدن‌ها، زمانی است که بخواهد سر از وادی علم و دانش درآورد و تبدیل به «ارزش» هم بشود.

چندی پیش به مناسبتی در جمعی بودم مرکب از مشتاقان به تحصیلات عالیه. یک نفر هم آمده بود تا از آسانی مسیر بگوید و این که «آن‌قدر‌ها هم که فکر می‌کنید دکتر شدن سخت نیست دوستان» (نقل به مضمون). در میانه بحث، صحبت از اهمیت مقاله ISI شد و وجوب داشتنش برای یک دانشجوی دکتری. حضار هم متفق‌القول از سختی نوشتن چنین مقاله‌ای، می‌نالیدند. در این هنگام، آقای سخنران ایستاد، سینه‌اش را جلو داد و در حالی که تن صدایش را پایین آورده بود، از تجربه موفق خود در دور زدن مجلات و استادان خارجی پرده برداشت؛ این که چطور توانسته بود، با دستکاری یک سری آمار و اعداد و نمودار و پس و پیش کردن مقدمه و موخره، پذیرش مقاله‌اش را بگیرد و به چاپ هم برساند. حرف‌هایش که تمام شد، گل از گل حضار شکفت و برق امید در چشمانشان درخشید.

که «ای دل غافل! پس می‌شود سر خارجی‌ها را هم کلاه گذاشت» و الخ. جمع گرم شد و سوال ـ جواب‌ها رونق گرفت. دست آخر هم عده‌ای رفتند تا مقاله ISI بنویسند. این را مقایسه کنید با دیروزی که اگر کسی مقاله‌ای کپی می‌کرد یا با پایان نامه‌ای حاضر و آماده از انقلاب، مدرک می‌گرفت، صدایش را بالا نمی‌آورد که هیچ، طوری هم وانمود می‌کرد که مرارت‌های بسیاری کشیده و روزها و سال‌های بسیاری خاک کتابخانه خورده تا این را تدوین کرده. حداقل حسنش این بود که تصور دانشجویان پایین‌تر، از سختی راه و هیبت کار فرو نمی‌ریخت و شان و مقام علمی تخفیف نمی‌یافت. امروز اما که میان بر زدن سکه رایج شده، شما اگر حتی تصمیم بگیرید، راه اصلی و اصولی را انتخاب کنید، هم سرزنش می‌شوید و هم تمسخر. جامعه‌ای که میان بر زدن در علم، در پول درآوردن، در مشهور شدن و در به قدرت رسیدن را ارزش می‌داند، دیگر گوشش شنوای «نابرده رنج، گنج» و «دودچراغ خورده» نیست، اما براستی در عالم واقع می‌توان مردم و جامعه‌ای را سراغ گرفت که با میانبر زدن به یک جایگاه قابل احترام رسیده باشند؟ مشکل این است که تصور می‌کنیم با این میان بر زدن‌ها، مسیرهای صدساله، یکشبه طی می‌شوند.

وحید اقدسی

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها