از خودت بگو.
میترا، بیست و دو ساله. اتهامم معاونت در قتل و مشارکت در سرقت است. دیگه نمیدانم چه باید از خودم بگویم.
متهم به معاونت در قتل چه کسی هستی؟
زن مورد علاقه همسرم. او را کشتیم تا بتوانیم نفس راحتی در زندگی مشترک بکشیم اما بدتر گرفتار شدیم.
همسرت قاتل بود؟
بله. من پاهای زن جوان را گرفتم و شوهرم او را خفه کرد.
اگر انگیزه تو و همسرت فقط قتل بود، چرا از خانه مقتول سرقت کردید؟
هر دو معتاد بودیم و وضع مالی خوبی نداشتیم. بعد از کشتن زن جوان وسوسه شدیم از آنجا سرقت کنیم. 200 هزار تومان پول و دو مجسمه از آنجا سرقت کردیم.
مقتول تنها زندگی میکرد؟
بله. او از همسرش جدا شده بود. همسرم قرار بود با او ازدواج کند اما متوجه میشود زن جوان مشکلات روحی و روانی دارد. به همین خاطر رابطهاش را با این زن قطع کرد. وقتی ما ازدواج کردیم او به صورت پیامکی و تلفنی مزاحم همسرم میشد. حتی شماره خانه ما را پیدا کرده بود. آن زمان معتاد بودم و کنترلی بر رفتارم نداشتم یک شب بعد از کشیدن مواد تصمیم گرفتیم زن جوان را بکشیم تا دیگر مزاحم ما نشود. به عنوان مهمان به خانه او در شمال تهران رفتیم که این جنایت رخ داد.
چند وقت بود مواد مصرف میکردی؟
پس از آشنایی با همسرم به سمت مواد رفتم. او معتاد بود و مرا هم به سمت اعتیاد کشاند.
خانوادهات برای ترک دادن تو کاری نکردند؟
خانواده. این کلمه در زندگی من یک طنز است. کدام خانواده؟! پدر و مادرم از هم جدا شدهاند و من همیشه در خانه آنها پاسکاری میشدم. اگر خانواده داشتم که با سعید ازدواج نمیکردم.
بعد از دستگیری از سعید جدا شدی؟
نه.
چرا؟
هنوز دوستش دارم. او شاید قاتل باشد. شاید مرا معتاد کرد و شاید به این روز انداخته اما در زندگی کوتاهی که با هم داشتیم سعی کرد روزهای خوبی داشته باشم.
چند وقت است با هم ازدواج کردهاید؟
حدود چهار ماه.
به دلیل یک اشتباه به ده سال زندان محکوم شدی و همسرت هم پای چوبه دار است. اگر به گذشته بازمیگشتی باز هم مرتکب قتل میشدی؟
هیچ وقت. من و سعید به خاطر یک اشتباه زندگیمان را خراب کردیم. «آمدیم ابرویش را درست کنیم زدیم چشمش را کور کردیم.» اما در زندان یاد گرفتم زیاد افسوس گذشته را نخورم چون زمان به عقب بازنمیگردد امیدوارم خانواده مقتول رضایت دهند تا سعید اعدام نشود. ما جوان بودیم و خام.
بزرگترین خلافم فرار از مدرسه بود
خودت را معرفی کن.
مهدی ـ نوزده ساله.
به چه اتهامی محاکمه شدی؟
قتل عمد بهترین دوستم.
اگر بهترین دوستت بود چرا او را به قتل رساندی؟
من نمیخواستم او را بکشم. اما یک اشتباه او را زیر خاک فرستاد و من را پای چوبه دار.
این اشتباه چه بود؟
شب حادثه خانه یکی از دوستانم جمع شده بودیم و با اصرار مشروبات الکلی خوردیم. من دفعه اولم بود که مشروب میخوردم. حالم خوب نبود. انگار اتاق دور سرم میچرخید. ابتدا با هم شوخی میکردیم اما بعد از ساعتی کار به درگیری لفظی کشید. احسان ـ مقتول ـ به من فحاشی کرد من هم کنترلی بر رفتارم نداشتم. از آشپزخانه چاقویی برداشتم و احسان را تهدید کردم. او هم رفتارش عادی نبود. به سمتم آمد و گفت «بزن ترسو. چرا معطلی» یک لحظه ترس همه وجودم را گرفت. چاقو را به طرفش پرت کردم که لبه آن به گردنش خورد و او غرق در خون روی زمین افتاد.
بعد از قتل چه کردی؟
مدتی فراری بودم، اما به خاطر عذاب وجدان خودم را تسلیم کردم.
هر شب با کابوس دستگیری از خواب بیدار میشدم و صحنه قتل را در خواب میدیدم برای رهایی از این کابوس ها تصمیم گرفتم تسلیم شوم.
برای جلب رضایت اولیای دم کاری انجام ندادهای؟
پدر و مادرم خیلی تلاش کردند اما آنها راضی به رضایت نیستند. دادگاه هم حکم قصاص داده است.
فکر نمیکنی اجرای حکم حق آنهاست؟
این درست است اما من از روی عمد احسان را نکشتم. آنها از رابطه دوستی ما با خبر بودند. من و مقتول هر روز همدیگر را میدیدیم. هر شب با کابوس آن حادثه و چوبه دار میخوابم. از آنها خواستهام فرصت دیگری به من بدهند تا بتوانم اشتباهم را جبران کنم.
در زندان چه کار میکنی؟
هم درس میخوانم، هم کار. در این مدت توانستم دیپلم بگیرم. با درس و نماز سعی میکنم گذشته را جبران کنم. پیش خدا توبه کردهام و امیدوارم توبهام را قبول کند.
قبل از قتل سابقه کیفری داشتی؟
نه سابقه کجا بود. بزرگترین خلاف زندگیام فرار از مدرسه بود. من حتی سیگار هم نمیکشیدم.
حرف آخر...
امیدوارم اولیای دم به جوانیام رحم کنند. من آدم شرور و قاتلی نبودم یک اشتباه مرا به اینجا کشاند. هر روز افسوس این اشتباه را میخورم اما فایدهای ندارد و باید خود را برای آنچه در سرنوشتم نوشته شده آماده کنم یا اعدام میشوم یا اولیای دم رضایت میدهند.البته هنوز امید در من زنده است و به زندگی بیرون از زندان و بدون جرم امیدوارم.
امیرعلی حقیقتطلب / تپش (ضمیمه چهارشنبه روزنامه جام جم)
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
عضو دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
گفت وگوی اختصاصی تپش با سرپرست دادسرای اطفال و نوجوانان تهران:
بهروز عطایی در گفت و گو با جام جم آنلاین:
گفتوگوی «جامجم» با حجتالاسلام محمدزمان بزاز از پیشکسوتان دفاع مقدس در استان خوزستان