گفتگو با گزارشگر صاحب‌سبک تلویزیون

کامران نجف‌زاده: می‌خواهم کارگردان سینما شوم

کامران نجف‌زاده چهره شناخته‌شده‌ای در میان بینندگان تلویزیون است. از آن دسته‌ خبرنگارانی است که برای اولین‌بار در ایران، صمیمت را چاشنی خبر کردند.
کد خبر: ۷۲۴۴۹۰
کامران نجف‌زاده: می‌خواهم کارگردان سینما شوم

البته سوژه‌هایی هم که او انتخاب می‌کند معمولا نو هستند. گاهی هم در برنامه‌اش، به مسئولان نیش و کنایه می‌زند اما کنایه‌هایش آن‌قدرها نیست که کام کسی را تلخ کند. با این که نجف‌زاده را همیشه میکروفن به دست دیده‌ایم، خودش در رویای کار کردن در تحریریه روزنامه است. حالا ما بچه‌های تحریریه‌ای باید به او فخر بفروشیم؟

تعریف از خود؟

کامران نجف زاده. سفیر کودکان، نویسنده و روزنامه نگار.

پدرانتان در نجف، زاده شده‌اند؟

نه گمان نمی‌کنم.

پس چرا نجف زاده‌اید؟

تا به حال به آن فکر نکرده بودم.

حداقل یک دلیل خیالی بگویید.

چه می‌دانم، شاید مثلا مامور شناسنامه پرسیده احمد آقا کجاست؟ گفته‌اند رفته است نجف. او هم گفته بنویسید نجف‌زاده.

خبرنگاری را کجا یاد گرفتید؟

از وقتی خیلی بچه بودم میکروفن خیالی دستم می‌گرفتم و از پدربزرگ و مادربزرگم سوال می‌‌کردیم.

چه می‌پرسیدید؟

می‌پرسیدم دوست دارید جبهه بروید و از این چیزها.

اولین باری که چیزی از شما منتشر شد؟

اولش برای کیهان بچه‌ها می‌نوشتم.

کی بود؟

دوم دبستان اولین شعرم منتشر شد.

حس‌تان چه بود؟

دوست داشتم بایستم جلوی دکه و فریاد بزنم.

به رهگذران؟ چه می‌خواستید بگویید؟

ببینید این شعر من است که چاپ شده.

میکروفن؟

آمپلی فایر.

خبرنگاری با قلم را دوست دارید یا میکروفن؟

هیچ چیز بهتر از نفس کشیدن در تحریریه یک روزنامه نیست.

سوژه‌های شما از کجا می‌آید؟

از مردم، اینترنت، روزنامه‌ها و...

تا به حال جلوی دوربین دروغ گفته‌اید؟

تلاش کردم صدای مردمی باشم که صدایشان شنیده نمی‌شود.

این یعنی چه؟ دروغ گفته‌اید یا نه؟

نه. اصلا.

گزارش‌های شما چه ضرری برای فرانسه داشت که از آنجا اخراج شدید؟

گزارش گرفتم درباره این که موزه لوور انبار اموال مسروقه از ایران است. درباره این که فرانسوی‌ها اولین خون‌های آلوده به اچ.آی.وی را به ایران آوردند و غرامت آن را ندادند. درباره دانشجوهای ایرانی که به دلایل واهی بازداشت و بعد موش آزمایشگاهی شدند.

خبرنگارها نانشان توی روغن است؟

تا چه روغنی منظور شما باشد.

پولدار هستند؟

نه. معمولی هستند.

وقتی دولت عوض می‌شود خبرنگارها هم لازم است تغییری در کار خود بدهند؟

بستگی به این دارد که «مرا خواجه بی‌دست‌وپا می‌پسندد» یا نه.

می‌پسندد یا نه؟

چه عرض کنم، «من چه گویم که تو را نازکی طبع لطیف تا به حدی است که آهسته دعا نتوان کرد»

حوزه شما اجتماعی است یا سیاسی؟

من اجتماعی را ترجیح می‌دهم. سفیر بنیاد بیماری‌های نادر، کودکان و سالمندان هستم که همه اجتماعی است.

سفیر کودکان و سالمندان دقیقا چه کاری انجام می‌دهد؟

به شیرخوارگاه‌ها و خانه‌های سالمندان سر می‌زنم و درباره آنها گزارش تهیه می‌کنم.

کدام خبرها پر بیننده هستند؟

فکر می‌کنم بسته خبری «صرفا جهت اطلاع» یکی از پر بیننده‌ترین بخش‌های خبری است.

چرا؟

خبرهایی که با مردم ندار باشد، پربیننده می‌شود.

20:30؟

برنامه خبری که در زمان خودش تحولی در این عرصه بود.

الان دیگر نیست؟

چرا. فکر می‌کنم همین حالا هم به تنهایی یک رسانه است.

متن گزارش‌های خود را از قبل می‌نویسید؟

نریشن اصلی نوشته می‌شود.

و همان دقیقا اجرا می‌شود؟

نه، در اجرا و حین گرفتن گزارش تغییر می‌کند.

صاحب سبک هستید؟

درباره خودم قضاوت نمی‌کنم.

ادبیات مخصوص به خود را دارید؟

بله. دارم.

الگوی شما در گزارشگری کیست؟

الگویی نداشتم.

اوریانا فالاچی؟

کتاب‌هایش را خوانده ام. «زندگی، جنگ و دیگر هیچ.»

همینگوی چطور؟

با قلمش تصویرسازی می‌کرد.

نسبت نیمه نویسنده زندگی او با نیمه خبرنگاری‌اش چیست؟

سابقه‌اش بیشتر با مستندسازی جور در می‌آید.

نویسنده مورد علاقه؟

گابریل گارسیا مارکز.

کدام کتابش را بیشتر دوست دارید؟

«عشق در سال‌های وبا» روی من تاثیر گذاشت.

خبرنگاری جنگ؟

یکی از پر هیجان‌ترین حوزه‌های خبرنگاری.

خودتان هم در جنگ بوده‌اید؟

بله، به خیلی از کشورهای درگیر جنگ سفر کرده‌ام. لیبی، سوریه،عراق، افغانستان و....

وقتی در لیبی گلوله از بغل گوشتان رد شد؟

از بغل گوشم رد نشد. در چند متری‌ام سقوط کرد.

حس‌تان چه بود؟

با خودم گفتم که شوخی دیگر تمام شد.

گزارشی داده‌اید که از آن پشیمان شوید؟

بله.

کدام یکی؟

دوست ندارم بگویم.

محروم‌ترین شهری که به آن سفر کردید؟

بندر «دیر» بود که برای تهیه گزارش کوچک‌ترین مدرسه دنیا به آن سفر کردم. خیلی محروم بود.

قدرت رسانه در تغییر حقیقت چقدر زیاد است؟

رسانه مثل یک تیزی است. می‌تواند دست جراح باشد یا یک زنگی مست.

اوقات فراغت خود را چگونه می‌گذرانید؟

اصلا ندارم.

مگر چند ساعت در روز کار می‌کنید؟

7 صبح تا 12 شب. در خانه هم مدام پای اینترنت با خبرها مشغولم.

همسرتان اذیت نمی‌شود؟

چرا. ولی بنده خدا با من راه می‌آید.

ازدواجتان ازدواج خبرنگاری بود؟

نه. ولی همسرم سابقه نوشتن در مطبوعات را دارد.

زندگی با خبرنگارها سخت است؟

بله.

پشت میز نشین هم هستید؟

بله. کارهایم را انجام می‌دهم.

/Media/Image/1393/07/10/635478522534912539.jpg

مثلا چه کاری؟

معمولا وقتم به راست‌وریس کردن کارهای همکاران می‌گذرد.

دوست داشتید در یک رسانه دیگر کار می‌کردید؟

نه. تلویزیون خودمان را دوست دارم.

خبرنگار باید خبرش را بدهد یا می‌تواند به فکر هم وادار کند؟

می‌تواند خبرهایی بدهد که آدم‌ها را به فکر می‌اندازد.

مثلا؟

مثلا وقتی خبرهای مذاکرات هسته‌ای را می‌دهیم در نهایت مردم یک قدرت تحلیل پیدا می‌کنند.

مذاکرات هسته‌ای؟

فکر می‌کنم ادامه دارد.

چشم‌انداز شغلی‌تان در ده سالگی چه بود؟

دوست داشتم خبرنگار شوم.

در هجده سالگی؟

باز هم خبرنگاری و روزنامه‌نگاری.

حالا چه؟

کارگردانی سینما.

کدام یک از سوژه‌هایتان را بیشتر دوست داشتید؟

معدن، باشو و یک روز در یک بیمارستان روانی.

طبیعی است که برخی مردم از شما خوششان نیاید؟

بله. در معرض قضاوت میلیونی هستم. حق دارند خوششان نیاید.

با آنها چه می‌کنید؟

هیچ، این به آدم‌های زیادی که در هر روز در خیابان می‌بینم و مرا دوست دارند در.

شاخدارترین دروغی که درباره کامران نجف‌زاده شنیدید؟

گفتند رئیس‌جمهور وقت مرا به فرانسه فرستاده است، در صورتی که سفر به سوریه ، افغانستان، عراق و این‌طور جاها را نگفتند. حتی از آن طرف عده‌ای گفتند نجف‌زاده رک بود برای همین دکش کردند رفت.

غلامرضا تختی؟

با نوه‌اش غلامرضا تختی مصاحبه کردم. دوست داشتم با شهلا توکلی، همسرش هم مصاحبه کنم. هر بار به من قول داد، ولی در نهایت اجل مهلتش نداد.

مصاحبه بدون هماهنگی و فکس و نامه؟

وقتی یک روابط عمومی می‌گوید برو تقاضایت را برای مصاحبه بفرست، منظورش تقریبا این است که شما سر کارید.

این‌طور موقع‌ها چه می‌کنید؟

استفاده از اصل غافلگیری. مصاحبه با مسی و جان‌کری بدون هماهنگی بود.

خب اصلا از این گفت‌وگوهای چندثانیه‌ای چیزی بیرون می‌آید؟

بله می‌آید. بهترین خبرها در می‌آید. وظیفه خبرنگار این است که سوال کند. مسئول جوابش نیست.

مثلا ارزش خبری مصاحبه شما با لیونل مسی چقدر بود؟ شما پرسیدید تیم ایران را می‌شناسد و او هم گفت نه!

ارزش خبری‌اش به این بود که فوتبال ایران هنوز به جایگاهی نرسیده است که شناخته شده باشد.

مصاحبه با چهره‌های بزرگ برای یک خبرنگار افتخار محسوب می‌شود؟

بستگی دارد به چه کسی بگویید چهره بزرگ.

با هر تعریفی که شما بگویید.

بله، من به مصاحبه با برخی چهره‌های بزرگ افتخار می‌کنم.

خبرنگارها فضول هستند؟

کنجکاوی با فضولی فرق دارد.

سمج چطور؟

خبرنگار باید پیگیر باشد. دنبال کارش را بگیرد. اگر این سماجت باشد، بله من سمج هستم.

تا چند سالگی می‌خواهید گزارش تهیه کنید؟

(مکث می‌کند) هر وقت خدا بخواهد. (الناز اسکندری/ ضمیمه چمدان)

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها