مرد میانسالی اواسط سال 87 به اداره آگاهی رفت و از ناپدید شدن دخترش به نام سحر خبر داد. این مرد به پلیس گفت: دخترم مدتی است دچار افسردگی شده و حتی چند بار او را به دکتر بردهام. او صبح روز حادثه برای خرید از خانه خارج شد، اما دیگر بازنگشت. برای پیدا کردن سحر به خانه دوست و فامیل حتی درمانگاههای اطراف سر زدیم اما خبری از دخترم نبود و تصمیم گرفتم موضوع را به پلیس اطلاع دهم.
تحقیقات پلیسی برای یافتن دختر هفده ساله در پی شکایت مرد میانسال آغاز شد، اما سرنخی به دست نیامد. بررسیها در این رابطه ادامه داشت تا اینکه مرد جوانی با مرکز فوریتهای پلیسی تماس گرفت و از کشف جسدی در حاشیه جاده خبر داد. ماموران راهی محل شدند تا هویت جسد را بررسی کنند. تحقیقات نشان میداد جنازه متعلق به دختری حدود هجده ساله است که با ضربات چاقو از پا درآمده است.
جسد به پزشکی قانونی منتقل شد اما از آنجا که هویت قربانی ناشناس بود، کارآگاهان جنایی استان لرستان به بررسی پروندههای افراد گمشده پرداختند. شباهت سحر به جسد کشف شده باعث شد خانواده این دختر برای شناسایی جنازه به پزشکی قانونی دعوت شوند. پس از شناسایی هویت جنازه توسط خانواده دختر نوجوان، تحقیقات وارد مرحله جدیدی شد.
این مرحله پنج سال طول کشید. کارآگاهان جنایی در این مدت هفت مظنون را شناسایی کردند، اما آنها منکر هرگونه جنایتی بودند. این در حالی بود که هر هفت مظنون با سحر آشنایی قبلی داشتند و احتمال ارتکاب جنایت توسط آنها دور از ذهن نبود. یکی از مظنونان دستگیرشده پسر جوانی به نام امید بود که طبق تحقیقات، آخرین فردی بود که با مقتول تماس گرفته بود. امید که ابتدا منکر جنایت بود، زمانی که با مدارک و شواهد موجود در پرونده مواجه شد، به قتل دختر جوان اعتراف کرد.
او در این باره به کاراگاهان گفت: چند وقتی بود سحر را میشناختم. دختر خوبی بود و من از او خوشم میآمد، اما سحر میلی به برقراری ارتباط با من نداشت و در نهایت با این عنوان که قصد ازدواج دارم، توانستم با او ارتباط برقرار کنم، ولی بعد از مدتی سحر فهمید حرفهای من دروغ است و فقط میخواهم با او دوست باشم.
پسر جوان ادامه داد: وقتی سحر واقعیت را فهمید، دچار افسردگی شد و اخلاقش تغییر کرد. این موضوع برای من چندان مهم نبود و فکر میکردم بعد از مدتی خوب میشود تا اینکه پس از چند وقت به سراغم آمد و گفت یا باید با من ازدواج کنی یا آبرویت را میبرم. سحر میگفت همه چیز را به خانواده و اعضای فامیل خواهد گفت. ترسیده بودم. نمیدانستم چکار باید بکنم.
روز حادثه به بهانهای با سحر قرار گذاشتم. چون به علت افسردگی دارو مصرف میکرد، حال خوبی نداشت و من هم از این وضع سوءاستفاده کردم و سحر را به محلی خلوت کشاندم و کتک زدم. میخواستم تنبیه شود و بفهمد نمیتواند مرا با تهدید راضی به ازدواج کند. زمانی که به خودم آمدم، دیدم او بیهوش روی زمین افتاده است. فکر کردم او مرده است. درواقع کار از کار گذشته بود. به همین دلیل چند ضربه چاقو هم به او زدم و جنازه را همانجا کنار جاده رها کردم.
سرهنگ دالوند، رئیس پلیس آگاهی استان لرستان درباره این پرونده میگوید: به دنبال اعتراف پسر جوان به جنایت و بازسازی صحنه قتل، قرار مجرمیت امید به اتهام قتل عمد صادر و او پس از محاکمه در دادگاه کیفری استان لرستان به قصاص محکوم شد./ ضمیمه تپش
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
....
خدایا از وسوسه های شیطان به تو پناه میبریم