همچنین در تحقیقات معلوم شده است فریبا با مردی به نام فرهاد رابطه داشت و آخرین بار هم با همین مرد تلفنی صحبت کرده و بعد از آن تماس دیگری نداشته است. وضع خانه مقتول هم نشان میداد، فرهاد چند ساعتی در خانه او بوده است. یافتههای پلیس همچنین نشان داد فرهاد بعد از این اتفاق مخفی شده است. او مدتها فراری بود تا این که خودش را تسلیم پلیس کرد و جزئیات قتل فریبا را توضیح داد. البته اتهام فرهاد فقط قتل نیست، او علاوه بر این که فریبا را کشته، با او رابطه نیز برقرار کرده و اتهام زنای محصنه نیز در این پرونده مطرح است که من
به عنوان نماینده دادستان تهران درخواست رسیدگی به هر دو مورد را دارم.
نماینده دادستان ادامه میدهد: مدارکی که علیه متهم ارائه شده، کامل است. متهم بعد از بازداشت به قتل اعتراف و عنوان کرد، فریبا را با روسری خفه کرده است؛ البته در مورد رابطه هم باید بگویم متهم میدانست فریبا متاهل است و با این حال به این رابطه ادامه داد.
این که چه اتفاقی در این میان رخ داده که فرهاد دست به قتل زده است، در اتهام او تاثیری ندارد و من به عنوان نماینده دادستان تهران درخواست صدور حکم قانونی را دارم.
قصاص میخواهم
مادر فریبا درخواست قصاص کرده است و میگوید از قاتل فرزندش گذشت نمیکند: وقتی دخترم ازدواج کرد، صاحب فرزند شد او حالا یک دختر دارد؛ دختری که مادرش به دست یک مرد غریبه کشته شده است. نوهام حالا با پدرش زندگی میکند.
این زن ادامه میدهد: فرهاد میگوید دخترم با او رابطه داشته البته من منکر این نمیشوم، اما او اغفال شده بود فرهاد با دادن وعده و وعید او را گول زده و کاری کرده که دخترم او را به خانهاش دعوت کند. او آبروی ما را برده است. ابروی نوه ده ساله بیچارهام را که پدرش کارگر است و همیشه در خانه تنها میماند، هم برده است. من از قصاص قاتل فرزندم گذشت نمیکنم و تفاضل دیه را هم پرداخت میکنم تا حکم بدون هیچ مشکلی اجرا شود.
من آدم انتقامجویی نیستم. اگر فرهاد واقعیت را میگفت، شاید از او گذشت میکردم، اما او دروغ میگوید و میخواهد آبروی خانوادگی ما را ببرد. او میگوید وقتی وارد خانه شده، به دخترم قرص خوابآور داده و میخواسته از خانه برود که صدای در باعث بیداری دخترم شده است در حالی که این ادعا صحت ندارد. چرا فرهاد واقعیت را نمیگوید. او دخترم را از من گرفت. آبرویم را برد و بازهم دروغ میگوید. مگر میشود مردی به زور وارد یک رابطه شود. او که نشانی خانه ما را میدانست چرا درباره دخترم به من چیزی نگفت. چرا وقتی فهمید او شوهر دارد، مرتب برایش پیامک فرستاد، من اصلا حرفهای متهم را باور نمیکنم، این گفتهها هیچ منطقی ندارد و دروغگوییهایش را نمیبخشم من و شوهرم و نوهام هرسه به دلیل این دروغگویی او را نمیبخشیم و خواستار قصاصش هستیم و حتی حاضرم اثاثیه منزلم را بفروشم تا این پول را تهیه کنم و تفاضل دیه را میدهم تا او قصاص شود. فرهاد از دخترم سوءاستفاده کرد.
من قاتل هستم
فرهاد اتهام قتل را قبول دارد. او میگوید: روزی که فریبا را به عنوان مسافر سوار ماشین کردم، به چهرهاش نگاه نکردم؛ در حال رانندگی بودم که متوجه شدم او مرتب در آینه نگاه میکند و به من لبخند میزند، وقتی خوب به صورتش نگاه کردم، دیدم چقدر شبیه لیلای من است، زنی که هیچ وقت نتوانستم فراموشش کنم؛ لیلا همسر اول من بود. ما خیلی همدیگر را دوست داشتیم. عشق او آنچنان در دلم حک شده بود که هیچ وقت نتوانستم فراموشش کنم حتی زمانی که از هم جدا شدیم. من و لیلا هیچ وقت با هم مشکلی نداشتیم، اما مادرم خیلی او را اذیت میکرد. مادرم زن بداخلاقی است و خیلی دیگران را اذیت میکند. آن موقع ما در نزدیکی خانه مادرم زندگی میکردیم و لیلا مادرم را خیلی میدید. نتوانست تحمل کند و سرانجام تصمیم گرفتیم از هم جدا شویم؛ البته این خواست لیلا بود. او گفت اگر دوستش دارم، دست از سرش بردارم و من هم قبول کردم توافقی از هم جدا شویم. مادرم واقعا او را اذیت میکرد و من نمیخواستم بیشتر ناراحتش کنم، اما بعد از جدایی نتوانستم او را فراموش کنم. مدتی بعد از این جدایی با همسر فعلیام ازدواج کردم، اما هنوز همیشه به یاد لیلا بودم. این چیزهایی را که میگویم، بعد از بازداشتم به همسر اولم گفتم و از این که دوباره بازگو کنم، ترسی ندارم.
متهم به قتل ادامه میدهد: همسرم باردار بود که با فریبا آشنا شدم. فریبا مرا به یاد لیلا انداخت. در واقع من دنبال عشق لیلا بودم و وقتی فریبا به من شماره تلفنش را داد، قبول کردم چون فکر میکردم لیلا را دیدهام. بعد از آن با او تماس گرفتم. به من گفته بود مجرد است و از من خوشش آمده است. به او گفتم همسر دارم و زنم باردار است من میخواهم فقط با تو رابطه عاطفی داشته باشم چون تو مرا یاد زنی میاندازی که عاشقش هستم. چند بار به او زنگ زدم، جواب نداد البته برایم پیامک میفرستاد و من هم فکر میکردم به علت این که نمیتواند حرف بزند، پیامک میدهد. دو ماه از رابطه ما گذشته بود که فهمیدم شوهر دارد و گفتم دیگر به این رابطه ادامه نمیدهم و باز هم عشق به لیلا را در دلم نگه میدارم؛ اما فریبا دست بردار نبود او مرا وادار میکرد همدیگر را ببینیم. میگفت شوهرش را دوست ندارد و با هم اختلاف دارند وقتی میگفتم نمیخواهم به این رابطه ادامه بدهم، میگفت همه چیز را به همسرم میگوید و آبرویم را میبرد. من که میترسیدم اضطراب ناشی از این موضوع به همسرم آسیب بزند و برای بچه ضرر داشته باشد، سعی میکردم با او کنار بیایم. روز حادثه به من گفت به خانه من بیا. قبول نکردم خیلی اصرار کرد، باز هم قبول نکردم. چند ساعت بعد او را جلوی در خانهام دیدم. گفت آمدهام همه چیز را به همسرت بگویم گفتم تو برو خانه،من میآیم.
متهم که بشدت گریه میکند، ادامه میدهد: به خانهاش رفتم و در آبمیوه کمی داروی خوابآور ریختم تا بخوابد و من بتوانم بیرون بیایم. خوابش برد همین که خواستم از خانه خارج شوم، با صدای در بیدار شد و دوباره یقه مرا گرفت. آنجا بود که کنترل خودم را از دست دادم و او را خفه کردم. من از آبرویم خیلی میترسیدم. او شوهر داشت و ما به دردسر میافتادیم.
فرهاد میگوید شباهت فریبا و عشق قدیمیاش لیلا آنقدر زیاد بود که اگر این زن مجرد بود. شاید اتفاق دیگری میافتاد: زمانی که فکر میکردم مجرد است، با خودم میگفتم پس از به دنیا آمدن بچه از همسرم جدا میشوم و با فریبا ازدواج میکنم چون او خیلی شبیه لیلای من بود، اما وقتی فهمیدم شوهر دارد، بار دیگر متوجه شدم من همیشه باید در حسرت عشق لیلا و حتی کسی که شبیه اوست، بمانم.متهم اضافه میکند: «اگر بعد از قتل مخفی شدم، فقط به این دلیل بود که به بچهام آسیبی نرسد و او به سلامت به دنیا بیاید. حالا هم حال اولیایدم را درک میکنم و از آنها درخواست بخشش دارم./ ضمیمه تپش
مرجان لقایی
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد