سرمقاله روزنامه‌های صبح شنبه

ریشه عصبانیت تندروها

روزنامه‌های صبح امروز ایران در سرمقاله‌های خود به مهمترین مسائل روز کشور و جهان پرداخته‌اند از جمله «تبعات ذوق زدگی در دیپلماسی با آمریکا»،«سایه روشن نرمش قهرمانانه»،«دولت یازدهم و مدیران همیشه در حج»،«ریشه عصبانیت تندروها»،«در نفی نظرسنجی‌های محرمانه»،«استحکام ژله‌ای مقدمه بر‌اندازی»،«منافع ملی ارجح بر منافع گروهی»،«بازی بزرگ ایران و آمریکا»و... که برخی ازنها در زری می‌آید.
کد خبر: ۶۰۳۴۲۹
ریشه عصبانیت تندروها

خراسان:تبعات ذوق زدگی در دیپلماسی با آمریکا

«تبعات ذوق زدگی در دیپلماسی با آمریکا»عنوان یادداشت روز روزنامه خراسان به قلم امیرحسین یزدان پناه است که در آن می‌خوانیدچند متر مانده به چهارراهی که چراغ آن سبز است باید مراقب 2 اتفاق بود؛ زرد شدن و درپی آن قرمز شدن چراغ . نیز خودروها وموتورسیکلت هایی که ترجیح می دهند در مسیر دیگر تقاطع شانس عبور از چراغ قرمز را بیازمایند! شاید به همین دلیل است که در قانون تاکید شده حتی از چراغ سبز هم باید با احتیاط عبور کرد. این احتیاط اما اگر بیش از حد باشد تبعاتی در پی خواهد داشت که چه بسا می تواند جبران ناپذیر هم باشد!

طی 6 روز گذشته تحلیل های مختلفی درباره دیپلماسی جدید میان ایران و آمریکا منتشر شد که در آن ها تلاش شده بود ابعاد مختلف رویکردهای جدید ایران و آمریکا بررسی شود. این که نتیجه مذاکره یا حتی رابطه با آمریکا به کجا می انجامد و نیز این که باید به این رابطه خوشبین باشیم یا بدبین محورهایی بود که تاکنون به آن پرداخته شده است و در این مقال قرار نیست به این نکات اشاره شود و تنها تلاش می کنیم به این سوال پاسخ دهیم که حاصل برخی هیجانات و نیز ذوق زدگی هایی که پس از گفت و گوی تلفنی روسای جمهور آمریکا و ایران در جامعه به وجود آمده است چه خواهد بود. واقعیت این است که در کارزار سیاست خارجی هر عبارت و هر کلمه ای معنای خاص خود را دارد و هر لبخندی و هر اخمی، هر استقبال و هر بدرقه ای و هر سوت کشیدن و هر کف زدنی هم طبعاً مزایا و معایب مخصوص به خود را خواهد داشت.

حال فکر می کنید بازخورد شادی های این چنینی آن هم پس از سفری که در آن بعد از 34 سال 2 اتفاق خبرساز رخ داده است چیست؟ آیا به صرف دیدار 2 جانبه وزرای خارجه ایران و آمریکا و نیز گفت و گوی 15 دقیقه‌ای روسای جمهور 2 کشور باید ابراز خوشحالی بی اندازه کرد؟ فارغ از ارزش گذاری همه اتفاقات این سفر که البته باید تاکید کرد که با مواضع محکم و اصولی دکتر روحانی در مجمع عمومی سازمان ملل و وزیرخارجه کشورمان همراه بود آنچه در سفر به نیویورک رخ داد صرفا طرح موضوعات و اظهارنظرهایی بود که برای تاثیر آن باید منتظر اقدامات عملی 2 طرف به خصوص کشورهای غربی بود. در این سفر نه تحریمی برداشته شد و نه از فشارهای ظالمانه آمریکا و متحدانش علیه مردم ایران کاسته شد، چرا که اصولا چنین انتظاری آن هم در یک سفر کوتاه مدت انتظاری غلط و حتی نگران کننده است. نگران کننده از این باب که اصول سیاست خارجی ایجاب می کند متناسب با اهمیت هر اتفاقی برای آن زمان بندی در نظر گرفت و از عجله وشتاب برای قضاوت درباره آن به شدت پرهیز کرد. در این عرصه کلمات و عبارات و حتی رفتارهای مختلف ممکن است نتیجه گیری را به تاخیر بیندازد یا حتی غیرممکن کند و در این میان ذوق زدگی و هیجان بیش از حد و بالابردن انتظارات در کوتاه مدت می تواند به افسردگی و ناامیدی فراگیر بینجامد. شاید در این جا باید این جمله دکتر ظریف وزیر خارجه را یادآور شد که: «سیاست خارجی ذاتاً حوزه متانت، صبر، درایت و اقدامات سنجیده، حساب شده و هدفمند است. نمی توان توقع داشت که مشکلات انباشته شده با یک یا چند ملاقات حل و فصل شوند. »

نکته دیگر این که هیجان بیش از حد و ذوق زدگی های زودتر از دشت کردن نتایج و اهداف مورد انتظار به مثابه همان بی احتیاطی های نزدیک تقاطع هاست. جایی که باید مراقب رخدادهای احتمالی و اجتناب از حوادث جبران ناپذیر بود. ذوق زدگی ها و هیجاناتی که برای طرف های غربی حاوی یک پیام غلط خواهد بودآن هم این که تحریم ها تاثیر گذار بوده و مردم ایران صرفا به یک تلفن و یک دیدار نیم ساعته راضی اند و چه بهتر که از این پس هم همین راه را برویم. به این جمله اوباما که هفته پیش گفت توجه کنید: «آنچه من و نخست وزیر اسرائیل درباره آن توافق داشتیم این بود که به دلیل تحریم های فوق العاده ای که ما توانستیم علیه ایران در سال های گذشته اعمال کنیم، به نظر می رسد ایرانی ها در حال حاضر آماده مذاکره هستند.» جملاتی که دیروز هم از سوی «جی کارنی» سخنگوی کاخ سفید تکرار شد. این فضا متاسفانه نگرانی ها درباره مذاکرات آینده را بیشتر می کند. چه این که باید نگران تاثیر این فضا بر قدرت چانه زنی مسئولان و دیپلمات های کارآزموده کشور پای میز مذاکرات بود. هیجان و جوزدگی در عرصه سیاسی اگر کنترل نشده و خارج از روال های منطقی خود باشد، اگر مانعی بزرگ بر سر راه کسب نتایج ملموس نشود، سرعت تحولات را کند و ناامید کننده خواهد کرد. اتفاقی که دولت دکتر روحانی نشان داده در پی آن نیست و می خواهد در کوتاه ترین زمان ممکن با تأکید بر غیرقابل مذاکره دانستن حق غنی سازی در خاک ایران، هم حقوق مردم ایران را بر کرسی بنشاند و هم تاجایی که می تواند فشار تحریم های ظالمانه را کم کند. اجازه بدهیم خودروی دولت در نزدیکی این تقاطع تاریخی با احتیاط براند و حواسش به خطرات احتمالی سبز بودن چراغ باشد. در عرصه سیاست خارجی باید کار را به دیپلمات های تیزهوش سپرد، نه کف زدن ها و کفش زدن ها.

کیهان:سایه روشن نرمش قهرمانانه

«سایه روشن نرمش قهرمانانه»عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم محمد ایمانی است که در آن می‌خوانید؛انعطاف و نرمش در حوزه دیپلماسی به چه معناست و چه ابعادی را شامل می‌شود؟ به نظر می‌رسد این بحث با سایه روشن‌هایی مواجه است و باید از آن ابهام‌زدایی شود. البته اصل موضوع در جای خود نیازمند تحلیل و تبیین است اما شاخ و برگی که در حوزه عملیات روانی به آن داده می‌شود، ضرورت تبیین را دو چندان می‌کند. پرسش می‌شود که آیا این نوعی عقب‌نشینی است؟ آیا تابو شکسته و پایان شعار مرگ بر آمریکا فرا رسیده است؟ آیا می‌توان ماجرای اخیر را با ماجرای پذیرش قطعنامه 598 در سال 1367 یا با حوادثی نظیر صلح حدیبیه و صلح امام حسن(ع) مقایسه کرد؟ نقشه و تدبیر مهندسی شده از سوی رهبر معظم انقلاب کدام است؟ و آیا آنچه در عمل اتفاق می‌افتد عمل به اجزاء این تدبیر است؟

افق نگاه در تحلیل این بحث مهم، اولویت دارد. به یقین می‌توان گفت شرایط امروز انقلاب و نظام اسلامی ما با شرایط روزگار پذیرش قطعنامه 598 یا صلح امام حسن(ع) و صلح حدیبیه تفاوت‌های مهمی دارد اما حتی درباره همین مقاطع نیز یک قانون کلی الهی وجود دارد و آن اینکه به تعبیر آیه 49 سوره طور «ام یریدون کیداً فالّذین کفروا هم المکیدون. آیا [دشمنان] می‌خواهند مکر کنند و برای تو نقشه بچینند؟ پس کافران در دام و مکر الهی قرار دارند». این افق نگاه بالاتر چنان طمأنینه و آرامشی به جامعه دینی می‌دهد که بتواند حتی در سخت‌ترین شرایط ضمن کار بست بهترین تدبیرها، سوراخ دعا را گم نکند و بداند که اصل اسباب و تدبیر‌ها از آن پروردگار است. حکمتی در این میان وجود دارد و آن منطق آیه 104 سوره نساء است که می‌فرماید «و در تعقیب دشمن سستی نکنید که اگر رنجی به شما رسید پس به آنها نیز مانند شما رنجی رسید و شما چیزی را از خدا امید دارید که آنها امید ندارند و خداوند دانا و حکیم است».

انسان و جامعه مومن در کار بست انواع تدبیرها کوتاهی نمی‌کند اما باور او همان منطق امام سجاد علیه‌السلام در دعای هفتم صحیفه سجادیه است. «یا من تُحَلُّ به عقد المکاره... ای خدایی که گره ناگواری‌ها به دست او گشوده می‌شود و تند و تیزی سختی‌ها با او کُند می‌گردد. ذلّت لقدرتک الصّعِاب و تسببّت بلطفک الاسباب. دشواری‌ها با قدرت تو نرم می‌شود و اسباب تأثیر به لطف تو اثر گذار وکارگر می‌شوند».

مدل «امت- امام» با همین تلقی بود که معجزه پیروزی انقلاب اسلامی و پیروزی‌های زنجیره‌ای پس از آن را رقم زد. اگر نه، با حساب‌های عادی و مادی کجا می‌شد با رژیم پهلوی معارضه کرد چه رسد اعلام استقلال از ابرقدرت‌ و کدخدای جهان؟ تلقی ملت ما از آمریکا و مرزبندی با این رژیم استکباری آن‌گونه که القا می‌شود صرفا یک تابو - ترس موهوم - نیست و صرفا هم به 35 سال گذشته برنمی‌گردد. البته عملکرد آمریکا در این 35 سال پس از انقلاب، انزجار ملت ایران از رژیم آمریکا را رو به تصاعد برده اما این دروغ القایی است که گفته شود روابط ایران و آمریکا صرفا به خاطر انقلاب اسلامی در سال 1979 و به ویژه ماجرای گروگان‌گیری رو به تیرگی نهاد. تاریخ ظلم‌های دولت آمریکا علیه ملت ایران 60 ساله است و نه 35 ساله. 60 سال ستم، توهّم نیست بلکه رنج تاریخی جاری علیه ملت عزیز و ستم‌ناپذیر ایران است. شعار مرگ بر آمریکا شعار فطری و انسانی و اسلامی ملتی است که در این 6 دهه جز جنایت، خیانت، گردن‌کشی و زورگویی از رژیم آمریکا ندیده است. چنین رنجی فراموش‌‌شدنی است؟ آیا فریاد مرگ بر آمریکا یک بخشنامه است که امروز باشد و فردا لغو شود؟ می‌گویند همان‌گونه که مرگ بر شوروی نمی‌گویید مرگ بر آمریکا هم نگویید و پاسخ این است که شعار مرگ بر شوروی مستجاب و بنابراین سالبه به انتفای موضوع شد. ان‌شاءالله هر وقت هم استکبار آمریکا فرو پاشید یا به تعبیرحضرت امام(ره) آمریکا آدم شد، شعار مرگ بر آمریکا نیز سالبه به انتفای موضوع می‌شود اما تا استکبار و ستم کاخ‌سفید هست، شعار مرگ بر آمریکا نیز در اقصا نقاط عالم جاری خواهد شد که این یکی از انسانی‌ترین شعارهای ملل دنیاست.

اما درباره تاکتیک نرمش قهرمانانه باید گفت در جریان اجرای آن قرار نیست از حقوق و اصول ملت ایران عقب‌نشینی شود. البته «نرمش قهرمانانه» یک نقشه راه و یک مدل کلان است که می‌تواند عالی، ضعیف یا بد به اجرا درآید، مانند نقشه مهندسی یک بنای بلند که ممکن است درست یا آمیخته با اشتباه اجرا شود. دشمن هنوز نمی‌داند در عمق فکر و تدبیر رهبر حکیم انقلاب چه می‌گذرد؟ به همین دلیل در برابر مهندسی حضرت آیت‌اله خامنه‌ای منفعل شده است. اواخر فروردین سال 1391 روزنامه نیویورک‌تایمز به درماندگی سازمان سیا در این زمینه اذعان کرد و نوشت «سازمان سیا دائما بیانات رهبر عالی ایران را رصد می‌کند اما مشکلی در این میان وجود دارد. او همواره با زبان دین سخن می‌گوید و تحلیل این مطالب برای تحلیل‌گران سرویس جاسوسی آمریکا دشوار است». انتشار این تحلیل مقارن با همان ایامی بود که هفته‌نامه فرانسوی نوول ابزرواتور در گزارشی تصریح کرد «سرنوشت خاورمیانه در دستان رهبرایران قرار دارد؛ مردی که براساس سنت شیعی و به نشانه سیادت، عمامه مشکی بر سر دارد». مسئله اتاق فکرهای اطلاعاتی آمریکا، تدبیر مردی الهی است که تیرماه 1390 نشریه نشنال ریویو درباره هنرنمایی و ابتکارات وی اذعان کرد «آمریکا در چند جبهه از جمله لبنان و عراق و افغانستان در حال باختن به ایران است... و بهار انقلاب‌های عربی، بهار آیت الله خامنه‌ای است.»

اشراف وسیع و افق نگاه گسترده همان ویژگی‌ای بود که باعث شد نقشه مهندسی شده دشمن برای انتخابات خرداد 92 ایران - که از میانه سال 1390 به اجرا گذشته شده بود و می‌خواست ملت ایران را فلج کند تا به تعبیر هیلاری کلینتون در برابر آمریکا زانو بزنند - به سرانجام نرسد و «حماسه سیاسی» با مشارکت 73 درصدی مردم رقم بخورد. در 8-7 ماه منتهی به انتخابات این رهبر حکیم انقلاب بود که فراتر از رقابت‌های تند و تیز احزاب و گروه‌ها، به مهندسی حماسه سیاسی پرداخت تا یک ملت بزرگ در روز 24 خرداد سیلی جانانه به صورت دشمن بزند. پس از سیاه‌نمایی زنجیره‌ای معاون و وزیر خارجه آمریکا علیه انتخابات ایران، «شورای امنیت ملی آمریکا» نیز احساس وظیفه کرده بود 22 خرداد به میدان بیاید و اعلام کند «آمریکا انتخابات ایران را آزاد نمی‌داند و به رسمیت نمی‌شناسد». در آن فضای تبلیغاتی سنگین، مقتدای انقلاب به تقویت انسجام در جبهه داخلی در برابر جبهه دشمنان و بیگانگان اهتمام داشتند و از همه دعوت کردند پای صندوق‌های رأی بیایند و حتی فرمودند «ممکن است بعضی‌ها حالا به هر دلیلی نخواهند از نظام جمهوری اسلامی حمایت بکنند اما از کشورشان که می‌خواهند حمایت کنند آنها هم باید بیایند پای صندوق رأی ... کشور ما دشمن دارد، معارض دارد. در عرصه بین‌المللی، دشمن بین‌المللی دشمنی نیست که با رودربایستی و با من بمیرم تو بمیری کنار بکشد، در دنیای سیاست این جوری نیست که با رودربایستی بگوییم، طرف را خجالت زده کنیم مثلا عقب بکشد.

نه خیر، هر چه شما ضعف نشان بدهید، او می‌آید جلو، هر چه شما عقب بکشید او جری‌تر می‌شود. این را ما تجربه کردیم، یک جاهایی عقب کشیدیم دشمن ما جری‌تر شد. یک چیزی او گفت، ما به خیال مصلحتی حرف او را قبول کردیم، دیدیم پایش را گذاشت روی آن حرف؛ یک قدم آمد جلو؛ دشمن این جوری است. در مقابل دشمن بین‌المللی با اراده خود، با احساس عزت، با اعتماد به این ملت و با توکل به خدای بزرگ و با حسن خلق به وعده الهی بایستی راه را انتخاب کرد...».

آن مشارکت 73 درصدی اولین سیلی به دشمنان 60 ساله - و بعضا 150 ساله - ملت ایران بود. البته کینه چنین ملتی از دل دشمنان او بیرون نمی‌رود، همان‌گونه که سیاستمدار اطلاعاتی در قواره رابرت گیتس سالها پیش گفت «ایرانی میانه‌رو و معتدل وجود ندارد. ایرانی معتدل، ایرانی مرده است»! بنابراین دولت- ملت ایران در اجرای تاکتیک نرمش قهرمانانه فراموش نمی‌کند که نگاه آمریکا قبل از انقلاب به دموکراسی در ایران چه بود- که آن را پیش پای مطامع نامشروع خود قربانی کرد - و بعد از انقلاب در برابر تحقق مردم سالاری چه دشمنی‌هایی‌ با اصل این حاکمیت ملی (فارغ از گرایش سیاسی صاحب‌منصبان در ادوار مختلف) نشان داد. هدف از نرمش قهرمانانه، از یک سو خلع سلاح تبلیغاتی دشمن در حوزه بهانه‌جویی و از سوی دیگر گشودن مسیر حرکت به جلو (پیشرفت) است. معلوم است که اگر 3 سال پیش سوخت 20درصد رآکتور تهران را به ما می‌فروختند ما نیازی نمی‌دیدیم رأسا به غنی‌سازی 20درصد و تولید سوخت مربوطه مبادرت کنیم و اگر تهدید به نقض قوانین بین‌المللی و بمباران تاسیسات اتمی ما نمی‌کردند، ضرورتی نداشت تاسیسات فردو را در اعماق زمین ایجاد کنیم. در واقع بد ذاتی و بدعهدی‌های غرب به ویژه رژیم آمریکا بود که باعث شد طیفی از توافقات در تهران (سعدآباد)، بروکسل، ژنو و اسلامبول به سرانجام نرسد اکنون نیز همین امر طرف ایرانی را دچار تردید می‌کند که چرا باید غنی‌سازی 20 درصد را متوقف یا تاسیسات فردو را تعطیل کند؟

نرمش قهرمانانه در حقیقت راستی‌آزمایی مشخص غرب و آمریکا در حوزه چالش هسته‌ای است. ما با اعتمادسازی مشکلی نداریم اما این اعتمادسازی جاده دو طرفه است. «سلاح اتمی برای هیچ‌کس، استفاده صلح‌آمیز از فناوری اتمی برای همه» شعار بی‌تبعیض جمهوری اسلامی است.

پای رژیم جعلی صهیونیستی با این شعار گیر است همان‌گونه که برخی رژیم‌های غربی. اگر طبق ان‌پی‌تی، غنی‌سازی حق همه اعضای آژانس است، جمهوری اسلامی پای این حق خود می‌ایستد و اگر ساختن و داشتن بمب‌اتمی ممنوع است، این ممنوعیت باید همه را در بگیرد. در ذیل چنین بحث راهبردی است که می‌توان وارد جزئیات شد اما باید آخر مذاکره، همین اول کار تعریف و ترسیم شود و مانند 10 سال قبل نباشد که انجام هر عمل اعتمادساز، اولا یکطرفه بود و ثانیا توقعات جدید را پیش کشید و تازه آخر سر معلوم شد که پروژه فریبکارانه آمریکا و غرب، تعطیلی تمام برنامه هسته‌ای ایران بوده است. بنابراین اکنون نه غنی‌سازی 20 درصد، نه تأسیسات فردو، نه پروتکل الحاقی و نه راکتورآب سنگین اراک یا هر مصداق مشابهی نمی‌تواند موضوع مذاکره باشد. ابتدا باید آمریکا و غرب بپذیرند که به حقوق و تعهدات معاهده ان‌پی‌تی به عنوان تنها مکانیزم توافق‌ساز متعهدند تا سپس بتوان توافق محتمل را مرحله‌بندی کرد و البته این توافق به هیچ‌وجه نمی‌تواند به حقوق‌اساسی ایران لطمه بزند.

و سرانجام اینکه مراقب باشیم توپی که با تدبیر حکیمانه رهبر انقلاب در زمین دشمن افتاده، با بد‌فهمی و سوءرفتار به زمین ملت ایران باز گردانده نشود. همچنین باید مراقب تقسیم کار آمریکا و رژیم صهیونیستی بود و در زمین آنها بازی نکرد. جدایی و اختلاف میان آمریکا و رژیم صهیونیستی افسانه است و آخرین شاهد، سخنان جوزف بایدن معاون اوباماست که در نشست هفته گذشته جی استریت تأکید کرد «هیچ یک از روسای جمهور آمریکا به اندازه اوباما به اسرائیل خدمت نکرده‌اند. اگر اسرائیل وجود نداشت آمریکا برای حمایت از منافع خود ناچار به ایجاد آن می‌شد و ما اسرائیل را باید می‌ساختیم تا حامی منافع ما در منطقه باشد».

جمهوری اسلامی:دولت یازدهم و مدیران همیشه در حج

«دولت یازدهم و مدیران همیشه در حج»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی است که در آن می‌خوانید؛این روزها به هر اداره و نهاد و مؤسسه‌ای سر بزنید خواهید دید یک یا چند نفر از مدیران و افراد کلیدی آنها حضور ندارند. در پاسخ به این سؤال که علت غیبت چیست؟ خواهید شنید حضرات به حج مشرف شده‌اند.

در نظر اول، این پاسخ بسیار جالب و خوشحال کننده است و از زبان شنونده، دعائی را هم بدرقه راه این حضرات به حج رفته می‌کند،‌ ولی بعد از آنکه اندکی پرس و جو کنید مشخص می‌شود اکثر آنان نه برای انجام حج واجب بلکه به عنوان کارگزار یکی از دستگاه‌های مربوط به حج عازم مکه شده‌اند و البته برای چندمین بار است که مشرف می‌شوند! اگر از خودشان بپرسید چرا کارتان، که وظیفه اداری یا علمی و آموزشی و یا خدمت رسانی از نوع دیگر به مردم است، را رها کرده‌اید و برای چندمین بار به مکه مشرف شده‌اید؟ در جواب می‌گویند به عنوان یک واجب عینی این مأموریت را پذیرفته‌ایم و اگر نمی‌پذیرفتم این کار مهم زمین می‌ماند و کار حج لنگ می‌شد.
توجیه جالبی است و با همین توجیه، هر ساله کارهای بسیاری از وزارتخانه‌ها، ادارات، نهادها و مؤسسات آموزشی و فرهنگی به مدت بیش از یکماه معطل می‌ماند تا حضرات به حج غیر واجب مشرف شوند و از نظر خودشان این واجب عینی را به انجام برسانند. علاوه بر این، بسیاری از افراد توانائی که اشتغال خاصی ندارند و سفر آنها به مکه هیچ مشکلی برای کارهای جاری کشور و مردم ایجاد نمی‌کند، به کار گرفته نمی‌شوند و این روند هر ساله در کشور تکرار می‌شود...

در دولت‌های گذشته بارها بخشنامه‌هائی برای جلوگیری از این اقدام غیرمنطقی صادر شد و مسئولان دولتی وعده‌هائی برای جلوگیری از آن دادند، اما به این دستورالعمل یا هرگز عمل نشد و یا بعد از مدت کوتاهی به فراموشی سپرده شد. نمی‌توان دولت‌های گذشته را به عدم تمایل به جلوگیری از این روش نادرست متهم کرد ولی قطعاً می‌توان از آنها این گلایه را داشت که چرا اراده‌ای جدی در اجرای بخشنامه‌های خود نشان ندادند و پیگیر اجرای آن نشدند. البته این واقعیت تلخ را هم باید در بررسی علت عدم اجرای بخشنامه‌ها در نظر گرفت که مجریان بخشنامه‌ها معمولاً خودشان از همان مدیرانی هستند که برای هر ساله به حج رفتن احساس تکلیف می‌کنند و چون موضوع به خودشان یا به اطرافیان و بستگان و نور چشمی‌هایشان مربوط می‌شود طبیعی است که بخشنامه‌ها را پشت گوش بیاندازند و احساس تکلیفشان بر احساس وظیفه عمل به بخشنامه غلبه کند.

این وضعیت برای کشوری که قانون مداری باید در آن محور همه کارها باشد، نه زیبنده است و نه قابل تحمل. شاید از دولت‌های نهم و دهم که قانون گرائی در آنها جایگاهی نداشت، انتظار برخورد با این روش غلط انتظاری غیرمنطقی بود، ولی دولت یازدهم که عمل کردن بر محور قانون را از شعارهای محوری خود قرار داده، می‌تواند در این زمینه اقدام کند و برای همیشه به این روش نادرست خاتمه دهد.

درخصوص حج امسال از این دولت انتظاری نیست، چرا که تمام تصمیمات در زمینه سفرها قبلاً گرفته شده بود و اقدامات نیز صورت گرفته و بخش عمده‌ای از سفرها انجام شده و لغو کردن بقیه سفرها نیز امکان پذیر نیست. دولت یازدهم برای اعمال قانون و نظم و نسق بخشیدن به این موضوع فرصت خوبی دارد و از هم اکنون می‌تواند ضمن انجام بررسی‌های لازم، به تصمیم مطلوبی برسد و مقدمات اجرای آن تصمیم را برای سال آینده فراهم نماید و تکلیف پدیده مدیران همیشه در حج را برای همیشه روشن کند.

این را هم می‌دانیم که سفر به خانه خدا برای بسیاری از افراد یک سفر مطلوب و محبوب است که هر قدر تکرار شود نه تنها تشنگی و علاقه به آن کاهش نمی‌یابد بلکه موجب تشنگی بیشتر می‌شود. عده‌ای نیز نه برای علاقه و عشق به خانه خدا و سرزمین وحی، بلکه با اهدافی از جنس مادی به این سفر علاقمند هستند. همین انگیزه هاست که مانع قانونمندی و جلوگیری از سفرهای تکراری می‌شود. عده‌ای هر طور شده حتی به قیمت معطل ماندن بسیاری از کارها به این سفر می‌روند و به واقعیت‌هائی که اشاره کردیم بی‌اعتنائی می‌کنند. دولت یازدهم نیز مجموعه‌ای از انسان‌ها را در خود دارد که همین انگیزه‌ها قطعاً در آنها هم یافت می‌شوند. بنابر این، خطر بی‌اعتنائی به بخشنامه‌ها و بی‌توجهی به واقعیت‌های برشمرده شده در این مقوله، دولت یازدهم را نیز تهدید می‌کند. به همین دلیل، باید از هم اکنون به دولتمردان جدید یادآور شویم که درصحنه عمل مشخص خواهد شد شما چقدر به شعارهائی که داده‌اید پای‌بند هستید.

اجتناب خود مسئولان دولتی از سفر تکراری به حج، بهترین و مؤثرترین عامل برای مقابله با مسافرت‌های تکراری مدیران دستگاه‌ها، ارگانها، نهادها و مؤسسات مختلف به حج است. امور حج قطعاً باید توسط افرادی که تجربه و اطلاعات لازم را دارند اداره شود، اما این تجربه و اطلاعات نباید در انحصار افراد خاصی باشد. گردش مدیریت‌ها و عمومیت پیدا کردن تجربیات به افراد مختلف، یک اصل اجتناب ناپذیر است. مهم‌تر اینکه اصولاً این امور نباید برعهده مدیرانی که در دستگاه‌های دیگر مشغول به کار هستند گذاشته شود. آنها اگر در مسئولیت‌های خود مفید نیستند چرا مسئولیت دارند؟ و اگر مفید هستند چرا هر سال بیش از یکماه مسئولیت خود را ترک می‌کنند و کار مردم را لنگ می‌گذارند؟

اراده و عزم دولت یازدهم برای مقابله با این پدیده غیرمنطقی می‌تواند مشکل را حل کند و به این روش زیان بخش خاتمه دهد.

رسالت:کمربند ایمنی ساخت درونی قدرت

«کمربند ایمنی ساخت درونی قدرت»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم صالح اسکندری است که در آن می‌خوانید؛اگر چه روندهای تاسیسی انقلاب اسلامی به واسطه ماهیت مترقی و اقتضائات جوانی این انقلاب توقف ناپذیر است اما در عین حال نمی توان منکر الزامات تثبیتی آن شد. یعنی این انقلاب به خاطر افق تمدن ساز خود در عین حالی که در مرحله تاسیس نقش ها و نهادهای واسط و مقتضی برای نیل به تمدن عظیم اسلامی است در عین حال به دوره تثبیت رسیده است و ساخت درونی خود را باید مستحکم کند. انقلاب اسلامی مانند هر موجود زنده دیگر از فراز گرفتن نمی هراسد اما طبیعی است از افتادن واهمه داشته باشد. مانند خودرویی که با سرعت مجاز در حال حرکت است اما در همان حال نیازمند کمربند ایمنی برای سرنشینان است. برداشت راقم این سطور از استحکام ساخت درونی قدرت که این روزها بارها مورد تاکید رهبر معظم انقلاب قرار گرفته شبیه همین کمربند ایمنی است که باید دور انقلاب بسته شود البته با این فرض که چنین کمربندی وارداتی نیست و باید روی مولفه های درونزای قدرت تکیه شود.

بدیهی است که امروزه اقتدار جوامع مختلف تابعی از قوه قهریه نیست و ترکیب هنرمندانه و هوشمندانه ای از قدرت نرم و قدرت سخت است. قدرت نرم از عناصری نظیر ایمان، هویت، مشروعیت، مقبولیت، وحدت ملی و تقریب مذاهب داخل کشور و قومیت ها، توافق نخبگی، الگو سازی، پیوستگی فرهنگی و تمدنی، نماد سازی و نشانه پردازی، تعادل ارزشی و بازتولید مدنی ارزشها و سایر مولفه های نرمی که می تواند در استحکام ساخت درونی قدرت دخیل باشد تشکیل می شود و قدرت سخت از عواملی مانند اقتدار نظامی، توانمندی اقتصادی، پیشرفت های علمی و تکنولوژیک، گستره سرزمینی، متحدان خارجی و ... نضج پیدا می کند.

ترکیب هوشمندانه مولفه های فوق الذکر و استحکام و تقویت آنها در مرحله اول با یک سری چالش ها روبه‌روست و در گام دوم نیازمند یک نخ تسبیح یا کلان تئوری است تا بتواند تمام بردارها را در سمت و سوی نهایی که همان تمدن اسلامی و ایرانی است هم جهت نماید. در ادامه به برخی چالشهای پیش رو و چارچوی پیشنهادی برای طراحی کلان تئوری اشاره می شود:

1- چالشهای استحکام ساخت درونی قدرت
1-1 نقش دولت ها
یکی از چالشهای متصور در استحکام ساخت درونی قدرت نقش فزاینده و یا کاهنده دولت ها در تقویت مولفه های نرم و سخت اقتدار است. در واقع همواره این نگرانی وجود دارد که  آیا دولت های دوره ای به عنوان پیشانی نظام جمهوری اسلامی قادرند بر اقتدار کشور بیفزایند و یا با مواضع و کنش های سیاسی، فرهنگی و اقتصادی خود موجب کاهش اقتدار کشور می شوند. مثلا در موضوع غرور ملی به عنوان یکی از مولفه های نرم قدرت یک دولت با تصمیمات خود در عرصه سیاست خارجی تا چه اندازه می تواند مقوم باشد و یا تضعیف کننده.

1-2 پارادوکس های تاسیس و تثبیت
یکی دیگر از چالشهای پیش روی استحکام ساخت درونی قدرت تضادهایی است که ممکن است در روندهای تاسیسی و تثبیتی رخ دهد. اینکه استحکام مولفه های درونی قدرت تا چه اندازه با تغییر خواهی و تجدید نظر طلبی انقلابی سازگار است. مثلا تقویت روحیه ایران گرایی ممکن است یکی از مولفه های قدرت نرم باشد اما این پارامتر یعنی ملی گرایی تا چه اندازه می تواند با استانداردهای انسان انقلابی مسلمان که امت گرا است، سازگار باشد؟ در واقع در روند استحکام ساخت درونی قدرت باید مراقبت کرد که کمربند ایمنی اقتدار به قفل چرخی برای ماشین انقلاب اسلامی تبدیل نشود.

1-3 فقدان توافق نخبگی
عدم اتفاق نظر نخبگان فکری و ابزاری در یک کشور بر سر مسئله چگونگی تامین و استحکام اقتدار یکی دیگر از چالشهای محتمل در مسیر استحکام ساخت درونی قدرت است.
اینکه در کشوری برخی از نخبگان تقویت  اقتدار را در گرو برون گرایی و هضم شدن در فضای بین المللی به خصوص در حوزه های اقتصادی  بدانند و از ظرفیت های داخلی غفلت کنند و در مقابل عده ای دیگر از نخبگان با تاکید بر درون زایی اقتدار اقتصادی، جریان دیگر را  متهم به تضعیف اقتدار یک کشور کنند، می تواند به عنوان یک آسیب محتمل در روند استحکام مولفه های سخت و نرم قدرت موثر باشد. از سویی این ایده همواره مطرح بوده است که رفاه و اقتدار اقتصادی اگر چه یک نیاز لازم برای تقویت ساخت درونی قدرت است اما تا چه اندازه شرط کافی است؟ یعنی اگر امروز تمام مشکلات اقتصادی حل شد و مردم در نهایت رفاه کامل بودند آیا اقتدار اسلامی و ایرانی در شکل ایدآل آن پدید می آید؟ آیا تمرکز صرف بر موضوعات اقتصادی با روندهای تاسیسی و تثبیتی انقلاب اسلامی سازگار است؟

2- چارچوب پیشنهادی برای کلان تئوری
نخ تسبیح و کلان تئوری برای تمدن سازی اسلامی و ایرانی قاعدتا باید بر امتیازات فرهنگی جامعه ما و اشتراکات مثبت تمدنی با سایر جوامع که شامل نظام آگاهی و تجارب بشری باشد، استوار گردد. نقطه اشتراک فرهنگ تشیع ایرانی با غرب و شرق در هزاره سوم، عقلانیت است منتهی با این امتیاز که این عقلانیت فارغ از معنویت نیست و اساسا در این باور اصیل عقلانیت بدون معنویت مانند عقلانیت فایده محور و لذت جو در غرب نوعی عقل بی عقال است که در بهترین حالت نتیجه اش وضعیت دهشتناک امروز جوامع غربی است. عقلانیت توام با معنویت همان کمربند ایمنی است که به تعبیر آرنولد توین بی مانند یک بافت روحانی دور تا دور نظام اسلامی می پیچد و تمام اجزای آن را در مسیر رسیدن به تمدن عظیم اسلامی و ایرانی متمرکز می کند. عقلانیت معنویت محور نقطه افتراق و امتیاز ما با غرب، شرق و گرایشات انحرافی از اسلام مثل جریانات تکفیری و سلفی است. این چارچوب پیشنهادی می تواند راهنمایی برای مطالعات بعدی در تدوین کلان تئوری در استحکام مولفه های ساخت درونی قدرت و در نهایت
تمدن سازی اسلامی و ایرانی باشد.

 

 

    

سیاست روز:تحریم فرش ایرانی را پایان دهید

«تحریم فرش ایرانی را پایان دهید»عنوان یادداشت روزنامه سیاست روز به قلم حمید کارگر است که در آن می‌خوانید؛این روزها نوع مراوده میان ایران و آمریکا دستمایه تحلیل ها و تفسیرهای گوناگونی شده و نقل محافل مختلف است. این مراوده که بر مبنای فروریختن دیوار بی اعتمادی بین دوطرف بنا شده است، شاید و باید که فرش دستباف ایرانی را نیز مرهمی باشد.

تابستان سال ۱۳۸۹ حضراتِ مقیم در کنگره مصوبه‌ای را به کاخ سفید فرستادند که برپایۀ بندی از آن واردات هرگونه فرش ایرانی از هر کشوری به آمریکا ممنوع شد. چندی بعد باراک اوباما متن تحریم‌های مصوب کنگره را امضا کرد و از هفتم مهرماه همان سال فرش ایرانی از هیچ کشوری اجازۀ ورود به ایالات متحده را نیافت و حتی فرش‌هایی نیز که پیش از آن تاریخ در گمرک آن کشور مانده بودند اجازۀ ترخیص و ورود نیافتند.

مهر تأیید زدن رئیس‌جمهور آمریکا بر این قانون و پایبند ماندن به آن چهرۀ آمریکا را در جهان خدشه‌دار ساخت و از سویی شهروندان آمریکایی نیز از داشتن بهترین و نفیس‌ترین دست‌بافته‌های دنیا محروم شدند.

به‌دور از جانبداری سیاسی، از دو سویه می‌توان به تحریم‌ها نگریست:
الف) تحریم شهروندان آمریکایی
فرش دستباف ایران کالایی هنری، اصیل، پربها و نامدار است که شهروندان آمریکایی از دیرباز شیفته و خواهان آن بوده‌اند. هم‌اکنون برخی از مشهورترین موزه‌های آمریکا ازجمله موزۀ منسوجات واشنگتن، موزۀ متروپولیتن نیویورک، همچنین مجموعه‌داران خصوصی این کشور با داشتن فرش‌هایی از ایران‌زمین به خود می‌بالند.

آمارهای صادراتی فرش ایران در واپسین سال‌های پیش از اعمال تحریم نشان می‌دهد که حدود ۷درصد از مجموع صادرات فرش ایران به بیش از ۸۰ کشور دنیا یکجا و مستقیم به آمریکا می‌رفته و این کشور مهم‌ترین خریدار به شمار می‌آمده است.

ممنوع‌شدن ورود فرش ایرانی به آمریکا در نخستین گام محروم‌ساختن آمریکاییان از این آثار هنری فاخر و گران‌بهاست و موجب می‌شود شهروندان آن کشور دیگر به چنین کالای نابی دسترسی نداشته باشند. تنها پیامد چنین اقدامی ورود و جایگزینی فرش‌های بی‌کیفیت، بدل و تقلبی از دیگر کشورها به خانه‌های شهروندان آمریکایی یا گسترش پدیدۀ قاچاق در آن کشور خواهد بود.

ب) تحریم هنرمندان ایرانی
از سوی دیگر، کنگره‌نشینان آمریکایی و مدعی دفاع از حقوق بشر با چنین اقدامی چشمشان را بر ایرانیان هنرمندی که به تولید و عرضۀ فرش دستباف اشتغال دارند می‌بندند و گویا نمی‌دانند که فرش ایرانی را مردم ایران و بخش خصوصی تولید و صادر می‌کنند و دولت کوچک‌ترین نقشی در این فرایند ندارد.

اکنون تنها نهاد وابسته به دولت که به تولید و عرضۀ فرش دستباف اشتغال دارد «شرکت سهامی فرش ایران» است که روند واگذاری آن به بخش خصوصی آغاز شده است و به‌زودی از حیطۀ نظارت و تصدی‌گری دولت خارج می شود. «مرکز ملی فرش ایران» نیز صرفاً جایگاه حمایتی و سیاست‌گذاری دارد و خود به‌صورت مستقیم در فرایند تولید، فروش و صادرات فرش فعالیتی ندارد.

ازاین‌رو، اِعمال چنین قانونی رویارویی با صدهاهزار بافنده و هزاران شهروند ایرانی فعال در چرخۀ تولید تا صدور فرش دستباف است. این تحریم شعارهای فریبندۀ دولت آمریکا مبنی‌بر احترام به حقوق شهروندان ایرانی را نقش بر آب می سازد و نشانگر چهرۀ واقعی دولتمردان آن کشور نزد افکار عمومی است.

هنرمندان طراح، رنگرز، بافنده و مرمت‌کار ایرانی را چه نسبتی است با مضامینی که دولتمردان آمریکا برای اثرگذاری بر آن‌ها بر طبل تحریم می‌کوبند؟!

چه باید کرد؟
سوا از اینکه انتظار می‌رود اهالی کنگره و کاخ سفید از این بیداد آشکار به شهروندان خود و هنرمندان ایرانی دست بردارند، جامعۀ فرش ایران نیز باید راهکاری بیندیشد، به‌ویژه که با روی کار آمدن دولت نو بوی بهبوداز اوضاع به مشام می‌رسد.

برعهدۀ همۀ کنشگران حوزۀ تولید و تجارت فرش و همۀ دوستداران و دلسوزان این هنر، صنعت است که به گوش جهانیان برسانند: «اعمال تحریم بر فرش ایرانی فشاری بر دولت ایران نیست، بلکه فشار بر شهروندان ایرانی است» و آن‌ها را آگاه سازند که «دولت در تولید و فروش فرش نقشی ندارد و این چرخه در دست بخش خصوصی است.»

تهران امروز:ریشه عصبانیت تندروها

«ریشه عصبانیت تندروها»عنوان سرمقاله روزنامه تهران امروز به قلم حشمت‌الله فلاحت‌پیشه است که در آن می‌خوانید؛تحرکاتی که از سوی تندروها در غرب و اسرائیل و برخی حاشیه‌نشینان جنوب خلیج‌فارس علیه دیپلماسی جدید ایران انجام می‌شود از یکسو نشان‌دهنده سختی راه و از سوی دیگر نمایانگر به هدف خوردن اقدام جدید ایران است. گرچه هنوز دلایل جدیدی دال بر اینکه نشان دهد آمریکا در حوزه عملی هم خواهان توافق با سیاست‌های بحق ایران است به دستمان نرسیده، اما در عین حال نباید از تحرکات زیرپوستی تندروها هم غافل شد. ایران بر اساس تجربه تاریخی و ضربه‌هایی که از آمریکا خورده است، طبیعی به نظر می‌رسد که اخبار کنگره و صحبت‌های افراطیون را مورد توجه جدی قرار بدهد. این موضوع همان مطلبی است که دکتر روحانی در صحن عمومی سازمان ملل در زمان سخنرانی عنوان کرد که صدای واحدی از آمریکا به گوش نمی‌رسد.

اگر در ماه‌های آینده شاهد این موضوع باشیم که اوباما از اختیارات ریاست‌جمهوری خود در ایالات متحده برای مقابله با افراطیون استفاده کند و حداقل بخشی از تحریم‌ها را به شکل تعلیق درآورد آن موقع تازه می‌توان باور کرد که اختلاف نظرها در آمریکا طبیعی اما تصمیم‌گیری واحد است. در غیر این صورت با مروری بر حوادث اتفاق افتاده و صدمه‌هایی که در طول 34 سال، آمریکا به مردم ایران زده است، به این نتیجه خواهیم رسید که سیاست‌های آمریکا نسبت به ایران تغییر نکرده و همچنان قصد ضربه زدن به جمهوری اسلامی ایران در آنها وجود دارد.

در مقابل این موضوع باید به این نکته نیز توجه کرد که بسیاری از تحلیلگران ایرانی نیز مخالف ارتباط با آمریکا هستند و برای این تحلیل خود دلیل‌ها و مولفه‌های منطقی از منظر خود ارائه می‌کنند اما این مخالفت‌ها پیش از اینکه مربوط به کشور باشد در اعتراض به بی‌اعتمادی به آمریکاست چرا که ایران اصول خود را برای برقراری این رابطه بیان کرده و اکنون توپ در زمین آمریکاست. مطلب دیگری که باید به آن توجه کرد این است که نتانیاهو تاکنون تا این حد تحت‌فشار بین‌المللی و منطقه‌ای قرار نگرفته بود و بر همین اساس است که سخنان زیادی علیه دیپلماسی ایران بیان کرده و تلاش می‌کند تا خود را تثبیت کند.

اما با همه این هجمه‌ها و سخنان افراطی‌ها و صهیونیست‌ها و سلفی‌ها مقابل ایران می‌بینیم که کمپینی شکل می‌گیرد که خواهان شکست تحریم‌ها مقابل ایران هستند و حتی افرادی که با نظام ما مشکل دارند از این کمپین حمایت می‌کنند. بر همین اساس است که معتقدم دیپلماسی عمومی باید اکنون در کشور تعریف شود که مانع افراط‌گری شد. چرا که تحرک در غرب برای تحریم مجدد و افزایش فشار بر ایران خودبه‌خود موجب واکنش داخلی خواهد شد و این همان هدفی است که تندروها به‌دنبال آن هستند. اگر دولت آمریکا واقعا خواستار تحول در روابطش با ایران و کاهش دیوار بی‌اعتمادی است لاجرم می‌بایستی مانع از تحرکات تندروها شود. تلاش برای تحریم بیشتر ایران و از جمله به صفر رساندن صادرات نفتی ایران موضوعی نیست که ایران بتواند از کنار آن بگذرد.
 
چنین تحریم‌هایی پیامی منفی به ایران است و نشان می‌دهد که سیاست نرم آمریکا علیه ایران واقعی نیست.دولت آمریکا باید توجه داشته باشد نتانیاهو از ابتدای دهه 90 میلادی ابراز کرده بود که خواهان جنگ با ایران است و باید از فضای بین‌المللی که به نفع ایران تغییر کرده ناراحت باشد. اکنون می‌بینیم که رسانه‌های بین‌المللی که با اظهارات جنگ‌طلبانه نتانیاهو همراهی می‌کردند اکنون بعضا او را به سخره گرفته و به‌حقانیت ایران اشاره می‌کنند. نکته آخر هم به نحوه برخوردها داخلی با دیپلماسی جدید کشورمان است. در شرایط کنونی باید این معیار را داشته باشیم که به میزانی که صهیونیست‌ها و سلفی‌ها و تندروهای غربی از ما عصبانی بودند بدانیم که مسیرمان درست است. اکنون این دو گروه در اوج عصبانیت هستند و علت عصبانیت‌شان هم کاملا معلوم است.

جوان:استحکام ژله‌ای مقدمه بر‌اندازی

«استحکام ژله‌ای مقدمه بر‌اندازی»عنوان سرمقاله روزنامه جوان به قلم عبد‌الله گنجی است که در آن می‌خوانید؛ رئیس جمهور امریکا در نطق سالانه خود در سازمان ملل اعلام کرد، امریکا به دنبال بر‌اندازی نظام جمهوری اسلامی ایران نیست. برخی در درون کشور این نگاه اوباما را به معنای بخشش سخاوتمندانه دانستند و آن را مدیون دیپلماسی دولت جدید بر‌شمردند. برخی نیز اوباما را کوچک‌تر از آن دانستند که قدرت بر‌اندازی داشته باشد و با بر شمردن اقدامات خصمانه امریکا در سی و چند ساله گذشته این جمله مقام معظم رهبری را تکرار کردند که امریکا هر کاری که نکرده است، توان آن را نداشته است و اکنون ضعف خود را به عنوان یک تدبیر معرفی می‌کند.
 
همین جمله اوباما می‌توانست شروع یک شکاف بین نخبگان کشور باشد و هرکسی از ظن خویش به آن بپر‌دازد و برخی بگویند، ببینید اگر ما خوب عمل کنیم آنان هم پاسخ مثبت می‌دهند. اما حقیقت این است که غربی‌ها و ایضاً امریکا‌یی‌ها برای رسیدن به اهداف خود عجله‌ای ندارند. آنان با حوصله تجربیات دوران استعمار را به کار می‌گیرند و مدل‌ها و روش‌ها را عوض می‌نمایند. تحریم‌های سال 1391 ورای 1392 نشان داد که بستری برای میوه‌چینی امریکا باقی نمانده است و امریکا از گزینه بر‌اندازی دور شده است. اوباما صبح انتخابات که به دفترش مراجعه کرد، دید گزینه بر‌اندازی روی میزش نیست و متوجه شد که باید رقص دیگری را آغاز کند.
مدل رابطه ایران- امریکا از یک قاعده لایتغیر تبعیت می‌کند. بحث ایران و امریکا بحث «حدود» نیست که بحث «وجود»است. این تحلیل در قلم و بیان امام و مقام معظم رهبری همیشه پر‌رنگ‌ بوده است. بنابر‌این امریکایی‌ها برای سست کردن مقاومت نظام ابتدا باید استحکام داخلی آن را متزلزل کنند. سپس مرحله بر‌اندازی را مجدداً آزمایش نمایند. در واقع انتخابات سال 92 که ماحصل تحریم‌های همه‌جانبه سال 1391 بود امریکا را یک گام به عقب برد. لذا برای بر‌داشتن دو گام به جلو ابتدا باید استحکام نظام را به حالت ژله‌ای در‌آورند؛ استحکامی که بر پایه‌های محکمی استوار نباشد و با اولین ضربه سخت مانند ژله لرزان شود. فهم این ادعا چگونه ممکن است؟ دکتر روحانی مدعی است که امریکایی‌ها از جمعه تا دوشنبه بعد که وی به سازمان ملل رسیده است شش بار از وی در‌خواست ملاقات کرده‌اند. اما این ملاقات به هر دلیل به یک مذاکره تلفنی منجر می‌شود و اوباما شخصاً مسئولیت رسانه‌ای کردن آن را به عهده می‌گیرد.
 
بدون تردید امریکایی‌ها در صدد بودند که استحکام ژله‌ای از آنجا شروع شود که با ورود روحانی به کشور یک آرایش قطب‌بندی شده در مقابلش هویدا شود؛ عده‌ای موافق آن تلفن و ارتباطات باشند و عده‌ای مخالف آن و این‌چنین وحدت ملی به دو قطبی طرفداران و مخالفان امریکا تبدیل شود و این دو قطب به یک شکاف اجتماعی عمیق تبدیل شود. بر‌آورد امریکایی‌ها این است که با فعال شدن بخشی از اصلاح‌طلبان در زیر چتر اعتدال این قطب‌بندی سریع شکل می‌گیرد. اما با ورود روحانی به داخل کشور هوشمندانه بر‌خورد شد و به جز چند نفر دانشجو - که حرمت آنان هم لازم است- هیچ‌کس از نخبگان کشور بر روحانی نتاخت و اولین بند نقشه راه امریکایی‌ها در رسیدن به استحکام ژله‌ای خنثی شد. در اجرای استحکام ژله‌ای مهم‌ترین اصل برای امریکایی‌ها سر‌خوردگی حلقه اول نیرو‌های انقلاب اسلامی است.
 
جریان حزب‌الله تاکنون پر‌چمدار عزت ایران اسلامی بوده و هزینه‌های آن را نیز پر‌داخته است. امریکا به دنبال فرونشاندن خشم انقلابی آنان است و این کار را با ایجاد وقفه در روند استکبار ستیزی دنبال می‌کند. استکبار‌ستیزی فلسفه وجودی انقلاب اسلامی است. بنابر‌این نشان‌دادن پایان راه به حزب‌الله سیاست امروز امریکایی‌هاست. تغییر مواضع دوباره اوباما پس از مذاکره تلفنی با روحانی نشان می‌دهد که آنان به دنبال سر‌عت‌بخشیدن به اقدامات طرف ایرانی هستند و به دنبال ایجاد فضایی هستند که قدرت تصمیم‌گیری و اندیشیدن را از آنان سلب نمایند.
 
امریکا با صراحت اعلام می‌کند که تحریم‌ها جواب داده است و ایران را به پای میز مذاکره کشانده است‌، این ادعا که در قالب جنگ روانی و با هدف اعلام پیروزی امریکا در جنگ اراده‌ها اعلام می‌شود، نیز برای سست‌کردن انسجام درونی و حرکت به سمت استحکام ژله‌ای است، بنابر‌این آنچه از مسئولان سیاست خارجی کشور توقع است اینکه اولاً مذاکرات و تعاملات در حوزه هسته‌ای حصر شود و نیرو‌های انقلاب بدانند آنچه انجام می‌شود «استکبار‌زدایی» نیست بلکه «هماوردی قهرمانانه» است.

دوم اینکه مسئولان کشور باید در موضع هجوم باشند، یعنی در فضای دیپلماسی عمومی و رسانه مطالبات دیگری را نیز طرح نمایند. حمایت امریکا از منافقین خون‌آشام، کمک به صدام، شهادت دانشمندان هسته‌ای و ... ده‌ها مسئله‌ای است که باید فضای رسانه‌ای و دیپلماسی کشور در آن بدمند تا امریکا خود را فقط در یک جبهه که آن هم رفع اتهام از ماست قرار ندهد. راهکار مهم برای حفظ سطح گفت‌وگو در حوزه هسته‌ای و حفظ همزمان استحکام داخلی نظام را می‌توان در یک چارچوب مفهومی نیز مدل‌سازی کرد. جمهوری اسلامی ایران الزاماً همان انقلاب اسلامی نیست و در تراز انقلاب اسلامی نمی‌باشد. جمهوری اسلامی ایران یک ساختار حقوقی است که در عرف روابط بین‌المللی عمل می‌کند. بنابراین می‌توان در قالب جمهوری اسلامی ایران با امریکا گفت‌وگو کرد و در قالب انقلاب اسلامی با آن مبارزه کرد. انقلاب اسلامی امری است جهانی، فرامرزی و در نسبت با امت اسلامی و عالم مستضعفان مأموریت دارد اما جمهوری اسلامی ایران در چارچوب مرزهای جغرافیایی ایران هویت می‌یابد.
 
بنابراین نیروهای انقلاب اسلامی باید این جمله امام که در فردای پذیرش قطعنامه 598 عنوان شد را آویزه گوش خود قرار دهند که «فرزندان انقلابیم ... بغض کینه انقلابیتان را در سینه‌ها نگاه دارید و با غضب و خشم بر دشمنانتان بنگرید و بدانید که پیروزی از آن ماست». چرا که در مکتب عاشوراییان شکست و پیروزی هر دو پیروزی است. بنابراین دولتمردان جمهوری اسلامی توقع نداشته باشند که معتقدین به انقلاب اسلامی در دالان جمهوری اسلامی کانالیزه شوند و راه‌‌های مختلف مبارزه را تمرین نکنند. دولت به کار خود بپردازد و انقلاب اسلامی نیز اهداف آرمانی خود را دنبال نماید و این دو هیچ منافاتی هم با یکدیگر ندارند. دمیدن در روح اسلام انقلابی موجب استحکام نظام جمهوری اسلامی و امید آفرینی در دوستان انقلاب اسلامی در جهان خواهد شد. مسئولین محترم کشور آنچه را باید اصل بدانند استحکام درونی نظام و انسجام ملی با محوریت حزب‌‌الله است. اگر این‌گونه باشد هرگز امریکایی‌ها به فکر مقدمه‌سازی (استحکام ژله‌ای)برای فروپاشی بعدی نخواهند بود.

طرح این جمله که ما دنبال براندازی نیستیم مقدمه‌ای برای خواب کردن ما و شروع مرحله استحکام ژله‌ای است.

آفرینش: نظام آموزشی نیازمند انگیزه آفرینی

«نظام آموزشی نیازمند انگیزه آفرینی»عنوان سرمقاله روزامه آفرینش به قلم حمیدرضا عسگری است که در آن می‌خوانید؛سیزدهم مهر برابر با پنجم اکتبرهر سال بعنوان "روزجهانی معلم"، درسراسر جهان تجلیل می‌شود. سازمان جهانی یونسکو با مشارکت سازمان جهانی کار (ILO) در سال 1966، این روز را به عنوان روز جهانی معلم معرفی کرد. روزجهانی معلم، یادآورتلاش و سعی انسان‌های دردمند وآگاهی است که بااراده قوی ونیت پاک ، انگیزه آموختن را درذهن دانش آموزان زنده می‌گردانند وچراغ عشق به زندگی را دروجود آنان روشن نگه می‌دارند.

باید بخاطرداشته باشیم که جامعه بشری همواره مرهون کوشش ها وفداکاری های زنان ومردانی است که درکسوت معلمی مسیرعلم ودانش را فروزان نگه داشته وچشم اندازهای تازه را بروی انسان ها گشوده اند. بنابراین تجلیل از روز معلم درواقع ارج نهادن به دانش وعلم وآگاهی است وقدردانی ازانسانی فداکار وایثاگرکه بنام معلم ازاویاد می‌شود.

بطورقطع می توان گفت که سروکارداشتن با دانش آموزان ازمرحله ابتدایی تامراحل عالی ، ازدشوارترین وسنگین ترین مسئولیت‌هایی است که فقط معلمان باصداقت وانگیزه انسانی که دارند به انجام آن مشغول می باشند. اما حقیقت آن است که معلمان کشور ازکمترین تسهیلات وخدمات وحمایت های لازم درزندگی وامورآموزشی وتدریسی برخوردارند. این محرومیت جفای نابخشودنی درحق کسانی محسوب می شوند که باکمترین توقع ودست مزد، بیشترین رنج وزحمت را متحمل می گردند.

بنابراین تلاش درجهت رفع کاستی‌ها وسعی دربرآورده ساختن ضرورت‌ها ونیازمندی‌هایی که نظام آموزشی وقشرمعلم جامعه ما دارد علاوه براینکه مسئولیت قانونی دولتمردان بشمارمی آید، انجام یک رسالت انسانی نیزتلقی می گردد. حضور معلمان فرهیخته و باتجربه در روندتحصیلی دانش آموزان، درموفقیت یک جامعه توسعه گرا بسیار تاثیرگذار است. از این رو کشورهای توسعه یافته معلمان تحت پوشش خود را توسط آموزش استراتژی های نوین تدریس و همچنین حمایت های مالی به فعالیت در این زمینه تشویق می کند. به عبارتی معلمانی که از لحاظ مالی در موقعیت مطلوبی به سر نمی برند، عموما در زمینه تدریس نیز چندان موفق نیستند.

به‌خوبی می توان دریافت که شرایط اقتصادی معلمان با نحوه تدریس آنها ارتباط مستقیم دارد. حرفه «تدریس» در کشورهای اروپایی یکی از مطمئن ترین و امن ترین مشاغلی است که طرفداران بسیاری نیز دارد. یکی از برجسته ترین امکاناتی که این جوامع در اختیار معلمان خود قرار می‌دهند ، دوره های تربیت معلم است . این دوره ها که به تی .تی .سی (TTC) معروف هستند، معلمان را به تناسب مقاطعی که در آن تدریس می کنند آموزش می دهد و آنها را با شیوه های نوین تدریس آشنا می سازد.

لذا عدم آمادگی روانی وذهنی درفضای آموزشی ازمهم ترین چالش های نظام آموزشی کشورما یاد می شود. بنابه دلایل متعدد اقتصادی، اجتماعی،‌ سیاسی و فرهنگی وآموزشی معلمان قادرنیستند که فضای سالم آموزشی ومنطقی را برای ایجاد انگیزه لازم درخود و دانش آموزان جهت تدریس و فراگیری بوجودآورند.

یادگیری بدون معلمان حرفه‌ای، کاملا آموزش دیده، به خوبی حمایت شده، مسئول و ارج نهاده شده امکان پذیر نیست. معلمان راه حل اصلی بحران یادگیری‌اند، با این وجود به بسیاری از آنان آموزش‌های لازم ارائه نمی‌شود و به اندازه کافی مورد حمایت قرار نمی‌گیرند و اغلب نیز در تصمیمات و سیاست‌های سلیقه‌ای و مقطعی، کنار گذاشته می‌شوند.

در فراهم ساختن محیط‌های یادگیری ایمن و حمایتی، معلمان باید در رأس قرار گیرند، با این وجود بسیاری از آنان در شرایط بسیار دشوار و اضطراری تدریس می‌کنند.تامین موادآموزشی لازم، بهبودبخشیدن به فضای آموزشی، ارتقای سطح علمی معلمان، ارائه خدمات وانجام حمایت های لازم ازمعلمان کشور، تامین معاش کافی ومسکن و... زمینه هایی است که می تواند جایگاه ونگرش ارزش مدارانه دولت به نظام آموزشی را درچهارچوب قانونمند شدن آن به تصویربکشد.

سخن آخر اینکه تقدیر و تجلیل از روز جهانی معلم در آن است که با تمهیدات و فراهم آوری تسهیلات آموزشی، خدماتی و فرهنگی این چراغ پر فروغ را تقویت بخشیده تا تلألؤ نور و روشنایی علم بروی جامعه ما گشوده شود. روشنایی که در پرتو آن همه شهروندان و فرزندان این مرز و بوم با آرامش و امنیت و صلح و سازندگی به زندگی شرافتمندانه و سرشار از معرفت و آگاهی و کمال دست یابند.

حمایت:تصمیم‌گیری در سراب

«تصمیم‌گیری در سراب»عنوان سرمقاله روزنامه حمایت به قلم علی تتماج است که در آن می‌خوانید؛پارلمان ترکیه که اکثریت آن در دست حامیان دولت هستند یک بار دیگر دخالت نظامی ترکیه در سوریه را مورد تایید قرار دادند. این اقدام پارلمان ترکیه به نوعی مهر تایید بر خواسته‌های ضدسوری رجت طیب اردوغان، نخست‌وزیر ترکیه بوده است که در ظاهر موفقیتی برای وی در صحنه سوریه قلمداد می‌شود و وی تلاش دارد تا از آن به عنوان همراهی داخلی ترکیه با سیاست‌های جنگ‌طلبانه عنوان سازد. این ادعا در حالی مطرح می‌شود که بررسی تحولات داخل و خارج ترکیه ابعادی دیگر را آشکار می‌سازد که چندان تناسبی با ادعاهای اردوغان و تصمیم پارلمان ترکیه ندارد.

نخست آنکه در حوزه داخلی ترکیه مردم به شدت مخالف سیاست‌های کشورشان در قبال سوریه هستند چنانکه در روزهای اخیر نیز تظاهرات ضددولتی در این کشور برگزار شده است. بسیاری از مردم تاکید دارند سیاست‌های دولت فقط در جهت منافع آمریکا و صهیونیست‌هاست و آنها پذیرنده این رویکرد نیستند.

دوم آنکه در حوزه منطقه‌ای نیز ترکیه تنها مانده است به‌گونه‌ای که کشورهای دیگر حاضر به همراهی با آنکارا نیستند که نمود عینی آن را در بی‌توجهی به منافع ترکیه در مصر می‌توان مشاهده کرد که کشورهای عربی برای تامین منافع خود طرح سرنگونی مرسی رییس‌جمهوری مصر و کنار نهادن اخوان‌المسلمین را اجرا کردند در حالی که با این اقدام، ترکیه منافع خود را در مصر از دست رفته دیده است.

ترکیه نه تنها در میان متحدان خود بلکه در میان مردم منطقه نیز جایگاهی ندارد و ملت‌ها خواستار دوری دولت‌هایشان از این کشور شده‌اند. سوم آنکه در حوزه جهانی ترکیه با غرب‎گرایی موقعیت خود را از دست داده است چنانکه در نشست سازمان ملل شاهد انزوای این کشور بوده‌ایم.

طرح‌های آنکارا برای اعمال فشار بر سوریه مورد توجه کشورها قرار نگرفت و به نوعی ترکیه با دستان خالی از نشست سازمان ملل بازگشت. مجموعه تحولات حوزه داخلی، منطقه‌ای و جهانی ترکیه نشان می‌دهد که دولتمردان این کشور در اوضاعی نابسامان به سر می‌برند؛ اوضاعی که بسیاری آن را تاوان رفتارهای این کشور در قبال سوریه می‌دانند چنانکه بشار اسد رییس جمهور سوریه بارها تاکید کرده است ترکیه و شخص اردوغان هزینه‌های سنگینی را به دلیل همراهی با غرب علیه سوریه و منطقه خواهند پرداخت زیرا نه مردم ترکیه و نه کشورهای منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای همسو با خواسته‌های ترکیه نیستند و به مخالفت با همراهی این کشور با سیاست‌های ضد سوری غرب پرداخته‌اند.

سکوت سران ترکیه در برابر درد و رنج مردم بحرین و عربستان نشانه‌هایی بر واهی بودن ادعاهای بشردوستانه ترکیه در قبال سوریه بوده است که نتیجه آن تشدید مخالفت‌های داخلی و خارجی با سیاست‌های اردوغان است که برباددهنده رویاهای وی برای استمرار حضور در قدرت و البته بازیگری فعال در معادلات جهانی است

شرق:در نفی نظرسنجی‌های محرمانه

«در نفی نظرسنجی‌های محرمانه»عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم محسن گودرزی است که در آن می‌خوانید؛اخیرا رییس‌جمهور محترم به دو موسسه نظرسنجی دستور داد تا درباره رابطه ایران و آمریکا از مردم ایران نظرسنجی کنند. این دستور به‌معنای تمایل دولت برای شنیدن نظرات گروه‌های مختلف مردم است و می‌خواهد بداند مردم درباره یکی از مهم‌ترین مسایل کشور و اقدامات دولت چگونه فکر می‌کنند، تا چه حد موافق یا مخالفند و میزان موافقت و مخالفت در میان گروه‌های مختلف اجتماعی چگونه است.  

گروه‌های مختلف مردم در زندگی روزمره خود با مسایل مختلفی مواجه می‌شوند که درباره آن، نظر موافق یا مخالف ابراز می‌کنند. خواه این نظرات درباره تصمیماتی باشد که دولت‌ یا مجلس می‌گیرند و خواه درباره رفتار گروه‌های سیاسی، احزاب، رسانه‌ها و... . آنان به مدد رشد اینترنت، دنیای اطراف خود را ارزیابی می‌کنند و این ارزیابی را با دیگران در میان می‌گذارند و گاه چنان صدای این ارزیابی‌ها بلند می‌شود که تصمیم‌گیرندگان ناگزیر از ارزیابی و تغییر در تصمیم خود می‌شوند.

نیازی به گفتن نیست که اگر بخش‌هایی از مردم با یک سیاست مخالف باشند و با آن همراهی نکنند، ممکن است به شکست یا ناکامی آن بینجامد یا به نارضایتی منتهی شود.  گروه‌های مختلف از سه طریق صدای خود را به صاحبان قدرت می‌رسانند، یکی رسانه‌های آزاد، دیگری از طریق نظرسنجی‌ها و سرانجام در روز انتخابات و پای صندوق رای. این سه به‌هم وابسته‌اند و جدا کردن آنها از یکدیگر، روزبه‌روز دشوارتر می‌شود. کارآمدی این هر سه بسته به آن است که در کنار هم باشند. نمی‌توان یکی را پذیرفت و دیگری را نفی کرد.

افکارعمومی نتیجه گفت‌وگوی آزادی است که عمدتا در رسانه صورت می‌گیرد و نظرسنجی‌ها بازتابی از این جریان و شیوه تصمیم‌گیری گروه‌های مختلف مردم است. نظرسنجی همان صندوق رای است که در فاصله‌ زمانی کوتاه و درباره موضوعات مختلف به میان مردم آورده می‌شود. اغراق نیست اگر بگوییم نظرسنجی، هیچ جایگزین دیگری ندارد. نظرسنجی اگر با رعایت موازین علمی و به‌صورت بیطرفانه انجام شود، بازتابی دقیق از افکارعمومی و خواست عمومی مردم است.  

اکنون که دولت به این روش روی آورده است و می‌خواهد یکی از مهم‌ترین مسایل پیش‌روی کشور را با اتکا به این روش علمی جلو ببرد، ضروری است به مقتضیات و پیش‌شرط‌های لازم آن توجه کند تا این تصمیم، اثربخش و کارآمد شود. تنها انجام نظرسنجی کافی نیست، آنچه نظرسنجی را به ابزاری دقیق در سیاستگذاری تبدیل می‌کند، استقلال، بیطرفی علمی و امکان گفت‌وگو درباره نتایج است. از این‌رو، لازم می‌بینم دو نکته را برای افزایش دقت و کارایی نظرسنجی مطرح کنم:  وقتی مردم به پرسشنامه‌های نظرسنجی‌ پاسخ می‌دهند، انتظار دارند از نتایج آن باخبر شوند.

محرمانه کردن نتایج موجب تمایل به تفسیر افراطی نظرسنجی می‌شود. به تجربه دیده‌ام که حتی مسوولان نتایج نظرسنجی را زمانی واقعی می‌دانند که گرایش انتقادی و نفی وضع موجود در آن قوی باشد. جای این بحث در اینجا نیست و در مجالی دیگر بحث کرده‌ام که محرمانه کردن فقط میلِ شنیدن «سخنان مگو» را افزایش می‌دهد و راه را بر درست شنیدن نتایج نظرسنجی می‌بندد.  

مردم درباره مسایل مختلف داوری خود را دارند، اگر نظرسنجی‌‌‌ها منتشر شوند و درباره نتایج آن گفت‌وگو شود، هم اعتمادشان به‌نظرسنجی افزایش می‌یابد و هم زمینه‌ای برای اتفاق‌نظرملی را فراهم می‌کند. انتشار نتایج نظرسنجی‌ها می‌تواند به جریان گفت‌وگوی عمومی دامن بزند و از این طریق فهم ما را از دیگرانی که با ما متفاوتند و نظراتی مخالف دارند، افزایش دهد.

در عین حال، اعضای جامعه و گروه‌های مختلف خود را در آینه نظرسنجی‌‌ها می‌بینند و آگاه می‌شوند که دیگر گروه‌ها و افراد نیز به اندازه آنان نسبت به سرنوشت جامعه حساسند. نتایج نظرسنجی، آینه‌ای است در برابر جامعه تا خود را بنگرد و عیب و حسن خویش را ببیند. تصورات خود را معقول کند و واقعی بیندیشد.

دولتمردان و مدیران جامعه نیز از انتشار نتایج نظرسنجی سود می‌برند، بحث درباره نظرسنجی‌، امکان تفسیر دقیق‌تر را فراهم می‌کند. نظرسنجی فقط سنجش نیست بلکه بخش مهمی از مهارت نظرسنجی در تفسیر یافته‌های آن است. در همین انتخابات اخیر شاهد بودیم که برخی کاندیداها که به موسسات نظرسنجی دسترسی بیشتری داشتند، به دلیل، عدم‌انتشار نتایج، از تفسیرهای دقیق محروم ماندند و از قضا سرکنگبین، صفرا فزود.  هرچه بیشتر می‌گذرد، جای خالی موسسات نظرسنجی مستقل مشهودتر می‌شود. نبود موسسات نظرسنجی مستقل و وجود فضای انحصاری در انجام پژوهش‌های نظرسنجی، آسیب‌های زیادی داشته است.

از جمله اینکه موسسات نظرسنجی دولتی و حکومتی، خود را از ارزیابی علمی محروم کرده‌اند و به همین دلیل، گاهی دچار خطاهایی می‌شوند که تنها در یک فضای غیرعلمی امکان وقوع می‌یابد. متاسفانه در پاره‌ای از موارد اعتبار این موسسات تا حدی تنزل یافته است که وقتی رسانه‌های رسمی می‌خواهند از افکارعمومی بگویند به جای آنکه به این یا آن موسسه نظرسنجی داخلی استناد کنند، به نتایج نظرسنجی موسسات خارجی مثل گالوپ متوسل می‌شوند. این وضعیت نتیجه خالی‌کردن میدان از موسسات مستقل نظرسنجی و درپیش‌گرفتن سیاست انحصار دولتی است.

وجود موسسات مستقل نظرسنجی هم رقابت بین آنان و در نتیجه کیفیت کار را افزایش می‌دهد و هم اعتماد به‌ نظرسنجی‌های داخلی را افزایش می‌دهد.  امیدوارم که دولت آقای روحانی دستور به انجام نظرسنجی را سرآغاز مجموعه‌ای از سیاست‌های علمی درباره نظرسنجی قلمداد کند و فضای لازم را برای شکل‌گیری و تقویت موسسات نظرسنجی‌ مستقل باز کند. تردیدی نباید داشت که سود این کار هم برای صاحبان قدرت است و هم مردم. در نبود نظرسنجی‌های دقیق علمی، هم جامعه از شناخت خود محروم می‌ماند و هم صاحبان قدرت در دایره تصورات خود محبوس می‌شوند. ابهام و شناخت، اگر بر خصومت و سوءتفاهم نیفزاید، یقینا از بار آن کم نخواهد کرد.
 
مردم سالاری:


توصیه به دولت برای سرعت در انتخاب استانداران

    

 توصیه به دولت برای سرعت در انتخاب استانداران     
نویسنده : محمد رضا خباز*

 انتخاب استاندار همیشه به عنوان یکی از انتخاب‌های مهم و حساسیت برانگیز در شروع به کار هر دولتی مورد توجه لایه‌های مختلف مردم قرار می گیرد. دولت یازدهم در حالی که ترکیب کابینه خود را شناخته است، این روز‌ها درگیر مباحث مربوط به معرفی استانداران است که طبق پیش‌بینی، بحث‌های زیادی را موجب شده است. در این چند سطر تلاش می‌شود تا جوانب مختلف این مساله مورد بررسی قرار بگیرد.

«مشی سیاسی استاندار» یکی از مواردی است که از اهمیت بالایی برخوردار است و به همین دلیل دولت‌ها سعی دارند تا استاندارانی را به عنوان استاندار استان‌ها انتخاب کنند که به لحاظ وجهه سیاسی و همچنین نگاه مدیریتی هم رای و هم راه باشند. دقیقا به همین دلیل است که بعد از روی کار آمدن دولت اصولگرای نهم به جای دولت اصلاحات شاهد تغییراتی گسترده در سطح مدیریتی استان‌ها بودیم و حالا هم که دولتی کاملا متفاوت با دولت‌های نهم‌و‌دهم توانسته در پاستور مستقر شود، چنین رویه‌ای را شاهد هستیم و به همین دلیل در چند مورد محدود که صحبت از ابقای استاندار دولت اصولگرا است، انتقادات و تذکرات زیادی مطرح شد و چنین تصمیمی، تصمیمی برخلاف منافع دولت و کشور خوانده می‌شود و به همین دلیل توصیه‌های موکدی در خصوص انتخاب چهره‌هایی که با مواضع و روشهای دولت همخوان هستند، توصیه می‌شود. چرا که اداره یک استان به معنای مدیریت شرایط اجتماعی و فضای سیاسی شهرهای استان است و به همین دلیل اگر اختلاف عقیده وجود داشته باشد، به احتمال محتمل در تصمیم گیر‌ها شاهد این خواهیم بود که تصمیمات استانی با آنچه در سطح کلان کشور اتخاذ می‌شود در تناقض است که خب! طبیعی است چنین پدیده‌ای باعث می‌شود دولت جاری، نتواند آنطور که می‌خواهد، در همه موارد بتواند برنامه‌های خود را با نظر و تشخیص واحد در کشور اجرایی کند. پس اینطور نتیجه گرفته می‌شود که «معرفی استانداری هم رای با دولت» یکی از مواردی است که بی‌توجهی به آن، مشکلات عدیده‌ای را در پی خواهد داشت. همچنین باید با اشاره به «انتخاب با تاخیر» استانداران گفت که این رویه در دولتهای گذشته مشاهده شده است که جای تامل دارد، چرا که استانداران به نوعی با همه وزارتخانه‌ها در ارتباط هستند و به عنوان مثال حالا که وزرایی با مشی متفاوت نسبت به دولت گذشته روی کار آمده‌اند، باید با استاندارانی هماهنگ شوند که 180 درجه اختلاف نظر و عقیده دارند که این روند حتما موجب اختلال در امور می‌شود. به همین دلیل توصیه این است که دولت یازدهم هر چه زود‌تر استانداران باقی مانده را انتخاب کند و انتخابی مطمئن داشته باشد تا بلکه برنامه‌های استانی بتواند در مسیر اجرایی شدن، قدم‌های لازم را در شرایط مطلوبی بردارد.

آرمان:منافع ملی ارجح بر منافع گروهی

«منافع ملی ارجح بر منافع گروهی»عنوان یادداشت روز روزنامه آرمان به قلم د‌اریوش قنبری است که در آن می‌خوانید؛اقد‌ام 230تن از نمایند‌گان مجلس د‌ر حمایت از مذاکرات د‌کتر روحانی و تیم همراهش د‌ر نیویورک نشان د‌هند‌ه وحد‌ت ملی و اتحاد‌ نظر تمام نمایند‌گان مجلس با وجود‌ سلایق مختلف د‌ر کشور بود‌. این اقد‌ام د‌ر کنار اظهارات و واکنش‌های د‌یگر مسئولان نشان می‌د‌هد‌ که مجموعه نظام مواضع متحد‌ و یکسانی را د‌ر سیاست خارجی د‌ارند‌. یکی از بهانه‌هایی که کشورهای غربی د‌ر مذاکره با ایران د‌ارند‌، د‌ر این راستاست که معتقد‌ند‌، د‌ر ایران تصمیم گیرند‌ه نهایی تیم مذاکره‌کنند‌ه هسته‌ای نیست. د‌ر 8سال گذشته به د‌لیل نبود‌ هماهنگی لازم، صد‌اهای مختلفی د‌ر جریان مذاکرات 1+5 به گوش می‌رسید‌.

از سوی ایران یک حرف و یک موضع ‌د‌رباره مذاکرات مطرح است که این نقطه قوت د‌یپلماسی است. امروز ایران می‌تواند‌ به مد‌د‌ این قد‌رت و انسجام ملی د‌ر د‌اخل کشور، قد‌رت ملی خود‌ را د‌ر جهت پیشبرد‌ منافع ملی به کار گیرد‌. زمانی که ایران د‌ر حوزه سیاست خارجی مواضعی مشخص و کاملا آشکار د‌اشته باشد‌، راحت‌تر می‌توان بر سر میز گفت‌وگو نشست و با اطمینان خاطر بیشتری به گفت‌وگو پرد‌اخت و مذاکرات را جد‌ی‌تر ارزیابی و پیگیری کرد‌.

البته د‌ر این راستا باید‌ مراقب بود‌، افراد‌ی که د‌ر فرود‌گاه حاضر شد‌ند‌ و آن اتفاقات ناگوار را ایجاد‌ کرد‌ند‌، د‌ر راستای منافع ملی عمل نکرد‌ند هرچند بهانه آنها حفظ ارزش‌ها باشد. مسلما باید‌ اقد‌امات آنها توسط د‌ستگاه‌های ذیربط به د‌قت بررسی شود‌. به عقید‌ه بسیاری از فعالان سیاسی ایران باید‌ با این جریان‌ها برخورد‌ قانونی صورت گیرد‌ چراکه ممکن است رفتارها و برخورد‌هایشان به وحد‌ت و همد‌لی کشور آسیب وارد‌ کند‌. حتی می‌تواند‌ د‌عواهای بیهود‌ه سیاسی و جناحی د‌ر عرصه سیاست خارجی را د‌امن بزند.

به هر روی همه باید‌ بد‌انند‌ که د‌ر همه کشورهای د‌نیا، سلایق، د‌ید‌گاه‌ها، احزاب و جریان‌های متفاوتی وجود‌ د‌ارند‌ اما د‌ر یک مسئله تمام آنها د‌ارای یک نظریه هستند‌ و آن منافع ملی کشور است. انتظار می‌رود‌ که گروه‌ها، احزاب و سلایق مختلف د‌ر ایران هم د‌ر مسائل مهم سیاست خارجی که با منافع ملی کشور پیوند‌ خورد‌ه است، وحد‌ت نظر د‌اشته باشند‌. اتفاقاتی که د‌ر مجلس رخ می‌د‌هد‌ اتفاقات جالبی د‌ر تاریخ کشور است؛ د‌ر تاریخ ما کمتر پیش آمد‌ه است که احزاب و گروه‌های مختلف د‌رمجلس با وجود‌ آنکه با د‌ولت اختلاف‌نظر د‌اشته‌اند‌، برای حفظ منافع ملی و حمایت از د‌ولت، همراهی و همد‌لی د‌اشته باشند‌.

د‌ر د‌رون جامعه سیاسی ایران هم باید‌ همانند‌ مجلس حوزه منافع ملی از حوزه بازی‌های سیاسی و جناحی د‌ور نگه د‌اشته شود‌ تا منافع ملی کشور حفظ شود‌. گروه‌های سیاسی باید‌ به این د‌رک برسند‌ که ملت ایران ملتی واحد‌ است بنابراین منافع ملی هم مشترک و واحد‌ است. اقد‌ام مجلس د‌ر حمایت از آقای روحانی بیش از هر چیز نشان د‌هند‌ه همصد‌ایی د‌ر حفظ منافع ملی کشور است.

قانون:سرپرست‌هایی که وزیر می‌شوند

«سرپرست‌هایی که وزیر می‌شوند»عنوان یادداشت روز روزنامه قانون به قلم عوض حیدرپور  است که در آن می‌خوانید؛روز 24 مرداد ماه، سه وزیر آموزش و پرورش، علوم، تحقیقات و فناوری و همچنین ورزش و جوانان دولت تدبیر و امید بنا به دلایلی موفق به کسب آرای کافی برای تصدی وزارتخانه‌های مد نظر دکتر روحانی نشدند.

بنابراین آقایان نجفی، میلی منفرد و سلطانی از ادامه همکاری با کابینه یازدهم به عنوان وزیر باز ماندند و آقای رئیس جمهور طبق قانون سه ماه وقت قانونی داشتند تا برای این سه وزارتخانه وزیر معرفی کنند. در این مدت سرپرستانی برای این وزارتخانه‌ها تعیین شدند و حالا زمان قانونی رئیس‌جمهور برای معرفی وزرای بازمانده از خدمت رو‌به اتمام است و دکتر روحانی قصد دارد آبان ماه وزرای مورد نظر خود را به مجلس معرفی کند که البته معتقدم زمانی که رئیس جمهور، آقایان فانی، توفیقی و صالحی امیری را به عنوان سرپرست این وزارتخانه‌ها در نظر گرفتند، تمایل خود را برای تصدی این سه نفر برای وزارتخانه‌های خالی از وزیر نیز اعلام کردند.

لذا معتقدم وی سرپرستان این سه وزارتخانه را به عنوان وزرای پیشنهادی به مجلس معرفی خواهد کرد. البته تا جایی که می دانم و نسبت به این سه سرپرست وزارتخانه‌ها آشنا هستم، این سه نفر تخصص و توان کافی برای اداره این وزارتخانه‌ها را دارند و شایسته است به جای سرپرست، وزیر این وزارتخانه‌ها باشند.

آقای دکتر فانی که از با تجربه‌ها و سابقون وزارت آموزش‌و‌پرورش هستند و صاحب تخصص، تجربه و توانایی‌های عمومی برای تصدی آموزش و پرورش است و به نظرم بیشترین رای را در میان سه وزیر پیشنهادی به دست خواهد آورد. در صورت معرفی این سه نفر به عنوان وزیر، رتبه دوم رای اعتماد مجلس مربوط به صالحی امیری است چرا که وی در حیطه ورزش  برای همه نمایندگان شناخته شده و از توانایی کافی برخوردار است و نفر سوم نیز آقای توفیقی است که بیشترین بحث روی ایشان در مجلس وجود دارد.

برخی نمایندگان درباره عملکرد ایشان در جریانات سال 88  بحث دارند که امیدوارم ایشان با  صف بندی روشن و توضیحات قابل قبول برای مجلس در این مورد، صف بندی خود را با این موضوع شفاف کنند تا شائبه ای که در این مورد برای برخی همکارانمان وجود دارد رفع شود.

چرا که وی فرد متدین و شناخته شده و توانمندی است که در این حوزه می‌تواند موفقیت‌هایی داشته باشد و فرد بسیار شایسته‌ای است. بنابراین اگر در مورد این سخنان و مباحث توضیحاتی بدهد می تواند از مجلس رای اعتماد گرفته و به عنوان وزیر علوم و تحقیقات دولت یازدهم در کنار سایر تیم متخصص دولت روحانی، انجام وظیفه کند. بر این اساس اگر این سه  نفر از سوی رئیس جمهور به مجلس معرفی شوند، چون  فضای عمومی مجلس نسبت به این افراد مثبت است، می توانند نظر مثبت بهارستان را جلب کنند.

ابتکار:عملکرد روحانی در آئینه 100 روز

«عملکرد روحانی در آئینه 100 روز»عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم محمدعلی وکیلی است که در آن می‌خوانید؛صد روز پایه ی ابداعی خود دکتر روحانی است. او در زمان رقابت‌ها بر صد روز به عنوان برش‌های زمانی آثار و نتایج دولت خود تأکید نمود. اگر چه صد روز در مقیاس چهار و هشت سال عملکرد دولت ها زمانی قابل اعتنا بحساب نمی‌آید ولی رویکرد و نوع نگاه رئیس جمهور و دولت متبوع در همین زمان قابل تشخیص و ارزیابی می‌باشد. با نگاهی گذرا به صد روز گذشته عملکرد دولت را در سه بخش به ارزیابی می‌نشینیم.

الف – ادبیات فاخر شخص رئیس دولت: خوب سخن گفتن و سخن خوب گفتن آنچنان اهمیتی دارد که گفته اند « الناس علی دین ملوکهم » مردم رفتار می‌کنند، آنچنانکه حاکمان رفتار می‌کنند. تأثیر نحوه ی سخن گفتن و بهداشت کلام دولتمردان در فرهنگ عمومی و پالایش فرهنگ کلامی مردم غیر قابل انکار است. بخش مهم تصویر مثبت دکتر روحانی و مقبولیت روز افزون شان در افکار عمومی داخل و خارج،محصول بهداشت کلام ایشان می‌باشد. بر این اساس نمره دولت در این خصوص کامل می‌باشد.

ب – سیاست خارجی: بی شک موفقیت دولت کنونی در نظام بین‌الملل و درسیاست خارجی بر کسی پوشیده نیست. دست آوردهای این بخش قابل احصاء نیست. سرعت نتایج در این حوزه خیره کننده می‌باشد. دستاورد‌های سفر نیویورک در بلندای زمان نمایان خواهد شد اما آنچه بدست آمد، در تاریخ انقلاب بی نظیر است. تغییر نگاه غرب در خصوص ایران به گونه ای است که تعامل با ایران به مطالبه ی عمومی تبدیل شده است. ایران دوستی، جای ایران هراسی را گرفته است. بهانه جنگ طلبان و افراطیون سلب شد. صدای نتانیاهوگوش خراش و مورد تنفر عمومی است. ادامه ی تحریم‌ها از ارزش افتاد و فشار برای حذف تحریم‌ها و به رسمیت شناختن حق هسته ای ایران به خواست بخش مهمی از سران کشورهای اروپایی تبدیل شده است. توانمندی تیم وزارت خارجه و شخص دکتر ظریف در این خصوص تأثیر گذار می‌باشد. در این بخش هم نمره ی دولت بیش از حد انتظار می‌باشد.

ج- حوزه داخلی: همانقدر که عملکرد دولت در حوزه کلامی و سیاست خارجی درخشان و فراتر از انتظارات می‌باشد در حوزه ی داخلی قابل تأمل است. البته محذورات و محدودیتهای دولت قابل درک و تشخیص است ولی بی توجهی به این حوزه می‌تواند به یأس بدنه اجتماعی منجر شود.

دکتر روحانی پرچم گفتمان اعتدال را بپا کرده و خود را نماینده ی این گفتمان می‌داند او به درستی بر این هویت اصرار دارد ولی مکانیسم لازم برای گفتمان سازی از شعار اعتدال هنوز پیش بینی نشده است. این در حالی است که این شعار مهم نیازمند خاستگاه فکری است. آنچنانکه باید اردوگاه آن قابل تمیز باشد، کم توجهی به این مهم در پروسه زمان به مصادره شدن آن توسط یکی از دو سر خط منجرخواهدشد. اگر گفتمان اعتدال اردوگاه پیدا نکند، بدون عقبه اجتماعی در میدان رویارویی، ناکام می‌ماند.

 یارگیری از ژنرال‌های سیاسی در اردوگاه مخالف، سرمایه گذاری بیهوده می‌باشد. یارگیری از پیاده نظام و نیروهای خاکستری مقتضای تدبیر است ولی اعتماد به نیروها با برند خاص و دارای شناسنامه فکری در جبهه مخالف، تکیه بر باد است. « گپ » ایجاد شده در بین برخی نیروهای اجتماعی در خصوص بعضی انتصابات، باید ترمیم شود و شور و نشاط بر آمده از امید و تدبیر هر لحظه باید باز تولید گردد.

اگر یأس حاکم شود فضا بدست رادیکالها و خودسرها می‌افتد. حادثه فرودگاه و فراخوان برخی تشکلهای خاص در مخالفت با دولت نشان می‌دهد که جریان افراط مترصد رادیکالیزه کردن فضای عمومی کشور می‌باشند.
این اتفاقات نشان می‌دهد که دکتر روحانی کار سختی در پیش دارد. موانع پیش روی، زین پس خود را نمایان می‌سازد ودر این صحنه هاست که عیار یاران معلوم می‌گردد. خلاصه با لحاظ نمره ی سه حوزه ی پیش گفته،معدل کلی عملکرد دولت بالای 15 می‌باشد. ولی باید کاری کرد که این نمره به بیست میل پیدا کند.

بهار:بازی بزرگ ایران و آمریکا

«بازی بزرگ ایران و آمریکا»عنوان یادداشت روز روزنامه بهار به قلم محمود نادری است که در آن می‌خوانید؛با مذاکره تلفنی چنددقیقه‌ای رییس‌جمهوری روحانی و رییس‌جمهوری اوباما، بازی بزرگ جمهوری‌اسلامی ایران و ایالات‌متحده آمریکا در خاورمیانه وارد مرحله جدید و حساس خود شده است.
«بازی بزرگ» واژه‌ای است تاریخی که برای نخستین‌بار درباره رقابت‌های سیاسی و نظامی دو امپراتوری بریتانیا و روسیه تزاری در آسیای مرکزی که از اوایل قرن 19میلادی تا انقلاب اکتبر روسیه در سال 1917 در جریان بود، به کار رفت. البته از این اصطلاح به دلیل رسا بودن آن در برهه‌های دیگری از تاریخ روابط‌ خارجی درباره پدیده‌های بزرگ و مهم سیاسی و بین‌المللی استفاده شده است. از زمان قطع روابط رسمی ایران و آمریکا بیش از سه دهه می‌گذرد. در طول این مدت نسبتا طولانی، تنش‌ها، تضادها و تخاصم‌های فراوانی میان دو کشور وجود داشت که در هشت سال گذشته به اوج خود رسید.

با انتخابات ریاست‌جمهوری ایران و استقرار دولت تدبیر و امید و به‌دنبال آن دگرگونی ملموس در سیاست داخلی و خارجی ایران و اعلام استراتژی «نرمش قهرمانانه» فضا و میدان جدیدی برای مانور ایران در صحنه بین‌المللی ایجاد شد. پیش از آن اوباما در برنامه‌های تبلیغاتی خود برای انتخابات ریاست‌جمهوری به صراحت گفته بود که استراتژی «مذاکره مستقیم» با ایران را برای حل مسالمت‌آمیز برنامه هسته‌ای آن در دستور کار دولتش قرار خواهد داد. در این سو، دکتر روحانی نیز در برنامه‌های تبلیغاتی خویش در جریان انتخابات ریاست‌جمهوری گفت، تجربه نشان داده که اروپایی‌ها به تنهایی و بدون مجوز آمریکا قادر به توافق با ایران بر سر پرونده هسته‌ای نیستند.

بنابراین ما باید به سمت حل مساله از طریق مذاکره با آمریکایی‌ها حرکت کنیم. برای رسیدن به این موضع مشترک یعنی حل مسالمت‌آمیز مسائل و مشکلات فی‌مابین ایران و آمریکا و از جمله برنامه هسته‌ای ایران مسیری بسیار طولانی طی شده است. پس از سال‌ها مخاصمه و منازعه، دو کشور به این نتیجه قطعی رسیده‌اند که از مسیر مسالمت‌آمیز بهتر می‌توانند منافع ملی خود را تامین کنند. ناگفته نماند تفکر مبتنی بر مشی صلح‌جویانه در هر دو کشور و حتی در سطوح تصمیم‌گیری مخالفانی جدی دارد که می‌توانند کار را برای روسای جمهوری ایران و آمریکا سخت و دشوار کنند. به‌رغم این مخالفان سرسخت اما روسای‌جمهور دو کشور تصمیم گرفتند تا گام اول یعنی تماس تلفنی را در فرآیند دیپلماسی شجاعانه و حرفه‌ای، محکم بردارند.

در هر حال آغاز روند و فصل نوین روابط متقابل ایران و آمریکا واجد بعضی نکات اساسی است که مهم‌ترین آن‌ها به شرح زیر قابل بیان است:
یکم، قدرت ایران برای دست‌کم دو دهه روندی رو به رشد داشته است. این قدرت رو به افزایش، خوشایند آمریکایی‌ها و متحدان منطقه‌ای آن باشد یا نباشد نمی‌تواند به حساب نیاید و جامعه بین‌المللی ناگزیر به پذیرش نقش ایران و جایگاه متناسب با آن است. ضمن آن‌که قدرت ملی ایران پس از انتخابات ریاست‌جمهوری یازدهم به دلیل بهبود قابل ملاحظه رابطه دولت- ملت، بیش از پیش‌رو به فزونی است. بنابراین جامعه بین‌المللی نمی‌تواند ایران را در فرآیند حل مسائل و مشکلات منطقه خاورمیانه دخالت ندهد. در بحران سوریه، ایران به درستی نشان داد که از روند سیاسی و دیپلماتیک حل این بحران پشتیبانی می‌کند.

شاهد مثال آن نیز اظهارات صریح لاوروف وزیرخارجه روسیه است که اذعان کرده پیشنهاد خلع سلاح شیمیایی سوریه از سوی ایران بوده است. اکنون ایران می‌تواند ادعا کند که توانسته است در آخرین لحظه‌ها با پیشنهادی سازنده و کارآمد از آغاز جنگی جدید با ابعاد غیرقابل پیش‌بینی در منطقه ملتهب و آشوب‌زده خاورمیانه ممانعت کند و نقش مثبت و صلح‌طلبانه خود را به درستی ایفا کند. بحرانی که چندین سال است گریبان منطقه را گرفته و اجلاس‌های متعدد بین‌المللی در ترکیه، قطر، اردن، ژنو و غیره هیچ‌گاه نتوانسته بود چنین دستاورد بزرگی برای صلح، ثبات و امنیت منطقه داشته باشد.

 دوم، ایران و آمریکا پس از سال‌ها قرار داشتن در وضعیت منازعه، تصمیم دارند بازی بزرگ خود را از فضای ستیزه‌جویانه متقابل به محیط و وضعیت رقابت‌های صلح‌جویانه منتقل کنند. از این‌رو، لازمه مواظبت از این وضعیت و روند نوین، طراحی و به‌کارگیری قواعد نوین متناسب با وضعیت جدید است. پرواضح است، جنگ‌طلبان و مخالفان روند آشتی‌جویانه ایران و آمریکا و نیز رقبای منطقه‌ای ایران همه تلاش خود را به کار خواهند بست تا این روند به سرانجام مطلوب نرسد. مراقبت عقلایی و مستمر دو طرف از بیان اظهارات و مواضع منطقی با هدف حفظ فضای مثبت کنونی بسیار راهگشاست. در این چارچوب، مواظبت از اتخاذ سیاست و راهبرد داشتن صدای واحد و یکسان برای طرفین لازم و ضروری است. قابل درک است که رییس‌جمهوری آمریکا با چه فشارهای سنگین سیاسی و دیپلماتیک از جانب اسراییل و لابی پرقدرت آن‌ها در آمریکا و نیز نومحافظه‌کاران آمریکایی روبه‌رو است.

با این وصف، ایران حق دارد با شنیدن این جمله اوباما که «گزینه نظامی درباره ایران همچنان روی میز است» نگران موجودیت خویش باشد. لازم است مقامات آمریکایی به‌ویژه رییس‌جمهوری این کشور به این نکته اساسی توجه داشته باشند که وجود دوگانگی و تزلزل در مواضع کلان اعلام شده از سوی آن‌ها بیش از هر چیز اعتبار بین‌المللی آمریکا را مخدوش خواهد کرد. سوم، به گمان من در ایران مراقبت از سیاست کلان و واحد اتخاذ شده نسبت به روند مذاکرات ایران و آمریکا قابلیت اجرایی خوبی دارد زیرا اتخاذ و اعلام استراتژی «نرمش قهرمانانه» از سوی عالی‌ترین سطح تصمیم‌گیری یعنی مقام معظم رهبری صورت گرفته است.

در نتیجه ایران به راحتی می‌تواند پایبندی خود را به سیاست جدید حفظ و مخالفت‌های درونی را مدیریت کند. ایران نباید در دام جنگ‌طلبان و تندروهای بین‌المللی بیفتد. مواضع ایران همچنان باید در چارچوب قوانین، نرم‌ها و استانداردهای بین‌المللی و با گفتمان صلح‌‌طلبانه باشد. در همین چارچوب، در مساله فلسطین، موضع ایران می‌تواند تاکید دوباره بر سیاست اصولی و استراتژیک برگزاری رفراندوم در سرزمین‌های اشغالی برای تعیین نظام حکومتی آن و با حضور همه فلسطینی‌ها اعم از یهودی، مسلمان و مسیحی باشد. همچنین ایران باید بر راه‌حل سیاسی بحران سوریه مبنی بر برگزاری انتخابات آزاد در این کشور تاکید کند. پافشاری بر این دو سیاست اصولی به دلیل تطابق داشتن با نرم‌های بین‌المللی روند حل مساله هسته‌ای ایران را نیز تسهیل و بهانه را از دست بدخواهان جمهوری‌اسلامی ایران خواهد گرفت. گفتن از صلح و تنظیم رفتار متناسب با آن، بهترین شیوه خلع سلاح جنگ‌طلبان است.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها