خراسان:مذاکره با آمریکا؛خوشبین نیستیم؛ بدبین هم نباشیم
«مذاکره با آمریکا؛خوشبین نیستیم؛ بدبین هم نباشیم»عنوان یادداشت روز روزنامه خراسان به قلم سیدحمید حسینی است که در آن میخوانید؛طی روزهای گذشته و پس از گفت وگوی تلفنی روسای جمهور ایران و آمریکا واکنش ها و اظهارنظرهای متفاوتی درباره این مسئله ابراز شده است. واکنش هایی که طیفی از تحسین و تمجید تا انتقاد و تخطئه را دربرمی گیرد.به طور مشخص موافقان آن را یک پیروزی برای ایران ودیپلماسی جدید آن و مخالفان نیز این اقدام را نوعی امتیاز دادن به حریف و افتادن در دام او قلمداد می کنند. بماند که در این میان بحث های مفصلی نیز درباره این که چه کسی اول تماس تلفنی را برقرار کرده است آغاز شده که به نظر می رسد پرداختن بیش از این به آن نوعی دورشدن از اصل قضیه و چه بسا منحرف شدن از تبعات اصلی این اتفاق که در جای خود بسیار مهم و به نوعی اتفاق تاریخی است باشد.
حال سوال اصلی این است که به واقع آن چه اتفاق افتاده یعنی مذاکره مستقیم ایران و آمریکا پس از حدود ۳۵ سال در راستای منافع ملی کشور بوده است یا خیر ؟ برای پاسخ به این سوال به نظر می رسد باید نگاهی به زمینه و به عبارتی متن تحولاتی که منجر به این اتفاق شده بیندازیم. با روی کار آمدن دولت تدبیر و امید به طور مشخص در عرصه سیاست خارجی شاهد تغییر محسوس در حوزه ادبیات دیپلماتیک بودیم این تغییر محسوس در ادبیات دیپلماتیک دولت یازدهم که به وضوح تفاوت های جدی با دولت قبل از خود داشت البته چنان با ظرافت و در عین حال با برخی اقدامات عملی نیز همراه شد که به نوعی احساس واقعی بودن این تغییر را حداقل در افکار عمومی جهانی پدید آورده است. حتی دولت ها نیز در استقبال از این ادبیات گاه به اشتیاق و گاه به اکراه به تمجید از این رویکرد پرداختند.
این فضای به وجود آمده از چشم دولتمردان کاخ سفید نیز پنهان نماند و آن ها را به این جمع بندی رساند که نوع ادبیات مواجهه با این دولت نمی تواند از جنس ادبیات قبلی باشد به عبارتی روحانی چنان دقیق و سنجیده دیپلماسی رسانه ای و عمومی خود را به ویژه قبل از سفر به نیویورک و در گفت وگو با شبکه ان بی سی و انتشار مقاله در واشنگتن پست به پیش برد که چاره ای برای اوباما جز سخن گفتن با ادبیات جدید با ایران از تریبون سازمان ملل باقی نگذاشت.
اوباما به خوبی این نکته را درک کرده است که استفاده از ادبیات دیپلماتیک قبلی در قبال ایران کارساز نیست و او را منزوی خواهد کرد اتفاقی که به طور مشخص برای بنیامین نتانیاهو افتاده است. به عبارت دیگر تا اینجای کار به نظر می رسد این تغییر در لحن آمریکا در قبال ایران مسئله ای اجتناب ناپذیر و عملاً تاکتیکی جدید باشد.
سوال دوم همین جا مطرح می شود که آیا با علم به این که این رویکرد آمریکا یک تاکتیک است و نه تغییر رویکرد، ما باید به مذاکره مستقیم با این کشور تن می دادیم؟ اصولاً عرصه دیپلماسی عرصه منازعه و رقابتی فنی برای کسب منافع است و قواعد خاص خود را دارد در این عرصه شما نمی توانید چشمان خود را ببندید و بدون آن که زبان سخن گفتن در عرصه بین الملل را آموخته باشید شروع به اعلام موضع کنید در این حالت کسی صدای شما را نخواهد شنید و از قضا شاید از همین نقطه ضربات جدی هم دریافت کنید. دیپلماسی تماماً به گفت وگوهای دیپلمات ها در پشت میزهای گرد و مستطیل ختم نمی شود امروزه بخش عمده ای از کارکرد دیپلماسی به عرصه دیپلماسی عمومی و رسانه ای مربوط است اگر شما بتوانید پیام خود را در سطح وسیع در عرصه جهانی به گونه ای همه فهم منتقل کنید در اصطلاح توپ را به زمین حریف پرتاب کرده اید. آن چه این روزها در زمینه مناسبات ایران و آمریکا مشهود است رد و بدل شدن مداوم این توپ در زمین این و یا آن است.
از این منظر آن چه اوباما از تریبون سازمان ملل اعلام کرد تلاشی بود برای انتقال توپ دیپلماسی به زمین ایران که پس از اظهارات روحانی قبل از سفر به نیویورک این توپ به وضوح در زمین آمریکا قرار گرفته بود. البته تحلیل آن چه بین ایران و آمریکا در سفر رئیس جمهور به نیویورک گذشت به جابه جا شدن این توپ نوعی فروکاستن سطح موضوع به یک مسئله شکلی است و قطعاً یک دیپلمات در رسیدن به اهداف خود از ابزارهای متفاوتی استفاده می کند که یکی از آن ها بحث دیپلماسی عمومی است لذا این که صرفاً در این سفر فقط توپ دیپلماسی عمومی بین ۲ طرف جابه جا شده و تحول دیگری رخ نداده است به نظر نمی رسد و تحلیل و تفسیر این تغییرات و تحولات مجال دیگری را می طلبد و نیازمند اطلاعات دقیق از محتوای مذاکرات ۲طرف است.
اما تاکید نگارنده بر این تغییر شکلی مناسبات به جهت رسیدن به پاسخی برای رفتارهای جدید ۲طرف است دراین حالت وقتی روحانی از آمادگی ایران برای مذاکره درباره سوء تفاهم ها و ابهامات سخن میگوید و حتی تاکید می کند که" دولت اوبا اختیار تام پا به این عرصه نهاده است"، در مقابل اوباما نیز علاوه بر سخنرانی که از تریبون سازمان ملل انجام می دهد که البته بسیار با ظرافت و دقیق ایراد شد- به ویژه استفاده از لفظ «حق استفاده از انرژی صلح آمیز هسته ای» به جای «حق غنی سازی» که نقطه کانونی اختلاف نظر ایران و آمریکا در مسئله هسته ای بوده و به واسطه این که بحثی فنی است افکار عمومی چندان متوجه تفاوت آن نمی شوند- در خواست دیدار مستقیم روسای جمهور ۲ کشور را مطرح می کند که از سوی روحانی رد شد جالب این که خبر رد شدن این درخواست نیز اولین بار از سوی منابع آمریکایی اعلام شد درحالی که برخی آن را نوعی سرشکستگی برای آمریکا عنوان کردند اما مشخص است که کاخ سفید در چارچوب آن چه پیشتر گفتیم با استفاده از فضای رسانه ای ایجاد شده در قبال آن درحال جلوبردن اهداف خود در عرصه دیپلماسی عمومی و به چالش کشیدن این گفته روحانی بود که «دولت من برای حل مسئله ای اختیار تام دارد.»
دراین فضا حضور نیافتن روحانی در ضیافت ناهار بان کی مون به رغم تمرکز شدید رسانه های جهانی بر احتمال دیدار کوتاه روسای جمهور و یا حداقل دست دادن اوباما و روحانی در این ضیافت که البته از یکی دو روز قبل مشاوران و سخنگویان کاخ سفید نیز در گفت وگو با رسانه ها احتمال آن را منتفی نمی دانستند و به آن دامن می زدند و حتی یک مقام آمریکایی در گفت وگو با رویترز از زمینه چینی کاخ سفید برای انجام این دیدار کوتاه یا مصافحه خبر داده بود تا حد زیادی فشار دیپلماتیک را به سمت طرف ایرانی منتقل کرد در این شرایط روحانی در وضعیتی قرار گرفت که می بایستی اقدامی برای تغییر این فضا انجام دهد دیدار ظریف و کری در حاشیه نشست ۱+۵ بخشی از پاسخ طرف ایرانی به فضای به وجود آمده بود چرا که در تمامی دیدارهای قبلی ایران و ۱+۵ درخواست دیدار دوجانبه از سوی مقام های آمریکایی تکرار می شد و طرف ایرانی آن را رد می کرد و در نهایت گفت وگوی تلفنی روحانی و اوباما را نیز می توان تکمیل کننده این پازل دانست.
به رغم مباحث به وجود آمده درباره این که چه کسی ابتدا تماس گرفته است حداقل با توجه به توضیحات ارائه شده از سوی دیپلمات های ایرانی به ویژه عباس عراقچی معاون وزیر خارجه مشخص است که طرف ایرانی نیز در انجام این گفت وگو و تمهید زمینه های آن نقش داشته است و اصولاً با توجه به فضای پیش گفته انجام این گفت وگو نه تنها کار اشتباهی به نظر نمی رسد حتی می توان از آن به عنوان اقدامی هوشمندانه یاد کرد. ورود به عرصه دیپلماسی الزامات خاص خود را می طلبد نمی توان همزمان هم ادعای آماده بودن برای گفت وگو را داشت و هم برای گفت وگو چند پیش شرط تعیین کرد. به عبارتی "شترسواری دو لا دولا ندارد".
گذشته از این حداقل در این تماس تلفنی عزت طرف ایرانی حفظ شده و این اوباما بوده که این تماس را برقرار کرده است. از این گذشته این استدلال برخی مخالفان مذاکره با آمریکا که مذاکره به معنی پذیرفتن سلطه است چندان درست به نظر نمی رسد این که ایران بخشی از اقتدار امروزه خود را به واسطه هنجارسازی های جدید و گفتمان ضد استکباری خود به دست آورده قابل تردید نیست اما این استدلال که بخشی از حفظ این جایگاه نیز منوط به مذاکره نکردن با آمریکاست مثل پاک کردن صورت مسئله است.
اگر بپذیریم که قرار است تغییری در رویکرد طرف مقابل ایجاد شود این تغییر ابتدا باید در ادبیات و سپس در عمل صورت گیرد و برای رسیدن به درکی دقیق تر از خواسته های ۲طرف که مقدمه تغییر عملی است طرفین باید بدون واسطه هایی که عمدتاً منافع خود را نیز در این واسطه گری لحاظ می کنند به گفت و گو بپردازند. بنده هم معتقدم هیچ وقت نباید اعتماد صد درصد به آمریکا داشت و برخی پالس هایی که حتی در طی روزهای اخیر نیز از سوی مقام های آمریکایی ارسال شده از جمله تاکید اوباما بر حق استفاده از انرژی هسته ای به جای برخورداری از فناوری هسته ای، سخنان صریح سوزان رئیس مشاور امنیت ملی آمریکا مبنی بر این که اوباما حق غنی سازی را برای ایران به رسمیت نمی شناسد، تماس تلفنی اوباما با نتانیاهو قبل از انجام گفت وگوی تلفنی با روحانی و در عین حال سخنان جان کری بدون اشاره صریح به حق غنی سازی برای ایران مبنی بر این که «ایران برای رفع تحریم ها باید درهای تاسیساتش را به روی بازرسان بازکند و غنی سازی را در سطح پایین نگه دا رد» و ... موید این مسئله است.
همان طور که عراقچی معاون وزیر خارجه نیز تاکید کرد: «ما هیچ گاه به آمریکایی ها اعتماد صددرصد نداشته ایم و در ادامه هم هیچگاه اعتماد صد درصد نخواهیم داشت.» اما به نظر می رسد در شرایط فعلی با توجه به اقتدار و قدرت تاثیر گذاری ایران در معادلات منطقه ای راه رسیدن به یک رهیافت واقعی و دقیق تر در باره امکان حل مشکلات 2 طرف از مسیر آزمودن این مسائل که اکنون به شکل مذاکره مستقیم ۲ طرف مطرح شده کم هزینه تر خواهد بود . چه بسا در این مسیر، راه های جدیدی حداقل برای کاهش تنش میان ۲ طرف نیز باز شود مثلاًدر موضوع سوریه به رغم آن که طرفین اختلاف نظرهای راهبردی در این خصوص دارند در مواردی هدف مشترک هم دارند مانند جلوگیری از مسلط شدن تروریست ها و القاعده که میتواند زمینه ها یی برای همکاری فراهم کند .
باز هم تاکید می کنم نتیجه بخش بودن این مسیر بستگی به محتوای مذاکرات، از یک سو، شیوه و سطح مذاکرات، از سوی دیگر و نتایج حاصله از آن، دارد. عوامل و موانع متعددی دراین مسیر نقش آفرینی می کنند و بعید نیست سال آینده در همین نقطه ای باشیم که هم اکنون قرار داریم.
کیهان:به نام مردم نان نخورید!
«به نام مردم نان نخورید!»عنوان یادداشت روز وزنامه کیهان به قلم حسام الدین برومند است که در آن میخوانید؛موضوع این یادداشت را میشد به فضاسازیها و عملیات روانی رسانههای غربی علیه ایران طی چند روز اخیر اختصاص داد.
تماس تلفنی اوباما- روحانی و بحث پردامنه رابطه ایران و آمریکا بهانه مناسبی بوده تا در قالب سناریوها و سوژههای رسانهای هجمه گستردهای بر ضد اصول و محکمات جمهوری اسلامی به پیش کشیده شود.
جا داشت خطوط خبری- تحلیلی این رسانهها و شبکههای ضدانقلاب تجزیه و تحلیل و بررسی میشد تا ماهیت فریبکارانه و رویکرد خصمانه و غیرقابل اعتماد حریف بهتر و روشنتر برملا میشد.
دور از اولویت و حساسیت نیست اگر این پرسش کلیدی مورد واکاوی قرار میگرفت که چه اتفاقی در نیویورک افتاده است؟
آیا اتفاق بزرگی که رسانهها و شبکههای ضدانقلاب آن را در سطحی وسیع برای مخاطبان خود پمپاژ میکنند در چارچوب منافع دوطرف بوده یا کاملا یکسویه و جهتدار است؟
اما علیرغم اهمیت مباحث یاد شده یک نکته اصلی و لایتغیر در این میان وجود دارد و آن رسالت و ماموریت حریف است که اولاً؛ از اصول خود کوتاه نخواهد آمد و ثانیاً؛ آن اصول با اصول جمهوری اسلامی همخوانی ندارد و مواجهه ایران با دشمنی به نام آمریکا به ماهیت طرفین برمیگردد و یک چالش ماهوی میان دو طرف وجود دارد و طبیعی است که این رویارویی به پایان نمیرسد مگر اینکه یک طرف، تغییر ماهیت بدهد.
بنابراین از دشمن، انتظاری جز دشمنی نیست و کاملا عادی است اگر رسانههای حریف انواع و اقسام سناریوهای پیچیده و چند لایه را به صحنه آورند تا از فضای موجود امتیازی کسب کنند و یا تلاش نمایند بر ذهن مسئولان و افکار عمومی کشورمان نفوذ کرده و آنچه از قبل اراده کرده و نقشه کشیدهاند در پایان کار برداشت کنند.
اینکه در این پروژه موفق میشوند یا با شکست روبرو خواهند شد موضوع اصلی این نوشتار نیست و باید در جای خود بدان پرداخت.
پس اجازه بدهید این یادداشت را به رفتارشناسی برخی از رسانهها و مطبوعات داخلی اختصاص دهیم که بیمحابا جدول دشمن را پر میکنند و گویا رفتار و گفتار پرسشبرانگیز آنها شاقول «اعتدال» شده و هیچ صدایی را برنمیتابند و بلافاصله به منتقدان انگ افراطی و تندرو میزنند!
طرفه آن که این جماعت نه خواب هستند و نه خود را به خواب زدهاند بلکه میدانند چه میکنند و مانند دلال معاملهای عمل مینمایند که هدف نهایی او جوش خوردن معامله است و طرفی که میخواهد احتیاط بیشتری کند و با دقت و با چشمانی باز پای معامله بیاید به هزار وعده توخالی او را قانع نموده و از سوی دیگر؛ به مدح و ستایش طرف دیگر معامله میپردازند تا کاملا موانع برچیده شود و شخص محتاط در فضای ساختگی بغلتد و صحنه را مهیا ببیند غافل از آن که همه ابعاد ماجرا را ندیده و در نهایت دچار خسارت بزرگی شده که دیگر کار از کار گذشته است.
دانستن اگر حق مردم است- که هست- چرا مدعیانی که دم از مردم و دانستن آنها میزدند اکنون همه ابعاد موضوع مذاکره ایران و آمریکا را برای افکار عمومی توضیح نمیدهند.
واقعا همه ماجرا این فضای گل و بلبلی است که برخی رسانههای مدعی اصلاحات ترسیم کردهاند یا خدای ناکرده نان خوردن به نام مردم حرفه و سرقفلی آنها شده و چون ذینفع هستند تنها یک روی سکه را بازگو مینمایند.
در این باره اشاره به مستنداتی ضروری است تا از تحرکات و تکاپوی رسانهای جریانی که خط نرمش با مختصات سازش! را پیگیری و رهگیری میکند رونمایی شود:
1- محور عمده جریان مورد اشاره و رسانههای وابسته به آن بر این مطلب متمرکز است که در بحث رابطه ایران و آمریکا، حریف کاملا و صددرصد قابل اعتماد است.
البته این ابتدای داستان است. چون وقتی به طرف مقابل این چنین میشود اعتماد کرد پس به زعم این جماعت، این یک «فرصت» برای ایران محسوب میشود. و به تعبیر دیگر توپ در زمین ایران است و اکنون که حریف لبخند زده و حتی بالاتر از آن تلفن زده، نوبت ایران است که پاسخ مناسب بدهد.
این در حالی است که شواهد و قرائن غیرقابل خدشه و رفتار آشکار طرف آمریکایی به وضوح نشان میدهد شرایط آنگونه نیست که مدعیان داخلی مانور میدهند و با واقعیتها فرسنگها فاصله است.
چند نمونه از اظهارات صریح و بدون ابهام مقامات آمریکایی خواندنی و قابل تامل است؛
الف- جان کری اخیرا در مصاحبه با سیبیاس میگوید: «تا زمانی که روندی قابل رسیدگی، مشخص و شفاف آغاز نشود آمریکا موضوع لغو تحریمها علیه ایران را حتی مورد بررسی هم قرار نخواهد داد.»
یعنی اگر گام اول آمریکا برای اثبات حسننیت لغو تحریمهای ضد ایرانی است این موضوع از سوی وزیرخارجه آمریکا با شروط و ادعاهای زیادهخواهانه به چالش کشیده میشود.
ب- دن شاپیرو سفیر آمریکا در تلآویو روز گذشته در مصاحبه با رادیو اسرائیل به صراحت بیان میکند؛ «اهداف اسرائیل و آمریکا در قبال برنامه هستهای ایران یکسان است» و بلافاصله اضافه میکند؛ «همکاری بیسابقه بین واشنگتن و تلآویو برای به اشتراک گذاشتن اطلاعات درباره برنامه هستهای ایران تحسینکننده است.»
پ- پیش از این دو مقام آمریکایی، سوزان رایس مشاور امنیت ملی اوباما نیز در مصاحبه با سیانان به سوال فرید ذکریا که پرسیده بود؛ «با توجه به عبارت اوباما درباره حق دسترسی ایران به انرژی صلحآمیز هستهای، آمریکا حق غنیسازی ایران را به رسمیت شناخته است»؟ واکنش نشان داد و در پاسخ خاطر نشان میکند؛ «اوباما نگفته حق غنیسازی ایران را به رسمیت میشناسد.» طرفه آنکه سوزان رایس هم مانند دن شاپیرو تاکید میکند آمریکا و اسرائیل درباره برنامه هستهای ایران همنظر هستند. این اعتراف رایس و شاپیرو برای سادهلوحان و ذوقزدگان کافی نیست؟
ت- و بالاخره باید به بخشی از ماهیت و رویکرد آمریکا در مواجهه اخیر با هیئت ایرانی اشاره کرد که رسانههای غربی آن را به بیرون درز دادند. از جمله نیویورکتایمز که به صراحت مینویسد؛ بعید است که کنگره آمریکا تحریمهای ضد ایرانی را لغو کند و در ادامه اذعان مینماید که شروط و خواستههای واشنگتن - بخوانید مطالبات غیرقانونی - درباره برنامه هستهای ایران، این کشور را با شوک بزرگی روبرو خواهد کرد.
معنای این عبارت نیویورکتایمز روشن است و آن اینکه ایران باید بداند هیچ نرمشی از سوی آمریکا در کار نیست.
خب، با این اوصاف و در شرایطی که صحنه روشن و خواستههای زورگویانه حریف شفاف و بدون ابهام است چرا برخی در داخل تلاش میکنند به افکار عمومی کشورمان القاء نمایند که حریف آماده امتیاز دادن و نرمش است؟
عجیب است که فلان روزنامه مدعی اصلاحطلبی با آلن ایر سخنگوی فارسی زبان وزارت خارجه به گفتوگو مینشیند و از قول او تیتر میزند؛ «خواستار لغو تحریمها هستیم» و این تیتر را با چاشنی عکسی از او و با حالتی به اصطلاح محجوب و دلسوزانه بر صفحه اول خود مینشاند! عکسی که سخنگوی فارسی زبان وزارتخارجه آمریکا انگشتر عقیق نیز به دست دارد.
آیا فارسی صحبت کردن و انگشتری که نماد خاصی در فرهنگ ایرانی است تضمینی برای اعتماد به کسانی است که تحریمهای وحشیانه را علیه ملت ایران تصویب کردند؟
و باز عجیبتر آنکه آلن ایر در مصاحبه با همین روزنامه اصلاحطلب، طلبکارانه میگوید؛ بین حرف تا عمل تفاوت هست و ما تمرکزمان بر عمل است و ایران باید از این فرصت استفاده کند و حتی تصریح میکند که اوباما و جان کری بر این باورند که گفتههای روحانی باید به بوته آزمایش سپرده شود.
و بالاتر از همه اینها، اینکه آلن ایر در این مصاحبه منطق همیشگی کابوها را نیز به نمایش میگذارد و تهدید میکند که؛ «بارها گفتهایم روند حل این مسئله [مسئله هستهای ایران] از طریق دیپلماسی باز است اما برای همیشه باز نخواهد ماند.»!
و بالاخره ترجیعبند ادعاهای آمریکا و غرب علیه ملت ایران را تکرار میکند؛ «ایران باید نگرانیهای جامعه بینالمللی را برطرف کند.»
2- محور دیگری که برخی رسانههای داخلی مدعی اصلاحطلبی دنبال میکنند گره زدن حل مشکلات اقتصادی به موضوع برقراری رابطه با آمریکاست. و این ماجرا هم به گونهای یکسویه بازتاب داده میشود. آنچنان که جهتدار تیتر میزنند؛ «پیشروی در نیویورک، عقبنشینی استانبول» و این در حالی است که حل مشکلات اقتصادی و بخصوص راه مقابله با تحریمها، باید مبتنی بر «پیشرفت اقتصادی درونزا» و «اقتصاد مقاومتی» باشد، نه تصور مذاکره با کشوری که خود در بحران اقتصادی به سر میبرد.
3- برخی رسانههای مدعی اصلاحات مقارن با فضایی که خود ترسیم کردهاند خط خیانت به آرمانها و اصول و محکمات جمهوری اسلامی را در پیش گرفتهاند و عجیب است که گستاخانه و بیپروا ستون مقاله و یادداشت خود را به کارشناسان رسانههای ضد انقلاب مانند بیبیسی و صدای آمریکا میسپارند آیا این بسترسازی برای تحمیل شرایط به دولت فعلی نیست؟ آیا تلاش میشود بازگشت دیجیتال و رسانهای فتنهگران فراری مهیا شود تا فضا را به نفع آمریکا و اربابشان سوق دهند؟ گفتنیهای دیگری هم وجود دارد که به آنها خواهیم پرداخت.
جمهوری اسلامی:رویکرد بانک مرکزی و نوسانات ارزی
«رویکرد بانک مرکزی و نوسانات ارزی»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی به قلم سیدسروش صاحب فصول است که در آن میخوانید؛اظهارات چندی قبل رئیس کل بانک مرکزی در مورد قیمت ارز در بازار آزاد و تاکید وی بر اینکه دلار حدود 3 هزار تومان (2900تومان) در کف قیمتی خود قرار دارد، واکنشهای گسترده و البته متفاوتی را به دنبال داشت.
همزمانی تقریبی اتفاقات دیپلماتیک در جریان سفر رئیس جمهوری به آمریکا که انتظارات فراوانی را برای کاهش قیمت دلار ایجاد کرده بود به دامنه این واکنشها افزود خصوصا اینکه قیمت دلار آنچنان که افکار عمومی انتظار داشت، کاهش نیافت و همین مسئله نیز باعث شد، انتقادات به سخنان رئیس کل بانک مرکزی ادامه یابد چرا که منتقدان سخنان وی را علت عدم کاهش قیمت ارز قلمداد میکردند.
حال پرسش اساسی این است که طبق گفته منتقدان آیا رئیس کل بانک مرکزی سخن اشتباهی به زبان آورده است و باید مورد بازخواست قرار بگیرد یا اینکه موضوع پیچیدگیهای فراوان دیگری نیز دارد که توجه به آنها ضرورت دارد؟
الف -پیش از هر چیز باید به بررسی این موضوع پرداخت که اساسا چرا افکار عمومی انتظار دارد قیمت دلار کاهش یابد؟ پاسخ شاید این باشد که جهش شدید دلار طی 5/2 سال اخیر و افزایش 3 برابری آن در این مدت کوتاه اینچنین القا میکند که قیمت فعلی قطعا کاذب و غیرواقعی است بنابر این باید حباب آن از بین برود.
اما آیا واقعا این گونه است؟ آیا دلار سه هزار تومانی دارای حباب است؟ به اعتقاد بسیاری از کارشناسان این گونه نیست. برای توضیح باید به شیوههای محاسبه قیمت ارز دقت کرد. یکی از متداولترین این شیوهها، محاسبه مابهالتفاوت تورم داخلی با تورم کشوری است که قرار است ارزش پول ملی با پول ملی آن مقایسه شود. بنابر این در مورد دلار باید تورم کشور خودمان را با تورم کشور آمریکا به عنوان دارنده دلار مقایسه کنیم.
بررسیها نشان میدهد طی یک دهه گذشته هر ساله اختلافی حداقل 15درصدی میان نرخ تورم ایران و آمریکا وجود داشته است. به عبارت دیگر طی یک دهه تقریبا 150 درصد بر اختلاف تورم ایران و آمریکا انباشته شد و این یعنی افزایش 5/2 برابری در نسبت برابری قیمت ریال و دلار. این اتفاق در حالی رخ داده که در همین مدت نرخ برابری ریال در مقایسه با دلار ثابت مانده است.
به عبارت دیگر اگر دولتها طی این دوره اجازه تعدیل نرخ برابری دلار و ریال را داده بودند، قیمت دلار در حال حاضر حدود 2500 تومان بود یعنی همان قیمتی که امروز به ارز مبادلهای معروف شده است و اگر هزینههای حواله و.... را به آن اضافه کنیم به حدود 2800 تومان برای واردکنندگان میرسد.
از مجموع این محاسبات اینگونه میتوان نتیجه گرفت که در واقع دلار طی دو سال و نیم اخیر، عقبماندگی قیمت خود را که طی این سالها با فشار دولتها دچار آن شده بود، جبران کرده است و باز به عبارت دیگر قیمت دلار مانند کالاهای دیگر افزایش یافته است نه اینکه دولت یا بانک مرکزی، آن را گران میفروشند.
اگر بخواهیم در این موقعیت علتی برای این جهش یکباره بیابیم باید به عدم اجرای قانون برنامه چهارم طی سالهای 84 تا 89 اشاره کنیم چرا که بنابر این قانون، قیمت ارز باید متناسب با مابهالتفاوت نرخ تورم داخلی و خارجی و شرایط کشور تعدیل شود اما در این مدت، اجرای قانون معطل ماند و فنر قیمت دلار را فشرده و فشردهتر کرد.
ب - پرسش دومی که شاید پاسخ به آن در شرایط فعلی لازم باشد چیستی رویکرد بلند مدت به دلار است. طبیعی است در شرایطی که نرخ رشد تولید ناخالص داخلی، حجم صادرات، میزان رشد نقدینگی، تورم، تراز تجاری و... در یک کشور مطلوب باشد، میتوان و باید انتظار داشت ارزش پول ملی آن کشور نیز به میزان متعادلی برسد. (البته بحث دامپینگ ارزی در جای خود باید بررسی شود) به عبارت دیگر نرخ ارز نیز مانند برخی متغیرهای دیگر از جمله نرخ سود بانکی، معلول شرایط کلی حاکم برا قتصاد هر کشور است. این توقعی غیر علمی و نادرست خواهد بود اگر در وضعیتی که تراز تجاری غیرنفتی کشورمان مناسب نیست، تورم بالای 35 درصدی در اقتصاد وجود دارد، نرخ رشد نقدینگی هیچ تناسبی با نرخ رشد تولید ناخالص داخلی ندارد، حدود نیمی از ظرفیت تولیدی صنایع کشور غیر فعال است و... صرفا به اعتبار بروز نشانههایی تاکید میکنیم، نشانههایی، از بهبود شرایط سیاسی در عرصه بینالمللی، انتظار داشته باشیم قیمت دلار به ناگاه و شدیدا کاهش یابد چرا که در عمل تمامی عوامل موثر در افزایش قیمت همچنان و با قوت مشغول اثرگذاری هستند.
ج - پرسش سوم این است که چرا رئیس کل بانک مرکزی از قیمت حدود 3 هزار تومان به عنوان قیمت نسبتا واقعی دلار دفاع کرد؟ مگر بانک مرکزی و رئیس کل آن نباید مدافع و محافظ ارزش پول ملی باشند پس چرا آقای سیف با چنین سخنانی، به نوعی مانع کاهش قیمت دلار شد آن هم در حالی که اگر این سخنان گفته نمیشد، قیمت دلار با اتفاقاتی که در سفر رئیسجمهور به نیویورک رخ داد حتما کاهش شدیدی مییافت؟ به نظر میرسد قصد وی از به زبان آوردن چنین جملاتی که معمولا از زبان روسای کل بانکهای مرکزی کمتر شنیده میشود، جلوگیری از ایجاد نوسانات کاذب در بازار ارز بوده است. به عبارت دیگر رئیس کل بانک مرکزی با علم به شرایط کلی حاکم بر اقتصاد کشور و آگاهی از اینکه عوامل موثر در بالا نگاه داشتن قیمت دلار مانند نرخ رشد اقتصاد، نرخ تورم، نقدینگی و... همچنان پابرجا هستند و در کوتاه مدت نیز اصلاح نمیشوند، برای نقش آفرینی عامل روانی در بازار کف و سقف تعیین کرده است و این یعنی محدودسازی نوسانات غیرضروری در بازار که مطالبه و خواست تمامی فعالان اقتصادی است.
د - متاسفانه برخی افراد و جریانهای سیاسی در برخورد با رویکرد بانک مرکزی، کارشناسانه و صادقانه عمل نکردند. این افراد و جریانها به جای اینکه با استدلالهای اقتصادی و کارشناسی، رویکرد صحیح را برای افکار عمومی تشریح کنند با شعار حمایت از معیشت مردم و حفظ ارزش پول ملی، فضا را برای بانک مرکزی و دولت در راستای اصلاح ریشهای مشکلات ارزی مخدوش کردند. برخی از این افراد با وجود اینکه دسترسیهای مستقیمی به مجموعه مدیران و مسئولان بانک مرکزی داشته و دارند در عرصه عمومی و با سخنرانی، نامهنگاری و مصاحبه تنها بخشی از مسائل را عنوان میکنند و در حالی که مسائل اقتصادی و ارزی از پیچیدگیهای فراوانی برخوردار است که نمیتوان در عرصه عمومی به تفسیر و تشریح آنها پرداخت. البته از سوی دیگر رئیس کل بانک مرکزی نیز باید وسواس بیشتری در تشریح برنامههای این بانک برای فعالان اقتصادی به خرج دهد.
بیتردید اگر رئیس کل بانک مرکزی در دیدار با فعالان اقتصادی مؤکداً از آنان خواسته بود تا رویکرد بانک مرکزی را در مدیریت بازه نوسانات قیمتی ارز در رسانهها مطرح نکنند، خود نیز ناگزیر نمیشد به تشریح این دیدگاه در عرصه عمومی بپردازد و دستمایه برخی انتقادات قرار گیرد.
طرفین باید توجه داشته باشند که اساسا طرح این قبیل مسائل در سپهر عمومی جامعه به نفع کشور نیست و اختلاف نظرات کارشناسی باید در محافل تخصصی حل و فصل شود تا جامعه فارغ از این اختلاف دیدگاهها محصول انتخاب رویکردی صحیح را مشاهده کند.
رسالت:بیدار شوید آقای کری!
«بیدار شوید آقای کری!»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم حنیف غفاری است که ر آن میخوانید؛جان کری وزیر امور خارجه ایالات متحده آمریکا در برنامه تلویزیونی "60 دقیقه" شبکه سی بی اس به نکات قابل تاملی در رابطه با پرونده هسته ای کشورمان اشاره کرده است. وی در این خصوص می گوید:
"رسیدن به توافق بر سر مسئله هسته ای ایران در مدت سه تا شش ماهی که حسن روحانی رئیس جمهوری ایران خواستار آن شده امکان پذیر است اما تا زمانی که ایران درهای تاسیسات هسته ای خود را به روی بازرسان باز نکند تحریمها لغو نخواهند شد. با افزایش تلاشهای دیپلماتیک می توان حتی زودتر از این زمان هم به توافق رسید و این بستگی دارد که ایران تا چه حد آماده صداقت و شفافیت است."
جان کری که گویا برنامه تلویزیونی را با میتینگهای انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در سال 2004 میلادی( زمانی که کری نامزد حزب دموکرات بود) اشتباه گرفته بود در ادامه عنوان کرد که ایران باید قدمهای سریع، شفاف و متقاعدکنندهای بردارد تا خواستههای جامعه بینالمللی را درباره برنامه هستهایش برآورده کند. بر این اساس تهران باید اقدامی صورت دهد که به آمریکا و دوستان کاخ سفید در منطقه اثبات شود که نباید نگران برنامه های هسته ای کشورمان باشند.
کلیت اظهارات جان کری از چند جهت قابل بررسی است. نخستین مسئله به "صلاحیت اظهار نظر آمریکا در خصوص برنامه هسته ای ایران" باز می گردد. چنانچه تا کنون بارها اشاره شده است کاخ سفید به جهت تولید و استفاده از سلاح های میکروبی و شیمیایی( در فلوجه عراق) و حتی استفاده از بمب هسته ای در هیروشیما و ناکازاکی اصلی ترین مولد و مروج تروریسم هسته ای در نظام بین الملل محسوب می شود. در چنین شرایطی اساسا دولت آمریکا و وزیر امور خارجه این کشور صلاحیت اظهار نظر در خصوص مسائل مربوط به پرونده هسته ای ایران را ندارند.
نکته دیگری که در این خصوص به نظر می رسد، لحن جان کری در قبال ایران است. کری همه چیز را منوط به شفاف سازی و صداقت جمهوری اسلامی ایران کرده است. عوض شدن جای "شاکی" و "متهم" در سخنان کری بسی مضحکانه به نظر می رسد!
گویا آقای جان کری فراموش کرده است که طرح ادعاهای کاذب و مطالعات ادعایی و غیر حقوقی در خصوص پرونده هسته ای ایران دستپخت وی و سران دو حزب دموکرات و جمهوریخواه آمریکا بوده است! از سوی دیگر، تعیین فاصله زمانی 3 تا 6 ماهه از سوی رئیس جمهور محترم کشورمان در خصوص حل و فصل پرونده هسته ای سوء تفاهم کودکانه ای را در ذهن جان کری به وجود آورده است.
اعلام این بازه زمانی توسط آقای دکتر روحانی به معنای این نیست که جمهوری اسلامی ایران آماده است در مدت 3 تا 6 ماه در گوشه میدان ساکن ایستاده و شاهد رقص پا و خط و نشان کشیدن های اوباما و کری باشد! اعلام بازه زمانی فوق صرفا یک پیام برای آمریکا دارد: اینکه جمهوری اسلامی ایران بیش از این سیاسی کاری آغشته به دروغ را از سوی آمریکا بر نمی تابد و کاخ سفید باید در اسرع وقت از فضایی که به دست خود ایجاد کرده است خارج شود.
به عبارت بهتر، اعلام بازه زمانی فوق فرصتی به آمریکا جهت اصلاح مواضع نادرست و وقیحانه خود در قبال پرونده هسته ای ایران است نه یک درخواست مدت دار برای طلب ملاطفت کاخ سفید با تهران!
وزیر امور خارجه ایالات متحده آمریکا فراموش کرده است که دولت و کشور متبوعش مقصر اعمال تحریم های یکجانبه و ظالمانه علیه کشورمان و اعمال فشار بر روی ملت ایران طی سالهای اخیر هستند. در چنین شرایطی قاعدتا وی باید خود را برای "تعظیم بدل از عذرخواهی" در برابر ایران آماده کند نه چیز دیگر!
حداقل انتظار این بود که آقای کری پس از شکست سال 2004 خود در برابر جرج بوش برخی قواعد و بایسته های بازی در عالم سیاست را برای جلوگیری از شکستهای آتی فراگیرد! با این حال اظهارات اخیر وی نشان می دهد که وی هنوز از درک پیامهای گویا در فضای دیپلماسی عاجز است.
از این رو بهتر است کری پیش از آنکه با ادامه توهمات و سوء تفاهم های خود برای دستگاه سیاست خارجی آمریکا هزینه تراشی کند، نزد افرادی مانند جیمی کارتر و برژینسکی و حتی مادلین آلبرایت برود و کمی از آنها ملزومات و پیش شرطهای سخن گفتن محاسبه شده در عالم سیاست را یاد بگیرد!
وزیر امور خارجه آمریکا،که گویا بابت ملاقات با وزیر امور خارجه کشورمان در نیویورک به شدت از سوی نتانیاهو و آویگدور لیبرمن مورد مواخذه قرار گرفته است، اعلام کرده است که متحدان آمریکا در خاورمیانه باید نسبت به مسئله هسته ای ایران خیالی آسوده داشته باشند! با یک قرینه یابی ساده می توان دریافت که منظور وزیر امور خارجه آمریکا از متحدان و رفقای کاخ سفید، بیشتر رژیم اشغالگر قدس است. کری در صدد است به رژیمی که بنا بر اعتراف ایهود اولمرت نخست وزیر سابق آن دارای کلاهک های هسته ای و بسیار خطرناک بوده و به قول محمد البرادعی مدیر کل سابق آژانس بین المللی انرژی اتمی اصلی ترین خطر برای منطقه محسوب می شود در خصوص صلح آمیز بودن برنامه هسته ای ایران تضمین دهد! این سخن کری خود تلفیقی از تراژدی و طنز است که می تواند در آینده به عنوان یک شاهد مثال جهت تدریس مبحث "گزافه گویی در روابط بین الملل " در دانشگاههای آمریکا مورد استفاده قرار گیرد!
شاید بهترین پیشنهاد به دولت جنای آقای دکتر روحانی این باشد که به جان کری به عنوان وزیر امور خارجه آمریکا فرصتی دهد تا بیش از این دچار توهمات پارانوئیدی سیاسی در قبال کشورمان نشود.
البته در این خصوص باید منصفانه نگریست و به آقای کری حق داد! وی درست در زمانی این سخنان را بر زبان می راند که چرخش آمریکا به دکترین انزواگرایانه مونروئه پس از دهه ها ماجراجویی و کشتار و توطئه در عرصه سیاست خارجی امری اجتناب ناپذیر است.
از سوی دیگر، کری و اوباما باید در سال 2014 میلادی خود را برای اعلام شکست رسمی آمریکا در افغانستان آماده کنند. کری که خود در جنگ ویتنام حضور داشته است، به خوبی
می داند که بالابردن پرچم سفید از سوی فرزندان جرج واشنگتن چه عواقب و تبعاتی برای کاخ سفید خواهد داشت.
مهم تر اینکه کاخ سفید در حل معمای دمشق نیز ناکام مانده و سازمان سیا که قرار بود از سال 2012 میلادی مدل "سوریه منهای اسد" را در دمشق اجرا کند، هم اکنون نسبت به پیروزی رئیس جمهور سوریه در انتخابات سراسری آتی در سوریه هشدار می دهد! مذاکرات سازش میان تشکیلات خودگردان و تل آویو که کری بانی از سرگیری آن بوده است نیز نه تنها بر وفق مراد واشنگتن پیش نمی رود، بلکه به عالمی جهت اتحاد بیشتر در محور مقاومت و افتراق بیشتر در میان سیاستمداران صهیونیستی تبدیل شده است.
این در حالیست که در عرصه سیاست داخلی نیز دولت اوباما آسیب پذیر نشان داده است. حتی دیروز اعلام شد که دولت آمریکا با شکست مذاکرات مقامات کاخ سفید و کنگره در خصوص بودجه این کشور، در آستانه تعطیلی قرار گرفته است.بنابراین اوباما عملا قدرت تمرکز موثر خود را در عرصه بین المللی از دست داده است. در چنین شرایطی نمی توان سخنان مطرح شده از سوی جان کری را اظهاراتی برخاسته از یک ذهن بی دغدغه ( به لحاظ سیاسی) دانست.
جان کری مانند باراک اوباما نسبت به مطالعات ادعایی دروغین کشورش در قبال برنامه هسته ای ایران آگاه است.برنامه هسته ای کشورمان از ابتدا تاکنون به طور منظم زیر نظر آژانس بین المللی اتمی قرار داشته و ایران همواره بر حق خود برای استفاده از انرژی هستهای برای تولید انرژی و مصارف پزشکی تاکید کرده است.
از سوی دیگر، آقای دکتر ظریف به عنوان وزیر امور خارجه کشورمان به صورتی صریح در گفتگو با شبکه تلویزیونی ABC اعلام کرده است که حق ایران در استفاده از انرژی هستهای قابل مذاکره نیست و ایران هیچ گاه اورانیوم را در حدی که برای تولید سلاح هستهای مناسب باشد غنی نکرده است...
در نهایت اینکه اظهارات اخیر کری تنها در دو حالت قابل تفسیر است. از یک سو این اظهارات می تواند نشان از کژفهمی مقامات آمریکایی نسبت به پرونده هسته ای ایران و رویکرد سیاسی و بین المللی دولت آقای دکتر روحانی و از سوی دیگر نشانه ای دال بر عدم حسن نیت مقامات آمریکایی در پذیرش حقوق مسلم هسته ای ملت ایران باشد. در هر دو حالت ، این ایالات متحده آمریکاست که باید رویکرد خود را در قبال تهران تغییر دهد. اصلاح "دیدگاه" یا "گفتار" مقامات آمریکایی مقوله ای نیست که از آن سوی آتلانتیک هدایت شود! جان کری در نخستین آزمون گفتاری خود پس از مذاکرات صورت گرفته در نیویورک مردود شود. بدون شک تعداد دفعات شرکت دوباره وی و دیگر مقامات آمریکایی در آزمون های مجدد نامحدود نخواهد بود!
سیاست روز:تبِ آمریکایی
«تبِ آمریکایی»عنوان سرمقاله روزنامه سیاست روز به قلم محمد صفری است که در آن میخوانید؛هستند افرادی که گمان میکنند، دیگر دوران مرگ بر آمریکا گذشته است به همین خاطر است که اعتقاد دارند «امروز هر چقدر طرفداران دشمنی با آمریکا بخواهند جلوی رابطه را بگیرند نمیتوانند. این مساله مانند دیواری است که نم زده است. هر چقدر هم جلوی آن را بگیرند باز نمیتوانند محوش کنند... کاربرای اصولگرایان تندرو بسیار سخت شده است. آنها دیگر امروز نمیتوانند جامعه را مجاب کنند که باید با آمریکا دشمنی کرد.»
این افراد که «تب آمریکایی» گرفتهاند، حتی نمیدانند که آمریکا با ایران دشمن است یا ایران با آمریکا؟! پرسشی هم که طرح میکنند این است که «تنها مسالهای که باید با آنها طرح کنیم این است که علت دشمنی با آمریکا چیست؟ بخواهیم که پاسخ این پرسش را بدهند. مطمئن باشید هر چه بگویند برایش جواب هست.»
این تحلیل و گفتمان را شاید بتوان به این حکایت تشبیه کرد که «مارها، قورباغهها را میخوردند و قورباغهها از این نابسامانی غمگین بودند، تا این که قورباغهها علیه مارها به لکلکها شکایت کردند. لکلکها تعدادی از مارها را خوردند و بقیه را هم تار و مار کردند و قورباغهها از این حمایت شادمان شدند.
طولی نکشید که لکلکها گرسنه ماندند و شروع کردند به خوردن قورباغهها! قورباغهها ناگهان دچار اختلاف دیدگاه شدند! عدهای از آنها با لکلکها کنار آمدند و عدهای دیگر خواهان بازگشت مارها شدند.
مارها بازگشتند ولی این بار همپای لکلکها شروع به خوردن قورباغهها کردند!
حالا دیگر قورباغهها متقاعد شدهاند که انگار برای خورده شدن به دنیا آمدهاند. ولی تنها یک مشکل برای آنها حل نشده باقی ماند، این که نمیدانند توسط دوستانشان خورده میشوند یا دشمنانشان!؟»
در مثل مناقشه نیست. مصداق پنداری در حکایتها و مثلها نهفته است و اکنون برخی دوستان که سبقه اصلاحطلبی دارند، جای دوست و دشمن را عوض کردهاند، جریان مخالف خود را دشمن میپندارند و دشمن را به جای دوست معرفی میکنند و سادهلوحانه یا آگاهانه ارزشهایی که سالهاست انقلاب برای آن هزینه داده است، به سخره میگیرند.
ارزشها را کوچک میشمارند، افکار عمومی را درگیر آن میکنند و درصدد اغنای مردم هستند تا بگویند برقراری رابطه با آمریکا مساوی است با حل مشکلات! القاء میکنند که ایران با آمریکا دشمنی میکند نه آمریکا با ایران!
آنهایی که اینگونه با تب و تاب و آبو تاب درباره برقراری ارتباط با آمریکا سخن میگویند، خودشان را جایگزین یکی از شخصیتهای حکایت کنند.
لکلک هستند یا مار؟ قورباغههایی که با لکلکها روی هم ریختند یا با مارها؟!
هر چند تفاوتی نمیکند، چون لکلکها و مارها، هم دست شدند تا قورباغهها را بخورند!
اکنون در میان برخی دوستان اصلاحطلب که سرو دست میشکنند بر سر برقراری رابطه با آمریکا، چه اتفاقی افتاده است؟ چه رفتاری از آمریکا دیدهاند که اینگونه تحلیل میکنند. اگر تغییری در رفتار آمریکاییها دیدهاید و ما ندیدهایم بگویید ما هم بدانیم!؟ فقط این پرسش را پاسخ دهید که ما با آمریکا دشمنی میکنیم علیه او توطئه و دسیسه و تحریم و تهدید، یا آمریکا با ما؟!
خبرهایی که از اظهار مواضع مقامات آمریکایی در این چند روز گذشته منتشر شده است دیدهاید؟ آنها را کنار هم بگذارید، تجزیه و تحلیل کنید آنگاه بگویید برداشتتان چیست؟
این که خبرسازی میشود رژیم صهیونیستی از این روندی که بین آمریکا و ایران به وجود آمده عصبانی است و نسبت به آینده آن نگران است، فضاسازی رسانهای است. کدام عصبانیت و نگرانی از بابت چه؟ تندروها و کندروهای رژیم صهیونیستی هم هنگامی که منافع ملیشان مطرح است، با هم هماهنگ میشوند و یکصدا، ما هنوز یاد نگرفتهایم که چگونه در این زمینه رفتار کنیم و تحلیل ارائه دهیم.
برخی از دوستان اصلاحطلب در رسانههایشان میگویند با روسیه روابط برقرار است، با آمریکا چرا برقرار نباشد؟ هر دو ابرقدرت هستند.
پیشینه تاریخی شوروی و حکومت تزاری، ماهیت استعماری داشت. شوروی سوسیالیستی پوست انداخت، تغییر ماهیت داد. جماهیر بزرگی که اکنون دیگر نیست و کشورهای متعددی از آن شکل گرفته است که هر کدام روابط خاص خود را با جمهوری اسلامی ایران دارند. شوروی کمونیستی با پیشبینی حضرت امام(ره) به زبالهدان تاریخ سپرده شد، آمریکا هم اگر چنین تغییر ماهیتی بدهد، آنگاه شاید بتوان درآینده روند برقراری ارتباط با آمریکا را طی کرد.
آنگاه است که از آن هیمنه پوشالی که اکنون است، خبری نخواهد بود. آنهایی که خیال میکنند کاخ سفید، برای توافق و برقراری ارتباط با ایران رژیم صهیونیستی را قربانی میکند، به این تحلیل نیویورک تایمز توجه کنند.
«شروط واشنگتن از تهران در مقابل کاهش تحریمها، ایران را شوکه میکند.» به این نکته هم توجه داشته باشیم دکتر حسن روحانی رئیسجمهوری اسلامی ایران است، نه رئیسجمهور مصر یا ترکیه که خواهان برقراری صلح با اسرائیل باشد.
تهران امروز:اولویت اول دیپلماسی اقتصادی
«اولویت اول دیپلماسی اقتصادی»عنوان سرمقاله روزنامه تهران امروز به قلم عزتالله یوسفیانملا است که در آن میخوانید؛بروز نشانههایی از لغو یا کماثر شدن احتمالی تحریمهای یکجانبه و غیرقانونی علیه کشورمان، برخی کشورها و رقبای سنتی ایران را به نگرانی و تکاپو انداختهاست. چرا که این کشورها توانستند در طول این دوره که از تابستان سال گذشته هم شروع شده است، با استفاده از این موقعیت خاص و مصنوعی برای خود بازار بهتری دستوپا کنند یا با شرایط آسانتری مشتری کالاها و مواد صادراتی ایران شوند. برای مثال کشورهای حوزه خلیجفارس نظیر قطر و عربستان توانستند با استفاده از این موقعیت سطح تولید و بهرهبرداری از منابع نفتی مشترک با ایران را افزایش دهند و به قدرت نفتی منطقه بدل شوند.
نباید فراموش کرد که تحریمها موجب خارج شدن شرکتهای نفتی خارجی از کشورمان شده و ما نمیتوانستیم از سرمایهگذاری کلان این شرکتها در حوزه نفت و گازمان بهره ببریم و به رشد صنعت نفت دست پیدا کنیم. مسلم است که کاهش سرمایهگذاری خارجی در حوزه نفتوگاز به کاهش تولید و ناتوانی از بهرهبرداری تمام پتانسیلهای موجود میانجامد. این در حالی بود که کشورهای عربی توانستند با جذب این سرمایهها از موقعیتی که سهم ما بود بهرهبرداری ناعادلانه کنند.
در مقابل کشورهایی نظیر چین، روسیه و هند از فرصت استفاده کرده و حلقه ویژهای را برای معاملات پولی و مالی با ایران تشکیل دادند. سادهانگاریاست اگر تلاش آنها برای حضور در این حلقه را از زاویهای غیراقتصادی مورد ارزیابی قرار بدهیم. بدون شک آنها بهدنبال سود بیشتر بودند و تلاش آنها برای باقیماندن تحریمها یا بیاثر نشان دادن مذاکرات نیویورک هم دقیقا ذیل همین تحلیل جا میگیرد.
در همین چارچوب میبینیم که رسانهها و مقامات این کشورها سعی دارند دستاندازی روانی مقابل مذاکرات ایجاد کنند. اینکه این کشورها به سود و منفعت خود از تحریم ایران فکر میکردند یک بحث مجزا میطلبد. نکته اما اینجاست که در چنین شرایطی ما چه میتوانیم بکنیم که منافع ملیمان تامین شود. اولین حوزهای که باید بسیار به آن توجه کنیم و برنامهای مدون برای آن ترتیب دهیم حوزه نفت، گاز و پتروشیمیاست. این حوزه برای ایران نقشی به شدت استراتژیک و مهم دارد. بنابراین نیاز است که ما با استفاده هوشمندانه از فضای جدیدی که مقابل کشورمان به وجود آمده سعی کنیم که شرکتهای قوی خارجی را برای سرمایهگذاری در بخش نفت و گاز تشویق کنیم. همانطور که همگان میدانند منابع غنی نفتی و معدنی ایران از بسیاری از کشورهای خاورمیانه برتر است و بسیاری از شرکتها تمایل دارند که در این حوزه سرمایهگذاریهای کلان صورت دهند.
به هر حال تحریمها موجب شده بود که این شرکتها برای فرار از ضرر و زیان ناشی از تحریم از کشورمان خارج شوند. حالا که سایه دیپلماسی نیویورکی بر فضای اقتصادی کشورمان افتاده است این شرکتها بار دیگر منتظر چراغ سبزی از سوی ما هستند که به صنعت نفت ایران بازگردند.
بنابراین ما باید جذب سرمایهگذاری خارجی از سوی کشورهایی غیراز روسیه و چین و هند را مدنظر قرار داده و در اولویت اول دیپلماسی اقتصادی کشورمان جای دهیم. از سوی دیگر مبادلات مالی و تجاری که با کشورهای معدودی نظیر چین و هند داشتیم باید به دیگر کشورها هم تسری داده شود. ما بالاجبار خودمان را به چین و هند محدود کرده بودیم و این کشورها از این فضا بهره میبردند و حالا وقت آن رسیده که دیگر کشورها هم به حلقه مبادلات آزاد تجاری و مالی ما وارد شوند.
آفرینش:دیپلماسی عمومی پلی میان ملل
«دیپلماسی عمومی پلی میان ملل»عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم حمیدرضا عسگری است که در آن میخوانید؛رفتاروعملکرد دولتها درمواجهه باجهان سیاست، به گونهای تفسیر میشود که بیانگر نوع نگاه و مشی فکری آنها می باشد. پرخاش گری در گفتارو رفتاردیپلماتیک صاحب منصبان درمجامع بین المللی، موجب تسری بخشیدن آن کردار نامناسب به مرزهای داخلی کشور و نسبت دادن آن خصلت ناپسند به تمام ملت ایران می شود. این امر درزمان حاضر به عنوان پروژه "ایران هراسی" شناخته میشود. به عبارتی با تعمیم برخی گفتارها و واکنشهای نابجا تمام مردم ایران به خشونت طلبی و انزوا محکوم میشوند. امری که به واقع صحیح نبوده و ملت ایران خواستار صلح و دوستی با سایر ملل میباشند.
افراط گرایان سیاسی به بهانه اینکه غرب و آمریکا قصد دوستی با ایران را ندارند، با منفور جلوه دادن و نهی کردن از برقراری رابطه با دیگرکشورها به دنبال حفظ جایگاه فکری و گروهی خود هستند. این حقیقتی است که به سبب آرمانهای انقلاب اسلامی، غرب تاکنون عملکردمثبتی نسبت به ما نداشته است. اما منش و عزت ایرانی ایجاب میکند تا قطع کننده ارتباط نباشد!. "ملت ایران میبخشد، اما فراموش نمی کند".
لذا ارائه راهکارهای معقول و منطقی جهت ارتباط با غرب و مصون ماندن از گزند کارشکنیهای داخلی و خارجی، از ضروریات عملکرد دیپلماسی ایرانی میباشد و باید در دستورکار مسولان قرار گیرد. یکی از بهترین راههای عادی سازی و آب کردن یخ روابط با غرب، توسعه "دیپلماسی عمومی" است. دیپلماسی عمومی؛ تلاشهای یک دولت برای اطلاع رسانی، ایجاد درک متقابل، و نیز تاثیر بر افکار عمومی ملت های دیگر میباشد. این تلاشها عبارتند از: تبادلات علمی- دانشجوی، فرهنگی و گردشگری، ورزشی، بکارگیری رسانه های رادیویی، تلویزیونی، و اینترنتی، و در نهایت خدمت رسانی.
دیپلماسی عمومی که هدف غایی آن تاثیرگذاری بر افکار عمومی ملتهاست، زمینه ساز گرمی روابط بین دولتها می گردد. به طوری که درابتدای امر روابط میان ملتها ازطریق موارد یادشده محقق شده و سپس امکان دولتها برای ارتباط بایکدیگر بیشترخواهد شد. ازاین طریق هیچگاه دولتها به کوتاهی ازمواضع متهم نمیشوند، ضمن اینکه ریشه ارتباطات ازاین روش بسیار عمیقتر و ناگسستنی خواهد شد.
ازطریق دیپلماسی عمومی دیگر محورهای ارتباط، همچون مسائل اقتصادی نیز رونق خواهد گرفت. به عنوان مثال دستور جدید دولت درمورد بررسی خط مستقیم پروازی میان ایران و آمریکا میتواند ضمن اینکه گامی درجهت گرم شدن روابط و نزدیکی مواضع باشد، شامل سود کلان اقتصادی برای ایرلاینهای دوکشورگردد. درحال حاضربرخی ایرلاینهای عربی و ترکی نقش واسطه برای حمل ونقل مسافرین ایرانی را برعهده گرفتهاند. با برقراری خط پروازی مستقیم و حذف این واسطهها قطعا درآمد شایانی نصیب ایرلاینهای داخلی کشورمان خواهد شد. ضمن اینکه در وقت و هزینه بسیاری از هم وطنانمان که به موجب موقعیت شغلی و تحصیلی مجبور به رفت آمد هستند، بسیار صرفه جویی و توأم با آسایش خواهد بود.
این اقدام خود زمینهساز توسعه صنعت توریسم خواهد شد. به عبارتی بخش اعظمی از دیپلماسی عمومی را صنعت گردشگری تشکیل میدهد. چون دردل خود بستری برای آشنایی ملتها با سطح علم و دانش، فرهنگ و تمدن، توسعه سیاسی و اقتصادی، و میزان و مدلهای حقوق شهروندی، طرف مقابل میگردد.
پیگیری این مدل دیپلماسی و گرایش به سمت خواست ملتها، بهترین کمک برای کاهش تنشها میان ایران و غرب می باشد. به عبارتی تغییر در افکارعمومی، خط ومشی فکری گروههای افراطی را که خواستار اقدامات سخت و خصومت میان کشورها هستند، را تحت فشارخواهد گذاشت واجازه کارشکنی درجهت خواستههای عمومی را نخواهد داد.
لذا باتوجه به پتانسیلهای دولت "تدبیر و امید" در امر سیاست خارجی، ضروریست تا ابزار دیپلماسی عمومی به عنوان راهکاری عقلانی در مقابل بدخواهان رابطه میان ملل، و شیوهای برای بهبود جایگاه ایران اسلامی در سطح منطقه و جهان، مورد استفاده قرارگیرد.
حمایت:سفر دورهای هاگل
«سفر دورهای هاگل»عنوان سرمقاله روزنامه حمایت به قلم علی تتماج است که در آن میخوانید؛
چاک هاگل، وزیر دفاع آمریکا در سفری رسمی راهی ژاپن و کره جنوبی شده است در حالی که منابع خبری از احتمال سفر جانکری وزیر امور خارجه و باراک اوباما رییسجمهوری آمریکا به شرق آسیا نیز خبر دادهاند.
هاگل در حالی راهی منطقه شده که ادعای اولیه آمریکاییها را تقویت همکاریها میان آمریکا و متحدانش و نیز مقابله با کره شمالی عنوان کرده است. آنها بر این ادعاهستند که واشنگتن برای تامین امنیت این کشورها در برابر کره شمالی و نیز به دلیل مناقشات این کشورها با چین هاگل را به منطقه فرستاده است. هر چند که آمریکا برای حضور در این کشورها با نام حمایت از آنها طرحی قدیمی دارد اما یک اصل در رفتار آمریکاییها از جمله سفر هاگل به منطقه مشاهده میشود و آن اینکه آمریکا به دنبال ایجاد رقابت تسلیحاتی در منطقه است که این کار برای آمریکا چنددستاورد دارد.
نخست آنکه رقابت تسلیحاتی، درگیری میان همسایگان را به همراه دارد که نتیجه آن تضعیف قدرت اقتصادی آنهاست. کشورهای شرق آسیا معمولا هزینههای نظامی پایینی داشتهاند در حالی که تحرکات آمریکا موجب رشد بودجه نظامی این کشورها شده است. این امر از یک سو بر اهداف اقتصادی این کشورها تاثیر منفی دارد و از سوی دیگر مانع از وحدت اقتصادی منطقه در برابر غرب میشود.
آمریکا تلاش دارد تا با گرفتارسازی شرق آسیا در چالشهای امنیتی و نظامی رقبای اقتصادی خود را از میدان به در کند و همچنان داعیه اقتصاد اول جهان را داشته باشد.دوم آنکه آمریکا به دنبال حضور نظامی در شرق آسیاست. بهانه کره شمالی و چین تا حدودی بهانههای قدیمی و غیر قابل باور برای افکار عمومی است؛ بنابراین آنها برآنند تا مولفههای جدیدی برای توجیه حضور در منطقه کسب کنند. رقابت تسلیحاتی و برهمزدن توازن قوا در منطقه مولفهای است که میتواند تحریککننده کشورها برای رویکرد به آمریکا باشد.
نمود عینی آن را در عملکردهای ویتنام، فیلیپین و اندونزی میتوان مشاهده کرد که پس از سالها بار دیگر به پذیرش پایگاههای نظامی آمریکا روی آوردهاند. مقامات آمریکایی از جمله چاک هاگل، وزیر دفاع، با سفر به منطقه و تحریک اعلام حمایت گزینشی از کشورهایی مانند ژاپن و کره جنوبی تلاش میکنند تا سایر کشورهای منطقه را به همگرایی نظامی به آمریکا تحریک کنند چنانکه پس از هاگل، کری و اوباما به منطقه سفر میکنند که اندونزی و فیلیپین بخشی از این سفر را تشکیل میدهند. به عبارتی دیگر سفر هاگل برای بحرانسازی در منطقه است نه برقراری امنیت که نارضایتی برخی کشورهای منطقه از جمله چین را به همراه داشته است.
قانون:دیپلماسی بهتر از جنگ
«دیپلماسی بهتر از جنگ»عنوان یادداشت روز روزنامه قانون به قلم حسین حریری است که در آن میخوانید؛همه انسانها در سراسر جهان انتظار دارند، در آرامش و دور از هر دغدغهای به ویژه جنگ زندگی کنند. جنگ و خونریزی و دگرگون شدن زندگی انسانها پدیده شومی است که به دیگران تحمیل میشود. شاید به همین دلیل است جامعه جهانی بعد از جنگ جهانی دوم با تاسیس نهادهایی چون سازمان ملل متحد و همچنین تصویب کنوانسیونهای گوناگون در صدد برآمدند تا ضریب امنیت جهانی را بالا ببرند.
با این وجود کشورهایی بودند و هستند که از طرف جریان سلطه مورد هجمه نظامی قرار میگیرند که نمونه بارز آن ایران است. ایران در جنگ تحمیلی هدف زیادهخواهی و جنگ طلبی صدام معدوم رئیسجمهور رژیم سابق بعثی عراق و حامیانش قرار گرفت که هشت سال جنگ را بر ما تحمیل کردند. رزمندگان غیور ما در طول 800 کیلومتر از شمال قصر شیرین تا خرمشهر و آبادان جلوی ارتش بعث عراق که با 12 لشگر زرهی تا دندان مسلح بود ایستادگی کردند.
حاصل این ایستادگی شهید شدن بیشماری از رزمندگان در جبهههای جنگ و غیر نظامیان در خانههای مسکونی و رهگذران در کوچه و بازار شد. ضربه زدن به پیکر تاسیسات زیر بنایی و ابنیه شهر ها و راههای ارتباطی شهرهای مرزی ومورد تیررس دشمن قرارداشتن، فرایند جنگ طلبی و فرصت طلبی صدام معدوم و حامیانش بود. «روابط دیپلماسی بهتر از جنگ است» را اخیراً از زبان باراک اوباما رئیس جمهور آمریکا در شصت و هشتمین اجلاس سالانه مجمع عمومی سازمان ملل متحد شنیدیم. در حالی او از چنین دیپلماسی صحبت میکند که چند دهه شاهد جنگ و خونریزی در فلسطین، افغانستان، عراق و اخیراً سوریه هستیم. حاصل این جنگها به جز کشته شدن غیر نظامیان بیگناه و آوارگی و بیخانمانی مردم کشورهای یاد شده نتیجه دیگری به همراه نداشته است. این وقایع بیشک قلب و روح هر انسانی را جریحه دار میکند.
در ادامه اوباما به جنگ ایران و عراق اشاره کرد که ایران خود قربانی سلاحهای کشتار جمعی است و به رسمیت شناختن استفاده انرژی هستهای صلح آمیز را حق مسلم ایران دانست. این در حالی است که ما به خاطر این حق سالهاست مورد کینهتوزی، تحریم و قهر کشورهای غربی بودهایم. در نهایت با انتخاب حسن روحانی به عنوان رئیس جمهور ایران نسبت به اظهارات و ادبیات دیپلماسی دولت تدبیر و امید، آمریکا و کشورهای غربی بهویژه 1+5 را وادار کرد که به جای تهدید، ارعاب با ایران با زبان تکریم و حق متقابل صحبت کنند. زیرا زور راهی به جایی نمیبرد.
شرق:با مخالفان تنشزدایی چه کنیم؟
«با مخالفان تنشزدایی چه کنیم؟»عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم داوود محمدی است که در آن میخوانید؛عزم جدی و گامهای مصمم تهران - واشنگتن در مسیر تنشزدایی و پایاندادن به قهر 35ساله، بازتابهای متنوعی را در کشورمان بههمراه آورده است. اکثریت قاطع افکارعمومی و فعالان سیاسی جناحها و گروههای مختلف، از رویکرد «نرمش قهرمانانه» و تدابیر موثر روحانی و ظریف استقبال و حمایت خود را از روند موجود اعلام کردهاند، بخش دیگری از مردم و سیاسیها، قضاوت نهایی را به مشاهده نتایج مذاکرات و برآورد هزینه / فایده آن موکول کردهاند، اما گروهی از همان ابتدا، مخالفت و نارضایتی جدی خود از آشتی ایران و آمریکا را اعلان و در صف منتقدان دیپلماسی دولت یازدهم قرار گرفتهاند. هرچند، شمار منتقدان در حدی است که باید آنان را «اقلیت» دانست اما بیتفاوتی یا کمتوجهی احتمالی به نحوه تعامل اکثریت با آنان در زمره رخدادهایی است که باید خطایی نابخشودنی دانست. در این ارتباط مراعات چند نکته، مفید بهنظر میرسد:
1- اصولا یکی از وجوه تمایز جوامع توسعهیافته با سایر جوامع در آن است که «اقلیت» میتواند بدون هراس از برخورد امنیتی / قضایی و بیواهمه از فشار رسانهای تخریبی، صدای خود را بلند کرده و استدلال خویش را به گوش دیگران برساند. در جوامع درحالگذاری همانند ایران که عادت به شنیدن صدای یکدیگر و تحمل «چندصدایی» در فرهنگ سیاسی و اجتماعیمان هنوز از استحکام لازم برخوردار نیست، ترویج گفتوگو میان موافقان و مخالفان رابطه با آمریکا میتواند تمرین مناسبی برای تقویت «گفتمان» در حوزههای مختلف باشد. در این میان، رسانهها و بهویژه صداوسیما از طریق دادن تریبون به موافق و مخالف، قادرند نقش عمدهای در نهادینهشدن فرهنگ گفتوگوی ملی در مباحث حساس، ایفا کنند.
2- «دشمنی» دیرپای 35ساله با ایالاتمتحده که از پشتیبانی رسانه های رسمی هم برخوردار بود، چنان در تاروپود اندیشه بخشی از جامعه ریشه دوانده که نمیتوان انتظار داشت؛ آنان در فاصله کوتاه چندهفتهای به اردوگاه موافقان بپیوندند و حامی تجدید رابطه با «شیطان بزرگ» شوند. واقعیت آن است سرعت حیرتانگیز و عمق غافلگیرکننده تنشزدایی تهران - واشنگتن، در حدی است که این گروه از ایرانیان در «شوک» فرو رفتهاند و رواست «اکثریت» ضمن احترام به حق ابرازنظر آنان و پرهیز از تخطئهشان، بکوشند در روندی «اقناعی»، منتقدان را به موافق تبدیل کنند. به اینترتیب، خطر «زیرزمینی»شدن حاملان اندیشه مخالف و «اقدامات» تند احتمالی طیفی از آنان، در آینده، مهار خواهد شد.
3- فراموش نکنیم یکی از انتقادهای طرفداران تنشزدایی با ایالاتمتحده طی سالهای گذشته آن بود که هواداران ادامه خصومت با واشنگتن به آنان مجال طرح موضع و دفاع از استدلالشان را نمیدهند. اکنون که «بادها خبر از تغییرفصل میدهند» زیبنده نیست همان شیوه عمل مورد انتقاد، به راهنمای موضعگیری در قبال منتقدان آشتی با کاخسفید مبدل و فرصت بیان دیدگاه از اینان سلب شود.
4- دیپلماتهای کشورمان سر میز مذاکره میتوانند با ارجاع آمریکاییها به وجود منتقدان سرسخت ایرانی که خواهان عادیسازی رابطه نیستند، قدرت «چانهزنی» خود را افزایش دهند و بکوشند با دریافت حداکثر امتیازات، حداقل امتیاز را به رقیب واگذار کنند. بیتردید، دیپلماتهای ایالاتمتحده هم با بهرخکشیدن مخالفان آمریکایی آشتی با ایران، اهداف مشابهی را تعقیب خواهند کرد و اینجاست که حضور منتقدان ایرانی مذاکرات، از «تهدید» به «فرصت» تغییرماهیت داده و نقش کنترلکننده لابی اسراییل در واشنگتن را ایفا خواهند کرد.
5- ناگفته پیداست، به همان میزان که مجریان و حامیان بهبود مناسبات با آمریکا باید نگاه منصفانه به منتقدان خود داشته باشند، منتقدان نیز وظیفه دارند مراعات الزامات نقد منطقی را در دستور کار خویش قرار دهند. بر این اساس، زدن انگهایی مانند «خائن»، «جاسوس» و... به مجریان و هواداران تنشزدایی با آمریکا یا اقداماتی مثل هجوم فیزیکی یا پرتاب لنگهکفش به رییسجمهوری کشور و همراهان وی، اقدامات مذموم و غیرقابلدفاعی است که نمیتوان آنها را زیر شعار «آزادی مخالف» استتار کرد. تضارب آرا و تفاوت دیدگاهها از اصلیترین نشانههای پویایی و سرزندگی جوامع است و رخداد بحثبرانگیز تنشزدایی تهران - واشنگتن، بزنگاه مناسبی است تا تحمل رقیب و مدارا با مخالفان، بیشازپیش تقویت شده و الگویی تاثیرگذار و جذاب برای آینده و آیندگان، به یادگار گذارد.
مردم سالاری:گفتوگوی تاریخی
«گفتوگوی تاریخی»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم دکتر امیرمدنی است که در آن میخوانید؛ گفتوگوی تلفنی روحانی و اوباما فراسوی جزئیات و چگونگی انجام، بدلیل روندی که بر بستری سی و اندی ساله نضج یافته و خواست دو طرف را برای انجام آن آماده ساخته است دارای اهمیتی تاریخی است. انجام و پذیرش این گفتوگو بدان معنی است که واشنگتن دریافته است که ایران به «محور شر» تعلقی ندارد و میتواند نقشی مثبت و اساسی در تامین ثبات داشته باشد.
تهران نیز پذیرفته است که آمریکا میتواند طرف گفتوگو باشد. روشن است که انجام این گفتوگو که در صورت ادامه و رسیدن به تفاهمی حتی حد اقلی به صلح و امنیت منطقهای پرآشوب و جهان کمک شایانی میکند مرهون پایه رای دو رئیس جمهور در دو کشور است. تلاش دو رئیس جمهور در تجسّم بخشیدن به خواسته پایه رای خود در دو کشور که مورد حمایت تمامی صلح دوستانِ انسانهای مسوول در همه جا میباشد مورد مخالفت جدی جنگ طلبان و کشورهای حامی نظامیگری و افراطیگری میباشد. پیشبرد صادقانه، آرام و تدریجی روند گفتوگوهای دیپلماتیک بیشک افرطیون و جنگطلبان را به حاشیه خواهد راند.
روابط ایران و آمریکا را میتوان به طور اجمالی به سه مقطع کلی مبتنی بر رفتارها و نتایجی شاخص و مشخص تقسیم کرد. مقطع نخست پس از جنگ جهانی دوم است که آمریکا با انجام نقشی بسیار مثبت در چارچوب مقابله با سیاست استالینیستی تجزیه ایران به امر حیاتی وحدت و یگانگی سرزمینی ایران یاری اساسی و بسیار مهمی میرساند. شاخصه مقطع دوم شرکت مستقیم آمریکا در کودتای غمبار 28 مرداد 1332 بر ضدّ دولت ملی و دموکراتیک دکتر مصدق است کودتایی که به گفته استفان کینزر نویسنده کتاب «تمام مردان شاه» راهگشای گرایشهای مصیبت زای افراطی ایده اولوژیک در خاورمیانه و آسیای جنوبی میشود.
در این راستا درونیترین روح جوامع عربی -اسلامی ناتوان از اصلاحات دمکراتیک به حرکت در آمده تدریجا در دهههای بعد نهایتا به شکل گیری هیولای حقوق خوار القاعده میانجامد که منافع آمریکا را نیز بطور مستقیم مورد تهدید قرار میدهد. مقطع سوم سالهای پس از انقلاب بهمن 57 است که شاخصه آن رفتارهای غیر دوستانه آمریکا نظیر اعمال تحریمهای گوناگون و حمایت از صدام حسین در جنگ تجاوزکارانه بر ضدّ ایران است. تنها با حاضر داشتن این مقولات است که میتوان و باید تلاش کرد تا با حفظ تفاوتها به روابط غیر خصمانه و بلکه دوستانه رسید. در این راستا باید به یک نکته پایهای توجه کرد که مدنیّت چندین هزار ساله ایرانی در صورتهای بهتر و کلی خود فراسوی حکومتها و دولتها مدنیتی قانون گرا و ثبات جو و امنیت آفرین است. مدنیتی که در طول چندین هزار سال تاریخ خود نه به سوی شمال و شرق که بسوی مدیترانه و اروپا و غرب گرایش و توسعه داشته است . تنها رعایت ایران به مثابه کشوری مستقل و درک وزن و نقش ایران به مثابه موجودیت سیاسی واحد و پرهیز از فشار (تحریمها)و تهدید (حضور و تهدید نظامی) میتواند راهگشای فصل نوینی از روابط دو کشور و بهبود بخش صلح و اقتصاد جهانی باشد.
مسائل بین دو کشور در سایه چندین دهه بیاعتمادی بسیارند و تنها گفتوگوهای تفصیلی کارشناسان میتواند به حل برخی مسایل بینجامد. مسائلی نیز میتوانند بدون راه حل باقی بمانند اما مهم آن است که همچون نمونه روابط چین و آمریکا در دهه 70، قرن گذشته دو کشور با رعایت یکدیگر تفاوتها را به رسمیت شناخته از مقاصد و منافع یکدیگر آگاهی داشته باشند. دو کشور در گذشته نیز همکاریهای جدی در طالبانیزدایی از افغانستان و صدامزدایی از عراق داشتهاند، همکاری همانند میتواند در سوریه نیز شکل بگیرد تا به منزوی ساختن تروریسم جهادیون سلفی نظیر النصره پرداخته حکومت سوریه را تشویق و وادار به اصلاحاتِ انجام انتخابات تحت نظارت جهانی کند.
در این مرحله نیز دو کشور میتوانند در زمینه مبارزه با افراطیگری گروههای تندرو سلفی- جهادی- تکفیری داشته باشند. گروههایی همچون هیولای حقوق خوار القاعده که بیانی از درونیترین روح جوامع عربی-اسلامی ناتوان از اصلاحات دمکراتیک است و امنیت جهانی و مدنیّت بشری را تهدید میکنند. دو کشور در زمینه تامین امنیت عراق نیز منافع مشترکی دارند. ایران به مثابه یکی از بزرگترین تولید کنندگان نفت و دارنده بزرگترین منابع گازی جهان و آمریکا به مثابه یکی از بزرگترین مصرفکنندگان انرژی در تامین امنیت خطوط و لولههای نفتی و گازی نیز دارای انگیزههای همکاری میتوانند باشند ، امنیتی که اقتصادهای در بحران غربی نیازی حیاتی برای ثبات قیمتها به آن دارند، ایران نیز نیازی حیاتی به دریافت وجه فروش مواد به فروش رفته برای بهبود وضع اقتصادی خود دارد.
عمدهترین مساله بین دو کشور بگفته طرف آمریکایی مساله اتمی و غنیسازی اورانیوم در ایران است که به باور آنان میتواند دارای وجوه نظامی باشد یا بشود. باوری که تحت فشار لابیهای خاص جنگ طلب به افکار عمومی تحمیل شده است. ایران رسما اعلام کرده است در پی دستیابی به سلاح اتمی نیست و گزارش سالانه 16 آژانس اطلاعاتی آمریکا نیز اظهار میدارد که در تهران تصمیمی برای ساخت سلاح اتمی وجود ندارد. در عین حال ایران غنی سازی تحت نظارت بینالمللی را در چارچوب قوانین و تحت نظارت بینالمللی حق خود میداند. یافتن راه حلی همچون مبتنی بر پذیرش غنی سازی تا درجهای که نتواند بکار نظامی بیاید و یا قرار دادن پروژه غنی سازی تحت مدیریت یک کنسرسیوم بینالمللی کاری سخت نمیباشد. واقعیت آن است که در سالهای 2003 تا 2005 ایران تمامی فعالیتهای اتمی خود را متوقف کرد تا طرف آمریکایی به مساله «تمامی راه حلها روی میز» که به معنی امکان حمله نظامی است پایان دهد. امری که صورت نپذیرفت و ماندن «تمامی راه حلها بر روی میز» به غلبه رادیکالیسم در افق سیاسی ایران انجامید. راه ممکن، همان یافتن یک راه حل است که آمریکا پیشنهاد خود را ارائه داده و گام نخست را بردارد و بطور همزمان به تعدیل و لغو تحریمها پرداخته به کاهش حضور نظامی از مسلح کردن رقیبان و دشمنان ایران پرهیز کند.
در واشنگتن درک میشود که دور شدن تدریجی ایران از فضاهای تاریخی خود و غرب به مفهوم تدریجی پیوستن به قطبهای دیگر است امری که میتواند معادلات ژئوپلیتیک را به طور قطع به ضرر غرب تغییر دهد و این امری است که باید از آن اجتناب شود. در تهران نیز درک میشود که ایران برای بهبود کیفیت زندگی و رشد تکنولوژی لازم است با بزرگترین قدرت سراسری تعامل داشته باشد. ایران از دیدگاه ژئوپلیتیک قدرتی منطقهای است و در معادلات کنونی ژئوپلیتیک میتواند به حفظ موقعیت مهم خود پرداخته از وزن خود دفاع نماید. ضرورت دیپلماسی در آنجاست که فقط از آن طریق و با سیاستی مبتنی بر صلح و امنیت و همبستگی ملی و گسترش آزادیها، حقوق فردی و اجتماعی میتوان از سطح منطقهای خارج شده در صحنه جهانی حضور داشت.
مردم سالاری:مردی که دپپلماسی را به خانه ایرانیان آورده است
«مردی که دپپلماسی را به خانه ایرانیان آورده است»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم سید علی محقق است که در ان میخوانید؛این روزها دیپلماسی جمهوری اسلامی ایران با محوریت رئیس جمهور و وزیر امورخارجه روزهایی متفاوت از همیشه را میگذراند. موعد 100 روزه دولت برای جمع بندی وضع موجود و گزارش به ملت هنوز به نیمه نرسیده است. اما اوضاع در حوزه دیپلماسی و سیاست خارجی کشور به گونه ای محسوس و کم سابقه در همین مدت کوتاه از مرحله بررسی وضع موجود و بیان «آنچه گذشت» گذشته است و بخش عمدهای از چیزی که محمدجواد ظریف به عنوان برنامه چهارساله خود به رئیس جمهور و مجلس ارائه کرده بود، اجرایی شدن را هم پشت سر گذاشته و در نگاه مخاطب عادی انگار که ظریف و دستگاه دیپلماسی کشور بخش اصلی راه چهارساله خود را در عمر یک و نیم ماهه دولت یازدهم طی کرده است.
تفاوتهای دیپلماسی دولت یازدهم اما به تغییر در نوع نگاه دولتمردان به مسائل سیاست خارجی و بازنگری در روابط با کشورها و سازمانها محدود نشده است و تا این جای کار ابعاد دیگری از تغییر در این عرصه را میتوان احساس کرد. از قضا یکی از تفاوتهای محسوس این است که تغییرات تازه به همان میزان که برای تحلیلگران و مقامهای درگیر با امور دیپلماسی قابل لمس است، از سوی شهروندان عادی نیز ملموس و قابل درک شده و به طور مستمر پیگیری میشود.
محمد جواد ظریف همانقدر که در مقام سکاندار دستگاه دیپلماسی کشور در دولت یازدهم در کانون رایزنیهای دیپلماتیک در معنای کلاسیک آن قرار داشته و در تحولات اخیر نقشی تاثیرگذار و بی بدیل ایفا کرده به شخصه و مستقل از مجموعه عریض و طویل و سنتی وزارت امورخارجه در ملموس کردن دیپلماسی ایرانی برای شهروند عادی ایرانی نیز ذینقش و تاثیرگذار بوده است. در روزهای شلوغ و سراسر خبر اخیر، صفحه فیسبوک و اکانت توئیتر آقای ظریف را میتوان پرمخاطب ترین رسانه ایرانی دانست. بر اساس برخی آمارها پربازدیدترین خبر سایتهای خبری ایران در بهترین حالت 100 تا 150هزار خواننده دارند، اما این روزها هر کدام از پستها و گزارشهای وزیر امورخارجه، مستقیما در صفحه فیسبوکش و بی واسطه و مستقل از رسانههای رسمی و کلاسیک صدها هزار بار خوانده میشود و دهها هزار لایک و کامنت پای آن زده میشود.
پدیده برقراری ارتباط بی واسطه از طریق شبکههای اجتماعی البته در سالهای اخیر به رویهای متداول در جهان بدل شده و چندسالیست که سوپر استارهای ورزش و سینما و موزیک و حتی بزرگان عالم اقتصاد وسیاست از صفحات فیسبوک و اکانت تویئتر خود به عنوان ابزاری قوی وبی واسطه برای برقراری ارتباط با مخاطبان خود بهره میگیرند. در ایران هم کمابیش صفحات خاصی در فیسبوک مخاطبانی چند صد هزار نفری دارند و زبانزد شده اند. اما صفحه آقای ظریف و نوع تعامل او در مقام سکاندار دستگاه دیپلماسی کشور با مخاطبان خاص وعام و شهروندان عادی کوچه و بازار اقدامی بی سابقه و البته در همین دوره کوتاه از هر جهت میمون و موثر بوده است.
ظریف اولین بار در میانه ماه مرداد و پخش مستقیم جلسات رای اعتماد وزرا از تلویزیون، در مقام یک دیپلمات متفاوت وارد خانههای ایرانیان شد و با «پرزنت» ویژه خود به عنوان یک خطیب، یک دیپلمات، یک تئوریسین و یک دین شناس غیرمعمم، دل میلیونها مخاطب را ربود. او که انگار به خوبی بلد بود با هر کس به زبان خودش حرف بزند، آن روز و فردای رای گیری به راحتی دل دویست و چند نماینده اصولگرا و سخت گیر مجلس نهم را به همراه دل میلیونها مخاطب بیاعتماد و مشکل پسند ایرانی را یکجا ربود. او اما این دلربایی دیپلماتیک در عرصه عمومی را از طریق صفحه فیسبوک خود، بی وقفه ادامه داده و مدتی است که روزانه صدها هزار نفر منتظر گزارشهای فیسبوکی آقای وزیر هستند و در این مدت نه او در گزارش عملکردش در مقام یک دیپلمات، کم فروشی و تاخیر میکند و نه مخاطب از سرکشی به گزارشنوشتههایش خسته میشود وپا پس میکشد. در کوچه و بازار، دانشگاه و اداره، تاکسی و اتوبوس و... هر جا که بحثی درباره روابط ایران و آمریکا، سرنوشت پرونده هستهای، آینده اقتصاد و سیاست کشور، رفع فیلترینگ و مباحثی از این دست در میگیرد، همگی در میانه کلام بی واسطه از وزیر امورخارجه برای اثبات استدلال خود «فکت» میآورند و از تازهترین گزارشش که مثلا همین چند ساعت پیش منتشر کرده، استناد میکنند.
انگار که پردههای این بخش از سیاست تا جایی که ممکن است کنار زده شده و دیپلماسی در نمایی ساده شده، دوست داشتنی و قابل احترام به خانههای مردم وارد شده است. این پدیده مبارک اما و اگرهای زیادی را به همراه دارد و آیاها و بایدهایی را در ذهن مردم و احتمالا شخص ظریف و دیگر دولتمردان ایجاد کرده است: آیا ظریف این رویه را ادامه میدهد؟ آیا این پنجره همچنان بر روی شهروند ایرانی گشوده خواهد ماند؟ آیا همه آنچه که گفتنی است از این پنجره گفته خواهد شد؟ آیا میتوان به کنار رفتن پردههای دیگر و بی واسطه شدن ارتباط مردم و سایر مقامها و دولتمردان کشور امید داشت؟ آیا محدودیتهای موجود بر سر راه این ارتباط برچیده میشود و...
بهار:تدبیر این خودگماشتگان با کیست
«تدبیر این خودگماشتگان با کیست»عنوان یادداشت روز روزنامه بهار به قلم سیدمهدی طالقانی است که در آن میخوانید؛وقتی حجتالاسلام والمسلمین دکتر روحانی در انتخابات پیروز شدند و بر مسند ریاستجمهوری ایران تکیه زدند، قصد داشتم مطلبی بنویسم و بگویم آقای رییسجمهور بهرغم میل باطنی به شما تبریک نمیگویم. زیرا آنقدر مشکلات و آسیبهای ناشی از هشت سال گذشته بسیار عمیق است که قبول مسئولیت جای تبریک ندارد که هیچ، باید بر رییسجمهور آینده غصه و دریغ خورد، به توحید بعضی دوستان مشفق از آن کا ر منصرف شدم و به دعاگویی برای موفقیت ایشان پرداختم.
اما چند روز قبل که در اخبار خواندیم و عکسهای آن را نیز دیدیم که مشتی افراد بیمسئولیت و خودخوانده و خودگماشته و خودخواه و افراطی، به اتومبیل حامل رییسجمهوری در فرودگاه مهرآباد حمله بردند و به ایشان اهانت کردند، پیش خود گفتم، ای کاش آن مطلب را مینوشتم تا معلوم باشد که آنچه بر مخیله من مشهود شده بود و بر حال و روز رییسجمهور منتخب غصه خورده بودم، چقدر درست بود. خدا کند که این حوادث از نتایج سحر این انتخابات نباشد و صبح دولت تدبیر و امید هرچه زودتر بدمد.
تعداد معدودی جوان افراطی که آبشخور آنها معلوم نیست، به خود اجازه میدهند در سخنرانی ریاست محترم مجلس در قم در بهمن 1391 اخلال کنند.
کمیتهای در مجلس تعیین میشود و گزارش آن با حذف اسامی(!) در مجلس قرائت میشود. اما هیچ اقدام موثری برای دستگیری و محاکمه آشوبگران بیمنطق و افراطی انجام نمیشود. کمی قبلتر، چند سال پیش، عدهای از این جماعت روز روشن بر سفارت یک کشور خارجی و کارکنان آن که طبق کنوانسیونهای بینالمللی از مصونیت کامل برخوردارند، حمله بردند و پرچم آن کشور را پایین کشیدند و پرچم «یاحسین» نصب کردند. «واقعا همین یک دلیل در مظلومیت امام حسین کافی است که پرچم او را باید چنین آدمهایی حمل کنند!» عکس و تفضیلات این آقایان در روزنامهها چاپ میشود، وزیر خارجه وقت اظهار نارضایتی و تاسف میکند. باز هم هیچ اقدامی نمیشود. نه کسی دستگیر میشود و نه کسی محاکمه. عجیب اینکه بعضیها از این آدمها دفاع و برای آنها دلسوزی میکنند که بله اینها عدهای جوان جبههرفته و احساساتیاند و دلشان برای مملکت میسوزد «که البته سن و سال هیچکدام به جبههرفته نمیخورد» و به گمان خود از منافع کشور دفاع میکنند.
مقام معظم رهبری در یکی از سخنرانیهای خود در همان ایام که در قم به رییس مجلس حمله شد، صریحا گفتند این تندرویها مورد تایید نیست و جوانان باید احساسات خود را به طور صحیح بیان کنند. شگفتا که باز هم نه نیروی انتظامی و نه قوه قضاییه هیچ اقدامی در مورد تعقیب و محاکمه این افراد انجام نداد.
شگفتانگیزتر اینکه همان نیروی انتظامی و قوه قضاییه و حتی مقامات امنیتی در سالهای قبل، با اطلاع از تحرک فلان خبرنگار یا جوان دانشجو یا فعال سیاسی، به سرعت به محل زندگی و کار او مراجعه و کامپیوتر و وسایل شخصی او را جمع و او را بازداشت میکنند و بسیاری از آنها گرفتار عواقب مصیبتباری میشوند.
باز هم شگفتتر که مسئولان اقدامات غیرقانونی دیگری که مقام معظم رهبری دستور انحلال و بستن زندان تحت امر آنها را در کهریزک دادند از محاکمه میگریزند و معلوم نیست نتیجه اتهامات ایشان چه شد؟
زندهیاد طالقانی، در یکی از خطبههای نماز جمعه تهران این سخن مولا علی را مطرح کرد و توضیح داد که چپ و راست هر دو انحراف است و طریق درست همان وسط و میانهروی است. خطاب ایشان در آن روزها به منافقین و کمونیستها بود که حاضر نبودند از قانون و نظم تبعیت کنند و هر روز غائلهای راه میانداختند. پیدا کردن رگ و ریشه و خاستگاه افراطیها برای دستگاه امنیتی و انتظامی کشور سخت نیست. اگر سخت است باید در کار خود و کفایت و کارایی نیروهای زیردست خود تردید کنند که نمیتوانند تعدادی آدم خودگماشته را پیدا کنند. باید نیروی انتظامی که این همه نگران بیحجابی و بیعفتی است که البته به جای خود درست هم هست و نیروهای اطلاعاتی که نگران نفوذ خارجیها در بین فعالان سیاسی هستند، دستی بالا بزنند و این غائلهها و غائلهسالاران را یکبار و برای همیشه سر جای خود بنشانند. اگر حزب و گروه و جبههای از آنها حمایت میکنند، به هر اسم و نشان که هستند به مردم معرفی کنند، و چنانکه ادعا میکنند، خودجوش و مردمیاند، باید آنها را به اتهام اخلال در نظم و تشویش اذهان عمومی و اهانت به رییسجمهور بازداشت و محاکمه کنند. اگر نمیتوانند یا نمیخواهند یا رودربایستی دارند یا عدهای حاشیه امن دارند، صادقانه همین را به مردم بگویند، مطمئن باشند مردم حمایت خواهند کرد. بالاخره در این مملکت قانون حاکم است یا نه؟ و آیا سیاستهای کلی نظام با نظر مسئولان عالیرتبه معلوم میشود یا نه؟
آیا رییسجمهور در اجرای این سیاستها سرخود عمل کرده است؟
اگر جواب مثبت است، هیچکس حق ندارد تعرض کند و اگر منفی است باید از رییسجمهور پرسید. کسی که به اتومبیل رییسجمهور کفش پرتاب میکند در واقع به صورت مردم پرتاب میکند و نباید مصون از تعقیب باشد. عملکرد و کارنامه مسئولان و دولتمردان جلوی چشم مردم است. جمهوری اسلامی سالهاست به عملکرد دوگانه استکبار و آمریکا و اذناب آنها اعتراض میکند. حالا باید مسئولان اجرایی خودشان نشان دهند که تابع نظم و قانوناند و گزینشی عمل نمیکنند.
هیچکس مخالف آزادی عقیده نیست. هر کس میتواند با سیاستهای جدید کشور مخالف باشد یا موافق. اما بیان مخالفت باید در قالب رسمی حزب باشد. هر کس میخواهد فعالیت سیاسی کند، برود در حزب مورد نظرش ثبتنام کند و در میتینگهای حزب شرکت کند. اما اینکه هر جوان و میانسال و غیره به خود اجازه دهد که روز روشن نظم را به هم زند و به صورت منتخب مردم، گوجهفرنگی و مشت و لنگه کفش حواله دهد و بعد راه خود را بگیرد و برود خانه و با افتخار از این پیروزی حرف بزند، نشانه بدی از هرج و مرج است.
دولت تدبیر و امید که وزارت اطلاعات و نیروی انتظامی زیر نظر اوست باید قبل از هر چیز این آدمهای خودگماشته و داغتر از آش را تدبیر و اداره کند و سر جای خود بنشاند و آنها را راهنمایی کند که بروند در احزاب یا گروههای سیاسی مخالف دولت عضو شوند یا نظر خود را به شیوه متمدن و مودب و متناسب با اصول اسلامی، جدال احسن بیان کنند و به انتخاب مردم احترام بگذارند. همانطور که طرفداران امروز رییسجمهور در زمان دولتهای قبلی، هیچگاه به چنین اقدامات سخیفی در مقابل مسئولان دولتهای قبل دست نزدند.
دنیای اقتصاد:از مدیریت نوسانات ارزی تا پذیرش روندهای ارزی
«از مدیریت نوسانات ارزی تا پذیرش روندهای ارزی»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم حمید زمانزاده است که در آن میخوانید؛مسوولان بانک مرکزی جلوگیری از نوسانات شدید قیمتی در بازار ارز را به عنوان یکی از اهداف جدید بانک مرکزی مطرح کردهاند. قطعا نوسانات شدید نرخ ارز و نااطمینانیهای گسترده ناشی از آن، یکی از عوامل تضعیف تجارت خارجی، سرمایهگذاری و تولید ملی است. بر این اساس هدفگذاری ثبات در بازار ارز توسط بانک مرکزی، امری کاملا موجه، منطقی و قابلدفاع است، اما نکته مهم در مسیر تحقق عملی این هدف، توجه به تمایز میان نوسانات و روندها در بازار ارز است. این همان مسالهای است که در دولت قبل به خوبی درک نشد.
در واقع در حالی که از سال 90 بازار ارز تحتتاثیر تشدید تحریمهای اقتصادی دچار تغییر روند شده بود، بانک مرکزی مدیریت بازار ارز را تا مدتها چنان پیش برد که گویا تحولات بازار ارز یک نوسان گذرا است و بر این اساس درصدد مدیریت این نوسانات به ظاهر مقطعی برآمد، اما تلاش بانک مرکزی برای کنترل نوسانات بازار ارز، در شرایطی که نرخ ارز دچار روندی صعودی شده بود، به وضوح نتیجه نداد و صرفا به تخلیه بخش بزرگی از ذخایر ارزی بانک مرکزی منتهی شد.
تخلیه سریع ذخایر ارزی خود، مدیریت تحولات آتی بازار ارز را سختتر کرد و عملا موجب شد تا نرخ ارز از کنترل بانک مرکزی خارج شود. چنین اشتباهی در تمییز میان روندها و نوسانات در بازار ارز، انعکاسی از یک جمله معروف در بازارهای مالی است که «با روند نمیتوان جنگید». درحالیکه تلاش برای جلوگیری از نوسانات بازار ارز مفید و ممکن است، تلاش برای جلوگیری از روندها در بازار ارز نه مفید است و نه ممکن. بله، با روند بازار ارز نمیتوان جنگید، حتی اگر بانک مرکزی به این جنگ برود.
بنابراین یک مساله مهم در زمینه مدیریت بازار ارز این است که مدیریت نوسانات ارزی، به معنای تثبیت نرخ ارز نیست؛ چراکه تثبیت ارز در هر نرخی، به معنای رفتن به جنگ روندهای آینده است. هنگامی که نرخ ارز با روند صعودی یا نزولی مواجه میشود، تلاش برای تثبیت نرخ ارز به منظور جلوگیری از نوسانات ارزی، به شکست میانجامد. در روندهای صعودی، تلاش بانک مرکزی برای تثبیت نرخ ارز، به معنای تخلیه سریع ذخایر ارزی است که میتواند به بحران ارزی و افزایش ناگهانی نرخ ارز در آینده نزدیک بینجامد.
در مقابل در روندهای نزولی، تلاش برای تثبیت نرخ ارز به معنای انباشت سریع و بیش از حد ذخایر ارزی است که به افزایش شدید نقدینگی انجامیده و در نهایت بانک مرکزی مجبور به کاهش ناگهانی نرخ ارز خواهد شد. بر این اساس مدیریت نوسانات نرخ ارز صرفا به معنای تلاش برای حرکت هموار نرخ ارز در مسیر و حول روند ارزی است که این روند میتواند روندی ثابت، نزولی یا صعودی طی دورهای از زمان باشد؛ بنابراین بانک مرکزی در مدیریت نوسانات ارزی صرفا باید بر انحراف نرخ ارز از روند آن تمرکز کند، نه انحراف نرخ ارز از یک نرخ از پیش تعیین شده (مثلا 3 هزار تومان در شرایط فعلی)؛ بنابراین درک تمایز میان روندها و نوسانات در بازار ارز یک نکته کلیدی برای مدیریت نوسانات ارزی توسط بانک مرکزی است.
اگر روند نرخ ارز قابلشناسایی بود، مدیریت نوسانات نرخ ارز به سادگی توسط بانک مرکزی قابلحصول بود، اما مشکل دقیقا اینجا است که شناسایی دقیق روند نرخ ارز نه تنها کار سادهای نیست؛ بلکه عملا غیرقابل حصول است. در چنین شرایطی مدیریت نوسانات بازار ارز در راستای تمایز میان نوسانات و روندها در بازار ارز و تحقق عملی حرکت هموار نرخ ارز در مسیر روند چگونه میتواند صورت پذیرد؟
مدیریت نوسانات ارزی از مسیر کریدور قیمتی – مقداری ارزی: از لحاظ عملی میتوان از مسیر یک کریدور قیمتی - مقداری ارزی، اطمینان پیدا کرد که مدیریت نوسانات نرخ ارز توسط بانک مرکزی، تنها به مدیریت انحرافات نرخ ارز از روند آن میانجامد و به رویارویی با روندهای ارزی منتهی نمیشود. برای ایجاد این کریدور، یک سقف و کف برای نرخ ارز (برای یک دوره کوتاه مدت) تعیین میشود. نکته کلیدی در مورد این کریدور، ارتباط سقف و کف کریدور با مقدار تزریق ذخایر ارزی به بازار ارز است.
در واقع بانک مرکزی باید با توجه به حجم و محدودیت ذخایر ارزی، یک کف و سقف برای حجم تزریق ذخایر ارزی برای یک بازه زمانی معین (مثلا یک روز یا یک هفته) در کف و سقف کریدور تعیین کند. زمانی که نرخ ارز به سقف کریدور میرسد یا از آن عبور میکند، میزان تزریق ذخایر ارزی به سقف مورد نظر افزایش مییابد. در این شرایط اگر نرخ ارز با وجود افزایش تزریق ارز به بازار برای مدت معینی بالاتر از سقف کریدور قرار گرفت، به منزله این است که تغییر رخ داده در نرخ ارز نه یک نوسان مقطعی، بلکه تغییر در مسیر یک روند صعودی است. این امر سیگنال انتقال کریدور ارزی به سمت بالا است به نحوی که نرخ ارز بازار مجددا درون کریدور قرار گیرد. در مقابل در صورت کاهش نرخ ارز به کف کریدور یا پایینتر از آن، میزان تزریق ذخایر ارزی به کف مورد نظر کاهش مییابد (یا آنکه خرید ارز توسط بانک مرکزی افزایش خواهد یافت).
در این شرایط نیز تداوم حضور نرخ ارز برای یک دوره معین پایینتر از کف کریدور، به منزله کاهش نرخ ارز در مسیر روند نزولی بوده و کریدور ارزی باید به سمت پایین انتقال یابد. پیگیری چنین قاعدهای برای مدیریت نوسانات نرخ ارز از این مزیت برخوردار است که به صورت عملی نوسانات نرخ ارز را حول روند آن مدیریت میکند و از تخلیه ذخایر ارزی در روندهای صعودی یا انباشت بیش از حد ذخایر در روندهای نزولی جلوگیری میکند.
مدیریت نوسانات ارزی در شرایط فعلی: بهتازگی مباحث گستردهای در مورد نرخ ارز و نحوه مدیریت آن توسط سیاستگذاران و کارشناسان اقتصادی مطرح شده است. درک تمایز میان نوسانات و روندهای ارزی این امر را روشن میکند که سیاستگذاران ارزی باید از تعیین یک نرخ معین برای ارز خودداری کنند تا از درگیری احتمالی با روندهای ارزی در آینده دور یا نزدیک جلوگیری کنند. در شرایط فعلی، به ویژه تحولات سیاست خارجی و پرونده هستهای میتواند به سرعت روندهای بازار ارز را با تغییرات گسترده مواجه کند. در حالی که از سال 90 و در پی تشدید تحریمهای اقتصادی و عدمدستیابی به توافق در مذاکرات هستهای، روندی صعودی (و در عین حال پرنوسان) بر بازار ارز کشور حاکم شد، اکنون و به دنبال موفقیتهای اخیر دیپلماسی خارجی دولت روحانی، در شرایط کاملا معکوسی قرار گرفتهایم. دستیابی به توافق در موضوع هستهای و لغو تحریمهای اقتصادی، اکنون بیش از هر زمانی در دسترس مینماید و همین امر بازار ارز کشور را با نوسانات رو به پایین مواجه کرده است.
در چنین شرایطی تعیین نرخ معینی برای ارز (برای مثال 3 هزار تومان) و تلاش بانک مرکزی برای جلوگیری از کاهش نرخ ارز نسبت به این نرخ تعیین شده به منظور مدیریت نوسانات نرخ ارز، ممکن است بانک مرکزی را عملا درگیر جلوگیری از روندی نزولی در بازار ارز کند. چنین سیاستی در شرایطی که دستیابی به توافق در مذاکرات هستهای به مرور قابلحصولتر مینماید، موجب میشود تا بانک مرکزی برای نگهداشتن نرخ ارز در نرخی مانند 3 هزار تومان، نه تنها تزریق ذخایر ارزی به بازار را به صفر برساند؛ بلکه به مرور به خریدار عمده ارزهای خارجی تبدیل شود، اما با روند نمیتوان جنگید و به زودی بانک مرکزی مجبور به توقف خریدهای ارزی و پذیرش کاهش نرخ ارز خواهد شد. در چنین شرایطی است که عمل به کریدور قیمتی – مقداری ارزی میتواند مسیر حرکت هموار نرخ ارز در حول روند نزولی را فراهم کند تا علاوهبر مدیریت نوسانات ارزی، از روندهای ارزی ممانعت نکند.
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد