جام جم:صدای مخالفان را هم باید شنید
«صدای مخالفان را هم باید شنید»عنوان سرمقاله روزنامه جام جم به قلم محسن ماندگاری است که در آن میخوانید؛سفر رئیس جمهور محترم و هیات همراه به نیویورک تاثیر محسوسی بر معادلات بین المللی و بهبود تصویر ایران در جهان داشته و فرصت های جدیدی در سیاست خارجی جمهوری اسلامی بهوجود آورده که امید می رود با تدبیر و بردباری به نتایج سودمند بیشتری نیز نایل گردد.
رئیس جمهور اگرچه پیش از سفرش به نیویورک اعلام کرده بود که دارای اختیارات تام در زمینه سیاست خارجی برای حل و فصل پرونده هسته ای و یا مذاکره با مقامات آمریکایی است اما پر واضح است که هر آنچه در نیویورک رخ داده یا در پی آن دنبال خواهد شد، تصمیم نظام جمهوری اسلامی است که به عنوان راهبرد جدید ایران در تعامل با جهان در دستور کار رئیس جمهور و وزارت امور خارجه قرار گرفته است.
به نظر می رسد پس از سال ها قطع روابط با ایالات متحده، ایران تصمیم دارد این راهبرد جدید را که مبتنی بر «نرمش قهرمانانه» است بیازماید؛ راهبردی که در صورت عزم جدی غرب و در راس آن آمریکا می تواند به رفع تنش و خصومت و یا دست کم کاهش آن منجر شود.
حال که سیاست خارجی جدید کشورمان بر مدارای بیشتر و گفت وگو، مذاکره تلفنی، ملاقات و یا حتی برقراری روابط دیپلماتیک با ایالات متحده استوار شده است آیا مخالفان یا منقدان شیوه برقراری رابطه با آمریکا از این پس باید سکوت کرده و حق اظهار نظر ندارند؟
مهم ترین ویژگی نظام های مردم سالار که اتفاقا بسیار هم بر آن تاکید می شود حق آزادی بیان و اظهار عقیده است.
این حق گرانبها فقط برای گروه اکثریت لحاظ نشده و اتفاقا آنچه نظام های مردم سالار را از غیر آن متمایز می کند احترام به آزادی بیان و اظهار عقیده گروه اقلیت در جامعه است.
روز شنبه و پس از بازگشت رئیس جمهور از سازمان ملل، برخی مخالفان مذاکره با آمریکا در فرودگاه مهرآباد تجمع کرده و به تماس تلفنی آقای روحانی و اوباما اعتراض کردند.
این اعتراض را تا زمانی که در چارچوب های قانونی و اخلاقی است و به خشونت نینجامیده ، باید محترم شمرده و حتی به آن فرصت بروز داد. تنها در این صورت است که می توان از مردم سالاری و آزادی بیان سخن گفت.
جک استراو وزیر خارجه پیشین انگلیس که به دلیل آشنایی قبلی با دکتر روحانی اکنون به یکی از پرشورترین مدافعان خارجی رئیس جمهور ایران تبدیل شده، هفته گذشته در گفت وگو با یک شبکه انگلیسی در پاسخ به شوخی مجری برنامه که می گفت آیا به دلیل ترس از پرتاب گوجه فرنگی به مراسم تحلیف روحانی نرفته است، گفت که از این موضوع ترسی ندارد چرا که در همین لندن بارها از طرف مخالفان خود با گوجه هدف قرار گرفته است. آیا این به معنای آن است که دولت کارگری انگلیس به دلیل برخی مخالفت ها، سیاست های خود را تغییر داده یا در صدد خاموش کردن مخالفان بر می آمده است؟
بی گمان رئیس جمهور محترم خود بهتر می دانند که اگر خواهان رسیدن به توسعه پایدار، مردم سالاری دینی و بسط اعتدال و عقلانیت در جامعه ایم باید به مخالفان خود فرصت اظهار نظر، هرچند گاهی خارج از چارچوب های موجود نیز بدهیم.
حفظ منافع ملی به معنی تک صدایی در کشور نیست. در برخی موارد در سال های گذشته، چه در دوران سازندگی، چه در زمانه اصلاحات و چه هشت سال اخیر، برای پیشبرد برخی سیاست های کشور و به بهانه آنچه حفظ منافع ملی و مصلحت کشور خوانده شده، تلاش شده تا صداهای منتقد یا مخالف خاموش شود تا دولت در توجیه افکار عمومی دچار مشکل نشود، اما تجربه همه این سال ها نشان داده این صداها نه فقط خاموش نشده که در عرصه های دیگری سربرآورده و هزینه هایی نیز به نظام تحمیل کرده است.
علاوه بر این تک صدایی در کشور، نه فقط احتمال خطا را افزایش می دهد و جرات و جسارت را از منتقدان برای اصلاح مسیر سیاستگذاران می گیرد بلکه مهم تر از آن قدرت چانه زنی دیپلمات های ایرانی را در مذاکره با طرف های خارجی کاهش می دهد.
آنچه مهم است تک صدایی یا به گفته دکتر ظریف در جریان رای اعتماد ، شنیدن صدای واحد از حکومت است و نه جریان های سیاسی و اجتماعی.
تصور کنید در حالی که مقامات کشورمان پیش از این به مقامات آمریکایی اعلام کرده بودند برای مذاکره با ایالات متحده با مانع بزرگ افکار عمومی مواجه بوده و مردم ایران اجازه واگذاری هیچ امتیازی به غرب را به مذاکره کنندگان ایرانی نمی دهند، برخی رسانه های داخلی با ذوق زدگی تمام از مذاکره سخن گفته و دیدار مقامات دو طرف را مطالبه می کنند.
پرواضح است که ابتکار عمل دکتر روحانی و وزیر خارجه چیره دست او در گشایش صحنه جدیدی در سیاست خارجی ایران و تعامل مثبت با جهان از بزرگ ترین دستاوردهای سفر رئیس جمهور به سازمان ملل بوده و بوی بهبود از اوضاع جهان می آید. آنچه در این مقال لازم به گفتن بود، ضرورت احترام به دیدگاه های مخالف و حتی ایجاد فرصت برای بیان آزادانه آرای آنها بود ؛ چرا که تنوع آرا و عقاید در جامعه و آزادی بیان آن، لازمه مردم سالاری و پیشرفت است.
خراسان:منفعت اجماع ملی بر هزینه مذاکره بی منفعت ترجیح دارد
«منفعت اجماع ملی بر هزینه مذاکره بی منفعت ترجیح دارد» عنوان سرمقاله روزنامه خراسان به قلم محمدسعید احدیان است که در آن میخوانید؛به من هم اجازه بدهید تحلیل خودم را داشته باشم و نسبت به آینده مذاکره با آمریکا، خلاف فضای خوش بینانه ای که نه فقط میان عموم مردم بلکه در بین نخبگان از همه طیف های سیاسی وجود دارد ، همچنان بدبین باشم. هنگامی که دوباره همه مبانی، ادله و شواهد تحلیل ام را مرور می کنم و می بینم « تضاد منافع استراتژیک بین ایران و آمریکا» در سه محور خط قرمز اسرائیل، هژمونی آمریکا در نظم نوین جهانی و توان تولید سوخت هسته ای به عنوان انرژی اصلی قرن 21 همچنان باقی است و مطمئن می شوم که اختلاف بین ایران و آمریکا چالشی "هویتی" بوده و به دلیل تندی و اخم ما نبوده است که با لبخند ما یا او حل شود، نمی توانم به این همه خبر به ظاهر خوب خوش بین باشم. زمانی که این جمله سوزان رایس را می بینم که به صراحت می گوید اوباما نگفت "حق غنی سازی" را می پذیرد بلکه گفت "حق داشتن انرژی هسته ای" را می پذیرد اجازه دهید همچنان از بدبینی ام مطمئن باشم مخصوصا که به یاد می آورم کمتر از 4سال پیش در ماجرای توافقنامه سه جانبه بین ایران، ترکیه و برزیل ، اوباما خلاف تعهدش به این دو رییس جمهور ، عقب نشینی بزرگ ایران از غنی سازی 20 درصدی را تنها به دلیل ذکر همین عبارت یعنی پذیرش حق "غنی سازی" با ارائه پیش نویس قطعنامه تحریم به شورای امنیت پاسخ داد. اجازه دهید تبیین کامل این اشارات اجمالی و ادله و شواهد تحلیل را به مجالی دیگر موکول کنیم و اینجا به بررسی هزینه ،فایده مذاکره با آمریکا بپردازیم.
با اینکه پیش از این طی یادداشت ها و مقالات متعددی با ذکر دلایل و شواهدی از دیدگاه خودم متقن، ضررهای مذاکره با آمریکا را بیشتر از منافعش تحلیل کردم، اما با نگاهی واقع بینانه، در شرایط جدید منافع مذاکره با آمریکا را بیش از ضررهایش می دانم. درست است که همچنان براین باورم مذاکره با آمریکا در نهایت به رابطه ای منطقی نخواهد رسید، در نتیجه این "مذاکره بی منفعت" بدون آنکه فایده ای قابل اعتنا برای ما ایجاد کند فقط به جایگاه و اعتبار ما نزد آزادیخواهان جهان ، مخصوصا جهان اسلام لطمه می زند و این ضرر بزرگی به هژمونی ایران و منافع ملی ما است، اما در عین حال یک واقعیت را نمی توان نادیده گرفت و آن اینکه نخبگان و تحلیلگران در طول سال های متمادی نتوانستند نگاه منطقی و استدلالی رهبری را تبیین کنند و با احساسی و شعاری و تبدیل به تابو کردن مذاکره با آمریکا، اکنون شاهدیم که گروهی از نخبگان و بخشی از جامعه به این مسئله باور ندارند که مذاکره با آمریکا الزاما به رابطه نمی رسد و رابطه نیز حتما به نفع ما نخواهد بود. همانطور که خوشحالی زایدالوصف این بخش از جامعه در این روزها نشان می دهد، آن ها براین باورند که ما اگر با ادبیاتی منطقی به گفت وگو با آمریکا بپردازیم، خواهیم توانست با حفظ عزت و مصلحت خود، به تفاهمی منطقی با آمریکا برسیم. اگر کسانی که مثل من فکر می کنند در طول این سال ها توانسته بودند باور خود را به گونه ای منطقی تبیین کنند که "اجماعی ملی" در بی فایده بودن مذاکره با آمریکا ایجاد شود، آنگاه می توانستیم هزینه های مذاکره با آمریکا را نپردازیم اما به نظر می رسد در شرایطی که بخشی از جامعه راه را تنها در مذاکره با آمریکا می داند، بهتر است اجازه دهیم این راه توسط دولتی که با این بخش از جامعه هم نظر است و به صراحت برحفظ حقوق و اصول و منافع ملی ما تاکید دارد، مورد تجربه و آزمون قرار گیرد تا هم مردم و هم تاریخ پاسخی قطعی برای این سوال داشته باشند.
اگر تحلیل و نگاه بدبینانه امثال من نادرست بود یعنی دولتمردان جمهوری اسلامی توانستند با تدبیر خود از "مذاکره" به "منفعتی " دو طرف برد، با حفظ خط قرمزهای اعلام شده شان برسند، نظام اسلامی توانسته است با واقع گرایی به گامی دیگر به آرمان هایش نزدیک تر شود و اگرتحلیل کسانی که به نتیجه نهایی بدبین هستند درست بود، آنگاه در کنار پرداختن هزینه های "مذاکره بی منفعت"، فایده مهم رسیدن به "اجماع ملی" را به دست آورده ایم و آنگاه با اتحادی خلل ناپذیر می توانیم برسر منافع ملی میان مدت و بلندمدت خود، پایداری کنیم.
به نظر می رسد "اجماع ملی" برای گذر از پیچ تاریخی بسیار حیاتی است و هزینه "مذاکره بی منفعت" نیز در آینده قابل جبران است پس بهتر است با ارائه پیشنهادها، نقدها و دادن هشدارهای منطقی به دولتمردان در پیاده سازی راهبردش کمک کنیم و "صبر" کنیم و به "انتظار" بنشینیم تا مشخص شود مشکل ما با آمریکا آنگونه که برخی فکر می کنند به نحوه تعامل ما برمی گردد یا چالش ما با این کشور چالشی "هویتی" است.
کیهان:آلبوم عکس یک نزولخور
«آلبوم عکس یک نزولخور»عنوان یادداشت روز رزنامه کیهان به قلم محمد ایمانی است که در آن میخوانید؛بار گذاشتن یک دیگ بزرگ غذا گاه چند روز زحمت میبرد و بیخوابی و مشقت فراوان به همراه دارد اما اگر مراقب نباشید آنان که دلخوش از شما ندارند میتوانند در کسری از ثانیه موش در دیگ بیندازند و حاصل رنج شما را بر باد دهند. کاری که شیطان بزرگ در آخرین دقایق سفر دکتر روحانی به نیویورک و حضور در نشست سازمان ملل کرد، شبیه انداختن موش در ظرف دستاوردهای خوب رئیسجمهوراسلامی ایران بود. ابزار نفوذ شیطان وسوسهگری و وسوسهپذیری است و در واقع میتوان گفت هیئت ایرانی به خاطر همین وسوسهپذیری، در آخرین دقایق به خود گل زد و بازیای را که میتوانست برنده باشد، واگذار کرد. قبول گفتوگوی تلفنی با اوباما، دادن امتیازی بزرگ به کسی بود که همین دو هفته پیش شکست سختی بر سر ماجرای سوریه خورد تا از او به عنوان اردک فلج یاد کنند. اوباما در آن ماجرا و در روز موعود حمله، جا زده و توپ را به زمین کنگره انداخته بود. روزی هم که کنگره خواست رأیگیری کند، خواستار تعویق رأیگیری شد و در آخرین لحظه از دام خود ساخته گریخت. در چنین وضعیت شکنندهای، بیدلیل و به شکلی غیرمترقبه یک امتیاز بزرگ از روحانی گرفت.
آمریکاییها اما در همین اول کار صادق نبودند - چه اینکه جنس آنها خراب است - و به اقتضای طبیعت شیطانی عمل کردند. آقای عراقچی معاون وزیر خارجه میگوید طرف ایرانی به عبارت نادرست طرف آمریکایی (ادعای اینکه تیم دکتر روحانی خواستار تماس شدند) «اعتراض کرده و آنها گفتهاند در صحبتهای آیندهشان آن را درست خواهند کرد». مکالمه تلفنی آن قدر برای اوباما امتیاز باور نکردنی و بزرگی بود که اوباما بلافاصله به جمع خبرنگاران رفت و خبر را منتشر کرد اما تصحیح دروغ گفته شده ظاهرا چنین ارزشی ندارد که با وجود سپری شدن سه روز حاضر نیستند به آن مبادرت کنند. البته موضوع عمیقتر از این دروغ است. دو نکته در این میان وجود دارد. اول اینکه آمریکاییها غیر از امتیاز مفتی که به دست آوردند، چه قدر حاضرند در آینده به تعهدات خود پایبند باشند و دوم، نهایت توقع آنها در مطالبات پلکانی کجاست؟ برای کسانی عقده شد که چرا حجتالاسلام روحانی به ضیافت ناهار بانکیمون نرفت و حاضر نشدن بر سر میز شراب را به مصافحه و عکس یادگاری با اوباما ترجیح داد- این عقده بیش از همه برای خود اوباما باقی خواهد ماند - البته ما ظاهرگرا نیستیم که حرمت میز شراب را بدانیم و حرمت فشردن دست جبابره و مستکبران عالم را نفهمیم. اما فرض کنیم که این اتفاق هم رخ میداد. آیا در اصل صورت مسئله تغییری حاصل میشد یعنی دل جنایتکاری مانند اوباما نرم میشد؟
از عکسهای یادگاری که یاسر عرفات با زمامداران آمریکا و رژیم صهیونیستی در چهار گوشه جهان گرفت میتوان دهها آلبوم و کتاب چاپ کرد. اما آیا این نرمشها و فشردن دست جنایتکاران باعث شد آنها حتی یک وجب از خاک فلسطین را پس بگیرند و به فلسطینیها بدهند؟! جلوتر بیاییم. 22می 2010 (اول خرداد 1389) جان کری به اتفاق همسرش به دمشق رفت و ضمن حضور در ضیافت شام بشار اسد و همسر وی، درباره «گسترش روابط سوریه و آمریکا» و «افزایش نقش سوریه در روند صلح» مذاکره کرد. تصویر این مهمانی شام در فضای اینترنت موجود است. اما به 9 ماه نکشید که آمریکا فرمان جنگ علیه سوریه را صادر کرد و از پشت خنجر زد. باز هم اگر برای بیوفایی آمریکاییها سند میخواهید عکسهای یادگاری قذافی با باراک اوباما و کاندولیزا رایس به علاوه امتیازهای هنگفت اقتصادی و سیاسی که دیکتاتور عیاش لیبی تقدیم آمریکاییها کرد و البته سر بزنگاه با سیمای حقیقی شیطان روبرو شد. اکنون جای سوال است که نهایت توقع آمریکا از ایران در مطالبات پلکانی کجاست؟ آمریکاییها به شهادت کارنامه سیاه خویش به نزولخورهایی میمانند که دنبال آلوده کردن طرف مقابلند و وقتی او را آلوده کردند، چنان بدهکار میکنند که طرف مجبور شود چند برابر اصل بدهی را باز پرداخت کند و باز هم گروگان باشد. برخی زورگوییهای تحقیرآمیز که آمریکا با دولت ژاپن- از جمله بر سر حضور نظامی- یا صهیونیستها با دولت آلمان به بهانه هولوکاست دارند، از این جمله است. آنها فعلا در بادی امر روی غنیسازی 20 درصد ایران مانور میدهند و برخی سادهدلان نیز این طرف باورشان شده که میتوان غنیسازی 20 درصد را تعلیق کرد و دل آمریکا را برای لغو تحریمها به دست آورد.
اما نیکلاس برنز معاون سابق وزیر خارجه آمریکا دراینباره بیان جالبی دارد. او در مصاحبه با روزنامه گلوبال پست گفته است «با توجه به پارانویای جمعی ایرانیان درباره آمریکا، آنها نیازمند نشانههای حاکی از احترام هستند. همانطور که اوباما این کار را در گفتوگوی تلفنیاش با روحانی انجام داد، کری باید این احترام را منتقل کند. او در عین حال باید با صراحت نشان دهد که آمریکا در مذاکرات «احساسی» برخورد نخواهد کرد. اقدامات روحانی در نیویورک مورد استقبال قرار گرفت و احتمالا نشانه تمایل وی برای ایجاد تغییر در نحوه تعامل ایران و آمریکاست اما بدون سازشهای ملموس ایران در زمینه مسائل کلیدی مانند غنیسازی اورانیوم، رآکتور آب سنگین اراک و لزوم بازرسیهای سر زده آژانس، مذاکرات به جایی نخواهد رسید. به همین دلیل آمریکا و اروپا باید در طول مذاکرات، تحریمها را در جای خود نگه دارند و تا ایران به یک مسیر متفاوت متعهد نشده، آنها را کاهش ندهند... ریسک اصلی در مذاکرات ایران و آمریکا این است که روحانی نتواند به قولی که در اظهاراتش در نیویورک بیان کرد عمل کند. دیپلماسی دو جانبه به این بستگی دارد که آیا روحانی میتواند تغییرات ملموس در برنامه هستهای ایران و قول اصلاحات را عملی کند یا خیر؟ [در مقابل] ریسکهایی که آمریکا در این دیپلماسی با آن روبروست، قابل مدیریت میباشد و تحتالشعاع مزایای احتمالی پایان بنبست هستهای و آغاز همکاری ایران که قدرت بزرگی در منطقه است خواهد بود».
البته این سخنان هنوز حدیقف طلبهای آمریکا را درست تصویر نمیکند. تصویر طراحی شده از سوی برنز را آسوشیتدپرس در تحلیلی به قلم برایان مورفی کامل کرده است. «روحانی با آزمونی سخت مواجه است. وظیفه دشوارتر برای او و حلقه نزدیکانش - از جمله تحصیلکردههای غرب و مشاوران - آغاز میشود که به طور ناگهانی با کاخسفید در تغییرات تاریخی خاورمیانه همراه و هم مسیر شده است[ !؟] این تغییرات میتواند به اندازه بهار عربی یا پیمانسازش مصر با اسرائیل [کمپ دیوید] مهم باشد... تا هنگامی که روحانی از حمایت رهبر عالی ایران برخوردار باشد، پیشنهادهای او درباره چالش هستهای و احتمالا دیگر زمینهها از اعتبار فراوانی برخوردار خواهد بود اما رهبری علاقهای به از بین رفتن انسجام کشور ندارد. اگر رهبری حمایت خود از روحانی را به طور نسبی کاهش دهد این امر در عرصه بینالمللی بسیار چشمگیر خواهد بود».
باید پرسید مسیر آمریکا در تغییرات خاورمیانه کدام است که توقع دارند ایران با آنها هم مسیر شود؟ نقشه راه کاخسفید روشن است. با چراغ سبز و حمایت آنها از کودتا، رئیس دولت منتخب مصر (محمد مرسی) در زندان افتاد در حالی که چند ماه قبل با جان کری عکس یادگاری گرفته بود. در این نقشه تغییر خاورمیانه، اشغالگران صهیونیست عمود سیاست آمریکا هستند و به همین دلیل هم هست که طبق گزارش هفته گذشته رویتر و نیویورک تایمز و بنرودز مشاور امنیت ملی کاخسفید، دولت اوباما به طور محرمانه به نتانیاهو اطمینان داد هیچ امتیازی به روحانی در جریان سفر به نیویورک نخواهد داد و از فشار تحریمها نخواهد کاست. در این نقشه راه، جنایتکاران صهیونیست به انضمام رژیم نوکرصفت آلسعود ستون اصلی سیاست آمریکا هستند. جای ایران در این پازل روشن است. ایران انقلابی امالمصایب آمریکاست و هنگامی مطلوب آمریکا میشود که جمهوریت و اسلامیت در این کشور نابود شود، ایران به روزگار رژیم کودتایی و مستبد پهلوی برگردد و تبدیل به ژاندارمری آمریکا در قلب خاورمیانه شود. در چنین آرزوهای موهومی حتی محمد مصدق سکولار کرواتی هم قابل تحمل نیست تا چه رسد به دیگران.
آمریکاییها - با پشت صحنه لابی صهیونیستی- تاکنون توافقهای صورت گرفته در تهران (سعدآباد)، بروکسل، پاریس، ژنو و اسلامبول را به هم زدهاند. غیر از دکتر روحانی، آقایان لاریجانی و جلیلی پای این مذاکرات و توافقات بودهاند. اما مستکبران گویا در میان این طیف از مذاکرهکنندگان، طرف مورد علاقه خود را نیافتهاند که حاضر نشدند به هیچ یک از توافقات پایبندی نشان دهند. هر کدام از این مذاکرهکنندگان اختیار کامل در امر مذاکره داشتهاند و برعکس، این طرف مقابل بوده که اختیار از خود نداشته و بلافاصله بعد از هر مذاکره برای گزارش به تلآویو رفته و کسب تکلیف کرده یا باید در واشنگتن دم لابی ایپک را میدیده است.
البته اختیار داشتن - که منحصر به دولت و تیم مذاکرهکننده فعلی نیست - به معنای بیقید و شرط بودن آن و زیر پا گذاشتن خطقرمزها نیست- اینکه مثلا در خانوادهای پدر به فرزند خود اعتماد و از او پشتیبانی کند به معنای چک سفید امضا برای هر رفتار - ولو خطا و نادرست - نیست. نرمش منهای ویژگی قهرمانی و ایستادگی نقض غرض خواهد بود و در واقع این «قهرمانی» و ایستادگی بر سر حقوق است که به آن نرمش هویت میدهد اگر نه حکایت «لااله» گفتن و نگفتن «الا الله» خواهد بود.
رهبرمعظم انقلاب موضوع «نرمش قهرمانانه» را در کنار «حماسه سیاسی و حماسه اقتصادی»، «اقتصاد مقاومتی» و «افزایش قدرت درونزا» مطرح کردند و به عبارت دیگر راهحل چالشهای موجود را در استخدام ظرفیتهای بومی میدانند. کنار هم گذاشتن «تعبیر نرمش قهرمانانه» و «من انقلابیام دیپلمات نیستم» این جمعبندی را به دست میدهد که در اصول - از جمله مبارزه و مقاومت در برابر ظلم استکبار - باید انقلابی و قاطع بود و کمترین نرمشی نشان نداد و قلمرو اعمال نرمش قهرمانانه تنها در حوزه تاکتیکها و روشهاست. براساس این منطق حکیمانه نباید دشمن را به طمع انداخت و به او روحیه داد. اگر این منطق حکیمانه میکوشد برای دولت جدید میدان مانور فراهم کند اما در مقابل، طراحی آمریکا و غرب - به انضمام برخی غفلتها یا شیطنتهای داخلی هماهنگ شده - بر آن است که دولت جدید را در دالان تنگ و یکطرفه نرمش و سازش با آمریکا بیندازد و به اعتبار ایجاد توقعات غلط و بیمبنا، راه برگشت را ببندد.
وارد شدن در مسیر بازی مذاکراتی که از هماکنون پایان و نتیجه آن را آمریکاییها مشخص کردهاند، بازی از پیش باخته است و باید از این بازی احتراز کرد. همانگونه که نیویورکتایمز هفته گذشته نوشت «رهبر زیرک و اسرارآمیز ایران از رویکرد گشایش استقبال میکند اما به عنوان کسی که میگوید انقلابی است نه دیپلمات، به رئیسجمهور و تیم او سفارش کرده هرگز طبیعت و ذات دشمنان را از یاد نبرند. او به صراحت از نرمش قهرمانانه در جایی که بتوان نرمش نشان داد اما هرگز اهداف را زیر پا ننهاد، سخن گفت... او حرف آخر را در نظام سیاسی ایران میزند. اگر تحریمها لغو شود رهبری اجازه ادامه مسیر را خواهد داد اما اگر بینتیجه بماند، این آزمونی برای محک زدن دوباره آمریکاییهاست».
جمهوری اسلامی:شما هم معتدل باشید
«شما هم معتدل باشید»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلای است که در آن میخوانید؛این روزها اعتراض به مکالمه تلفنی رؤسای جمهور ایران و آمریکا در آخرین لحظات سفر دکتر روحانی در نیویورک، به خبر اول رسانههای جناح افراطی و موضوع مهم سخنان عناصر وابسته به این جناح تبدیل شده است.
خوشبختانه تاکنون رئیسجمهور و دستیاران ایشان و هیچیک از اعضای دولت یازدهم به این برخوردهای منفی اعتراضی نکرده و حداکثر بعضی از آنها به دادن توضیحاتی درباره ماوقع اکتفا کردهاند. این خویشتنداری رئیس و اعضای دولت قابل تقدیر است و درست با همین روش است که میتوان سیاستهای اعتدالی را محقق ساخت. البته انتظار اینست که در فرصت مناسب، درباره تمام بخشهای سفر به نیویورک توضیحات لازم ارائه گردد و به اعتراضات نیز پاسخ منطقی و دور از خشونت و پرخاش و عصبانیت داده شود.
نکته قابل توجه که باید بر آن تأکید گردد اینست که از اعتراضات باید استقبال شود و هیچکس نباید معترضین را طرد نماید یا کار آنها را خارج از چارچوب و دور از هنجارهای مورد نظر نظام جمهوری اسلامی بداند. اصولاً یکی از اهداف روی کار آمدن دولت یازدهم اینست که فضای نقد را باز کند و زمینه را برای اعتراض و اظهارنظرهای مخالف فراهم سازد. اگر کسی حق نداشته باشد و یا جرأت نکند به دولت آقای روحانی اعتراض کند و عملکرد شخص رئیسجمهور را نقد نماید، چه فرقی میان این دولت و دولتهای نهم و دهم میتوان یافت؟ در دولتهای نهم و دهم، روال این بود که رئیسجمهور در یک برنامه پربیننده تلویزیونی به مخالفان خود تهمت بزند، اهانت کند و نسبتهای نادرست به آنها بدهد ولی متهمان درحالی که به دروغ متهم شدهاند حق دفاع از خود را نداشته باشند و رسانه ملی نیز هرگز به آنها اجازه دفاع از خود را ندهد. همین رویه در سطح جامعه رواج یافت و افراطیون هرچه میخواستند میگفتند و میکردند و هیچیک از کسانی که آماج حملات آنان قرار میگرفتند حق دفاع از خود را نداشتند.
مردم با شرکت در انتخابات ریاست جمهوری 24 خرداد امسال، به کسی که در شعارهای خود آشکارا بر روشهای افراطی خط بطلان کشید و سیاست اعتدال را مطرح کرد رأی دادند تا زمینهای فراهم شود که همه بتوانند نظرهای خود را آزادانه مطرح کنند و مخالفان دولت حق اعتراض و نقد داشته باشند. بنابر این، آنچه این روزها جریان دارد، درست همان چیزی است که اقتضای دولت یازدهم است و دولتمردان نیز باید از آن استقبال کنند. نقد و اعتراض، البته اگر منصفانه باشد، باید در جامعه ما نهادینه شود و مخالفان بتوانند با آزادی و بدون آنکه فضا امنیتی باشد نقطه نظرات خود را مطرح نمایند.
اکنون با تأکید بر این اصول، چند نکته را درباره وقایع مربوط به سفر رئیسجمهور و هیأت همراه وی به نیویورک و گفتگوی تلفنی با اوباما مطرح میکنیم و این سفر را محک میزنیم و در ترازوی اعتدال قرار میدهیم.
1 - طبق اصل 110 قانون اساسی جمهوری اسلامی و چند اصل دیگر و همینطور روح قانون اساسی، تصمیمگیری درباره سیاستهای کلان در اختیار رهبر انقلاب است. تجدید رابطه با آمریکا و مقدمات مربوط به آن قطعاً از مصادیق سیاستهای کلان است و به همین دلیل، در این زمینه حرف آخر را باید از رهبری شنید و تکلیف رابطه با آمریکا را تصمیم ایشان تعیین میکند.
2 - رئیسجمهور روحانی، قبل از سفر به نیویورک و در ایام حضور در نیویورک بارها اعلام کرد درباره مسائل این سفر دارای اختیارات کامل است. از آنجا که این سخن رئیسجمهور با تکذیب رهبری مواجه نشد، روشن است که درست است و آنچه وی انجام داده در چارچوب اختیاراتی بود که داشت. خوشبختانه، معترضان همگی در زمره کسانی هستند که خود را پیروان ولایت معرفی میکنند و حتی معتقدند اعتراضاتشان نیز در راستای حمایت از ولایت و رهبری است. اگر آنها در این ادعای خود صادق هستند، باید عدم تکذیب سخنان رئیس جمهور، که به معنای تأیید آن از ناحیه رهبری یا لااقل عدم مخالفت ایشان است، را مورد توجه قرار دهند و در برابر آن ایستادگی نکنند. البته نقد منصفانه به ویژه در مورد چگونگی برخوردها، امری طبیعی است و کسی نمیتواند این حق را از مخالفان سلب نماید، اما رعایت اعتدال در نقد و اعتراض، انتظار به جائی است که از آنان میتوان داشت.
3 - اگر مخالفان بخواهند دست از افراط بردارند و اهل اعتدال باشند، باید به نقاط قوت سفر رئیسجمهور و اقدامات برجسته وی نیز توجه کنند. پیشنهاد طرح "جهان علیه خشونت و افراطی گری" و طرح موضوع مهم و حساس "ائتلاف برای صلح" در برابر "ائتلاف برای جنگ" در سخنرانی رئیسجمهور در مجمع عمومی سازمان ملل، منطق کوبندهای بود که توانست تمام توپخانههای تبلیغاتی آمریکا، اروپا و صهیونیسم بین الملل را که همواره ایران را با چهرهای خشن و جنگجو معرفی میکردند از کار بیاندازد و خود آنها را به عنوان منشأ جنگ افروزی و خشونت و افراطیگری زیر سؤال ببرد. این سخنرانی را که همه هیأتها در آن حضور داشتند با سخنرانی رئیسجمهور سابق که برای صندلیهای خالی صحبت میکرد مقایسه کنید و به این سؤال پاسخ بدهید آیا این سخنرانی مایه عزت ملت ایران و نشان دهنده قدرت و منطق نظام جمهوری اسلامی نبود؟ در این سخنرانی ادعای مدیریت جهان توسط رئیسجمهور ایران مطرح نشد، کاری که رئیسجمهور سابق کرد و مورد بیاعتنائی و ریشخند قرار گرفت ولی دکتر روحانی با منطق قوی، مدیریت جهانی را نقد کرد و به سران کشورها راهکار مدیریت صحیح را نشان داد.
4 - در مکالمه تلفنی نیز رئیسجمهور ایران به رئیسجمهور آمریکا تأکید کرد که آمریکا باید حق مردم ایران رادر مورد مسائل هستهای به رسمیت بشناسد و تحریم را نیز بردارد.این گفتگو آیا از موضع سازش است یا از موضع قدرت؟ نکته مهمتر اینکه در این سفر، رئیسجمهور آمریکا با اصرار خواستار دیدار با رئیسجمهور ایران بود ولی دکتر روحانی نپذیرفت. مکالمه تلفنی نیز به خواست رئیسجمهور آمریکا انجام شد و اینها نشانههای روشنی بر اینست که در این سفر، جمهوری اسلامی ایران از موضع برتر برخوردار بود و آمریکا در موضع ضعف قرار داشت. اعتدال اینست که منتقدان و معترضان، این واقعیتها را هم ببینند و با یک جمع بندی واقع بینانه به نتیجه گیری بپردازند و اظهارنظر کنند.
5 - جالب اینست که معترضان همان کسانی هستند که از 8 سال قبل تاکنون شاهد رفتارهای غیرمتعارف رئیسجمهور سابق بودند که به رئیسجمهور آمریکا نامه نوشت ولی جوابی دریافت نکرد. در سفر آخر خود به نیویورک بارها به بیانها و زبانهای مختلف برای ملاقات و مواجهه و مذاکره با دولتمردان آمریکائی اعلام آمادگی کرد ولی با بیاعتنائی مواجه شد و در یکی از سفرهایش به آمریکا در سیاسیترین شورای متعلق به دولت آمریکا شرکت کرد و هیچ سخن مؤثری نگفت و نشنید، این حضرات اینها را دیدند ولی هیچ عکس العملی نشان ندادند و اعتراضی نکردند و حتی به تحسین او نیز پرداختند!
دوستان منتقد و معترض، انتقاد حق شماست و اعتراض نیز باید جریان داشته باشد و همانند گذشته، امروز ما معتقدیم عزت ملت ایران در برابر هیچ چیزی قابل معامله نیست و در برخورد با آمریکا باید با حفظ اصول و همراه با احقاق حقوق مردم ایران به پیش برویم و در هر حال تصمیم نهائی با رهبری است. نکته اینست که شما هم به همین اصول پای بند باشید، از رهبری جلوتر حرکت نکنید، منصفانه اظهارنظر کنید و در یک کلام، شما هم معتدل باشید. باور کنید اینگونه بهتر به نتیجه میرسید.
رسالت:ظریفکاری در دیپلماسی خارجی
«ظریفکاری در دیپلماسی خارجی»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم محمدکاظم انبارلویی است که در آن میخوانید؛
1- یک هفته پیش از سفر آقای روحانی به آمریکا، رویترز و نیویورکتایمز از قول سخنگوی کاخ سفید و مشاور امنیت ملی اوباما خبر دادند دولت اوباما به نتانیاهو پیغام محرمانه داده است که مطمئن باشید در مذاکرات با ایران هیچ امتیازی نخواهیم داد و تحریمها را هم لغو نخواهیم کرد.
جانکری که از سوی اوباما مأمور به حل و فصل مناقشات آمریکا شده است نیز پس از مذاکرات 1+5 و گفتگو با ظریف، فهرستی از مطالبات غیرمنطقی و غیرقانونی آمریکا را بیپرده مطرح کرد و بدون آنکه بگوید آمریکاییها در ازای این مطالبات چه امتیازی به ایران میدهند، با همین اباطیل سر و ته مصاحبه را جمع کرد.
او گفت: اقدامات عملی ایران برای اعتمادسازی میتواند شامل دسترسی سریع بازرسان به تأسیسات فردو، امضای پروتکل الحاقی، توقف داوطلبانه غنیسازی در حد بالا و... باشد.
لبخند همیشگی بر لبان آقای ظریف در مذاکرات میتواند دو تفسیر داشته باشد؛ یکی بیخیالی درمورد مطالبات طرف مقابل و اصرار ایران بر دیدگاههای خود به این مفهوم که آنها کار خود را میکنند، ما هم کار خود را، لذا در این گذر زمان پروسه دستیابی ایران به دانش صلحآمیز هستهای فرآیند زمانی خود را طی میکند و به این بگومگوها توجه ندارد.
یکی هم اثبات عدم صداقت آمریکاییها پس از 8 سال و تأکید روی مواضع آشتیناپذیر ملت ایران با دولتمردان دروغگو و قلدر آمریکا!
8 سال پیش که آقای روحانی و همکارانش پرونده هستهای یا بهتر بگویم پرونده عادیسازی روابط ایران با غرب و بویژه آمریکا را در دست داشتند، تمام اقدامات اعتمادساز را انجام دادند اما غربیها قدم به قدم جلو آمدند، امتیاز گرفتند و امتیازی ندادند. دولت نهم و دهم که آمد محکم به دهان آنها کوبید و فرآیند غنیسازی را تا ورود قهرمانانه ایران به باشگاه اتمی جهان عملیاتی کرد. اکنون دولت و ملت ایران در موضع بالاتر و اقتدار قرار دارند. ظهور این اقتدار در رونمایی نیات بدخواهانه آمریکاییها مهم است. لذا بار دیگر، هم برای ملت ایران و هم ملتهای جهان روشن خواهد شد؛ اولاً: دولت ایران در برابر خواستهای نامشروع طرف مقابل کوتاه نخواهد آمد. ثانیاً: آمریکاییها هنوز آدم نشدهاند که بشود بهعنوان یک طرف قابل اعتماد به آنها تکیه کرد، لذا ترک مخاصمهای در کار نیست.میشود روی خندههای آقای ظریف از این دو زاویه هم حسابی باز کرد.
2- آمریکاییها اشتیاق زیادی به گفتگو با ایرانیها نشان دادند. از پیش معلوم بود به این موضوع، نیاز ضروری دارند. لذا رسماً به گفته خانم سوزان رایس مشاور امنیت ملی کاخ سفید در همان ابتدای ورود روحانی به آمریکا تمایل اوباما برای ملاقات با رئیسجمهور کشورمان را اعلام کردند اما آقای روحانی نپذیرفت. با توجه به نفرت افکار عمومی ایران نسبت به رئیسجمهور آمریکا و چارچوبهای مأموریت آقای روحانی در نیویورک، این عدم پذیرش معقول و قابل تحسین و قابل پیشبینی بود.
اما در دقیقه 90 آمریکاییها کار خود را کردند، بنا به قول آقای روحانی هنگامی که وی نیویورک را ترک میکرد، تلفنی از کاخ سفید به صدا درآمد و اوباما پشت خط بود. طبیعی بود بیپاسخ گذاشتن آن قدری اخلاقی نمینمود. در تلفن حرف تازهای غیر از گفتگو و نطقهای رسمی در سازمان ملل مبادله نشد و حاوی نکته جدیدی نبود جز عذرخواهی آقای اوباما از ترافیک خیابانهای نیویورک!
همین جناب سرکار خانم سوزان رایس که مبتکر ملاقات روسای جمهور دو کشور بود که مقبول نیفتاد بلافاصله آمد و گفت: تماس از سوی ایرانیها بوده است! ما به رئیسجمهور خودمان اطمینان داریم لذا در اینکه آمریکاییها دروغ گفتهاند هم شک نداریم. این اتفاق نشان میدهد که در مذاکرات 1+5؛ اولاً روی صداقت آمریکاییها اصلا حساب باز نکنیم. ثانیاً وعدههایی را که هنوز هم از آن رونمایی نکردهاند، جدی ندانیم.
اینکه دو طرف ابا دارند بگویند منتکشی از سوی چه کسی بوده است، نشان میدهد افکار عمومی نسبت به نفس این تماسها و نوع گفتگوها حساس است. در ایران یک نفرت همیشگی از جنایات و حقکشیهای آمریکا وجود دارد. در جهان اسلام دوستداران ایران و اسلام و انقلاب اسلامی به این گفتگوها حساسند و دوست ندارند ایران فریب وعدههای توخالی آمریکا را بخورد. آن سوی معادله هم ملت آمریکا مشکلی با ملت ایران ندارد. اما لابی صهیونیستی به شدت به این مسئله حساس است. نتانیاهو نان سیاسی خود را در روغن دشمنی آمریکا با ایران میزند و میخورد، دولت رژیمصهیونیستی را با همین جیره غذایی به عنوان یک دولت جنایتکار و تبهکار تغذیه میشود و از مردم سرزمینهای اشغالی رای میگیرد.
لذا اوباما در توضیحات خود در باب این مکالمه میگوید ما طرف اسرائیلی را توجیه کردیم. وی گفته؛ این کار را با نتانیاهو هماهنگ کرده بود!
معلوم است این تماس یک کار شرافتمندانه نبوده است لذا هیچ یک از طرفین گفتگو مسئولیت آن را که چه کسی اول زنگ زد نمیخواهند بپذیرند.
گوشهای از این حساسیت را میتوان هنگام ورود روحانی به تهران و شعار مرگ بر آمریکا و گله برخی از کسانی که به فرودگاه برای استقبال رفته بودند، بهخوبی دید.
3- گفتگوها فعلا پایان یافته و تا دور جدید چند روزی فاصله داریم. آنچه ردوبدل شده یک مشت حرف و تعارف بوده است. با آنکه طرف ایرانی از حرف هم فراتر رفته، قدری هم عمل کرده اما طرف آمریکایی در حوزه عمل وارد نشده و حتی یکی از تحریمها و یا تهدیدها را تخفیف هم نداده یا متوقف نکرده است. یعنی هنوز جوهر امضای هرساله رئیسجمهور آمریکا مبنی بر تجدید تحریم، خشک نشده است.
هر انسان عاقل و منطقی که ناظر بر این گفتگوهاست، منتظر این است ببیند نتیجه این گفتگوها بر توقف تحریم یا برداشتن برخی از تحریمها چیست؟ لذا راستیآزمایی جدید آمریکا روی این نکته متوقف است که آنها برای ترک مخاصمه با ملت ایران چه اقدامات عملی میکنند بنابراین مهمترین شاخص توفیق در گفتگوها و ارزیابی مذاکرات، کاهش تحریمهاست. اینکه اشتون گفته است 12 ماه طول میکشد که نتایج معلوم شود، نشان میدهد سیر و سلوک آنها در دور جدید گفتگوهای 1+5 با ایران تغییر نکرده و در بر پاشنه قبلی میچرخد.
اگر پاسخ نرمش ایران را با "وعده نقد" ندهند زمان واکنش "قهرمانانه" ایران هم فرا میرسد. دولت و ملت ایران نشان دادهاند برای چنین پاسخی تردید نمیکنند.
دیپلماسی خارجی ایران در این مقطع، ظریفکاریهای دقیقی دارد. به همین دلیل وزیر خارجه ایران با همین نام همه نبوغ دیپلماتیک خود را برای تحقق حقوق ملت ایران باید بهکار گیرد.
کار دولت و دیپلماتهای آن شبیه حرکت در میدان مین است. اگر دقت نکنند هر لحظه ممکن است فاجعهای رخ دهد. ملت ایران تاب زورگوییهای آمریکا را ندارد و بیش از 35 سال است با استبداد جهانی میجنگد، اگر لازم باشد تا ابد این کار را ادامه میدهد اما زیر بار باجخواهیهای آمریکا نمیرود. آمریکا باید تسلیم اراده ملت ایران شود و از سنگاندازی در راه پیشرفت و ترقی کشور بویژه پیشرفتهای علمی در فناوریهای نوین، دست بردارد.
سیاست روز:دغدغه مواجهه با آمریکا!
«دغدغه مواجهه با آمریکا!»عنوان سرمقاله روزنامه سیاست روز به قلم حسن اختری است که در آن میخوانید؛حضور عزتمندانه هیات بلندپایه دیپلماتیک ایران در شصت و ششمین نشست سالانه مجمع عمومی سازمان ملل متحد و سخنرانی رئیسجمهور محترم در این اجلاس و تبیین دیدگاههای اصولی و منطقی جمهوری اسلامی در رابطه با مسائل مهم بینالمللی یا گفتمانی متفاوت یکبار دیگر اقتدار و صلابت ایران اسلامی را به جهانیان نشان داد.
واقع مطلب، استکبار جهانی به سرکردگی آمریکا ـ کدخدای خود خوانده دهکده جهانی ـ در طول بیش از سه دهه بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، با تسلط بر کارتلها و غولهای رسانهای و تبلیغی دنیا تلاش کرده است که چهره خشنی از اسلام، انقلاب و ایران را به افکار عمومی بقبولاند و تحت لوای اسلام هراسی، ایران هراسی و شیعه هراسی و مبارزه با تروریسم به حضور غیرقانونی خود در منطقه مشروعیت بخشیده به بهانه توسعه دموکراسی در امور داخلی کشورهای مستقل دخالت کند. حال آنکه حکام و سلاطین غیر دموکراتیکترین کشورها ـ که تاکنون رنگ و بویی از انتخابات و دموکراسی به خود ندیدهاند ـ مورد حمایت و پشتیبانی ایالات متحده قرار داشته و هنوز هم دارند.
بهتر است گفته شود دموکراسی و مردمسالاری از نظر آمریکا یعنی روی کار بودن دولتهایی که منافع نامشروع آنان را تامین کنند آنکه به وسیله مردم انتخاب شده باشند.
بیانات منطقی، و مستند به قوانین بینالمللی رئیسجمهور محترم که در سخنرانیها، ملاقاتها و نشستهای خبری، روسا و هیاتهای شرکت کننده در مجمع عمومی و همچنین رسانهها را تحت تاثیر و تحسین قرار داد. تنها رژیم جعلی اسرائیل بود که در انزوا قرار گرفته و تاب تحمل مجد و عظمت ایران اسلامی را نداشت.
لذا تلاشهای مذبوحانهای را برای تخریب چهره رئیسجمهور محترم و هیات همراه انجام داد که خوشبختانه ناکام ماند. باراک اوباما در سخنرانی اجلاس مجمع و موضعگیریهای بعدی خود به صراحت اعلام کرد که دولت آمریکا قصد براندازی نظام جمهوری اسلامی ایران را ندارد. به حقوق ملت ایران احترام میگذارد و خواهان برقراری ارتباط میباشد. اعتراف رئیس دولت آمریکا به عجز در مقابل تغییر نظام جمهوری اسلامی چیزی نیست که یک شبه و یا به محض برگزاری انتخابات در ایران و انتقال قدرت اجرایی به جناب آقای دکتر حسن روحانی حاصل شده باشد.
بلکه ایستادگی مردم در طول دوران بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و تحمل سختیها و مرارتها و مساعی دولتهای گذشته به ویژه مقاومت دولتهای نهم و دهم در مقابل زیادهخواهیهای استکبار و فشار روی نقاط ضعف آنها به دست آمده است. بنابراین با تمام انتقاداتی که به شخص آقای دکتر محمود احمدینژاد و عملکرد وی در دوران تصدی ریاست جمهوری وارد میدانم اما معتقدم از آنجایی که رئیس جمهور منتخب اکثریت مردم ایران است خدمات او نیز در پازل کلی نظام قابل ارزیابی است که یقینا در عقبنشینی دولت آمریکا از مواضع گذشته خود و مغتنم شمردن فرصتی که با انتخاب دولت تدبیر و امید به پیش آمده است بیتاثیر نمیتواندباشد. گرچه تیم او از نظر دیپلماسی بینالمللی قابل مقایسه با تیم دولت یازدهم نبودهاند.
مشهور است میگویند در عالم رانندگی دوکس را احتمال تصادف و خروج از جاده و واژگونی بیشتر است یکی راننده ناشی و دیگری راننده حرفهای، که اولی از عدم تسلط و احتیاط بیش از حد و دومی از اعتماد بیش از حد به خود و بیاحتیاطی و عظمت باعث واژگونی میگردند. در عالم سیاست و مواجهه با غرب نیز بیشباهت به تمثیل رانندگی نیست عدهای نگاه کاملا بدبینانه به دول غربی به ویژه آمریکا دارند و همچون دولتهای مهرورزی در تعامل با آنها جانب احتیاط و در مقابل آنان کاملا گارد میگیرند. ولو آنکه این انسداد در روابط به صدور قطعنامههای پیدرپی در سازمان ملل منتهی شود. جمعی نیز نگاهی خوشبینانه به غرب داشته و کعبه آمال خود را در جامعه مدنی آنان جستجو میکنند آنچه که در دولتهای دوران اصلاحات شاهد بودیم. حال باید منتظر بود که دولت تدبیر و امید که تجربه هر دو دیپلماسی را در انبان تجربه خود دارد. برای تعامل با غرب چه نوع سیاستی را عملی خواهد کرد.
یقینا اقدام عملی غرب در به رسمیت شناختن حق قانونی ایران در استفاده صلحآمیز از انرژی هستهای و لغو تحریمهای غیرقانونی، گام مثبتی در راستی آزمایی و اعتمادسازی اتحادیه اروپا و آمریکا در پیشگاه ملت بزرگ ایران خواهد بود.
جوان:امریکا دلال تحریم است، نه حلال تحریم
«امریکا دلال تحریم است، نه حلال تحریم»عنوان یادداشت روز روزنامه جوان به قلم حسین قدیانی است که در آن میخوانید؛تلفنی که قرار بود چند سانتیمتر از دیوار بیاعتمادی میان ایران و امریکا کم کند، ظاهراً چند تایی هم آجر اضافه کرده به این دیوار! فی الحال در اغلب رسانههای دنیا، اصل مکالمه تلفنی اوباما و روحانی، ایضاً محتوای آن، تحتالشعاع این مهم قرار گرفته که زنگ اول را چه کسی زد؟! و «چه کسی بود صدا زد سهراب؟!» اما به راستی، چرا این همه برای جهانیان مهم است که تماس اول از ناحیه روحانی بوده یا اوباما؟! و آیا چنین حساسیتی فی نفسه بیانگر اوج دشمنی استراتژیک میان امریکا و ایران نیست؟! اگر اختلافات معمول دیپلماتیک، با یک تماس تلفنی و احیاناً یک دیدار عمومی و چند تایی هم ملاقات خصوصی حل میشود، باید دید دیوار بیاعتمادی میان ایران و امریکا چقدر بلند است که هم روحانی و هم اوباما را مجبور میکند که بعد از صحبت تلفنی، خیلی صریح و رسا سخن از اصول جداگانه و محکم خویش برانند؟! روحانی بر عزت، حکمت و مصلحت و عدم عدول از سیاستهای رهبر انقلاب سخن بگوید، اوباما نیز بر امتداد دوستی امریکا و اسرائیل؟! حالیا! هر دو اعلام برائت کنند از زنگ اول! من اما از آنجا که هر گونه سخن گفتن با سران روسیاه، جلاد و خونریز کاخ سفید را دون شأن بلندبالای فقط یک شهید از خیل شهدای جمهوری اسلامی میدانم، سؤالم را بسنده میکنم به طرف ایرانی ماجرا و از رئیس قوه مجریه میپرسم؛
«اگر حتی مذاکره با امریکا هم از آداب دیپلماسی و در این شرایط، کاری به صواب و ثواب است، پس چه لزومی دارد زنگ اول را شما به اوباما پاس بدهید و او به شما؟! و اگر علاج همه مشکلات ـ لااقل معضل تحریم برای ما و معضلات امریکا هم برای خودش ـ جز از طریق مذاکره بیواسطه انجام شدنی نیست، پس چرا هر که زنگ اول را زده، با افتخار به این تماس پز نمیدهد؟! و اگر حداقل به قول شما و جناب اوباما، گفت و گوی تلفنی «اقدام سازنده و مثبتی» بوده، چرا اوباما تلاش نمیکند تا بگوید؛ زنگ اول را من زدم؟! و چرا شما تلاش نمیکنید تا افتخار زنگ اول را که مسبب این «اقدام سازنده و مثبت» بوده، به نام خود بزنید؟! و آیا جز این است که شروع کننده به یک اقدام مفید، به حق تقدم خود باید فخر کند؟! این تماس را که من نگرفتهام! عاقبت، از میان شما و آقای اوباما، یکی زنگ اول را زده. هم او لطف کند و لااقل به احترام آنچه «اقدام سازنده و مثبت» میخواند، افتخار کند به تقدم خویش! چطور است که پز سازنده و مثبت بودن این عمل را میدهید، اما از پله اول داستان، مرتب اعلام برائت میکنید؟!» مع الاسف از میان آقایان روحانی و اوباما یکی دارد ناراستی میکند، لیکن از آنجا که رئیس دستگاه اجرای ما بر «دولت راستگویان» ریاست میکند، ما فرض را بر این میگیریم ـ و انشاءالله جز این هم نیست ـ که عمل زشت دروغ از ناحیه اوباما سر زده است.
گفت:«خشت اول چون نهد معمار کج، تا ثریا میرود دیوار کج». با این تلفن و این دروغ و این الم شنگه، آنچه هرگز آنتن نخواهد داد ایفای حقوق ملت ایران است. ما صدالبته در نیت خیر نمایندگان جمهوری اسلامی تردیدی نداریم، نیز بابت رفتار و گفتار در مجموع درست دولتمردانمان در سازمان ملل ممنونیم، اما بسیار بعید و دور از ذهن میدانیم که با مذاکره بتوانیم از «امریکای دلال تحریم» «امریکای حلال تحریم» بسازیم، چراکه وقتی اوباما و نتانیاهو با هم مذاکره تلفنی بر قرار میکنند، بعدا سر بدیهیات تماس چانه با هم نمیزنند!
در «مهرآباد» جناب روحانی، همه آنچه در نیویورک انجام داد، تعبیر به «انعطاف حکیمانه» نمود. اگر «انعطاف حکیمانه» ترجمان دیگری از «نرمش قهرمانانه» باشد که قطعاً مشکلی نیست و اساساً مشکل ما بر سر نام برنامهها نیست. بحث اصل کاری، راه رسیدن به «نرمش قهرمانانه» است، بیآنکه این نرمش، جوری صورت بگیرد که مجبور باشیم از زنگ اول آن اعلام بیزاری کنیم! از قضا برائت از پله اول اقدامی که توسط روحانی «نرمش قهرمانانه» خوانده میشود، فیحد ذاته نشان میدهد که ور قهرمانانه این نرمش، همراه با کاستی بوده. کم یا کلاً بیقهرمانانه بوده. و این قدر مسلم با آنچه مراد رهبر انقلاب بوده، نمیخواند. از اینها گذشته، اگر داعیه دستاندرکاران بر اجرای مو به موی فرامین رهبر ماست-که جز این هم انتظاری نیست- آن روی سکه «نرمش قهرمانانه» این جمله علمدار چفیه به دوش نقش بسته است که؛ «من به مذاکره با امریکا خوشبین نیستم». حتی پس و پیش یک تلفن هم کافی است تا پی به حکمت نهفته در فرمودههای ولیامر ببریم. گمانم بدترین و دگمترین تلقی از «نرمش قهرمانانه» این است که تصور کنیم این پلیتیک، تنها از راه کانال زدن با امریکا میگذرد.
آرمانگرایی ما البته جمع با واقعبینی است. ما از هر اقدامی که بار تحریم را از دوش جمهوری اسلامی و ملت شریف ایران بردارد، استقبال میکنیم، اما این هم هست که اقدام غیرقهرمانانه هرگز نمیتواند نتیجه دلخواه به همراه داشته باشد. قرار بود خم شویم تا یه خم دشمن را بگیریم، نه اینکه بابت زنگ اول غم بگیریم!
چرخ زندگی دیپلماتها باید بچرخد، به این شرط که چرخ سانتریفیوژها هم بچرخد! غرور هستهای، بخش مهمی از زندگی ملت ماست و اساساً تعارضی با زندگی ما ندارد. ما هستهای و زندگی را با هم میخواهیم. تحریم باید برداشته شود، با «گشایش» نه «سازش». ما در هستهای، روی زنگ اولهایی که زدهایم، ایستادهایم. ما ایستادهایم و «مرگ بر امریکا» همچنان شعار ماست، «شعار زیبای وحدت آفرین ماست». حق تقدم این شعار با ملت ماست. ما دیپلمات نیستیم، اما سختی کار دیپلماتها را درک میکنیم. من باب اعتدال، دیپلماتها هم باید ما را بفهمند و احترام فرزندان انقلابی خمینی و خامنهای را نگه دارند. آری، ما انقلابی هستیم و پای تمام زنگ اولهایمان، جنگ اولهای مان ایستادهایم.
تهران امروز:ملاحظاتی درباره 45دقیقه گفتوگو
«ملاحظاتی درباره 45دقیقه گفتوگو»عنوان سرمقاله روزنامه تهران امروز به قلم امیر دبیریمهر است که در آن میخوانید؛همانطور که پیشبینی میشد ایران و آمریکا پس از سالها دوری و فقدان هرگونه ارتباط مستقیم در اقدامی که به شکل نمادین صورت گرفت در سطح وزیران امورخارجه به مدت 30 دقیقه حضوری و در سطح روسای جمهور15 دقیقه به شکل تلفنی با هم گفتوگو کردند. درباره این گفتوگو و مذاکره نکات مهم و متعددی قابل ذکر است که در گزارههای زیر به آنها اشاره میشود.
1 - این مذاکرات هرچند خواه ناخواه واجد هیجان و تازگی است اما نباید موجب هیجان بیش از حد عدهای از یکسو و سرخوردگی و یاس ایدئولوژیک عدهای دیگر شود. چنانچه در چند روز اخیر برخی از سیاسیون و مطبوعات با بزرگنمایی بیش از حد این رویداد سطح مطالبات وخواستههای عمومی را ازاین دیدارها به حداکثر رساندند و عدهای با ایجاد شک و تردید زود هنگام در نتایج آن به منفیبافی مبادرت کردند. در حالی که شایسته است درباره این مسئله راهبردی بیشتر از هیجانزدگی به عقلانیت سیاسی متوسل شد و وزن این رویداد تاریخی را در جایگاه خود سنجید. به نظر میآید تا اینجای کار ما شاهد نوعی فعالیت سازنده در دیپلماسی جمهوری اسلامی بودیم ولی این بدان معنا نیست که ادامه کار نیز لزوما مثبت و موفقیتآمیز خواهد بود؛ درواقع همه چیز به رفتارهای طرفین اصلی بازی یعنی ایران و آمریکا و بازیگران حاشیهای یعنی اسرائیل و اعراب و روسیه باز میگردد.به عبارت دیگر برای به سرانجام رسیدن این گفتوگوها در قالب بازی برد – برد که قبلا نگارنده آن را بهترین الگوی روابط تهران – واشنگتن دانسته بود- باید در قالب مدالیته یعنی مرحله به مرحله در بازههای زمانی مشخص مذاکرات پیش رود.
2 - در تحلیل مذاکرات محدود و نمادین ایران و آمریکا دو دیدگاه افراطی به ارزیابی اوضاع نشستهاند که نباید اجازه داد بتوانند خوانش خود از این تحول سیاسی را بهگفتمان مسلط تبدیل کنند. دیدگاه اول همان دیدگاه مرعوب شده در برابر آمریکاست که میگوید ما نباید با دم شیر بازی کنیم و خواه ناخواه باید در برابر آمریکا بهعنوان ابر قدرت غرب زانو زده و مسائلمان را حل وفصل کنیم. این دیدگاه به هیچ عنوان به هزینههای زیادی که ملت ایران در مسیر کسب عزت ملی خود بهویژه در ایستادگی در برابر غرب و آمریکا پرداخت کرده توجه نمیکند. دیدگاه افراطی مقابل اصل تعارض و تقابل با آمریکا را بهجای اهداف والای انقلاب اسلامی نشانده و با نوعی دگماتیزم عقل گریز صرفا به تخاصم در برابر تخاصم آمریکا میاندیشد. در حالی که به نظر میرسد درمیانه این دو دیدگاه میتوان گفت اگر امروز آمریکا حاضر است بدون پیششرط و با زبان تکریم با جمهوری اسلامی ایران گفتوگو کند این دستاورد نتیجه 35 سال ایستادگی غیرتمندانه در برابر زورگویی و خوی استکباری آمریکاست و درواقع آمریکا نه برای رضای خدا و دلسوزی ونرمش بلکه با رویکردی واقعگرایانه بعد از بینتیجه ارزیابی کردن خصومتهای گذشته حاضر شده با ایران گفتوگو کند.
با این نگرش ادامه دیپلماسی نه تنها عقبنشینی و وادادگی نیست بلکه عین مقاومت و انقلابیگری و ایستادن بر مواضع اصولی نظام و ملت در چارچوب حکمت و عزت و مصلحت است.طرفداران و علاقهمندان انقلاب اسلامی در جهان نیز باید با همین رویکرد به تحولات اخیر بنگرند و به هیچ وجه بهبود احتمالی روابط ایران و آمریکا را تفسیرهای معوج و بلاوجه نکنند.
3 - ادامه مذاکرات ایران و آمریکا تنها زمانی میتواند مفید به منافع ملی باشد که دو ویژگی داشته باشد اولا در چند بازه زمانی مشخص تعریف شود ثانیا دستور کار کاملا مشخصی داشته باشد. به نظر میآید بازههای زمانی میتواند در دورههای 6 ماهه و یکساله و دوساله تعریف شده و موضوعات اصلی آن نیز شامل موارد زیر شود.
اولا باید پرونده هستهای ساخته شده برای جمهوری اسلامی ایران با حذف فشارهای سیاسی نامعقول از شورای امنیت به آژانس بینالمللی انرژی اتمی بازگردد و طبق پادمانها و مقررات بینالمللی رسیدگی شود و در مرحله بعد از حالت ویژه به حالت عادی برگردد. بدیهی است جمهوری اسلامی در این چارچوب حاضر به همه گونه همکاری و جلب اعتماد بینالمللی است.
ثانیا ضمن متوقف شدن روند تحریمهای ضد بشری علیه ایران فرآیند معین و مشخصی برای رفع تحریمهای گذشته بهویژه در حوزه مبادلات پولی و معاملات نفتی و صنعت هوایی صورت پذیرد. این رفع تحریمها هرچند بنابر برخی اطلاعات دست کم تا رفع کامل 10 سال زمان میبرد باید در آغاز بهگونهای شتاب داشته باشد که تاثیرات آن بهطور محسوس در زندگی ملت ایران دیده شود و کام تلخ ملت بزرگ ایران از اعمال این تحریمهای ناجوانمردانه بهتدریج شیرین شود.
ثالثا ماشین براندازی نظام جمهوری اسلامی که متاسفانه در 35 سال گذشته همواره از واشنگتن شارژ شده است و یکی از مهمترین عوامل بیاعتمادی تهران به واشنگتن بوده خاموش شود. اوباما در نامه به رهبر معظم انقلاب اسلامی و همچنین در سخنرانی اخیر خود در مجمع عمومی بهطور تلویحی حق حاکمیت ملی جمهوری اسلامی را به رسمیت شناخت که این موضع گیری در جای خود بسیار ارزشمند تلقی میشود اما باید در فرآیند مذاکرات آتی نیز شواهد عملی آن مشاهده شود . یکی از دلایل موجه عدم مذاکره با آمریکا در گذشته همین مسئله بود که واشنگتن در حالی سخن از آمادگی برای گفتوگو میکرد که در بیان نیت خود برای براندازی جمهوری اسلامی پنهان کاری نمیکرد و در این وضعیت عدم مذاکره هوشمندانهترین موضع بود که هم امام راحل و هم مقام معظم رهبری به آن پایبند بودند. بنابراین اگر آمریکا عملا از این موضع خصمانه عقبنشینی کند مذاکره با آمریکا عین عقلانیت است.
4 - به نظر میآید عدم حمله آمریکا به سوریه ارتباط مستقیمی با مذاکرات ایران و آمریکا داشته است. درواقع ایران با دیپلماسی فعال خود مانع از حمله آمریکا به سوریه شد و جلو یک جنگ بیسرانجام را در خاورمیانه گرفت. آمریکا نیز با توجه به نقش موثر ایران در منطقه ضمن پرهیز از ورود به یک بازی نا فرجام بهطور ضمنی پذیرفته است جایگاه جمهوری اسلامی را در معادلات منطقهای در آینده به رسمیت شناخته و این واقعیت را بپذیرد که بدون تعامل و همکاری تهران نمیتوان هیچ سیاست کلانی را در خاورمیانه به پیش برد. هرچند سیاستمداران هوشمند آمریکایی در قضایای عراق و افغانستان نیز به این نتیجه رسیده بودند اما از اذعان به آن پرهیز میکردند. بدیهی است این رویکرد احتمالی جدید با مقاومت برخی بازیگران منطقهای مانند عربستان و ترکیه و قطر مواجه خواهد شد که این مانع نیز با دیپلماسی فعال ایران و آمریکا در ارتباط با آنکارا و ریاض و دوحه میتواند از سر راه برداشته شود.
5 - در تحولات پیش آمده و مذاکرات احتمالی پیش رو نباید و نمیتوان منافع زیر پا گذاشته شده اسرائیل را نادیده گرفت. بزرگترین بازنده بهبود مناسبات تهران و واشنگتن بدون شک تل اویو است از این رو رژیم اشغالگر قدس برای به سرانجام نرسیدن این مذاکرات از هیچ اقدامی فروگذار نخواهد کرد و به زعم من اگر لازم ببینند حتی به ترور مقامات آمریکایی متمایل بهگفتوگوبا ایران نیز دست خواهند زد. در این میان نقش سیاستمداران عاقل و ملیگرای آمریکایی که اینبار منافع ملی آمریکا را به منافع لابی صهیونیستی ترجیح دادهاند برجسته و تعیینکننده است و تقویت این موضع در آمریکا ازسوی روشنفکران و متفکران آمریکایی میتواند منافع دو کشور را در این فرآیند بیشتر تامین کند.
در جمعبندی میتوان گفت مذاکرات ایران و آمریکا تنها و تنها یک آغاز است که میتواند هم به سرانجام مثبت و سازندهای ختم شود و هم میتواند بینتیجه و حتی زیانبار باشد و این دو گزینه کاملا به رفتارها و سیاستهای اتخاذ شده در آینده بستگی دارد. از این رو همه طرفهای ذینفع باید از قضاوتهای عجولانه و احساسی و بالابردن بلاوجه انتظارات از این مذاکرات پرهیز کنند و فضای مناسب را برای پیگیری و تامین منافع ملی ایران در چارچوب سیاست خارجی حکمتمدار، عزتمندانه و مصلحتاندیش فراهم سازند.
آفرینش:دستاوردهای تاریخی نیویورک
«دستاوردهای تاریخی نیویورک»عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم علی رمضانی است که در آن میخوانید؛رییس جمهوری اسلامی ایران که برای شرکت در شصت و هشتمین نشست سالانه مجمع عمومی سازمان ملل، حضور در اجلاس خلع سلاح جهانی و انجام دیدارهای مهم با سران و مقام های عالی کشورهای مختلف جهان به نیویورک سفر کرده بود در اقامت پنج روزه در نیویورک با دستاوردهایی تاریخی به کشور بازگشت. اگر نگاهی به این دستاوردها داشته باشیم باید گفت.
نخست اینکه سخنرانی در مجمع عمومی سازمان ملل متحد و کنفرانس بین المللی خلع سلاح به عنوان رییس جنبش عدم تعهد، دیدار با رییسان جمهوری فرانسه، اتریش، پاکستان، تونس، ترکیه، لبنان، سریلانکا، کفیل ریاست جمهوری عراق، ، نخست وزیران ایتالیا واسپانیا، وزیرامور خارجه آلمان، رییس صندوق بین المللی پول، دبیرکل سازمان همکاری های اسلامی، دبیرکل سازمان ملل و معاونان وی نماینده ویژه سازمان ملل در امور سوریه و دیدارهای جانبی دیگر با روسای هیات های نمایندگی شرکت کننده در شصت و هشتمین اجلاس مجمع عمومی از جمله دستاوردهایی انکار نشدنی و کم سابقه در سالهای گذشته در سیاست خارجی ایران بوده است.
دوم اینکه جدا از دیدارهای مقامات ایرانی با انگلیسی و کاهش تنش در روابط، رییس جمهوری اسلامی ایران درحال عزیمت به فرودگاه «جان اف کندی» نیویورک برای بازگشت به تهران با «باراک اوباما» رییس جمهوری آمریکا در تماس تلفنی درباره مسایل مختلف گفت وگو کرد.
گفتگویی که جدا از بی سابقه بودن آن در سیاست خارجی ایران در سه دهه گذشته می تواند بر تنش ها و اختلافات چند دهه گذشته ایران و امریکا تاثیر گسترده ای داشته باشد و به حل سریع مساله هسته ای ایران و مسایل منطقه ای کمک شایانی نماید.
سوم اینکه نوع کنشگری و بهره گیری از دیپلماسی عمومی و همچنین سخنرانی در جمع کثیری از نخبگان آمریکای و کنفرانس خبری با حضور رسانه های خبری جهان و فعالیتهای تیم دیپلماتیک «حسن روحانی» رئیس جمهور ایران و وزیر خارجه اش محمد جواد ظریف به صورت تدریجی نتایج خود را به دست آورد و یکی از مهمترین نتایج ملموس این سفر اعتراف به نقش مهم و استراتژیک ایران به عنوان یک قدرت بزرگ منطقهای است.
به گونه ای که اگر غرب در گذشته با نقش ایران درمنطقه مخالفت میکرد اکنون «فرانسوا اولاند» رئیس جمهور فرانسه از همتای ایرانی می خواهد در گفتوگوهای سیاسی برای حل بحران سوریه حضور داشته باشد و امریکایی ها به رویکرد گفتگو با ایران می پردازند تا زبان تهدید و حمله.
آنچه مشخص است پیروزی دیپلماسی ایرانی در سفر تاریخی روحانی به نیویورک می تواند شکستی دیگر را برای مخالفان "جایگاه ایرانی" و ایران بیافریند و پیامدهای منفی بسیاری برای دشمنان نقش منطقه ای و بین المللی ایران داشته باشد .
در این حال باید دانست که این رویکرد مطمئنا مخالفان ترکی عربی و اسرائیلی و روسی و چینی و حتی بعضی نیروهای داخلی بسیاری داشته و خواهد داشت و تهران باید با درک واقعیات نوین به این عبارت مهم که دوستان و دشمنان دائمی نیستند و این منافع ملی است که دائمی است توجه کند.
حمایت:پیگیری شود
«پیگیری شود»عنوان سرمقاله روزنامه حمایت به قلم سید کمال سجادی است که در آن میخوانید؛قبل از آنکه رییس جمهوری به نیویورک سفر کند مقام معظم رهبری در بیانات خود در جمع مسئولان ارشد سپاه بر نرمش قهرمانانه تاکید کردند که به نظر میرسد ایشان این بیانات را به این دلیل در آنجا مطرح کرده باشند تا اگر دیداری میان مقامات کشورهایی که تا کنون روابط سردی با آنها داشتهایم، صورت گرفت از تشنجهای احتمالی در کشور جلوگیری شود. برهمین اساس مأموریت به اجرا درآوردن نرمش قهرمانان به رییس جمهوری و وزیر خارجه کشور محول شد و به نظر می رسد که اتفافات رخ داده در نیویورک در راستای سیاستهای کلان کشور بوده است. اما با توجه به فعالیتهای گروه خودسر که در مراسم استقبال از رییس جمهوری در فرودگاه مهرآباد به سمت وی کفش پرتاب کردند، ذکر چند نکته ضروری است:
نکته اول آنکه گروهی که در فرودگاه به سمت حجتالاسلام روحانی کفش پرتاب کردند، عملی را مشابه گروههایی که در مشهد، قم، جماران در سالهای قبل تنشآفرینی کرده بودند، انجام دادند؛ بنابراین نهادهای ذیربط باید پیگیری کنند تا مشخص شود که به راستی این افراد زیرمجموعه کسانی که نامشان در گزارش غایله 22 بهمن قم آورده شده است، هستند یا آنکه از روی جهالت این کار را انجام دادهاند.
نکته بعدی که باید مورد توجه قرار بگیرد این است که همزمان با پرتاب کفش از سوی عدهای شعارهایی نیز داده شد که پیگیری در مورد این شعارها و افراد شعار دهنده لزومی ندارد؛ چرا که کشور ما یک کشور آزادی است و آزادی برای اعتراض مسالمتآمیز و بدون توهین حتی در برابر اقدامهای رییسجمهوری در آن وجود دارد. بر این اساس اگر کسانی سخنی منطقی دارند باید بتوانند آن را از تریبونهایی که در اختیار دارند بیان کنند و علت مخالفت خود را نیز بگویند تا اگر انتقاد آنها وارد باشد مورد توجه قرار گیرد.
در این حال باید تاکید کرد که رییسجمهوری ، رییس جمهوری همه مردم است؛ بنابراین شأن وی باید رعایت شود. نکته بعدی که باید خاطرنشان شود آن است که مأموریت رییسجمهوری، مأموریت نظام است، در حقیقت ماموریت وی حمایت از حقوق تمامی مردم است و او تلاش میکند که منویات مقام معظم رهبری را به منصه ظهور برساند. از سوی دیگر باید به این نکته را در نظر داشت که چون چنین رفتارهایی سابقه داشته است، باید ریشهیابی شود که اگر این اتفاق بیفتند شاید دیگرشاهد تکرار چنین رفتارهای توهینآمیزی نخواهیم بود.
به طور قطع این اتفاق در چنین مکانی از سوی افراد و نهادهای نظامی، اطلاعاتی یا انتظامی فیلمبرداری شده است؛ بنابراین دستگاههای ذیربط به آسانی می توانند این موضوع را پیگیری و نتیجه آن را هرچه که باشد به مردم اعلام کنند.
آرمان:تندروها، مردم و قدرت دولت
«تندروها، مردم و قدرت دولت»عنوان یادداشت روز روزنامه آرمان به قلم غلامرضا تاجگردون است که در آن میخوانید؛کفشی که روز شنبه به سمت خودروی حامل رئیس جمهور پرتاب شد از جنس همان کفشهایی بود که چندی پیش در واقعه قم به سمت رئیس مجلس پرتاب شد. مهم نیست که نیروی مقابل تندروها چه کسی باشد، مهم این است که جنس تندروی همواره یکی بوده، با یک منطق مشخص و شیوه عمل واحد. منطق آنها نفی هر گونه «دیگری» است. سمبل شیوه عملشان هم همین پرتاب کفش به سمت مقابل است. نگرانی از شیوه و دایره عمل افراطیون همیشه وجود داشته، نگرانیای که البته میتوان گفت تا چندی پیش تنها خاص اصلاحطلبان و اعتدالیون بود.
اصولگرایی بر این باور بود که همواره امکان مهار آنها را دارد. اما واقعه تلخ 22 بهمن قم نشان داد که لزوما این برداشتی صحیح نیست. چرا که تندروها در این موضع قائل به تفکیک بین چپ و راست یا میانه نیستند و همه را به سرعت در مقام «اغیار» قرار میدهند. اکنون اصولگرایان نیز در این نگرانی با اصلاحطلبان و اعتدالیون به نقطه مشترک رسیدهاند. سوالی که الان مجموعه این طیفها را به خود مشغول کرده این است که در مقابل اقدامات آینده این افراطیون چه باید کرد؟ برای رسیدن به جواب مشخصی در این خصوص باید ببینیم که چه زمانی تندروها در فضای اجتماعی به محاق رفتهاند. اصولگرایان همچنان بر روشهای بالادستی برای پیروزی در این تقابل تکیه دارند. به عبارتی آنها راهحل نهایی را در وارد شدن دستگاههای قضایی و امنیتی میبینند. چنانچه در جریان رسیدگی به واقعه 22بهمن قم هم همین روش را در پیش گرفتهاند.
این روش سراسر رد نمیشود اما مشخصا یک خلأ و کمبود بسیار جدی دارد. سوال اینجاست که کدام افراطیگری یا آسیب اجتماعی لزوما با رسیدگی قضایی رفع شده است؟ شاید برای جواب این سوال نمونه مشخصی در دست نباشد چراکه بستر پیدایش چنین رفتارهایی در این روشها دست نخورده و قابل زایش باقی میمانند. پس خلأ روش عقب نشاندن تندروی و تندروها چیست؟
واقعیت این است که تندروها تنها زمانی امکان ابراز وجود با روشهای خشن و غیردموکراتیک را از دست میدهند که جا برای پیشروی افکار عمومی جامعه در حوزه بالادست سیاسی فراهم شود. به عبارتی حوزه قدرت باید بتواند نه در بزنگاههای انتخاباتی بلکه در هر لحظه از زیست سیاسی خود نسبت پایدارش با اکثریت جامعه را حفظ و مشخص کند. چرا که عموما تندروها و افراطیون با عناوینی از جمله «آحاد ملت» و «جامعه دانشگاهی» و «مردم هوشیار» در صحنه حاضر میشوند. آنها خوب میدانند که پیشبرد هیچ سیاستی بدون داشتن پشتوانه مردمی امکانپذیر نیست.
به همین دلیل هر چند از این پشتوانه بیبهرهاند اما سعی میکنند که تا جای ممکن آن را حداقل در لفظ به نفع خود مصادره نمایند. چشم اسفندیار تندروها هم جایی است که به شکل عریان روشن شود که آنها «آحاد ملت» نیستند. اینجاست که در کنار مذاکرات سیاسی بالادست لزوم همراه نگاه داشتن عموم جامعه با سیاستهای دولت نیز ضروری میشود. خطر تندروها در طول سالهای آینده همواره آقای روحانی و دولتش را تهدید خواهد کرد. این تهدید تنها با یک روش میتواند رفع شود و آن هم عرضاندام دولت در حوزه حمایتهای اجتماعی است.
دولت نباید از قدرت حامیان مردمی خود غافل باشد. این دولت قطعا دولت همه مردم ایران و حتی همان تندروهاست اما در کنارش در حوزه رقابتهای سیاسی موضوع کاملا متفاوت است. آقای روحانی اگر نتواند در بازههای نزدیک به هم تجلی حمایتهای مردمی از خود را به منصه ظهور برساند قطعا با مشکلات متعددی از سوی تندروها مواجه خواهد شد.
قانون:مخالفت ایدئولوژیک یا منافع اقتصادی؟
«مخالفت ایدئولوژیک یا منافع اقتصادی؟»عنوان یادداشت روز روزنامه قانون به قلم مسعود کاظمی است که در آن میخوانید؛سفر پرماجرای حسن روحانی به سازمان ملل پایان یافت. درباره دستاوردهای این سفر در آینده می توان قضاوت جامع و کاملی داشت، اما آنچه از هم اکنون مشخص است، سفر مذکور با 12سفر روسای جمهور پیشین تفاوتهای فاحشی داشت. سیر اتفاقات و سرعت تحولات در این سفر به حدی غافلگیر کننده بود که می توان گفت افکار عمومی هرگز انتظار آن را نداشتند. برنامههای فشرده رئیس جمهور و وزیر امور خارجه کشورمان برای دستیابی به تغییر در سیاست خارجی ایران بسیار منظم و موفقیتآمیز پیش رفت. تغییری که مردم ایران با حضور غافلگیر کننده در انتخابات 24 خردادماه خواستار آن شدند و رئیس جمهور هم بارها و بارها از جامعه جهانی به خصوص دولت آمریکا خواست پیام انتخابات ایران را بشنوند و این فرصت تاریخی را از دست ندهند. به نظر میرسد جامعه جهانی و دولت آمریکا هم بر اساس نگاه واقع گرایانه به انتخابات ایران تغییرات ملموسی در سیاست خود در قبال ایران اتخاذ کرده اند.
اما آنچه عجیب تر از سرعت تحولات چند روز اخیر در عرصه سیاست خارجی جلب توجه می کند برخی موضع گیریها و تحولات داخلی ایران است. متاسفانه شاهد هستیم که ظاهرا در ایران برخی هنوز پیام واقعی انتخابات را درک نکرده اند. رهبر معظم انقلاب اسلامی در سخنانی بسیار مهم و تامل برانگیز از رئیسجمهور خواست در سیاست خارجی نرمش قهرمانانه را سرلوحه کار خود قرار دهد. اگر منصفانه بنگریم روحانی هم بر اساس رویکرد رهبری و سیاستهای کلی نظام عمل کرده و به موفقیتهای بزرگی دست یافت که میتواند در آینده نتایج بسیار مثبتی به بار آورد. اما سوال این است که چرا عدهای از هم اکنون به تکاپو افتاده و در اظهار مخالفت با رئیسجمهور گوی سبقت را از هم می ربایند؟ مکالمه تلفنی روحانی و اوباما دستمایه انتقادهای تند و حتی حمله فیزیکی به روحانی شده و عده ای قلیل اما تاثیرگذار این خط فکری و عملی را دنبال می کنند. به نظر میرسد پشت این جریان نه تفکری ایدئولوژیک که منافع شخصی و گروهی این جمعیت قلیل نهفته است. بی شک اقتصاد رانتی محصول شرایط تحریم است. چیزی که در طول سالهای گذشته شاهد آن بودیم به این استدلال قوت می بخشد.
انواع و اقسام پروندههای فساد اقتصادی در دولت گذشته محصول همین اقتصاد رانتی است. پس به صراحت میتوان گفت عدهای از عادی سازی روابط با دول غربی متضرر می شوند. البته این جریان معادل و نمونه خارجی هم دارد. رژیم صهیونیستی بزرگترین بازنده این اتفاق است. صهیونیستها سالهاست که با سوءاستفاده از اظهارات نسنجیده دولتمردان در داخل و نبود خط ارتباط مستقیم باغرب، موج ایرانهراسی را گسترش میدهند. نکته اساسی این است که چگونه می توان حرکت معترضان و کفش پرانهای داخلی را با رژیم غاصب صهیونیستی در یک راستا تحلیل کرد؟ مگر نه اینکه همین جماعت سالهای سال مخالفان خود را به بهانه واهی همسویی با غرب از میدان به در کردهاند؟
آنچه مسلم است در سیاست هیچ امر مطلقی وجود ندارد. همگان به خاطر دارند که پس از ماجرای تاسفبار قتل حجاج ایرانی در موسم حج، امام (س) فرمودند که هرگز با آل سعود صلح نمی کنیم. اما چه شد؟ بعدها به دلیل منافع ملی و موقعیت استراتژیک منطقهای نهتنها با آل سعود صلح کردیم، حتی در مقاطعی با همین کشور روابطی برادرانه و بسیار منطقی برقرار کردیم. پس در دنیای سیاست نه امر قطعی وجود دارد و نه فعل محال. آنچه باید یک کشور بر صدر سیاست کلی خود قرار دهد منافع ملی است و لاغیر. سیاست یعنی بهره بردن از فرصت ها برای رفاه مردم. در طول 8 سال گذشته تنها چیزی که کمتر لحاظ شد رفاه مردم بود و منافع ملی و عملکرد دولت گذشته تنها بخش اندکی از ملت را راضی نگه داشت. رانتخواران اقتصادی و دول فرصت طلب عربی و اروپایی. اینکه ما بر طبل مقاومت مقابل غرب بکوبیم و در عمل فرصت را برای چپاول و غارت کشور برای فرصت طلبان داخلی و کشورهای استعماری فراهم کنیم نه تنها اسلامی نیست بلکه سیاستی اشتباه و بر خلاف منافع ملی و دینی است.
ایستادگی در برابر نظام سلطه با شعار محقق نمی شود. می توان با اتخاذ سیاستهای عقلایی و ارتباط رودررو با طرف مجادله، هم عزت و احترام ملی مذهبی را حفظ کرد و هم ابتکار عمل را از دست عده قلیلی تندرو و متحجر گرفت. افراطیونی که دیگر سخت می توان باور کرد پای عقاید ایدئولوژیک خود ایستاده باشند و اندک اندک مقاصد اقتصادی آنان افشا می شود.
شرق:فرصت اسکار
«فرصت اسکار»عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم ابوالحسن داوودی است که در آن می خوانید؛قبل از اینکه موضوع فرستادن فیلم به «اسکار» مثل هر سال دیگر تبدیل به یک مناقشه بیمورد میان سینماگران و دوستداران سینما شود باید از خودمان بپرسیم که قصد از شرکت در «اسکار» چیست؟ آیا منظور معرفی یک سینماگر جدید به افکار و بازار جهانی است؟ یا نشاندادن توان سینمایمان و شناساندن بیشتر آن به جهانیان؟ و یا مثل همه «فرصت»هایی که این روزها خوشبختانه کموبیش به ملت ما رو کرده، معبر مناسبی است برای گذر از همه رفتارهای پرافراط و تفریطی که در سالیان گذشته داشتیم و حالا خارج از همه شعارها و یکسونگریها و احساساتیشدنها، بر مدار عقل و تدبیر داریم از این فرصت بهترین استفاده را برای بر کرسی نشاندن نام ایران عزیز بهکار میگیریم؟ تصور میکنم این سومی برای ملت ما اهمیت بیشتری دارد.
همچنانکه معتقدم بیش از هرکس دیگر اصغر فرهادی هم خوب میداند که ممکن است فیلمهای شایسته دیگری هم برای معرفی به این مراسم وجود داشته باشد، اما انتخاب فیلم گذشته تنها بر مدار این سنجش نبوده است، بلکه به منظور استفاده از فرصتی بوده است که اعتباری را که یک فیلمساز در گذشته از نام و فرهنگ کشورش گرفته است، حالا یکبار دیگر بتواند برای سربلندی ملت و کشورش بهکار گیرد، مهم نیست فیلم «گذشته» کجا ساخته شده و چه کمپانیای پشت آن قرار گرفته، بلکه مهم این است که فیلم برای فیلمسازی است که به ایرانیبودنش افتخار میکند و اکنون توان این را دارد که از «فرصت» کشوری چون فرانسه و کمپانیای چون سونی پیکچرز برای مطرحکردن یکبار دیگر نام کشورمان در بزرگترین مراسم سینمایی جهان و بالاتربردن غرور ملیمان استفاده کند.
ابتکار:عمر کوتاه و پرحاصل دولت یازدهم
«عمر کوتاه و پرحاصل دولت یازدهم»عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم هجیر تشکری است که در آن میخوانید؛گویی همین دیروز بود که دکتر روحانی روبان بنفش کاندیداتوری را از دست خود باز کرد و ردای کامبخش ریاست جمهوری را بر اندام خود انداخت. با این وجود، دولت متبوع وی در همین بازه ی زمانی محدود (بدون نگاه اغراق آمیز و یا صرفاً هوادارانه) نشان داده که میتوان حتی در فرصتی اندک لبخند رضایت را بر چهره ی بسیاری از مردم نشاند. اتمسفر سیاسی و اجتماعی کشور نشان میدهد که دولت یازدهم در دو حوزه ی داخلی و خارجی روز به روز بر «امید» مردم به آینده افزوده است؛ و این دستآورد عظیم و عزیزی است برای این دوره ی کوتاه اما گویا که باید قدرش را شناخت.
استفاده از کابینه ای با اکثریت قریب به اتفاق نیروهای متخصص، کاردان و خوشنام؛ برداشتن گامی بلند برای نجات دریاچه ی ارومیه در اولین روز کاری؛ فک پلمپ خانه ی سینما؛ افزایش صادرات نفت کشور؛ بازپس گیری اموال نهاد ریاست جمهوری و مناطق آزاد از دولتمردان پیشین؛ تسهیل روند ترخیص دارو از گمرکات کشور، رایگان شدن هزینههای بیماران خاص، و به طور کلی رفع مشکلات دارویی کشور در کوتاهترین زمان ممکن؛ تغییر هوشمندانه ی رؤسای برخی از دانشگاههای معتبر کشور؛ فراهم کردن امکان ثبت نام و تحصیل دانشجویان ستاره دار توسط سرپرست وزارت ذیربط و اعلام مخالفت ایشان با سهمیه بندی جنسیتی؛ آزادی برخی از زندانیان سیاسی؛ برکناری آقای «سعید مرتضوی» توسط وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعی؛ انتخاب مدیرعاملی شایسته برای «شستا»؛ امکان تأمین هزینههای درمان دانش آموزان شین آبادی؛ کسب کرسی ریاست شورای شهر تهران توسط حامیان دولت و استفاده از توان مدیریتی شهردار سابق به عنوان شهردار لاحق؛ فعالیت برخی از وزرای دولت در فضای مجازی و استفاده از پتانسیل «فیس بوک»برای تعامل با مردم؛ انتصاب بجای «علی شمخانی» به سمت دبیر شورای عالی امنیت ملی؛ سخنان هوشمندانه ی رئیس جمهور در جمع فرماندهانو مسئولان سپاه مبنی بر بایستگی تعلق سپاه به همه ی مردم؛ برکناری رئیس سیاسی دانشگاه آزاد و اعلان سرپرست این دانشگاه مبنی بر عدم ممانعت از تحصیل دانشجویان به دلیل گرایش سیاسی آنان؛ کاهش قیمت سکه و ارز؛ رونق بازار بورس کشور؛ تشکیل کمپین ضد تحریم؛ و حتا موفقیتهای ورزشی و... را باید از مهمترین نشانههای تدبیر و امید در حوزه ی داخلی ارزیابی کرد.
در عرصه ی خارجی نیز این دولت گامهای بسیار مؤثر و استواری برداشته است.
انتقال و واگذاری مرکز ثقل تصمیم گیری و مسئولیت پرونده ی هسته ای از شورای عالی امنیت ملی به وزارت امور خارجه؛ ارتقای سطح مذاکره کنندگان هسته ای؛ اتخاذ دیپلماسی موفق منطقه ای به ویژه اهتمام برای پیشگیری از بروز سومین جنگ یک دهه ی اخیر در خاورمیانه، و تلاش برای تقلیل استراتژیک حمله ی نظامی به سوریه به امحای کامل تسلیحات شیمیایی این کشور؛ دیدار رؤسای جمهور ایران و فرانسه در حاشیه ی نشست سازمان ملل متحد (پس از هشت سال)؛ عصبانیت اسرائیل از هیبتِ هیأت دیپلماتیک ایران در نشست یادشده؛ فراهم کردن زمینه ی لغو تحریمهای ناعادلانه ی غرب علیه ایران، در میان مدت؛ اعلام آمادگی صندوق بینالمللی پول برای کمک به اقتصاد نیمه جان ایران؛ تأیید نام خلیج فارس توسط فیفا و حذف نام جعلی بدیل علیرغم تقلای عربها؛ اعلام آمادگی هند برای رونق واردات نفت از ایران؛ لغو امتیازات نفتی هند به دستور وزیر نفت؛ لغو تحریم هفت بانک و شرکت ایرانی، وهمچنین لغو تحریم شرکت کشتیرانی ایران و هفده شرکت وابسته، و رفع تحریم از رئیس سابق آن توسط نهاد قضایی اتحادیه ی اروپا (دادگاه اروپا)؛ انجام اولین گفت و گوی هسته ای (و به تعبیر رویترز «گفت و گوی سازنده» ی) دولت یازدهم در یازدهمین دور مذاکرات فنی ایران و آژانس؛ همراهی معنادار نماینده ی کلیمیان در سفر رئیس جمهور به نیویورک؛ دیدارهای متعدد و سرشار از غرور و شکوه وزیر امور خارجه با دیپلماتهای دیگر کشورها در نیویورک؛ مصاحبههای مطبوعاتی کاملاً حرفه ای و مقتدرانه ی دکتر روحانی با تأکید بر اصول و آرمانها؛ سخنرانی با صلابت و مسرت بخش ایشان در سازمان ملل متحد، دیدارهای امیدافزای وی با جامعه ی مسلمانان و ایرانیان مقیم آمریکا، به رسمیت شناختن حق ایران برای استفاده ی صلح آمیز از انرژی هسته ای توسط آقای «حسین» اوباما، و لحن دوستانه و عزتمندانه ی آقای «حسن» روحانی مبنی بر ایجاد «اعتماد»، و «تعامل سازنده» با آمریکا به ضمیمه ی پیشنهاد «ائتلاف برای صلح»، و به طور کلی مجموع دیدارها، مصاحبهها و سخنرانیهای ایشان؛ و اولویت و اولیت دیپلماسی «برد - برد» و تنش زدا بر دیپلماسی «هارت و پورت» و تنش زا را میتوان دستآوردهای قابل اعتنای دولت یازدهم در این مدت کوتاه دانست. دستآوردهایی که با بازگشت غرورآفرین دولتمردان از نیویورک تکمیل شد و کام مردم را بیش از پیش شیرین کرد.
نتیجه گیری
دولت دکتر روحانی عمر کوتاه اما پرحاصلی داشته است. در این عمر کوتاه، روز به روز بر «امید» ایرانیان به تغییر افزوده شده، زیرا مردم میان «سیاست اعلامی» و «سیاست عملی» دولت اعتدال فاصله ای احساس نمیکنند؛ و دولت تدبیر و امید نیز تاکنون به شکل حداکثری با برداشتن فاصله ی بین «دست و زبان»،و با تبعیت از آموزههای دینی همچون «...اَوفُوا بِالعُقُود...» و «المؤمنون عند شروطهم»به برنامه ها، اصول کلی و خط مشی اعلامی خود وفادار مانده است.
بهار:هشت سال آبشار کوبیدید بس است
«هشت سال آبشار کوبیدید بس است»عنوان سرمقاله روزنامه بهار به قلم امیرعباس نخعی است که در آن میخوانید؛این جملهای است آشنا در سیاست «که دوست و دشمن همیشگی وجود ندارد و این اشتراک منافع است که جریانهای سیاسی، گروهها و کشورها را به هم نزدیک یا از هم دور میکند.» شاید از همینرو است که بعضی از جناحهای سیاسی در کشورهایی که روابطی دوستانه با هم ندارند، دچار اشتراک منافع شده و ناخواسته کسانی در کشورشان آب به آسیاب دشمن میریزند و در حالیکه برای دفاع از منافع کشورشان حنجره پاره میکنند منافع دیگران را تامین میکنند.
در این میان بعضی لابیها و گروههای فشار با هدف از پیشمعین و قانونمند حرکت میکنند و بعضی نیز خودسرانه و غیرهدفمند و خارج از قانون اهداف خود را دنبال میکنند. بنابراین اصلا نباید تعجب کرد که در ایران نیز کسانیکه بیشترین اهانت و مواضع را علیه بعضی از کشورهای غیردوست همچون اسرییل نثار میکنند، بعضا بیشترین اشتراک منافع را با آن داشته باشند یا اگر در گذشته نداشتهاند اکنون پیدا کرده باشند.
همچنین در اسراییل نیز تندروها و گروههای جنگطلب که منافع خود و رژیمشان را تنها در بحران پیدا میکنند، از در بحران ماندن کشورهای غیردوست همچون ایران استقبال میکنند و با روی کار آمدن تدبیر و عقل در عرصه سیاست خارجی ایران خود و کشورشان را در خطر میبینند. خروج ایران از انزوای بینالمللی و قدرت گرفتن نفوذ سیاسی ایران بیشک بر قدرت همپیمانانش نیز میافزاید و کفه برهمخورده سیاسی منطقه را اندکی به تعادل نزدیک میکند (اگرچه در این میان هدف بهبود اوضاع اقتصادی مردم در اولویت این تاثیرگذاریها است).
از همینروست که کمتر چهره سیاسی در اسرییل هست که از رفتار عاقلانه و دیپلماتیک حسن روحانی در نیویورک استقبال کند. پروفسور ایتان گیلبواع، محقق ارشد مناسبات اسراییل و آمریکا در دانشگاه بر- ایلان، روز جمعه، پنجم مهر، به بخش عبری رادیوی اسراییل گفت: «نتانیاهو پیامی برای جهان دارد، اما حقیقت این است که او آخرین شنوندگان خود را نیز از دست داده است.» به گفته این محقق اسراییلی، «دستور نتانیاهو برای بیرون رفتن اعضای هیات اسراییلی حتی از تالار سخنرانی در زمان نطق حسن روحانی، همانگونه که یاییر لاپید وزیر دارایی تاکید کرد، رفتاری اشتباه بود و تصویر افراطی دولت او را به جهان نشان داد». پروفسور گیلبواع افزود: «دولت نتانیاهو سرمایه استراتژیک خود را که محمود احمدینژاد در مقام ریاستجمهوری بود، برای پیشبرد هدفهایش از دست داده و باید اکنون در فکر توسل به راهکارهای واقعی باشد و برای پیشبرد روند صلح با فلسطینیها بکوشد تا منزوی نشود.»
البته شاید نگرانی این پروفسور اسراییلی برای تندروهای آن رژیم بیهوده باشد؛ زیرا احمدینژاد یکفرد نبود و تفکری که او را بر سر کار آورد و این اواخر دچار پشیمانی، انفعال و انحراف شده بود، هنوز زنده است.
چنانکه دیروز یک روزنامه نزدیک به تفکرات احمدینژاد (که با طرح بحث افسانه هولوکاست به صهیونیستها در انزوای ایران یاری رسانده بود) در انتقاد به مواضع مدبرانه و عاقلانه روحانی در مصاحبه با سیانان نوشت: «آقای روحانی در پاسخ به خبرنگار سی.ان.انکه نظر ایشان را درباره «هولوکاست» پرسیده بود...
به اظهارات قبلی خود دراینباره اشاره کرده و گفتند؛ من دیپلمات هستم، نه مورخ و دراینباره - هولوکاست - باید مورخان نظر بدهند.
این در حالی است که جناب روحانی میتوانست با استفاده از این پاس - به قول والیبالیستها - آبشار محکمی بر زمین حریف بکوبد و در ادامه پاسخ خود اضافه کند «البته تعجب میکنم که چرا به هیچ مورخی اجازه تحقیق و بررسی در این زمینه داده نمیشود». این جمله و تاکید آخر همان است که هرازگاهی نیز در هشت سال دولت گذشته تکرار میشد و لبخند تندروهای اسرییلی را میشکفت که دنیا را علیه ایران تحریک و به عنوان کشور نهیکننده هولوکاست و نسل کشیهای انجامشده به دنیا معرفی کند.
گروهی که هشت سال پیاپی است که دائم در حال آبشار کوبیدنهای بیحاصل هستند و دائم توپ را در اوت فرود آورده و کشور را با بحران مواجه کردهاند حالا به دیگران آموزش «آبشار» کوبیدن میدهند. نه در سیاست بلکه در همان والیبال هم صرف کوبیدن آبشار اگر کج و کوله باشد حاصلی ندارد؛ گاهی میتوان با سرپنجه انگشتان توپ را به داخل زمین حریف انداخت و امتیاز هم گرفت. دوستان هشت سال آبشار کوبیدید و کشور به بنبست رسید، بس است، بگذارید برای اینکه مردم نفسی تازه کنند، این تیم حرفهای به روش خودش بازی کند.
مردم سالاری:وقایع اخیر عرصه دیپلماسی اتفاق یا برنامه؟
«وقایع اخیر عرصه دیپلماسی اتفاق یا برنامه؟»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم : عبدالرحمنحسنیفر است که در آن میخوانید؛ گفتوگوی تلفنی و حضوری با دولتمردان ایالات متحده آمریکا در سطح رئیسجمهور و وزیر خارجه برای اولین بار از زمان پیروزی انقلاب اسلامی خبری بود که در سفر تیم ایرانی به مقر سارمان ملل روی داد.این اتفاق در عین جالب و عجیب بودن برای ما ایرانیها بخاطر گذشته و سابقهای که با آمریکا داشته ایم برای خیلی از کشورها و برخی از سیاسیون داخلی بعضا بی طرف یا حتی منصف یا حتی ذی نفع میتوانست زودتراز اینها روی می داد.اینکه این اتفاق، زود یا دیر بوده باز بحثی مجزا است. اینکه این اتفاق «اولین»، در تاریخ جمهوری اسلامی ایران، یک انتخاب بوده یا یک اجبار، بحث خود را در جای خود حتما طلب می کند که ما در حال حاضر به نفس ابعاد دوگانه احتمالی وقوع این اقدام(گفتوگو و مذاکره) می پردازیم و به دلایل و علل آن کاری نداریم.
از وقوع این اتفاق، همه ارکان شرکت کننده در جلسه مربوط به 1+5 با ایران ابراز رضایت کرده اند آیا همانطوری که همه آنها اظهار کردند «مثبت» و «سازنده» بوده است به نوعی ناشی از اراده به تغییر در لحن و گفتار هر در دو طرف بوده است؟یعنی هم جمهوری اسلامی و هم کشورهای 1+5 با رویکرد جدید وارد میدان شدهاند. به نظر میآید شواهد و اظهارات بر این نکته تأکید دارد و ظواهر این را می گوید.چرا که در اظهار نظر هر دو طرف عبارت «لحنها تغییر کرده»، وجود دارد.
بحثی که مطرح است و همچنین دارای اهمیت است و به جنبه رویکردی و استراتژیکی ایران ارتباط دارد این است که این واقعه، یک اتفاق بود یا یک برنامه؟والبته این سوال با توجه به خاص بودن آمریکا برای ایرانیان قابل طرح است والا خیلی از وقایع در عرصه دیپلماسی ممکن است روی دهد اما از این زاویه بررسی نشوند. نگارنده در جهت تصویر جنبههای احتمالی هر کدام از اتفاق یا برنامه بودن، بحثی مختصر مطرح می کند؛ اگر این واقعه صرفا یک اتفاق باشد و هیچ برنامهای برای تحقق و پیشبرد درست و مناسب آن وجود نداشته باشد مسلما صرفا یک اتفاق زودگذر در عرصه سیاست است و هیچ دستاوردی جز خوراک رسانهای برای برخی رسانهها در مدت این چند روز نخواهد داشت و حتی به زعم برخی هم «سوزاندن برگ برنده گفتوگو نکردن جمهوری اسلامی با آمریکا»و «از اعتبار ساختن برند انقلاب اسلامی» قلمداد میشود.
در این وضعیت ممکن است خیلی از افراد بر سیاست مخالفت همیشگی با آمریکا به عنوان یک استراتژی درست اصرار نمایند و ادعا کنند بخاطر همین مخالفتها با آمریکا حداقل جبههای ایدئولوژیک در مقابل آن درست کرده بودیم و با این واقعه آن را از دست دادیم یا از آن عدول کردیم. اما اگر یک برنامه باشد به احتمال زیاد میتواند منافعی برای مردم و کشور ایران به ارمغان آورد. ویژگی برنامه بودن این واقعه دستیابی مردم و دولت ایران به منافع به حق خود و کم کردن ضررهای گذشته وآینده است.برنامه داشتن، منجر به طراحی یک استراتژی مناسب در عرصه دیپلماسی ایرانی میشود. نگارنده ضمن تأکید بر سیاست تنش زدایی در عرصه بین الملل یا تلاش در جهت دستیابی به منافع و امتیازات جهانی به عنوان موضوع احتمالی هرمذاکره، بر لزوم داشتن برنامه در ارتباط با آمریکا اصرار جدی دارد که در ادامه در تکمیل آن نکتهای مورد اشاره قرار می گیرد.
نکته قابل ذکر این است که اظهار نظر آقای ظریف، وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی بعد از وقایع نیویورک مبنی بر اینکه «کار، تازه شروع شده است.
راه درازی در پیش است که ما با پشتکار و تلاش شبانه روزی و تمرکز بر راه حل مبتنی بر حقوق و منافع و رفاه مردم و اجتناب از اقدامات بی فایده تبلیغاتی، آنرا در حد ممکن کوتاه خواهیم کرد»، نشان از یک «برنامه» برای این موضوع است و صرفا یک «اتفاق» نبوده است و اینکه حتی در داخل از جانب برخی امامان جمعه و فرماندهان سپاه مورد حمایت قرار گرفته نیز نشان از یک برنامه و رویکرد جدید داخلی در قبال آمریکا است. حال که چنین متصور است نگارنده معتقد است در عین لزوم داشتن برنامهای داخلی برای تغییر برخی از مباحث و نگاهها نسبت به نظام جهانی واقعی، دستگاه دیپلماسی لازم است با تمام قوا در این زمینه فعال شود تا برنامه بودن آن محقق شود و جنبه باری به هر جهت بودن پیدا نکند. برای تحقق یک برنامه که مورد تأکید این نوشتار هم هست اقدامات ذیل به طور مثال قابل ذکر است:
1. توجه به این نکته که مذاکره، الزامات و شرایط خود را طلب می کند و اگر از قدرت و صلابت و توان لازم فنی و تاکتیکی برخوردار نبود نمی توان در این زمینه موفق بود.لذا تربیت کادر مذاکره کننده قوی در صحنه و حمایت کننده پشت صحنه از اهمیت زیادی برخوردار است.
2. همه سفارتخانههایی که در عمل تا به حال کاری نمی توانستند انجام دهند یا کارکمی تا بحال انجام میدادند در این فضای طراحی و اجرای برنامه میتوانند به خدمت گرفته شوند و بخشی از ظرفیت جامعه ایرانی را نشان دهند.
3. بحث و تحلیل کارشناسان و استراتژیستهای داخلی در سطوح رسمی و غیررسمی میتواند در طراحی و پیشبرد بهتر این برنامه کمک کند و این البته مستلزم اطمینان به جمعیت کارشناسی و تحلیلی جامعه و استقبال و حمایت از تحلیلها و بستر سازی برای ظهور آنها است.
4. توجه جدی به اخلالگران داخلی(افراطیون) و خارجی(اسرائیل، برخی کشورهای عربی، ترکیه، جنگطلبان و افراطیون داخل آمریکا و غیره) که مانع تحقق برنامه هستند، میتواند یک اقدام جدی و ضروری در این زمینه باشد.
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد