خراسان:اوباما به دنبال کدام راستی آزمایی است؟
«اوباما به دنبال کدام راستی آزمایی است؟»عنوان یادداشت روز روزنامه خراسان به قلم دکتررضا واعظی است که در آن میخوانید؛اصطلاح راستی آزمایی چند سالی است در ادبیات و دیالوگ های دیپلماتیک وارد شده است بیشتر هم در موضوع هسته ای کاربرد داشته به نحوی که در برداشت اول موضوع هسته ای به ذهن تبادر می نماید. در اتفاقات اخیر به وجود آمده در روابط ایران و آمریکا هم این لفظ استفاده شد . هم جناب جان کری وزیر امور خارجه و هم آقای اوباما رئیس جمهور آمریکا پس از تماس تلفنی با آقای دکتر روحانی در حضور خبرنگاران از لفظ راستی آزمایی استفاده کردند.
اگرچه آقای اوباما در آن اظهارات به ظاهر موضوع هسته ای را اراده کرده ولی به نظر می رسد مجموعه اتفاقات روزهای اخیر و رفتار آمریکایی ها نشان از راستی آزمایی موضوع دیگری در ایران دارد، منظوری که با دقت در سخنان کاخ سفید نشینان و از لابه لای اظهارات آنها بیرون می آید. به این سخنان دقت کنید.
باراک اوباما در نشست خبری با نخست وزیر رژیم صهیونیستی : با چشمانی باز وارد مذاکره شده ایم. هیچ گزینه ای از جمله گزینه نظامی را از روی میز برنداشته ایم... ایران به خاطر تحریم ها آماده مذاکره شد و ما هم می خواهیم با حسن نیت، اراده آن ها را بیازماییم ... در موضوع ایران، با مقامات اسرائیلی رایزنی مداوم خواهیم کرد... تا زمانی که طرف ایرانی گام عملی برندارد، آمریکا نیز اقدامی صورت نخواهد داد.
جان کری وزیر خارجه آمریکا در مصاحبه با شبکه سی بی اس : آنها (ایرانی ها) می توانند فورا پروتکل ها ، پروتکل های الحاقی جامعه بین المللی در ارتباط با بازرسی ها را امضا کنند.
اما تندتر از اظهارات اوباما، مواضع «جو بایدن»، معاون اوست که تحریم های ایران را موثرترین تحریمها در طول تاریخ خوانده و گفته افزایش این تحریم ها همچنان به عنوان یک گزینه مطرح است.
در همین چارچوب انتشار نظرسنجی موسسه گالوپ در مورد روابط ایران و آمریکا قابل تأمل است ؛ در حالی که طی روزهای اخیر خوش بینی های زیادی درباره بهبود مناسبات تهران و واشنگتن ابراز شده در آخرین نظرسنجی موسسه گالوپ آمده که 83 درصد آمریکایی ها همچنان ایران را دشمن یا کشوری غیر دوست می دانند. 45 درصد آمریکایی ها ایران را دشمن این کشور می دانند و ۳۸ درصد نیز معتقدند که ایران کشوری غیر دوست است.
اینکه آمریکایی ها با چشمان باز وارد این بازی شده اند و اظهارات مقامات این کشور نشان می دهد که از فردای روز انتخابات 24 خرداد ماه کاخ سفید به دنبال سنجش یک رویداد مهم در ایران بوده است ؛ رویدادی که در تصور آنها متاثر از تشدید تحریم ها علیه ملت ایران است ؛تصوری که شاید برخی از رسانه ها و افراد و اشخاص در داخل و عموما در رسانه های منتسب به جریان اصولگرا با مطرح کردن خط سازش و خط مقاومت قبل از انتخابات و در زمان تبلیغات به آن کمک کردند.
بنابراین اگر همزمانی انتشار نظرسنجی موسسه گالوپ با این اظهارات را در کنار رضایت نتانیاهو از عملکرد کاخ سفید در اتفاقات اخیر بگذاریم ،خواهیم دید که کاخ سفید آنقدر که ادعا می کند به دنبال بهبود روابط و یا کاهش مناقشه با ایران نیست بلکه با اتخاذ تاکتیکی ایذایی یعنی طرح مذاکره و برقراری تماس تلفنی ،که مقدمه برای تصمیم و اقدامی بزرگ و مهم علیه ایران است؛ به ظاهرو در کوتاه مدت به دنبال برون رفت از فشار های جهانی و مشکلاتش در منطقه است و در اصل به دنبال راستی آزمایی میزان تاثیر تحریم ها بر ایرانندکه به خیال آنها در انتخابات 24 خرداد دیده شده است . بنابراین به نظر می رسد آنها می خواهند با برآورد دقیق ترِ کنش و واکنش های مقامات ، جریان ها ، رسانه ها و مردم ایران،اقدام بعدی و اصلی خود علیه ایران را سازماندهی و اجرا کنند. قطعا در چنین شرایطی اتاق های فکر آنها تمامی رفتارها و گفتارهای طرف مقابل را بررسی و تجزیه و تحلیل می کنند . از این رودر این مجال نه تنها نباید همانند برخی از مسئولان ذوق زده شد و به دنبال راه اندازی خط پرواز مستقیم به آمریکا بود که باید با درایت هرچه تمام تر همه مسئولان و صاحبان قلم به هوش باشند که زمینه تشدید تحریم ها و باج خواهی آمریکایی ها را در آینده فراهم نکنند. بلکه به گونه ای رفتار شود که واقعیات کشور به خوبی منعکس و آنها رابه پذیرش خواسته های به حق کشور و کاهش فشارها و تحریم ها ترغیب کنند.
کیهان:گریههای خندهدار!
«گریههای خندهدار!»عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم حسین شریعتمداری است که ر آن میخوانید؛این روزها، برخی از دولتمردان محترم کشورمان اصرار دارند که ابراز ناخشنودی توأم با عصبانیت نتانیاهو و سایر مقامات رژیم صهیونیستی از روند مذاکرات و اقدامات هیئت بلندپایه جمهوری اسلامی ایران در سفر اخیر به نیویورک را نشانه موفقیتآمیز بودن این سفر ارزیابی کنند و در مصاحبهها و اظهارنظرهای خود با اشاره به دشمنی و کینهتوزی رژیم اشغالگر قدس نسبت به ایران اسلامی، اعلام میدارند که اگر سفر نیویورک با موفقیت و دستاوردهای برجسته و درخور توجهی برای کشورمان همراه نبود، عصبانیت بارها اعلام شده نتانیاهو و هشدارهای پی در پی او به اوباما و سایر دولتمردان آمریکایی کمترین توضیح و توجیهی نداشت! مخصوصا آن که نخستوزیر رژیم کودککش بلافاصله بعد از بازگشت رئیسجمهور محترم کشورمان به ایران، با عجله راهی آمریکا شد و در آستانه سفر خویش اعلام کرد برای مقابله با روند جدید روابط ایران و آمریکا و هشدار نسبت به نزدیکی این دو کشور به یکدیگر عازم واشنگتن است!
پیش از این طی یادداشتی در کیهان 7 مهرماه 92 با عنوان «چه دادیم و چه گرفتیم؟!» به ارزیابی مستند سفر رئیسجمهور محترم به نیویورک پرداخته و ضمن اشاره به برخی از نکات مثبت این سفر، نمونههای -متاسفانه - خسارتباری از نتایج آن را برشمرده بودیم. از این روی، درباره سفر نیویورک و ابعاد و آثار آن، اگرچه هنوز هم گفتنیهایی هست ولی موضوع یادداشت پیش روی، اشاره به ترفندی است که رژیم صهیونیستی و دولتمردان آمریکایی در یک پروژه دو سویه علیه جمهوری اسلامی ایران به صحنه آورده و در کمال تعجب دیده میشود برخی از دولتمردان کشورمان نیز در چرخه این «عملیات فریب» افتادهاند. بخوانید؛
1- در گرماگرم جنگ تحمیلی و بعد از آن که رزمندگان اسلام با چند خیزبلند و عملیات موفق، ارتش تا بن دندان مسلح و مورد حمایت همهجانبه شرق و غرب را وادار به عقبنشینی کردند و در حالی که آمریکا و متحدانش از احتمال شکستهای پیدرپی دیگر صدام که اسطوره شدن ایران اسلامی را درپی داشت به هراس افتاده بودند، رژیم صهیونیستی در خبری که بلافاصله در صدر اخبار رسانههای غربی و عربی جای گرفت از فروش اسلحه به ایران خبر داد! در آن هنگام حضرت امام خمینی رضوانالله تعالی علیه طی سخنانی ماندگار، فرمودند؛ اسرائیل میداند به اندازهای پلید و نجس است که اگر انگشتش را به بحر محیط (اقیانوس) هم بزند، نجس میشود، چون این را احساس کرده است میخواهد با اینکه من کمک کردهام! ایران را بدنام بکند.
این سخن حضرت امام(ره) که علاوه بر جایگاه ملکوتی ایشان، سخنی منطقی و همه فهم نیز بود، به وضوح نشان میداد که رژیم صهیونیستی با ادعای دروغ «ارسال اسلحه به ایران»! به شگرد معروف «نعل وارونه» متوسل شده و در پی بدنام کردن ایران اسلامی است.
همین جا باید توضیح داد که ممکن است گفته شود چرا حمایت آشکار مثلث آمریکا، اسرائیل و انگلیس از مدعیان اصلاحات در جریان فتنه 88 را «نعل وارونه» تلقی نمیکنید و این حمایت را نشانه وابستگی فتنهگران به دشمنان بیرونی میدانید؟! در پاسخ این پرسش باید گفت؛ اگر اقدامات و حرکت یک جریان سیاسی با اهداف رسماً اعلام شده دشمن همخوانی داشت، بایستی تعریف و تمجید دشمن را «واقعی» و نشانه همراهی جریان مزبور با خواستههای دشمن دانست ولی چنانچه مسیر حرکت یک جریان با اهداف رسماً اعلام شده دشمن در تناقض بود، بدیهی است که تعریف و تمجید صورت گرفته را، باید از نوع «نعلوارونه» تلقی کرد. در جریان فتنه آمریکایی- اسرائیلی 88، اصحاب فتنه دقیقا و بی کم و کاست خواستههای نه فقط اعلام شده- بلکه به گواهی اسناد غیرقابل انکار موجود- اهداف دیکته شده دشمنان بیرونی را دنبال میکردند.
تا آنجا که هیچ واژهای مانند «وطنفروشی» نمیتواند گویای عمق جنایت آنان باشد. اما، در جریان جنگ تحمیلی، برای هیچ کس کمترین تردیدی نبود که جنگ با حمایت مستقیم و بیپرده آمریکا، اسرائیل و شوروی سابق به ایراناسلامی تحمیل شده است و هدف اعلام شده آن نابودی انقلاب اسلامی بوده است، بنابراین بسیار بدیهی بود که ادعای فروش اسلحه اسرائیل به ایران، نه فقط با اهداف رژیم صهیونیستی همخوانی نداشت بلکه در نقطه مقابل آن نیز بود.
2- اکنون و بعد از توضیح ضروری فوق که فقط برای یادآوری بود به سراغ ماجرا میرویم و این ادعای برخی از دولتمردان را پی میگیریم که عصبانیت نتانیاهو از روند مذاکرات را نشانه موفقیت سفر نیویورک تلقی میکنند. گفتنی است در این نوشته فقط به شواهد و مستندات بدیهی و غیرقابل انکار اشاره شده و به وضوح نشان داده میشود که ابراز عصبانیت نتانیاهو از مذاکرات هیئت ایرانی در نیویورک از نوع «نعل وارونه» و صرفاً برای تحریک جمهوری اسلامی ایران به ادامه این روند است و رژیم صهیونیستی نه فقط از این روند عصبانی نیست، بلکه از آن بسیار خرسند نیز هست.
3- سؤال این است که چرا باید رژیم صهیونیستی از روند مذاکرات و اقدامات صورت گرفته در نیویورک عصبانی باشد؟! و کدامیک از اقدامات هیئت محترم جمهوری اسلامی ایران میتواند خشم این رژیم کودککش را برانگیخته باشد؟! البته باید به این نکته ظریف توجه داشت منظور آن نیست که هیئت ایرانی علیه رژیم صهیونیستی موضعی نداشته است، بلکه با مروری بر آنچه در نیویورک و قبل از آن در جریان مقدمات سفر اتفاق افتاد، هیئت محترم کشورمان، اولاً؛ علیه رژیم صهیونیستی موضع جدیدی که پیش از آن بیسابقه بوده است اتخاذ نکرده بنابراین، خشم نتانیاهو نمیتواند و نباید آنگونه که تظاهر میکند، به خاطر مواضع ضدصهیونیستی جدیدی باشد که در گذشته سابقه نداشته است! و ثانیاً؛ هیئت دیپلماتیک جمهوری اسلامی ایران در سفر نیویورک و مقدمات اولیه آن، امتیازاتی به رژیم اشغالگر قدس داده است که تاکنون بیسابقه بوده است، از این روی، نتانیاهو برخلاف تظاهر به عصبانیت، باید از روند مذاکرات و اقدامات هیئت ایرانی در نیویورک بسیار خشنود نیز باشد.
4- در این گزارهها دقت کنید؛
الف: چند هفته قبل از سفر نیویورک و بعد از قطعی شدن این سفر، آیتالله هاشمی رفسنجانی - به عنوان یکی از استوانههای دولت جدید- در اقدامی عجیب و غیر منتظره اعلام کرد «ما، با اسرائیل سر جنگ نداریم. حالا اگر عربها جنگ کردند، ما کمک میکنیم»! آقای هاشمی با این اظهارنظر که بلافاصله بازتاب داخلی و خارجی گستردهای یافت به رژیم اشغالگر قدس پیام داد دولت جدید از نظر حضرت امام(ره) که خواستار محو اسرائیل بود دست کشیده است! آیا غیر از این است؟!
ب: رئیس جمهور محترم کشورمان در نیویورک و به عنوان یک پیشنهاد اعلام کرد اسرائیل باید به معاهده NPT بپیوندد. این اظهارنظر که به نوشته روزنامه صهیونیستی «هاآرتص» همه دیپلماتها را مبهوت کرده بود، امتیاز بزرگی به رژیم صهیونیستی یعنی به رسمیت شناختن موجودیت اسرائیل بود! البته این اظهارات را میتوان از نوع خطای بیان و سهواللسان تلقی کرد ولی متأسفانه این خطا تاکنون از سوی دولتمردان محترم تصحیح نشده است.
آیا رژیم صهیونیستی باید از این امتیاز آنهم از زبان بلندپایهترین مسئول اجرایی ایران اسلامی، عصبانی باشد؟!
ج: آقای ظریف وزیر محترم امور خارجه کشورمان در آستانه سفر به نیویورک و در پاسخ به خانم «کریستی پلوسی» نوشته بود «ایران هرگز هولوکاست را انکار نکرده است» و با این حرکت خود از جایگاه وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی ایران، «هدیه»ای بزرگ و باورنکردنی به رژیم اشغالگر قدس داده بود. آقای ظریف در سفر نیویورک نیز در مصاحبه با شبکه ABC علاوه بر محکوم کردن هولوکاست، پای را فراتر نهاده و درباره نظر رهبر معظم انقلاب که هولوکاست را «افسانه» نامیده بودند، به خبرنگار ABC گفته بود «این واژه در نسخه انگلیسی سایت رهبر معظم انقلاب، اشتباهی ترجمه شده است»! آیا نتانیاهو و سایر مقامات رژیم کودککش بایستی از این که وزیر خارجه کشورمان با اهدای این امتیاز، یکی از بزرگترین دغدغههای رژیم صهیونیستی را برطرف کرده است، عصبانی باشند؟!
د: دولتمردان محترم مورد اشاره در تحلیلی که با عرض پوزش فقط خندهدار است و در خوشبینانهترین احتمال، از کماطلاعی آنان حکایت میکند، نزدیکی ایران و آمریکا و رابطه آنها با یکدیگر را یکی از دلایل عصبانیت رژیم اشغالگر قدس معرفی کردهاند! که باید پرسید؛ آیا تصور میکنید آمریکا رابطه خود با اسرائیل را فدای رابطه و نزدیکی با ایران میکند؟! مگر نشنیدید که اوباما در سخنان خود در مجمع عمومی سازمان ملل یکی از موانع نزدیکی ایران و آمریکا را دشمنی ایران با اسرائیل دانست؟! و آیا اظهارات دو روز قبل اوباما که «اسرائیل همپیمان استراتژیک آمریکاست» را فراموش کردهاید؟ و مگر ندیدید که بعد از آن همه تبلیغ شما درباره تعامل جدید با آمریکا، مقامات آمریکایی چه پاسخی دادند؟! آنها مانند سی و چند سال گذشته با صراحت و این دفعه با صراحت بیشتر اعلام کردهاند که ایران «خنثی»! «دست کشیده از آرمانها» و تسلیم شده در برابر باجخواهی آمریکا را میپسندند، حالا خودتان قضاوت کنید، آیا ایرانی- نستجیر بالله- با این ویژگیها که آنان میپسندند میتواند برای رژیم اشغالگر قدس نگرانکننده باشد؟!
5- با توجه به شواهد غیرقابل تردید فوق چگونه میتوان ادعا کرد که نتانیاهو از روند مذاکرات نیویورک عصبانی است و این ادعای بیاساس را نشانه موفقیت بزرگ مذاکرات نیویورک تلقی کرد؟! در حالی که به وضوح میتوان دید تظاهر مقامات رژیم صهیونیستی به عصبانیت «نعل وارونه» است و هدف از آن، اولا؛ فریب اذهان عمومی در داخل و ثانیا؛ ترغیب و تشویق دولتمردان محترم به ادامه روال کنونی است! وگرنه با شرحی که گذشت نتانیاهو باید از خوشحالی در پوست خود نگنجد و با دم خود گردو بشکند! خوشبختانه اظهارات اخیر ریاست محترم جمهوری و برخی از همان دولتمردان را میتوان و باید نشانه پی بردن آنان به محاسبه غلط پیشین تلقی کرد.
جمهوری اسلامی:شکست چندباره مذاکرات سازش
«شکست چندباره مذاکرات سازش»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی است که در آن میخوانید؛یک روزنامه صهیونیستی به نقل از منابع آگاه سیاسی فاش کرد دور جدید مذاکرات سازش خاورمیانه به بنبست رسیده است. روزنامه "معاریو" درباره علت به بن بست رسیدن این مذاکرات نوشت: مذاکرات سازش به دلیل مخالفتهای تلآویو با تبادل اراضی و خودداری از توسعه شهرک سازی به بن بست رسیده است.
دور تازه مذاکرات سازش 22 مرداد در بیت المقدس، با فشارهای آمریکا و در سکوت کامل رسانهای آغاز شده بود. در این مذاکرات، "صائب عریقات" مذاکره کننده ارشد فلسطینی عضو جنبش فتح و "تزیپی لیونی" وزیر دادگستری فعلی و وزیر خارجه سابق رژیم صهیونیستی شرکت داشتند. تونی بلر نخستوزیر اسبق انگلیس به عنوان نماینده کمیته چهارجانبه صلح نیز در مذاکرات حضور داشت.
مذاکرات سازش خاورمیانه از سه سال قبل به دلیل سیاستهای توسعه طلبانه رژیم صهیونیستی و عدم پایبندی به مفاد موافقتنامههای قبلی به شکست منجر گردیده و متوقف شده بود.
از زمان آغاز دور تازه گفت وگوها میان رژیم صهیونیستی و حکومت خودگردان، از مرداد ماه گذشته، شکست این گفتوگوها محرز بود و کمتر کسی به نتیجه بخش بودن آن اعتقاد داشت، علت آن هم روشن بود، موانع و مسائل گذشته همچنان ادامه داشت و هیچگونه تغییری در آنها ایجاد نشده بود.
رژیم صهیونیستی که در گذشته نیز حاضر نشده بود امتیاز قابل توجهی به فلسطینیها بدهد در دوره حاکمیت جناح صهیونیستهای تندرو، مواضعش افراطیتر شده است به طوری که این جناح حتی حاضر نشده است به درخواستهای مکرر حامی و متحد اصلی اش، دولت آمریکا پاسخ مثبت بدهد و شهرک سازی در سرزمینهای اشغالی را ولو به طور موقت متوقف سازد.
سه سال پیش، هیلاری کلینتون، وزیر خارجه وقت آمریکا به فلسطین اشغالی رفت تا سردمداران رژیم صهیونیستی را متقاعد کند برای حفظ اعتبار آمریکا در میان اعراب و برای اینکه آمریکاییها مستمسکی دردست داشته باشند تا اعراب را پای میز مذاکره بکشانند، موقتاً به سیاست شهرک سازی خاتمه دهند، با اینحال صهیونیستها این درخواست را نپذیرفتند و وزیر خارجه آمریکا مجبور شد با ناکامی و دست از پا درازتر باز گردد. بسیاری در آمریکا، این قضیه را بزرگترین شکست دوران تصدی هیلاری کلینتون در وزارت خارجه آمریکا میدانند.
با توجه به این واقعیات بود که عمده ناظران و کارشناسان مسائل خاورمیانه، از سرگیری مذاکرات را عبث و بیهوده میدانستند ولی دولتمردان آمریکائی اصرار داشتند این مذاکرات انجام شود. علت اصلی اصرار آمریکاییها نیز آن است که آنها روند تحولات در منطقه خاورمیانه را در نهایت به ضرر رژیم صهیونیستی میدانند و از بیم به خطر افتادن جدی موجودیت این رژیم درصدد برآمدهاند تا با احیای روند سازش، به زعم خود، این خطر را از رژیم صهیونیستی دور سازند، و در عین حال حضور خود را در منطقه که در پی تحولات سه سال اخیر دچار دگرگونیهای عمیقی شده است تثبیت ساخته و چنین وانمود کنند که ابتکار عمل را همچنان دردست دارند.
طرف دیگر، یعنی حکومت خودگردان فلسطین نیز که به حمایتهای آمریکا و دولتهای عربی متحد واشنگتن وابسته است چارهای نداشته است که در این بازی بینتیجه و مضحک شرکت کنند.
جناح سازشکار عرب برای توجیه حضورش در میز مذاکرات سازش، از آمریکا خواسته بود که رژیم صهیونیستی را مجاب کند حال که به توقف شهرک سازی گردن نمینهد دست کم شماری از زندانیان را آزاد سازد تا آنها، دستاویزی برای ارا ئه دادن به افکار عمومی ملتهای خود در اختیار داشته باشند.
رژیم صهیونیستی در اقدامی نمایشی حاضر شد تنها 48 فلسطینی را آزاد کند درحالی که بیش از 8 هزار زندانی فلسطینی در زندانهای این رژیم به سر میبرند. سران این رژیم وعده داده بودند 54 فلسطینی دیگر را متعاقباً آزاد نماید که تاکنون این وعدهاش را عملی نکرده است.
مضحکتر آنکه، شماری از همان معدود فلسطینیهای آزاد شده مدت محکومیتشان به اتمام رسیده بود و اساساً باید آزاد میشدند.
این برخوردهای تحقیرآمیز صهیونیستها و به ریشخند گرفتن جناح سازش طلب در میان اعراب، باعث نشد تا آنها از پای میز مذاکره باز گردند. حکومت خودگردان فلسطین که قبلاً شهرک سازی را خط قرمز عنوان و اعلام کرده تنها زمانی به مذاکرات باز خواهد گشت که رژیم صهیونیستی این سیاستش را متوقف سازد، به گفته خود پایبند نماند.
مسلم است که در شرایط کنونی، هرگونه مذاکره میان فلسطینیها و رژیم صهیونیستی به شکست منجر خواهد شد، زیرا که اولاً هیچ ارادهای در میان صهیونیستها برای به رسمیت شناختن حق فلسطینیها وجود ندارد و دوم اینکه، حکومت خودگردان که طرف تعامل رژیم صهیونیستی قرار دارد نماینده واقعی مردم فلسطین نمیباشد. بخش عمده فلسطینیها به خصوص در نوار غزه با سیاستهای حکومت خودگردان مخالف هستند. دولت حماس که در انتخابات گذشته با اکثریت آرای فلسطینیها به قدرت رسید مذاکرات را رد کرده است و طبیعی است که با مخالفت این دولت که منتخب مردم فلسطین میباشد، اصولاً مذاکرات رسمیت پیدا نمیکند.
حماس اخیراً در بیانیهای که منتشر ساخت بر مخالفتش با مذاکرات سازش تاکید کرد و آنرا در جهت منافع رژیم صهیونیستی دانست. حماس، تنها گروه مخالف با مذاکرات سازش نیست بلکه بسیاری از گروههای عمده از جمله جهاد اسلامی نیز این مذاکرات را رد کردهاند. اهدافی نیز که برای این مذاکرات تعیین شده بود عمدتاً در جهت اهداف و منافع رژیم صهیونیستی قرار داشت و امتیاز قابل توجهی برای فلسطینیها در آن ذکر نشده بود. در نهایت اگر این مذاکرات موفق به اتمام میرسید دستاوردی که برای فلسطینیها داشت کشوری بدون دولت مستقل و ارتش و تحت حاکمیت صهیونیستها بوده است.
اکنون پیامد شکست این مذاکرات، بیاعتباری بیشتر برای جناح سازش طلب در میان اعراب میباشد و این نکته یکبار دیگر مورد تاکید قرار میگیرد که هرگونه مذاکره با این رژیم بدون در نظر گرفتن واقعیتهای موجود و بدون مراجعه به اراده و خواست ملت فلسطین، نتیجهای جز خوش خدمتی به صهیونیستها و سرشکستگی برای سازشکاران ندارد.
ملت فلسطین در مقاطع مختلف خواسته خود را بیان کرده است و بر آزادی کامل و بدون قید و شرط خاک فلسطین از اشغالگران صهیونیست، آزادی کامل زندانیان و بازگشت همه آوارگان فلسطینی به وطن خود تاکید نموده است. مردم فلسطین با دادن هزاران شهید، بر این نکته تاکید کردهاند که حاضر هستند برای دستیابی به خواسته و حق خود بیاعتنا به سازشکاران، هر هزینهای را تقبل کنند.
رسالت:رنج حماقت، قهر خداست!
«رنج حماقت، قهر خداست!»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم محمدکاظم انبارلویی است که در آن میخوانید؛رئیسجمهور آمریکا در کنفرانس خبری که با نخستوزیر رژیم صهیونیستی برگزار کرد برای مقابله با ملت ایران تصریح نمود؛ "هیچ گزینهای از جمله گزینه نظامی را از روی میز برنداشتهایم."
او تاکید کرد؛ "برای رسیدن به اهداف خود، تحریمها را به این راحتی لغو نخواهد کرد." وی درمورد تعهدات دولت آمریکا به رژیم صهیونیستی گفت: "تعهدما در قبال اسرائیلیها بیشتر از قبل شده است."
سخنان دیروز اوباما را بگذارید در کنار صحبتهای هفت روز پیش او هنگام نطق در مجمع عمومی سازمان ملل که گفت: "آمریکا بهدنبال تغییر حکومت ایران نیست."
او همچنین گفته بود؛ "فتوای رهبر عالی ایران میتواند مبنای دستیابی به راهحل باشد." او این مطالب را در کنار تأکید بر حقوق ملت ایران در دستیابی به انرژی صلحآمیز هستهای مطرح کرده بود. هر آدم عاقلی که این دو قرائت را در کنار هم بگذارد متوجه میشود که اعتماد کردن به آمریکاییها یک سراب و یک آرزوی دستنیافتنی است.
جالب اینجاست که نخستوزیر رژیمصهیونیستی هم در این کنفرانس خطاب به اوباما گفته است؛ "حتی اگر دیپلماسی هم جواب داد، تحریمها باید ادامه یابد چون تهدیدها و تحریمها ایران را ناچار به مذاکره کرده است."
اوباما هم همین منطق زورگویانه و تجاوزطلبانه را پذیرفته است و اذعان کرده که "تحریمها باعث شده ایران به پای میز مذاکره بیاید!"
روایت است حضرت عیسی(ع) به سرعت در حال دویدن بود، در راه کسی از او پرسید چرا فرار میکنی؟ پاسخ داد از صحبت با احمق فرار میکنم.
سائل دوباره پرسید: تو همان مسیحی هستی که مرده زنده میکنی، کور و کر شفا میدهی؟ حضرت مسیح گفت؛ بله من همانم! او گفت؛ همین احمق را درمان کن. مسیح پاسخ داد؛ آن کارها را با سرّ غیب و اسم اعظم انجام میدادم، اما با تمام مهربانی هزاران بار آن را بر آن احمق خواندم و او شفا نیافت.
سائل علت آن را پرسید. مسیح گفت: رنج حماقت، قهر خداست.
مولانا در دفتر سوم مثنوی معنوی این داستان را نقل میکند و به کسانی که با احمقها روبهرو میشوند یک نصیحت عالمانه میکند و میگوید:
زاحمقان بگریز چون عیسی گریخت
صحبت احمق بسی خونها بریخت
اندک اندک آب را دزدد هوا
وینچنین دزدد هم احمق از شما
ظاهرا اوباما و تیم همراهش در سفر آقای روحانی رئیسجمهوری اسلامی ایران، مطابق مصالح و منافع آمریکا خوب پیش میرفت و با انعطاف و تغییر مواضع مستبدانه و ستمکارانه قبلی، داشت یخ مذاکره با ایران را آب میکرد. آثار این انعطاف و متفاوت بودن را در نطق رئیسجمهور آمریکا و نیز التماس برای مذاکره تلفنی (بنا به نقل آقای ظریف که 6 بار از کاخ سفید برای مذاکره تلفنی تماس برقرار شد) نشان داد.
اما آمدن یک احمق وسط این گفتگوها همه چیز را بههم زد.
بدون شک نتانیاهو نخستوزیر رژیم صهیونیستی یک احمق بیش نیست. او نماینده رژیمی است که 50 سال است با جنگ، خونریزی، اشغال سرزمین، حبس وشکنجه هزاران نفر از ملت فلسطین، تجاوز به دولتهای عربی و... شناخته میشود.
اعراب در مذاکرات صلح با این رژیم اشغالگر به جایی نرسیدند و بهقول مولانا صحبت با این احمق بسی خونها بریخت.
فرزندان امام(ره) در لبنان و یاران انقلاب اسلامی در فلسطین اشغالی در جنگ 33 روزه، 22 روزه و 8 روزه پوزه این رژیم را به خاک مالیدند. چراکه روی قاعده دیپلماسی مولانا عمل کردند. آنها از صحبت با احمق گریختند و تن به صحبت ندادند و با رژیم صهیونیستی با زبانی صحبت کردند که او از 50 سال پیش تاکنون این زبان را برای مکالمه انتخاب کرده بود.
یعنی زبان گلوله و موشک!
درآستانه ورود نتانیاهو به نیویورک، جان کری هم طی گفتگویی تصریح کرد: "لغو تحریمها را بررسی هم نمیکنیم."
ملت ما که از میزان صداقت و راستی آمریکاییها خبر دارد و 50 سال است با امپریالیسم دست و پنجه نرم میکند، پای همه هزینههای آن هم ایستاده است. سخن این است که آیا دیپلماتهای ما که در عرصه نبرد دیپلماتیک میخواهند فسفر بسوزانند متوجه این مهم هستند؟
امام سجاد(ع) در برابر تبهکاریهای یزید از حماقت دشمن گله نمیکند. حتی خداوند را سپاس میگوید که دشمنان اهل بیت(ع) را از احمقترین انسانها قرار داده است. او نیک میداند که رنج حماقت احمقها از قهر خداست. آقای نتانیاهو یک احمق است و او دچار قهر خداست. اگر او به نیویورک نمیرفت و اوباما را وادار به سخن نمیکرد ما باید سالها تلاش میکردیم تا عدم صداقت اوباما و گردانندگان اصلی سیاست خارجی کنونی آمریکا در قبال ایران را درست معرفی کنیم. آنها خود را لو دادند و نشان دادند که هنوز مقاصد شومی را در مقابله با ملت ایران دنبال میکنند. اوباما نمیتواند با غیرت ملی ایرانیان شوخی کند.
حتی اشتون متوجه این حماقت شده است. دیروز بیبیسی به نقل از او خطاب به احمقهای پشت صحنه دیپلماسی آمریکا گفت: فضای مذاکره با ایران را مثبت نگه دارید.
ما دهها بار گفتهایم نه بمب داریم نه میخواهیم بسازیم و فتوای تحریم آن را هم داریم. این حرفها را داریم به کسی یا کسانی میگوییم که بر انبوهی از سلاحهای هستهای و کشتارجمعی تکیه زدهاند و به پشتوانه آن دارند با ما سخن از تهدید و تحریم میگویند.
آنها حرف ما را قبول ندارند میگویند باید اعتمادسازی و شفافسازی کنید بعد هم به این حرف اکتفا نمیکنند و مجموعهای از اقدامات ظالمانه را هم مرتکب میشوند و بعد هم میگویند گزینه نظامی را هم روی میز داریم.
به نظر نفس پذیرش فرآیند این نوع گفتگو با این جماعت که ده سال به طول کشیده احمقانه نیست؟
آنها هر اقدام اعتمادساز و شفاف را با تهدید و تحریم جدید پاسخ دادند. یکی نیست از آنها بپرسد شما که امنیت و حیات ما را تهدید میکنید چه تضمینی وجود دارد که در گزینه نظامی شما بمب اتمی وجود نداشته باشد. شما برای اعتمادسازی و شفافسازی چه کاری کردهاید. چرا کاری را از ما میخواهید که خودتان عین آن را انجام نمیدهید؟
برتراند راسل فیلسوف انگلیسی جملهای دقیق در شناخت آمریکاییها و ماهیت جنگطلبی آنها دارد و میگوید؛ آمریکاییها خودخواه هستند آنها معتقدند آمریکا مال آمریکاییهاست اما آسیا و آفریقا مال آسیاییها و آفریقاییها نیست."
هم او میگوید؛ "تنها حماقت یک سیاستمدار، کافی است که شعلههای جنگ افروخته شود"
او درست فهمیده بود. ما اکنون بیش از سه دهه است گرفتار حماقت رهبران آمریکا و رهبران رژیمصهیونیستی هستیم.
نگارنده معتقد است گفتگو با آمریکاییها بیفایده است. تنها فایده آن اثبات دشمنی و تبهکاریهای آنهاست. تا وقتی که در لابی صهیونیستی سیاست خارجی آمریکا احمقها حاکماند، ما نتیجه نمیگیریم. ما باید با تأسی به حضرت مسیح(ع) از گفتگو با آنها بپرهیزیم چه رسد به برقراری رابطه!
لذا گفتگوی تلفنی با اوباما در دقیقه 90 سفر با روحانی یک خطای دیپلماتیک بود و دیگر نباید تکرار شود.
حمایت:تضمین امنیتی به دمشق
«تضمین امنیتی به دمشق»عنوان سرمقاله روزنامه حمایت به قلم قاسم غفوری است که در آن میخوانید؛سوریه همچنان از اصلی ترین کانونهای تحولات منطقه است که نه تنها بر محیط منطقهای بلکه بر صحنه بین الملل نیز تاثیر گذار بوده است. نمود عینی این امر را میتوان در نشست سازمان ملل متحد مشاهده کرد بهگونهای که بخش عمدهای از سخنرانیها به موضوع سوریه اختصاص یافت. از مهمترین طرحهای اجرا شده درباره سوریه را اجرای نظارت بینالمللی بر تسلیحات شیمیایی سوریه تشکیل میدهد. بر اساس طرح روسیه در ازای حمله نکردن آمریکا، طرح نظارت و انهدام تسلیحات شیمیایی سوریه اجرا میشود.
در همین چارچوب سوریه نیز بیشترین همکاری را با سازمان ملل داشته و بر اجرای طرح مذکور تاکید کرده است. سرانجام بر همین مبنا نیز قطعنامهای در شورای امنیت تصویب شد که فقط بر لزوم نظارت بر تسلیحات شیمیایی سوریه تاکید داشت و در آن هیچ سخنی از خواست غرب مبنی بر اجرای بند 7 منشور سازمان ملل متحد به میان نیامده بود.مجموع این تحولات در حالی صورت میگیرد که در رفتارهای صورت گرفته در قبال سوریه یک اصل اساسی الزام آور مینماید و آن تضمینهای عینی برای تامین امنیت سوریه پس از انهدام این سلاحهاست.
آنچه جهانیان به آن اذعان دارند سلاحهای شیمیایی سوریه برای مقابله با رژیم صهیونیستی است و به نوعی قدرت بازدارندگی دمشق در برابر دشمن قلمداد میشود. سازمان ملل به طور رسمی اذعان کرده است که سوریه از سلاح شیمیایی علیه شهروندان استفاده نکرده است و این سلاح ها جنبه دفاعی صرف در برابر تهدیدات خارجی دارد، همچنین اجرای طرح نظارت سازمان ملل بر این تسلیحات نیز اقدامی داوطلبانه از سوی سوریه بوده است.
اکنون در حالی طرح نظارت بین المللی مطرح شده است که در ورای آن دو اصل باید اجرایی شود؛ نخست از آنجا که دشمنان سوریه تسلیحات شیمیایی در اختیار گروههای تروریستی در سوریه قرار دادهاند که نتیجه آن نیز کشتار جمعی مردم در نقاط مختلف سوریه بوده است، اجرای خلع سلاح از جمله در حوزه شیمیایی این گروهها از الزامات برای دادن تضمین امنیتی به سوریه است.دوم آنکه مهمترین تهدید برای امنیت سوریه رژیم صهیونیستی است که در جنایت و کشتار از هیچ اقدامی فروگذار نمیکند.
با توجه به این اوضاع از یک سو جامعه جهانی باید به سوریه درباره امنیت سوریه در برابر تهدیدات رژیم صهیونیستی تضمینهای عینی دهد و از سوی دیگر با اجرای طرح خلع سلاح هستهای و شیمیایی رژیم صهیونیستی مانع از استمرار تهدیدات منطقهای صهیونیستها شود و به نوعی ثبات و امنیت منطقه را تضمین کنند. به عبارت دیگر سازمان ملل در قبال همکاریهای گسترده سوریه با این سازمان در عرصه تسلیحات شیمیایی باید مولفههای امنیتی برای این کشور در نظر گیرد که محور اصلی آن را خلع سلاح رژیم صهیونیستی تشکیل میدهد. جهانیان اذعان دارند که تهدید اصلی برای صلح و ثبات منطقه رژیم صهیونیستی است و راهکار مقابله با آن نیز خلع سلاح این رژیم است.
اقدام داوطلبانه سوریه در اندام تسلیحات شیمیایی را میتوان مولفهای برای تحقق این مهم دانست که در قالب تعهد جهانی در تامین امنیت سوریه قابل اجراست. اجراکردن یااجرانکردن این مهم می تواند مولفهای برای سنجش میزان صداقت رفتاری سازمان ملل در تامین امنیت منطقه باشد.
تهران امروز:تزلزل آمریکایی و پیامدهایش
«تزلزل آمریکایی و پیامدهایش»عنوان سرمقاله روزنامه تهران امروز به قلم محمدحسن آصفری است که در آن میخوانید؛سخنان متفاوت باراک اوباما، رئیسجمهور آمریکا درباره ایران به این سوال منجر شده است که نگاه واقعی آمریکا به ایران چیست و آیا سخنان رئیسجمهور این کشور در مجمع عمومی سازمان ملل منطبق بر واقع است که میگوید حقوق هستهای ایران را به رسمیت میشناسد و آمریکا بهدنبال براندازی حکومت ایران نیست یا سخنانش پس از دیدار با بنیامین نتانیاهو واقعیت دارد که صراحتا از تحریم شدید و گزینه نظامی علیه ایران میگوید؟ پاسخ به این سوال و روشن شدن واقعیت از آن روی اهمیت حیاتی دارد که اگر صداقت در گفتار و رفتار آمریکاییها وجود نداشته باشد گفتوگو و مذاکره معنایی نخواهد داشت.
ملت ایران نزدیک به 60 سال است که تجربه تلخی از اعتماد به آمریکا دارند و متاسفانه آمریکا در طول شش دهه تلاش کرده است برای ایران مشکل ایجاد کند، کوتای 28 مرداد، حمایت از حکومت پهلوی و ایجاد مانع مقابل ملت ایران، حمایت از صدام در جنگ هشت ساله تحمیلی به کشور، حمایت از تروریستهای گروهک منافقین و گروههای دیگر تروریستی و سرنگونی هواپیمای ایرباس با 290 مسافر بیگناه و امثال اینها اتفاقاتی است تلخ که ملت ایران هیچگاه آنها را فراموش نخواهند کرد.
در عین حال صدور بیانیههای مختلف در پارلمانهای اروپایی و غربی ضدملت ایران و در نهایت تحریم ناروای اقتصادی بر ملت همه و همه نشاندهنده این است که آمریکا در شش دهه در صدد ضربه زدن به ملت ایران بوده است، در مقابل اما ایران مشکلی برای آمریکا ایجاد نکرده است و سعی کرده که در همه این مراحل خویشتندار باشد. همه این رفتارها دیوار بیاعتمادی بلندی را بین روابط ایران و آمریکا کشیده است که برای برداشتن این دیوار، آمریکا ابتدا باید مشخص کند که تصمیم گیرنده نهایی در رابطه با ایران کیست.
آیا دولت آمریکا اختیار تام در این رابطه را داراست یا کنگره آمریکا اختیار دار است؟ چرا که میبینیم از یک طرف کنگره آمریکا تحریمهای اقتصادی ایران را تشدید میکند و از طرف دیگر اوباما در خواست مذاکره با مسئولان ایرانی میدهد، یا بر عکس مدتی اوباما درخواست تشدید تحریمهای ایرانی را میدهد و از طرف دیگر نمایندگان کنگره نامه میدهند که تحریمها را کم کنند.
رفتارهای دوگانه آمریکا در مقابل ایران تمامی ندارد، از طرفی شاهد هستیم که اوباما در سخنرانیای که در مجمع عمومی سازمان ملل انجام میدهد اعلام میکند که حقوق ایران را رعایت کرده و برنامهای برای تغییر حکومت در ایران ندارد اما از طرف دیگر در زمانی که با نتانیاهو دیدار میکند، اعلام میکند که گزینه نظامی را همچنان مقابل ایران روی میز دارد! اینها در حالی است که ما بارها و بارها اعلام کردهایم که اگر صحبتها منطقی باشد ایران گفتوگو میکند، رئیسجمهور ایران دکتر روحانی به صراحت در سازمان ملل اعلام کرد که جهان نیازمند صلح و آرامش است و نیازمند جهانی عاری از جنگ هستیم اما واکنش آمریکا این را نشان نمیدهد.
به اعتقاد من گروههای مختلفی در درون آمریکا مخالف رابطه آمریکا با ایران هستند، اولین گروه مخالف این رابطه صهیونیستها هستند که نمیخواهند مقابل ایران تنها بمانند بر همین اساس تلاش میکنند که رابطه آمریکا و ایران بهبود نیابد و صحبتهای آنها با اوباما باعث شده است که لحن اوباما تغییر کرده و در مورد برنامه هستهای ایران صحبت کند که انرژی هستهای ایران را بدون حق غنیسازی میپذیرد که این موضوع غیرممکن است. مخالفان دومی که نمیخواهند آمریکا و ایران رابطهای بهتر داشته باشند همان یک درصدی هستند که در جنبش وال استریت مقابل مردم آمریکا بودند، همان یک درصد سرمایهداری هستند که میخواهند با نا امن جلو دادن خاورمیانه و تزریق طرح تفکر ایرانهراسی در جهان تسلیحات نظامی خود را به فروش رسانند که اوباما باید آنها را بشناسد.
آمریکا باید بداند که ایران 57 تا 92 تفاوت بسیاری کرده است و اگر آمریکا میخواهد در ژنو 2 موفق باشد باید نقش ایران را پذیرفته و با نگاهی به نقش ایران به عنوان ریاست جنبش عدم تعهد به تاثیرگذاری ایران در خاورمیانه و جامعه بینالملل پی ببرد.
اما در عین حال مسئولان و کارشناسان داخلی هم باید مواظب باشند که از برقراری تماس با آمریکا هیجانزده نشوند و فکر نکنند که اتفاق بزرگ و مهمی رخ داده است و با یک گفتوگوی تلفنی همه چیز حل شده است. آنها باید رفتار واقعی دولتمردان آمریکا را رصد کرده و بر مبنای این رفتارها با آمریکا رفتار متقابل داشته باشند. اگر در فرایند گفتوگو با آمریکا هیجان بیش از حد نشان بدهیم ممکن است آنها فکر کنند به شدت تحتفشار بودیم و ناچار به گفتوگو روآوردهایم. ارسال چنین پیامی به آمریکاییها باعث میشود فشارها را بیشتر کنند و بعد باید هزینه گزافی را پرداخت کنیم. بر همین اساس باید سمت و سوی گفتههای مسئولان و نوشتههای رسانهها جهت منافع ملی ایران باشد و دچار هیجان بیمورد نشویم.
آفرینش:اهمیت تاکید ایران برحل 6 ماهه پرونده هستهای
«اهمیت تاکید ایران برحل 6 ماهه پرونده هستهای»عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم حمیدرضا عسگری است که در آن میخوانید؛رویکرد جدید کشورمان در مواجهه با مسئله هستهای و مذاکرات با 1+5، موجب ایجاد فضایی مثبت در روابط بین الملل گردیده است. نگاه مثبت طرفهای مذاکره کننده به حسن نیت طرف مقابل، امید رسیدن به نتیجه در مذاکرات آتی را افزایش داده است.
ظرافت و صراحت مواضع دیپلماسی هستهای کشورمان درهفتههای اخیرغرب را مجاب کرده که چارهای جز مذاکره با طرف ایرانی وجود ندارد. افکارعمومی جهان درحال حاضر آمادگی بسیاری برای قبول گفته ها و حسن نیت ایران برای دستیابی به حقوق صلح آمیز هستهای دارد.
درهمین زمینه رییس جمهور درسخنرانیها و مصاحبههای خارجی خود اعلام کرده است که "حل و فصل سه تا شش ماهه مسئله هستهای ایران برای همگان بهتراست". در بررسی این پیشنهاد و به نتیجه رساندن مذاکرات ظرف این مدت کوتاه، باید به نکاتی اشاره کرد که اهمیت فروانی برای کشور و پرونده هسته ای در ابعاد داخلی و خارجی خواهد داشت. دراظهارات اخیر دستگاه دیپلماسی هستهای کشورمان اعلام شده که ایران خواستار تعیین هر چه سریعتر چارچوب مذاکرات است. مشخص شدن این چارچوب ازچند جهت هم برای ایران و هم برای غرب بسیار بااهمیت است.
این اهمیت برای ایران ازاین بابت است که فشارتحریمهای هستهای، موجب رکود شدید اقتصاد گردیده است و سنگینی بارآن بردوش دولت و ملت معضلات فراوانی را به وجود آورده است. بحث تامین ارز، تهیه کالاهای مورد نیاز، فروش نفت، تورم و نقدینگی سرگردان، صنایع تعطیل شده و... ازجمله مشکلاتی است که به سبب تحریمهای اقتصادی گریبان گیر کشور شده است. لذا طی چنین مسیر باتلاقی جز فرو رفتن در معضلات حاصلی برای ایران درپی نخواهد داشت. تا شش ماه دیگر ما درآستانه سال نو قرارخواهیم گرفت و سیلی از تقاضاها برای کشور پدید خواهد آمد. تامین این نیازها ضمن پرداخت نقدی یارانهها، حقوق وپاداش شاغلین، فشاری بی امان را به کشور تحمیل خواهد کرد. لذا تعیین چارچوبی مشخص در مذاکرات و لحاظ کردن جدول زمانی برای حصول به نتیجه امری ضروری برای کشورمان میباشد.
ضرورت مشخص شدن چارچوب و جدول زمانی برای مذاکرات هستهای دربعد خارجی و برای طرف غربی نیز بسیار بااهمیت است. برکسی پوشیده نیست که برنامه هستهای ایران پیش ازآنکه به لحاظ فنی مورد بررسی قرارگیرد، وجههای سیاسی پیدا کرده است. لذا منافع بسیاری از کشورها حتی منافع بعضی از گروهها درداخل کشور نیز به وجود تنشها میان ایران و غرب میباشد. به عنوان مثال درحال حاضرکه فضای نسبتاً مثبتی درنگرشها میان ایران و غرب حاکم است، عده ای از نمایندگان کنگره آمریکاخواستار تحریم بیشتر ایران هستند.
ازسوی دیگر اسرائیل ازنزدیکی احتمالی ایران و غرب به ویژه آمریکا به هراس افتاده و به دنبال سیاه نمایی نسبت به مواضع مثبت مقامات ایرانی برآمده است. قطعا باتوجه به نفوذی که لابی اسرائیلی در مجلس نمایندگان آمریکا دارد، مانع تراشی و اعمال فشارهای بسیاری برای ایجاد تنش در رویکرد غرب با ایران در دستور کار قرار خواهد گرفت. درهمین اتفاق اخیردرمجلس نمایندگان که موجب تعطیلی دولت فدرال آمریکا گردید، بسیاری از کارشناسان سیاسی معتقدند که نوعی گروکشی میان نمایندگان جمهوری خواه و حامی اسرائیل با باراک اوباما برسرتصویب بودجه رخ داده است. به عبارتی هشداری به دولت آمریکا بوده تا زیاد به گرم شدن روابط با ایران تمایل پیدا نکند.
لذا با توجه به این قبیل دلایل، تعیین چارچوبی مشخص درمذاکرات و تاکید بر حل مسئله درزمان کوتاه، دامنه این چالش آفرینی و مانع تراشیهای داخلی و خارجی را خواهد کاست. ضمن اینکه برداشته شدن تحریم ها و فشاری که برملت ایران تحمیل شده، توجیهی عقلانی نسبت به رویکرد دولت ایران در تعیین زمان سه تا شش ماهه برای پرونده هستهای میباشد.
امیدواریم دستگاه دیپلماسی کشور با قدرت و پشتکاری که دارد بتواند مذاکرات هستهای را به پلی برای ارتقای جایگاه ایران درمیان ملل و دست یابی به حقوق مسلم هستهای مبدل سازد.
شرق:بازگشت به روح ابلاغیه اول
«بازگشت به روح ابلاغیه اول»عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم فرشاد مومنی است که در آن میخوانید؛به نظر میرسد که بازنگری بنیادی آنچه بهعنوان ابلاغیههای اول و دوم سیاستهای کلی اصل44 مطرح، سپس تبدیل به قانونی با همین عنوان شد، در زمره مهمترین اولویتهای دولت جدید باشد. واقعیت این است که پدیده خصوصیسازی در ایران، از همان ابتدا بهصورت ناقص، متولد شد و تلاشهایی که از آن زمان تاکنون صورت گرفته به واسطه در نظر گرفتهنشدن برخی بدیهیات اولیه و اصول و مبانی پایهای بازآرایی جایگاه و منزلت دولت و بخش خصوصی، همچنان رویههای نادرست پیشین را بازتولید میکند.
در این میان به نظر میرسد برای درک عنصر گوهری مورد نیاز برای توجه کافی، بهترین شاهدمثال، بازنگری نحوه واکنش گروههای ذینفع به ابلاغیههای اول و دوم سیاستهای کلی اصل44 باشد چراکه ابلاغیه اول، واجد اکثریت قریب به اتفاق ملاحظات زیربنایی و اصلاحات نهادی بود و در آن پیشبینی شد تا زمانی که آن اصلاحات بنیادی صورت نگرفته، دولت اجازه جابهجایی مالکیتهای خود را تحت عنوان خصوصیسازی نداشته باشد.
این ابلاغیه با کمترین استقبال و واکنش در میان گروههای ذینفع روبهرو شد. اما هنگامی که با یک فاصله زمانی اندکی بیش از یک سال، ابلاغیه دوم انتشار یافت و در آن با اضافهکردن قیدوبندهای بسیار، اجازه واگذاری مالکیتهای دولتی مطرح شد، گروههای ذینفع واکنشی حیرتانگیز از خود نشان دادند. آنها این مجوز را با عنوان انقلاب اقتصادی جدی مورد استقبال و ستایش قرار دادند.
واقعیت این است که اگر قرار باشد انقلابی در اقتصاد ایران اتفاق بیفتد اتفاقا پایبندی عملی به مفاد ابلاغیه اول، این قابلیت را داشت که برای چنان انقلابی بسترسازی کند اما از آنجا که در غیاب آن، مجموعه اصلاحات و تحولات پیشبینیشده در ابلاغیه اول، هرگونه جابهجایی داراییهای دولت به هیچوجه مضمون توسعهای نداشته و وجه غالب آن، چیزی فراتر از توزیع رانت نخواهد بود، اجازه جابهجایی داراییهای دولتی قبل از تمهید بسترهای نهادی مورد اشاره در ابلاغیه اول به هیچوجه استعداد شکلدهی به انقلاب اقتصادی مورد اشاره نخواهد داشت.
بر این اساس ضروری است که یک واکاوی دقیق و منصفانه از بنیانهای اقتصاد سیاسی و این واکنشهای متعارض صورت پذیرد تا بایستههای حرکت به سمت مطلوب، آشکارتر شود. اینک با توجه به آنچه در دولت احمدینژاد گذشت، گرچه باید اذعان کنیم نظام ملی و اقتصاد ایران هزینههای بسیار بزرگی را متحمل شد اما اگر حداقل به ازای پرداخت این هزینهها، درسی از آنچه اتفاق افتاده فراگرفته شود میتوان امیدوار بود که در این زمینه خاص، آیندهای بهتر از گذشته فراروی اقتصاد ایران باشد. کافی است توجه داشته باشیم که در فاصله سالهای 1368 تا پایان سال 1383، کل واگذاریهای صورتگرفته توسط دولتهای آقایان هاشمیرفسنجانی و محمد خاتمی، کمتر از سههزارمیلیارد تومان بوده است اما تنها در دوره سالهای 1385 تا 1391، رقم واگذاریها از مرز 130هزارمیلیارد تومان عبور کرده است. به عبارت دیگر در دوره هشتساله گذشته، مجموعه واگذاریها چیزی بالغ بر 45 برابر کل داراییهای واگذارشده در دولتهای پنجم تا هشتم بوده است.
نکته حیرتانگیز در این زمینه آن است که با وجود این جهش در واگذاری داراییهای دولت، میزان مداخلههای دولت در اقتصاد، در دوره اخیر به طرز حیرتانگیزی نسبت به دو دولت قبل از خود افزایش نشان میدهد ضمن آنکه چیزی نزدیک به یک سوم کل این واگذاریها، اساسا ناظر بر رد دیون و بدهیهای دولت بوده است. یعنی دقیقا آن چیزی که در ادبیات موضوع، با عنوان «گناه بزرگ و نابخشودنی برای دولت» ثبت شده است. هنگامی که دولت، داراییهای بیننسلی را صرف امور جاری و بیانضباطیهای مالی گسترده خود میکند در واقع از حجم داراییهای بیننسلی کاسته و عملا فرصتهای توسعه را محدودتر میسازد. این دقیقا چیزی است که در دوره احمدینژاد اتفاق افتاده است.
برای برون رفت از شرایط حاد کنونی، به نظر میرسد که بازگشت صادقانه، نظاموار و نهادمند به روح ابلاغیه اول همچنان راهگشا باشد. اما برای حرکت به این سو، دولت به معنای قوهمجریه با یک محدودیت جدی روبهروست. به این معنا که در سند قانون بودجه سال 92، مانند قوانین بودجه سالهای قبل از آن، دولت بابت کسب درآمد از محل فروش سهام شرکتهای دولتی، هزینههایی در نظر گرفته است بنابراین تا زمانی که دولت اقدام به طراحی یک برنامه راهگشا در زمینه بازنگری ساختار هزینههای به غایت ناکارآمدشده خود نپردازد، امکان عبور ار شرایط کنونی در زمینه واگذاری داراییهای خود فراهم نخواهد شد.
قانون:یک آرزوی احتمالاً محال
«یک آرزوی احتمالاً محال»عنوان یادداشت روز روزنامه قانون به قلم مرتضی شاملی است که در آن میخوانید؛دیشب دوستی زنگ زد ظاهراً برای احوالپرسی اما طبق معمول صحبت به اوضاع روز و اقتصاد کشور کشید و اینکه وزیر نفت از قیمت گذاری جدیدی برای بنزین در روزهای آینده گفته است. گفتم آرزویی دارم که میدانم محال است . ایکاش قیمت سوخت را - ولو خیلی کم - پایین بیاورند ، نه اینکه بالا ببرند. از عکسالعمل دوستم و استدلالهای اقتصادیاش چیزی نمیگویم . نظر شما را هم نمیدانم .
اما یک چیز برایم محرز است و آن اینکه مردم ما اصلاً انتظار و تحمل افزایش قیمت، خصوصاً افزایش قیمت سوخت، آنهم از زبان دولت جدید را ندارند. ملت هنوز هم تاوان آن افزایش قیمت کذایی 20 درصدی سوخت را می دهند که عید به عید اعمال میشد. آنهم به مدت پنج سال پیاپی . به دنبال هر افزایش قیمتی - آنهم در شروع سال - موج گرانتر شدن کالاها و خدمات هم می آمد. نتیجۀ ملموسی که از رهگذر چنین روشی حاصل شد این بود که برای مردم ما افزایش قیمت سوخت یعنی گرانی و نابسامانی هرچه بیشتر .
جامعه آنچنان در این قضیه شرطی شد که بدون آن که بخواهد، شادی و شعف عید نوروز و گردش سال و دعای یامحولالاحوال برایش شد آینه دق. وقتی دو نفر در اسفند ماه با یکدیگر راجع به قیمتهای فروردین سال بعد حرف میزدند درست مثل این بود که از مملکت دوردستی حرف میزدند در آن طرف دنیا که حال و هوا و پول رایج دیگری داشت! بله ، اینطورها بود که غول گرانی هرسال فربهتر و مهیبتر شد و صد البته آن سیاستهای مشعشع قیمتگذاری سوخت در آن نقش بسیار مؤثری داشت.
این روزها نیز با وجود کاهش نسبی قیمت ارز، قیمت کالا و خدمات نه تنها پایین نیامده، بلکه اغلب بالاهم رفته است. اینجاست که تیم اقتصادی دولت باید خودی نشان دهد و این روند شکست خوردۀ حل مشکلات جامعه از طریق افزایش قیمتها، خصوصاً در کالاهای شاخص و تاثیر گذاری مثل سوخت را دگرگون کند .
مسلماً کار سادهای نیست و نخواهد بود ، اما از دولتمردانی که پا پیش گذاشته و با شعارهایشان رأی مردم را بدست آورده اند و نسیم امیدی در دل آنها دمیدهاند جز این انتظاری نیست. وگرنه هرکسی میتواند – همانگونه که تاکنون هم چنین بوده است – با افزودن قیمتها ظاهراً گوشهای از مشکلات خودش و جناحش را حل کند؛ اما تجربه نشان داده که مشکلات نه تنها از این طریق حل نمی شوند ، بلکه با تبعات و پیامدهای شناخته و ناشناختهای که به دنبالشان می آید بهمراتب بزرگتر و سنگین تر از آنچه در ابتدا بودهاند در فضای کشور تلنبار میشوند و راه نفس را می بندند. مراقب باشید که شما نیز ادامه دهندۀ این دور باطل نباشید !
آرمان:واقعبینی را فراموش نکنیم
«واقعبینی را فراموش نکنیم»عنوان یادداشت روز روزنامه آرمان به قلم فیاض زاهد است که در آن میخوانید؛نسبت به تغییرات در ایران نباید شتابزده و بیش از حد خوشبینانه پیشبینی کرد اما همین مساله که آقای روحانی با تئوری و رویکرد جدیدی به ریاستجمهوری رسیدهاند آثار مثبت آن را میبینیم. حجم مشکلاتی که برخی عملکردهای گذشته باعث آن شده کم نیست و قطعا دولت جدید با موانعی روبهرو خواهد بود. تامین و تحقق درآمد نفتی کشور فقط یکی از این مشکلات اساسی است و به نظر میرسد که در وهله اول دوسوم منابع بودجه تامین نشود.
همینطور اجرا و تحقق سند 20ساله کشور و اهداف معین برای ایران آینده در برنامهها و اسناد ملی، در گذشته پیگیری نشد و ایران با این هدف که بخواهد قدرت اول منطقه باشد هنوز فاصله دارد. البته انتخاب مردم میتواند معجزه کند. در حال حاضر فضای بینالمللی نسبت به ایران تلطیف شده و در عرصه جهانی نسبت به ایران نگاه بهتری به وجود آمده است که در این فضا ممکن است بتوانیم به مرور تنشهای موجودمان را با جامعه بینالمللی کاهش دهیم. تماس تلفنی رئیسجمهور آمریکا با رئیسجمهور کشورمان یک اتفاق تاریخی بود.
هرچند این کار بیشتر یک اقدام نمادین بود اما گویای این حقیقت است که سطح تنش و اختلاف بین ایران و آمریکا میتواند کاهش پیدا کند که نتایج خوبی خواهد داشت. در پرونده هستهای یکی از مشکلات اصلی فقدان ارتباط مستقیم با آمریکا بود و حل این مشکل میتواند به حل قضیه هستهای کشورمان هم کمک کند. این نحوه برخورد آقای روحانی حتی باعث این شد که اوباما از کنگره آمریکا درخواست کند تا برای کاهش تحریمها فکری کنند و چشمانداز مثبتی را نسبت به آینده دیپلماسی ایران موجب شده است.
همچنین ما میتوانیم در آینده نسبت به بهبود روابط با کشورهای عربی هم اقدام کنیم. نظر به اینکه روابط دیپلماتیک ایران با کشورهای عربی منطقه در گذشته شاهد مسائلی بود به نظر میرسد کشورهای عربی از کاهش اختلاف ایران و آمریکا خوشحال نخواهند شد ولی در همین فضا هم میشود تنش با کشورهای منطقه را کاهش داد. چراکه این کشورها هم از تداوم عقلانیت و ثبات در دولت ایران استقبال خواهند کرد. کشورهای دیگری چون چین و روسیه نیز از شروع دوباره مذاکرات مستقیم و ارتباط ایران و آمریکا ناراضی خواهند بود.
این کشورها طی چند سال گذشته و در غیاب آمریکا، استفادههای زیادی از ایران بردند. برخی کشورهای اروپایی نیز از این وضعیت خوشحال نخواهند شد. کشورهای اروپایی میدانند با توجه به سابقهای که ایرانیان از اقتصاد و صنعت آمریکا درذهن دارند، کالاهای آمریکایی در صورت ایجاد یک شرایط با ثبات میتوانند جای کالاهای آنها را در بازارهای ایران بگیرند. ضمن اینکه کشورهای اروپایی نیز به لحاظ امنیتی از ایران جدید استقبال میکنند و میتوان از این ظرفیت برای بهبود روابط با آنها نیز استفاده کرد.
در حوزه فرهنگی هم شاهد گشایشهایی بودیم که از جمله آنها میتوان به بازگشایی خانه سینما اشاره کرد؛ گرچه در این زمینه هنوز حرف و حدیث باقی است! در چند سال گذشته برخی از سینماگران و حتی کارگردانان مطرح ما با مسائلی مواجه شده بودند که آنها را دچار کمکاری کرده بود ولی حالا این افراد هم با روی کارآمدن دولت جدید میخواهند فعالیت جدی خود را از سر گیرند.
محمدرضا شجریان اخیرا اظهار کرده که خودش را برای اجرای کنسرت در ایران آماده میکند. اینها همه نشانه بازتر شدن فضای فرهنگ کشور است. در اقتصاد داخلی هم اوضاع نسبت به گذشته تفاوتهای چشمگیری خواهد داشت. گشایش بازارهای بینالمللی و صدور اجازه ورود سرمایههای جدید خارجی به کشور اگر به خوبی محقق شود میتواند باعث تحول در اقتصاد و صنعت کشور شود اما در عرصه داخلی دیدگاههای انتقادی از سوی گروههای اصلاحطلب و تحولخواه وجود دارد.
نوع مدیریت اداری داخل کشور تا این لحظه چندان موفق نبوده است. به طور مثال برای استانداران و برخی معاونین، امکان انتصابهای بهتری هم بود. در هر حال اگر واقعبین باشیم متوجه خواهیم شد که معدل این دولت نسبت به دولت دهم کاملا متفاوت است که میتواند باعث بهبود اوضاع کشور در برخی شئون شود.
ابتکار:خطرناکتر از خطرناک
«خطرناکتر از خطرناک»عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم رضا سلیمانی است که در آن میخوانید؛در جریان استقبال مردمی از رئیس جمهور برای برگشت از سفر نیویورک، گروهی که تعدادشان در مقایسه با اکثریت، یک اقلیت محدود بود، برخلاف رودخانه مردمی که به سوی تشکر و قدردانی حرکت میکردند، متأسفانه حرکاتی کردند و شعارهایی سر دادند که گویی دکتر روحانی، بخشی از خاک ایران را در چمدان کرد و با خود بُرد و دیگر برنگرداند.
البته انتقاد و حتی مخالفت صحیح، با شیوههای معمول قلمی و کلامی، با سیاستهای یک دولت، یکی از ویژگیهای جوامع دارای دموکراسی است، اما آنچه که در فرودگاه، توسط گروهی اندک که البته مسبوق به سابقه نیز هست، اتفاق افتاد، برای رویکرد اعتدالی جامعه در بُعد داخلی و خارجی خطرناک است و خطرناکتر از آن، اعلام رسمی حرکت آنان به عنوان عملکرد یک گروه سازمانیافته برای «منافع ایران» در رسانههاست.
فرض کنیم که رئیس جمهور منتخب مردم و برگزیده اکثریت و هیأت همراه ایشان در سفر به خارج از کشور، خدای ناکرده، خلاف مصالح و منافع کشور اقدامی کرده باشند، آیا مملکت قانون ندارد؟ قوای قضائیه و مقننه ندارد که گروهی اندک به خود حق میدهند حکم صادر کنند و در فرودگاه، با اهانت، توهین و مشت، حُکم را جاری و با افتخار نیز آن را اعلام کنند؟!
با مشاهده اینگونه هنجارشکنیها و اعلام رسمی آن، انسان به یاد عملیات گروههای افراطی در پاکستان، افغانستان، عراق و دیگر کشورها میافتد که برای انتقام از مردم به خاطر حمایت از یک ایده سیاسی، آنان را به خاک و خون میکشند و بلافاصله از طریق رسانهها، مسئولیت آن را به عهده میگیرند و اعلام میکنند.
اصولاً اقدامات افراطی، پرخاشگرانه و تند وقتی صورت میگیرد که زبان منطق و استدلال به لکنت دچار میشود و برای دفاع از ایده و فکر، به جای قلم و مباحثه، از توهین و مشت و پرخاش استفاده میشود.
این شیوه را باید به حق، «خطرناکتر از خطرناک» توصیف کرد که مسئولیت «پرتاب کردن کفش» به سوی منتخب مردم ایران را به عنوان وظیفه دینی و ملی به عهده میگیرند و اعلام وجود میکنند. شیوهای که در دورهای از ریاست جمهوری آقای خاتمی مرسوم شد و متأسفانه همچنان ادامه دارد، اما هیچ وقت به شکل رسمی، فرد یا سازمانی مسئولیت آن را به عهده نگرفته است. بهرغم اینکه همه شخصیتهای حقیقی و حقوقی آن را محکوم کردهاند، ولی متأسفانه تاکنون، برخورد مناسب قانونی با این پدیده نشده و حتی در مواقعی به طور مستقیم یا غیرمستقیم مورد حمایت نیز قرار گرفتهاند.
این شیوه اگر مهار نشود، هیچ بعید نیست که گروههای به اصطلاح خودسر، پا را از این هم فراتر بگذارند و آنگاه اقداماتی خطرناکتر از این را نیز انجام دهند و آن را رسمی کنند.
والسلام
مردم سالاری:نقش دیپلماسی بر اقتصاد ایران
«نقش دیپلماسی بر اقتصاد ایران»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم حجت الاسلام سیدناصر موسوی لارگانی است که در آن میخوانید؛
1. رییسجمهور رفتار دیپلماتیک قابل دفاعی را آغاز کرده و باید در آینده شاهد نتایج عینی این رفتارها بود. سفر نیویورک یکی از این تاکتیکهای دیپلماتیک روحانی به حساب میآمد که حمایت نمایندگان از این سفر نیز نشان میدهد در داخل نیز علاوه بر بازتابهای مثبت بیرونی، واکنشهای مثبت داخلی نیز به همراه داشته است. اینک که این سفر پایان یافته و توانسته نقش خود را در عرصه جهانی بگذارد، بهتر است به صورت دقیق تر مورد بررسی قرار بگیرد تا در آینده نیز نتایج این سفر مدیریت شود.
2. جلسهای که در سازمان ملل در نیویورک تشکیل شد، بسیار مهم بود. چراکه علاوه بر سخنرانی رییس جمهور ایران، نتایج خوبی از دیگر مذاکرات به دست آمد. ضمن اینکه ادبیاتی که رییسجمهور آمریکا در صحبتهایش در مورد ایران به کار برد، رویکرد تازهای بود که نشان میدهد آمریکاییها هم به نقش ایران بیشتر توجه میکنند و این خود نشانهای است که تحول در آینده دیپلماسی ایران و آمریکا را اجتناب ناپذیر میکند. البته نباید این گمان بشود که روحانی از مواضع ایران عقب نشینی کرده، بلکه دفاع از آنچه حق مسلم کشور اسلامی ماست، با ادبیاتی دیپلماتیک توسط رییس جمهور ایران مطرح شد. این در حالی است که قبلا هم همین مسایل مطرح شده بود اما با یک تعبیر دیگری بیان میشد و ادبیات دیگری داشت که باعث ایجاد چالشها و مشکلات میشد.
3. به دلیل فشارهای شدید اقتصادی، اکنون جامعه نگران این است که آیا این مذاکرات و روال اعتدالی که دولت تدبیر و امید در پیش گرفته، تاثیری بر اقتصاد کشور خواهد داشت؟ آیا تحریمها برداشته میشود و حداقل مشکلات بینالمللی نظام بانکی رفع میشود؟ با نظر به اینکه یک نگاه اعتدالی و عقلانی بر تصمیمگیریها حاکم شده، میتواند بر بهبود اوضاع اقتصادی اثرگذار باشدو طبیعی است مذاکرات هوشمندانه قطعا روی تحریم، واردات و صادرات کالاها و مبادلات بین کشورها تاثیر میگذارد. البته یک نکته را هم نباید فراموش کنیم که تحریم فقط به ایران ختم نمیشود و طرف تحریم کننده نیز خود به نحوی تحت تاثیر این تصمیم است. مهندس نعمت زاده، وزیر صنعت، معدن و تجارت، در مجلس شورای اسلامی خاطرهای را تعریف میکرد که یک تاجر آمریکایی وقتی فرش ایرانی را با آن زیبایی میدید، میگفت ما افسوس میخوریم که چرا ما تحریم شدیم و نمیتوانیم از این اثر هنری با ارزش در منازل مان استفاده کنیم. این جمله یعنی تحریم ایران، تحریم آنها نیز هست. شک نداریم در فضای امروزی خیلی از کشورهای اروپایی به خاطر آنکه بتوانند از امکانات ایران از جمله نفت ایران استفاده کنند، مایل هستند تحریمها را کاهش بدهند و این یک تمایل دو جانبه است و ایران هم به دنبال از بین بردن تحریمهاست. بنابراین طبیعی است وقتی با زبان دیپلماتیک با جهان سخن بگویی، شاهد آن خواهیم بود که در عمل، اوضاع اقتصادی کشور نیز تحت تاثیر آثار مثبت این رفتار اعتدالی خواهدبود.
بهار: تابوی مذاکره
«تابوی مذاکره»عنوان یادداشت روز روزنامه بهار به قلم مجتبی بدیعی است که در آن میخوانید؛
کشور و ملت ویتنام از جمله کشورها و ملتهایی است که در تاریخ خود طعم تلخ استعمار و اشغال را فراوان دیده است. اما تلخترین این دوران، دورانی بوده است که کشورهای فرانسه و سپس آمریکا بر آن سلطه یافته بودند. با این حال ملت ویتنام یکی از مقاومترین و مبارزترین ملتهای جهان است و استقلال و آزادی خود را به قیمت گزاف و ریخته شدن خونهای بیشمار ملت خود به دست آورده است. هنوز مدتی از سقوط دژ «دین بین فو» در 1954 که منجر به بیرون رفتن فرانسه شد نگذشته بود که تقسیم کشور ویتنام به شمال و جنوب مدار 17 درجه به آنها تحمیل شد و آمریکا با نفوذ در ویتنام جنوبی، عملا بر آن سلطه کامل یافت. مخالفت و مقاومت و مبارزه مردم ویتنام با این اشغالگری، در ادبیات سیاسی دولتمردان آمریکا، تجاوز ویتنام شمالی به ویتنام جنوبی تعبیر و تفسیر شد و بنابراین آمریکا فلسفه وجودیاش را در خاک ویتنام جنوبی درخواست کمک برای رفع متجاوزان اعلام کرد.
آمریکا به سرعت در باتلاق جنگ ویتنام فرو رفت. بیش از 500 سرباز آمریکایی و میلیونها تن بمب، توسط بمبافکنهای ب 52 کاری از پیش نبرد و دولت آمریکا چارهای ندید جز این که تن به مذاکرات صلح با ویتنام شمالی در پاریس بدهد. مذاکراتی که در نهایت با مقاومت ملت شجاع ویتنام به استقلال و اتحاد کامل آنان انجامید و خروج خفتبار آمریکا را از خاکشان به دنبال داشت. مدتهای مدید از زمان مذاکره بین آمریکا و ویتنام شمالی صرف این موضوع بود که میز مذاکره دایره باشد یا مربع. ویتنام شمالی اصرار بر مربع بودن میز مذاکره داشت و آمریکا بر دایرهشکل بودن آن اصرار میورزید، شاید در نگاه اول این چانهزنی بر سر شکل میز مذاکره مسخره به نظر آید، لکن در پس این چانهزنی یک پیام و نگاه کاملا متفاوت وجود داشت.
آمریکا به هیچوجه نمیخواست موجودیت «ویتکنگها» را به عنوان «جبهه آزادیبخش ملی ویتنام» به رسمیت بشناسد و اصرار داشت که علت وقوع جنگ را تجاوز ویتنام شمالی به ویتنام جنوبی و درخواست کمک دولت ویتنام جنوبی از آمریکا قلمداد کند و اساسا منکر آن بود که طرف اصلی جنگ با دولت ویتنام جنوبی، ملت آن کشور یعنی «ویتکنگها» هستند. در سوی مقابل ویتنام شمالی اصرار داشت که طرفین جنگ «ملت ویتنام جنوبی» و «دولت دستنشانده ویتنام جنوبی» هستند که بیرحمانه ملت خود را کشتار میکنند و آمریکا حامی دولت ویتنام جنوبی و ویتنام شمالی حامی ملت ویتنام جنوبی (پاره جنوبی ملت ویتنام) هستند و بنابراین جنگ چهار طرف مستقل دارد و بنابراین میز مذاکره باید چهارضلعی باشد تا جایگاه متفاوت هر یک از حاضران در مذاکره کاملا مشخص باشد.1
بههرحال با پافشاری ویتنام شمالی مذاکرات به همین نحو و به موازات تداوم جنگ ادامه یافت تا درنهایت با پیروزی ملت ویتنام در سال 1975 جنگ ویتنام برای همیشه پایان یافت و دو قسمت شمالی و جنوبی کشور با هم متحد و یکپارچه شدند و دولت واحد ویتنام پا به عرصه وجود گذاشت. هدف از ذکر اجمالی این رویداد تاریخی قرن بیستم، آن است که نگاه منطقی و واقعبینانه و علمی به مذاکره داشته باشیم. مذاکره یعنی گفتوگوی رودرروی طرفین دعوا برای حل مناقشات فیمابین. مذاکره گپ و گفت بیبرنامه نیست، بلکه یادآوری (ذکر) مواضع طرفین به یکدیگر و تلاش برای پیشبرد آن مواضع است.
اکنون سوال اصلی این است که آیا مذاکره با طرف یا طرفین دعوا و مخاصمه، قبح ذاتی دارد که عدهای چنان جوی ساختهاند که لفظ «مذاکره» و «خیانت» را مترادف هم میبینند؟ چرا کسانی و جریاناتی بیش از 35سال فضای سیاسی کشور را به گونهای شکل دادهاند که حتی حرف از مذاکره زدن هم «جرم» و «خیانت» محسوب میشود؟ بلایی که بر سر سیدعطاءالله مهاجرانی آمد هنوز از یادها نرفته است. آیا نفس مذاکره و گفتوگو قباحت دارد؟ یا در پس این تاکید و اصرار بر «عدم مذاکره» پای مسائل دیگری در میان است و ملتهب نگهداشتن فضای کشور در حالت نه جنگ نه صلح برای جریانهایی در داخل و خارج از کشور منافعی و مصالحی دربر دارد؟ یادمان نرود که در تاریخ صدر اسلام، مذاکره و گفتوگو و سازش و حتی تن دادن به خواستههای طرف مقابل آن هم از سوی «معصوم» از واقعیتهای انکارناپذیر تاریخ اسلام است.
تن دادن رسول اکرم به مفاد صلح «حدیبیه»، تمکین مولای متقیان به «حکمیت»، کنارهگیری حضرت امام حسن مجتبی(ع) از خلافت به نفع معاویه، پذیرش ولایتعهدی مامون از سوی امام رضا(ع) و موارد دیگر حکایت از آن دارد که در پس تن دادن به این سازش و عقبنشینی ظاهری یک دنیا حکمت و مصلحت نهفته بود که فقط چشمان هوشیار و بیدار و مغزهای فکور و اندیشمند آن را میفهمید. حتی نزدیکترین صحابه رسول خدا و مولای متقیان و امام حسن (ع) و امام رضا (ع) از درک و فهم این «رویدادها» عاجز و ناتوان بودند تا حدی که بعضی از صحابه و یاران، این توافقات را «ذلت» و «تسلیم» میدیدند و از ابراز مخالفت علنی کلامی و زبانی ابایی نداشتند.
بیتردید «بازخوانی» این «رویداد»های تاریخی از موضع «عزت» و «حکمت» و «مصلحت» درسهای فراوانی دربر دارد که میتواند کلیدی بر «قفلهای زنگزده» بسیاری از افراد باشد. یادمان باشد بسیاری از خسارتهای وارده در طول تاریخ بر ملل مختلف حاکمیت فضای «افراط و تفریط» و «صفر و صد» بر جامعه و عدم شرایط مناسب بر اندیشههای «واقعبینانه» و «اصلاحطلبانه» و «اعتدالی» بوده است.
در دوران پس از پیروزی انقلاب اسلامی و در جریان «جنگ تحمیلی» دشمنان و «دفاع مقدس» ملت ایران، چگونه وقتی بر رهبر کبیر انقلاب اسلامی مشخص شد که «تداوم جنگ» دیگر به نفع «ملت ایران» و آرمانهای ارزشمند انقلاب اسلامی نیست، با وجود استواری وجود چون «کوه» آن بزرگمرد، ایشان با تلخی تمام «جام زهر» را نوشیدند و قطعنامه سازمان ملل را پذیرفتند. تاریخ قطعا از این اقدام آن بزرگمرد روحانی به نیکی یاد خواهد کرد و آن را نه نشانه «ذلت» و «تسلیم» که نشانه «عزت» و «پیروزی» برخواهد شمرد. نگاهی مقایسهای به جغرافیای سیاسی ایران در بدو پیروزی انقلاب اسلامی و شرایط فعلی حکایت از آن دارد که اوضاع به کلی متفاوت با آن سالهاست. اگر در سال 57 در مرزهای شمالی با اتحاد جماهیر شوروی همسایه بودیم، امروز از آن کشور در صحنه جغرافیای سیاسی، دیگر اثر و نشانی نیست.
رژیم بعثی عراق و حکومت ببرک کارمل تا حد زیادی کاملا همسو و در اختیار شوروی قرار داشتند. به برکات آثار و نتایج پیروزی انقلاب اسلامی که به تعبیر صهیونیستها یک زلزله بزرگ در منطقه بود کشورهای همسایه نظیر ترکیه و پاکستان به دیده احترام به ما نگاه میکردند و در اختیار آمریکا نبودند. کشورهای ساحل جنوبی هم در حد و اندازهای نبودند که برای خودشان منزلتی قائل باشند. در واقع حضور آمریکا در مرزهای ایران چندان رنگ و جلوهای نداشت.
اما امروز آمریکا همسایه دیوار به دیوار ماست. کشورهای تازهاستقلالیافته مرزهای شمالی بیش از روسیه با آمریکا همسو شدهاند، افغانستان و عراق موجودیت فعلی خود را مدیون و مرهون آمریکا میدانند. پاکستان و ترکیه بیش از گذشته در همسویی با آمریکا هستند. اتحاد عملی ترکیه با آمریکا در مساله سوریه یکی از شواهد این مدعاست. کشورهای حاشیه جنوبی خلیج همیشه فارس به یمن پشتگرمی از حمایتهای همهجانبه آمریکا و انگلیس، برای ایران شاخ و شانه میکشند و عربدهکشی میکنند و ایران باعظمت به ناچار بسیاری از این گستاخیها را تحمل میکند.
آیا هدف از «صدور انقلاب» مواجهه با چنین وضعیتی بود؟
بدون تردید نیروهای آزادشده از بطن انقلاب اسلامی شکوهمند ملت ایران در سال 57، لرزه به اندام کشورهایی انداخته است که با مقتدرشدن این نظام، منافع آنها در منطقه بهطور جدی به خطر افتاده و رژیم صهیونیستی بیش از همه این خطر را احساس کرده است. آمریکا و رژیم صهیونیستی پس از شکستی که با از بین رفتن نظام شاهنشاهی در ایران نصیبشان شد، پس از یک عقبنشینی اولیه، به جای ماتم و عزا در فکر فرو رفتند که با وضعیت جدید جغرافیای سیاسی منطقه چگونه مقابله کنند. دامن زدن به اختلافات داخلی و تحمیل جنگ توسط رژیم بعثی اولین اقدامات آنها بود و تغییر جغرافیای سیاسی کشورهای همسایه اقدام بعدی آنها بود.
ما «شعار» ضدآمریکایی و ضداسراییلی دادیم و آنها «اقدامات عملی» «ضدانقلاب اسلامی» کردند! اگر انفجار برجهای دوقلو برای دولت و ملت آمریکا یک فاجعه بود (صرفنظر از ابهامات پیرامون آن) اما آمریکا با تبدیل این ضربه و تهدید به یک امکان و «فرصت تاریخی»، جایگاهی را برای خود در رهبری جهان فراهم کرد که میتواند خواستههای خود را به اکثر کشورهای جهان دیکته کند و حتی سازمانهای بینالمللی و جهانی را در راستای منافع خود به استخدام و به حرکت درآورد. عرصه «قدرت» عرصه «حق و باطل» نیست، عرصه «قوی» و «ضعیف» است، کسانی در تاریخ بر ملتها حکومت کردهاند که «حق» نبودهاند بلکه «قوی» بودهاند. بدیهی است در دورههای بسیار کوتاهی از تاریخ شاهد آمیختگی حقانیت و مشروعیت باقدرت بودهایم اما سهم و درصد این دورهها بسیار کم بوده است. به همین دلیل در ادبیات سیاسی «قدرتمند شدن» یک اصل بنیادی محسوب میشود.
برو قوی شو اگر راحت جهان طلبی/ که در نظام طبیعت ضعیف پایمال است پس تلاش برای قدرتمند شدن نه تنها عیب نیست که بسیار ممدوح و پسندیده است. اما سوال اساسی این است ک منشاء قدرت پایدار که آمیخته با مشروعیت و حقانیت باشد در چه رویکردی به قدرت حاصل میشود؟
آیا قدرتمند شدن در داشتن نیروهای مسلح و ارتش نیرومند خلاصه میشود؟ آیا قدرتمند شدن به داشتن سلاح و ادوات پیشرفته منحصر میشود؟ آیا سوق دادن سرمایهها و درآمدهای ملی و نفتی به سوی صنایع نظامی است؟ اتحاد جماهیر شوروی (سابق) نماد و مظهر چنین نگاهی بوده و به همین دلیل هم در عرصه ساختن سلاحهای اتمی و هیدروژنی و موشکی و فضایی و هوایی و... اگر از آمریکا جلوتر نبود عقبتر هم نبود؟ اما چه شد که چنین قدرتی به کارش نیامد و از صحنه تاریخ محو شد؟
واقعیت آن است که سهم بودجه نظامی و دفاعی و قضایی شوروی نسبت به بودجه کل آن کشور بسیار بسیار بیشتر از آمریکا بود و بنابراین به قیمت کاستن از بخشهای دیگر اقتصاد و اقتدار مملکت، یک توسعه مریض و یکبعدی را تجربه میکرد و بنابراین از آنجا که در زمینههای توسعه اقتصادی- اجتماعی- فرهنگی نمیتوانست سرمایهگذاری مناسب کند با اولین فشارهای اجتماعی ناشی از باز شدن فضای سیاسی- اقتصادی فرو پاشید. امروز فضایی بر کشور حاکم شده است که نقد سرمایهگذاری روی انرژی هستهای و تسلیحات نظامی، همچون نقد «هولوکاست» یک «مرز ممنوعه» و «خطرناک» تلقی میشود و حاشیه «امنیت» و «اعتبار» را برای ناقدین به حداقل میرساند.
نگاه توسعه همهجانبهنگر و پایدار در کلیه عرصهها با توجه به جمیع واقعیات سرزمینی و منابع خدادادی و همچنین ملاحظات محیطزیستی بسیاری از سرمایهگذاریهای انجامشده در زمینه تکنولوژی هستهای و انرژی هستهای را زیر سوال میبرد؟ آیا گفتن اینکه سهم اینگونه سرمایهگذاریها نسبت به دیگر بخشها از یک نابرابری بسیار بالا برخوردار است، حرف نامربوطی است؟ آیا تعادلبخشی بین هزینههای نظامی و تسلیحاتی با هزینههای اقتصادی- اجتماعی- فرهنگی کار بیهودهای است؟ آیا نگاه ما به قدرتمند شدن مشابه اتحاد جماهیر شوروی سابق است؟
راقم این سطور با اذعان به اینکه داشتن انرژی هستهای حق مسلم همه ملتها و منجمله ملت ایران است و هیچکس و هیچ نهاد و هیچ کشوری با هیچ بهانهای نمیتواند این حق را از ملت ایران سلب کند، اما بهطور جد، نگران سهم و جایگاه سیاست هستهای در کلیت سیاست کلان و استراتژیک کشور است و باور ندارد سهم انرژی هستهای از اقتدار ملی در آن حدی باشد که روی آن تبلیغ میشود. انرژی هستهای از جایگاهی برخوردار نیست که ما برای داشتن آن (حتی برای فعالیتهای کاملا علمی و صلحآمیز) هر بهایی را بپردازیم و آن را تبدیل به مساله حیثیتی و بود و نبود نظام و انقلاب کنیم. انرژی هستهای چیزی در کنار دیگر صنایع و دستاوردهای علمی و فناوری در عرصههای دیگر است و هیچ شرافت ویژه و ذاتی به عرصههای دیگر علم و فناوری ندارد. بنابراین ضرورت دارد با تاکید بر اراده ملی در داشتن آن در حد نیاز و ضرورت، آن را از حالت پیوند با امنیت و منافع ملی خارج کرده و جایگاهی مناسب برای آن در چارچوب توسعه همهجانبه و پایدار قائل شویم.
با توجه به آنچه گفته شد راقم این سطور باور ندارد که مناقشه ایران با آمریکا و دول غربی و بعضی همسایگان و نهادهای بینالمللی، بر سر انرژی هستهای (و از نگاه آنان سلاح هستهای) است بلکه مشکل آنها با ما، نوع تعامل و ارتباط ما با جهان خارج از مرزهایمان است؛ اینکه ایران چه جایگاهی را برای خود در عرصه بینالمللی و منطقهای قائل است. به نظر میرسد رسانههای بینالمللی که بخش عمده آنها زیر نفوذ و سیطره صهیونیستها هستند، وانستهاند به جهان تصویری از نظام جمهوریاسلامی ارائه کنند که وجود این نظام مخل نظم و امنیت بینالمللی است و تا این نظام پابرجا باشد، از نظم و امنیت در جهان خبری نیست. بدیهی است این تصویر، هیچگونه تجانسی با اصول و ارزشهای برخاسته از اسلام و انقلاب اسلامی و قانون اساسی نظام جمهوری اسلامی و نوع نگاه معنویتگرای کشور عزیز ما ندارد و در واقع یک جو ناجوانمردانه علیه ایران است. از سویی ما مکلف و موظف به حفظ موجودیت کشور، انقلاب و نظاممان هستیم و باید آماده پرداخت هزینه دفاع از کیان آن باشیم.
اما باید خردمندانه و هوشمندانه یک بازنگری اساسی در نحوه انعکاس پیام خود به جهان خارج بهعمل آوریم. متاسفانه بینظمی و هرجومرج ناشی از اظهارنظرهای غیرمسئولانه از سوی اشخاص و نهادهای غیرموظف نسبت به کشورهای همسایه- مسائل منطقه- نهادهای بینالمللی و نظم جهانی در حدی است که بدون آنکه دستاوردهایی برای نظام، کشور و مردم دربر داشته باشد، دائما هزینههای بالایی را به کشور از بعد اقتصادی و امنیتی تحمیل میکند که هیچ توجیه عقلانی و خدایی و مردمی بر آن متصور نیست. وحدتبخشی و نظم دادن به ارتباطات بینالمللی و ایجاد وحدت رویه در تعامل با دیگر کشورها و نهادها از ضروریترین اقدامات است. خوشبختانه با توجه به اینکه تصمیمات کلان استراتژیک در قانون اساسی در اختیار مقام معظم رهبری است، تاکید بر عدم دخالت اشخاص و نهادهای غیرمسئول در سیاست خارجی و اعمال آن کار سخت و دشواری نیست. همانطور که آقای روحانی از آمریکا خواستند صدای واحدی از آن سو به گوش برسد، ما نیز مکلف هستیم صدای واحدی را به گوش جهانیان برسانیم و اجازه ندهیم از هر تریبون عمومی اظهارات غیرمسئولانه و هزینهبر طرح و پخش شود.
لذا با رعایت نکات فوقالذکر، ما نهتنها از مواجهه مستقیم و مذاکره رودررو با آمریکا و دیگر قدرتها ترس و واهمهای نداریم بلکه با مشخص کردن چارچوب مواجهه با آنها و ایستادگی خردمندانه بر منافع و مصالح و امنیت ملی باید وارد فاز گفتوگو شویم. بدیهی است ضمن حفظ هوشمندی خود یادمان باشد، روح گفتوگو و مذاکره روح برد- برد است و جز این راهبرد هیچ راهبردی ثمر نخواهد داشت. اینکه ما خواستههای خود را پیش ببریم و از آنها بخواهیم از خواستههایشان دست بردارند، فقط در عالم ذهن معنیدار است و در عمل هرگز محقق نخواهد شد.
نباید تهمت خودباختگی به مسئولان کشور در مواجهه با مسئولان دیگر کشورها بزنیم. بهطور قطع میتوان با صبر و حوصله و متانت، منافع و مصالح ملی را پاس داشت. با قهر باقی ماندن و تداوم فضای نه جنگ، نه صلح و با توجه به موثر واقع شدن تبلیغات مسموم درباره ایران، اهداف متعالی ما محقق نمیشود. به نظر میرسد جز مقام معظم رهبری که در جایگاه هدایت و نظارت بر مذاکرات هستند، دیگر دستگاهها، نهادها و اشخاص تاثیرگذار موظف به هماهنگی شعاری و عملی با دستگاه دیپلماسی کشور و تیم مذاکرهکننده هستند، تنها در این صورت است که میتوان به آینده امیدوار بود. مذاکره در ذات خود واجد هیچ صفت منفی نیست، مهم آن است که هوشیار باشیم، شفاف باشیم، با رعایت مصالح، ملت را در جریان پیشرفت مذاکرات قرار دهیم، مصالحه پنهان نداشته باشیم و به عزت و عظمت ایران و مردم فکر کنیم. بدهبستان اساس هر معامله است و هیچ معاملهای بدون بدهبستان شکل نمیگیرد. مهم آن است که متحد و یکپارچه از تیم مذاکرهکننده حمایت کنیم و از طریق نهادهای ذیربط و به شکل اصولی بر کار آنها نظارت کنیم و درنهایت نفع طرفین را لحاظ کنیم. یادمان نرود هشت سال شعارهای احمدینژاد چه دستاوردی در عرصه بینالمللی ایجاد کرد؟ عرصه سیاست عرصه عمل هوشمندانه است، نه داد زدن و شعار دادن و تهدید کردن.
دنیای اقتصاد:در دفاع از سیاست ارزی بانک مرکزی
«در دفاع از سیاست ارزی بانک مرکزی»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلو دکتر حسین عباسی است که در آن میخوانید؛در دهههای هفتاد و هشتاد میلادی، بیش از نیمی از کشورهای دنیا که همگی جزو اقتصادهای در حال توسعه بودند، بازارهای ارز کنترلشده و به واسطه آن دوگانگی بازار رسمی و آزاد ارز را تجربه کردند. تمام این کشورها، به جز دو کشور، فقط زمانی دست به اصلاح بازار ارز زدند که اقتصادشان دچار بحران شد. علت این تاخیر روشن بود. سیاستمداران حاضر نبودند محبوبیتی را که در کوتاهمدت با دفاع از «پول پر ارزش» نصیبشان میشد، فدای منافع بلندمدتی کنند که بازار ارز آزاد در آینده نصیب اقتصادشان میکرد. دفاع از تصمیمات اقتصادی درست که در کوتاهمدت مخالف ایجاد میکند و منافعشان در بلند مدت و احتمالا به صورت غیر محسوس ظاهر میشوند، هم دانش میخواهد و هم شجاعت. به همین دلیل چنین تصمیماتی نادرند.
نظر اخیر رییس کل بانک مرکزی مبنی بر اینکه قیمت دلار در حدود سه هزار تومان قیمتی معقول است، از جمله این تصمیمات نادر است. در هفتههای گذشته که به دلیل امید به کاهش تحریمها و ثبات اقتصادی نرخ ارز در بازار آزاد کاهش یافته است، اعلام خوشحالی از این اتفاق و تلاش در جهت کاهش بیش از پیش آن میتوانست برای بانک مرکزی محبوبیتی بسیار به همراه داشته باشد. هر چه نباشد کم نیستند افرادی که هرگونه کاهش نرخ ارز را حتی اگر هزینهای گزاف برای اقتصاد داشته باشد، تحت عنوان «افزایش ارزش پول ملی» تحسین میکنند. رییس کل بانک مرکزی به چنین محبوبیتی پشت پا زد و اعلام کرد که نرخ کمتر از سه هزار تومان برای ارز به نفع اقتصاد نیست و بانک مرکزی از آن حمایت نمیکند. این نظر از دید اقتصادی درست و از دید سیاسی شجاعانه بود.
در کشوری مانند ایران که دولت انحصاردار عرضه است، صحبت از نرخ ارز بازار در معنای اقتصادی آن چندان دقیق نیست. این البته به این معنی نیست که هر قیمت ارزی برای اقتصاد مناسب است. مدلهای اقتصادی میتوان یافت که ربط نرخ ارز را از یکسو با متغیرهای عمده اقتصاد و از سوی دیگر با اهدافی که تصمیمگیرندگان برای اقتصاد دارند، نشان دهند. بر مبنای این مدلها میتوان سناریوهای ارزی تعیین کرد که اهداف خاصی را دنبال کنند. مستقل از اینکه از چه مدلی استفاده شود، دو نکته در تعیین نرخ ارز نباید فراموش شود. نخست اینکه قیمت هدف گذاری شده نمیتواند با قیمت بازار آزاد تفاوت زیادی داشته باشد. اولین اثر اعمال قیمت پایین ایجاد بازار دوگانه است و مضار بازار دوگانه برای اقتصاد روشنتر از آن است که نیاز به توضیح داشته باشد. نرخ ارز باید طوری تنظیم شود که بانک بتواند با خرید و فروش معمول ارز قیمت واحدی را در بازار تضمین کند.
نکته دوم این است که نرخ ارز قیمت کالاهای تولید داخل در مقایسه با کالاهای خارجی را تعیین میکند، در نتیجه سیاستگذاری ارزی نمیتواند مستقل از برنامه کشور برای واردات و صادرات تعیین شود. تقریبا تمامی کشورهای جهان از اینکه ارزش پولشان به شدت تقویت شود، پرهیز دارند؛ چرا که این امر صادراتشان را تضعیف و وارداتشان را تقویت میکند. برخی از کشورها مانند چین برای چند دهه ارزش پولشان را پایین نگاه داشتند تا بتوانند وارد بازارهای سایر کشورها شوند. دمدستیترین راه برای یافتن اینکه نرخ ارز به نفع تولید داخلی است یا به نفع خارجیان، مقایسه تغییرات نرخ ارز با تفاوت تورم داخل کشور با تورم کشورهای طرف مبادله است. اگر تورم داخلی بیشتر باشد، نرخ ارز باید حداقل به اندازه این تفاوت افزایش یابد تا تولیدکننده داخلی بازارها را به خارجیان وا نگذارد.
با توجه به این نکات، نرخ حدود سه هزار تومان برای دلار که رییس کل بانک مرکزی از آن دفاع کرده است، در حال حاضر قابل قبول است. آنچه باقی میماند این است که برای بازار دوگانه هم چارهای اندیشیده شود. بانک مرکزی نشان داده است که قواعد اقتصادی را در اصلاح امور اقتصادی به رسمیت میشناسد و ملاحظات سیاسی را مانع اعمال آنها نمیبیند. یکی کردن بازارهای موازی ارز از الزامات غیر قابل اجتناب اصلاح وضع اقتصادی است که بانک مرکزی باید در اولین فرصت انجام دهد. گفتههای معاون بانک مرکزی حاکی از این است که بانک اراده و شجاعت انجام این اصلاح مهم را دارد.
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد