خاطره

کلاهبرداری خانوادگی

با این‌که خودم چند سال است که خواننده پروپاقرص ویژه‌نامه تپش هستم و تمام صفحات آن را سطر به سطرخوانده و به ذهنم می‌سپارم و همیشه سعی می‌کنم از سرگذشت‌های عبرت‌آموز و هشدارهای پندآموز آن درس بگیرم و در دام فریب‌کاران و کلاهبرداران نیافتم، ولی به مصداق «هر دم از این باغ بری می‌رسد، تازه‌تر از تازه‌تری می‌رسد» متاسفانه شیادان هر روز شگرد تازه‌ای به کار می‌بندند و از روشی جدید استفاده می‌کنند که تاکنون آزموده نشده یا کمتر آزموده شده. به قولی به عقل جن هم نمی‌رسد چه برسد آدمیزاد! از جمله حیله‌ای که در مورد من به کار رفت و می‌خواهم آن را برایتان شرح دهم تا لااقل بنده خدای دیگری دچارش نشود.
کد خبر: ۴۰۹۹۹۴

4 سال پیش با پس‌اندازی که حاصل 30 سال کارمندی‌ام بود آپارتمان- سوئیتی در کرج خریدم. برای روزهای استراحت و تغییر آب و هوا و به علت حساسیت تنفسی مجبور به استفاده از آن بودم. از روی صدق و سادگی آدرس آن را به اغلب دوستان و آشنایان دادم. یکی از آنها یک روز به کرج آمد و دوشب مهمانم بود. سرصحبت را با من باز کرد و از همه جا و همه چیز تعریف کرد تا رسیدیم به مساله ازدواج که چرا تجدید فراش نمی‌کنی (چون همسرم فوت کرده بود). من هم پس از کلی طفره رفتن بالاخره گفتم دنبال آدمی می‌گردم که با من بسازد، او هم پس از کلی تعارف، صحبت دخترش را که چند سال بود از شوهر معتادش طلاق گرفته بود پیش کشید و گفت اگر بخواهی می‌توانم این کار را برایت انجام دهم و هیچ چیزی هم از تو نمی‌خواهیم جز خوشبختی دخترم. خلاصه من هم قبول کردم و او به شهرستان رفت و پس از چند روز زنگ زد و گفت آپارتمانت را بفروش و آپارتمان بزرگ‌تری بخر. من هم آپارتمان را برای فروش گذاشتم و چون کوچک و در مرکز کرج بود، خیلی زود بفروش رفت. آنها هم کرج آمدند و به من زنگ زدند که به یکی از شهرستان‌های اقماری کرج منزل فامیلشان بروم، یکی دو روز در آنجا دنبال آپارتمان گشتیم تا بالاخره آپارتمان 70 متری پیدا کردیم و قرار شد فردا برویم بنگاه و قولنامه کنیم. قرار بود اول آپارتمان بخریم بعد عقد کنیم! شب مرا به خانه فامیلشان دعوت کردند، شام خوردیم. نمی‌دانم چه شامی بود و با من چه کرد اصلا حال خود را نمی‌دانستم، منگ بودم، متوجه اعمال خود م نبودم، انگار خواب بودم، نه چیزی می‌شنیدم و نه چیزی می‌دیدم، ساعت 11 شب از پیش آنها خداحافظی کردم که به کرج و خانه خودم (که هنوز آن را تحویل نداده بودم) بروم. پسری 18 ساله که ظاهرا پسرعروس خانم بود همراهم آمد و شب را درخانه‌ام ماند. صبح با صدای زنگ تلفن از خواب بیدار شدم، اما چه بیداری! همان حالت دیشب را داشتم. پدرعروس بود و گفت هر چه زودتر به اینجا بیایید که برویم بنگاه. در بنگاه هم باز حالت منگی و گیجی داشتم، بنگاه‌دار پرسید خانه را به نام کی بنویسم که پدرعروس فوری گفت به‌نام دونفرشان یعنی من و دخترش. من هم که اصلا حال خودم را نمی‌فهمیدم هیچ حرفی نزدم. انگار دهانم را قفل کرده بودند. قولنامه را نوشت و همان روز هم به محضر رفتیم و وکالت محضری هم به نام هردوی ما نوشته شد. 4روز از ازدواجمان گذشته بود که دیدم چند روزی مبلغی پول از داخل کیف پولم کم می‌شود و هر چند یکبار یکی از وسایل خانه غیب می‌شود. وقتی به زنم می‌گفتم، اول حاشا می‌کرد که اصلا چنین وسیله‌ای داشته‌ام! بعد که اصرار می‌کردم و نشانه‌های وسایلم را می‌دادم، بنای بدرفتاری را می‌گذاشت. پسرش بدون کوچک‌ترین شرم و حیا جلوی همه شروع به کشیدن سیگار یا حشیش و خوردن قرص اکس می‌کرد، وقتی به مادرش اعتراض می‌کردم، می‌گفت آپارتمان خودش است هر کاری دلش بخواد می‌کند! ساکنان مجتمع هر روز به من اعتراض می‌کردند و از رفتار زشت و ناهنجار پسر گله داشتند. 2 هفته گذشت. در این مدت تمام وسایل از قبیل موبایل، اجاق گاز، پتو، کناره و حتی جورابم توسط پسرش به سرقت رفت و به بهای اندک در بازار فروخته شد!دیگر نمی‌توانستم تحمل کنم. به شهرستان رفتم و در غیاب من قفل در ورودی را عوض کردند و به من تلفن زدند که دیگر حق نداری به خانه بیایی! بازی تمام شد! گفتم بازی؟! گفت: آری! گفتم چه بازی‌ای؟! گفت: بازی خانه بازی!! بیچاره، اینها همه بازی پدرم بود که خانه را از چنگ‌ات دربیاوریم! آنجا باش تا دادگاه تکلیفت را روشن کند. من مهریه‌ام را به اجرا گذاشته‌ام یا آپارتمان را به من می‌دهی تا توافقی طلاق بگیریم یا آن نصفه دیگر راهم باید به نام من بزنی.

خلاصه آنچه می‌خواست بشود شد و وقتی به‌خودم آمدم فهمیدم این خانواده در این نوع کلاهبرداری سابقه‌دار هستند و اصلا شغل آنها و منبع درآمدشان از این طریق است. این را نوشتم تا چشمان بعضی‌ها در این مواقع باز باشد و گول نخورند.

ع ـ ک از کرج

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها