روایت تعدادی عاشق دلداده که توفیق خدمت در چایخانه حرم حضرت رضا(ع) را پیدا کردند

لذت چای با طعم زیارت

با وجود سرما، هیچ چیز مانع از شلوغی این مکان نمی‌شود. چه هوا سرد باشد، چه گرم، چه بارانی و چه برفی. در ورودی صحن پیامبراعظم(ص) را که دیدم چشمانم را بستم. هرلحظه که می‌گذشت، نسیم دل‌انگیز و عطر مطبوع مرا بیشتر و بیشتر مدهوش می‌کرد، گویی به آغوش گرمی دعوت می‌شدم. به‌آرامی چشمانم را باز کردم. زبانم به سخن باز نشده بود که قلب مضطر پیش‌دستی کرد و زمزمه شکر و ستایش سر ‌داد و تا به خود بجنبم چشمانم نیز با او همراه شد.
با وجود سرما، هیچ چیز مانع از شلوغی این مکان نمی‌شود. چه هوا سرد باشد، چه گرم، چه بارانی و چه برفی. در ورودی صحن پیامبراعظم(ص) را که دیدم چشمانم را بستم. هرلحظه که می‌گذشت، نسیم دل‌انگیز و عطر مطبوع مرا بیشتر و بیشتر مدهوش می‌کرد، گویی به آغوش گرمی دعوت می‌شدم. به‌آرامی چشمانم را باز کردم. زبانم به سخن باز نشده بود که قلب مضطر پیش‌دستی کرد و زمزمه شکر و ستایش سر ‌داد و تا به خود بجنبم چشمانم نیز با او همراه شد.
کد خبر: ۱۴۹۱۴۴۶
نویسنده مهدی شیردلیان - فعال فرهنگی
 
ماموریت‌های مشخص
مأموریت هریک از خادمین در چایخانه حضرت در جلساتی که با کربلایی عیسی (مسئول سفر) و کربلایی روح‌ا... داشتیم با دقت و ظرافت تقسیم شده بود.هریک مسئولیتی برعهده داشتیم. از دم‌کردن چای‌های رنگارنگ گرفته تا جمع‌آوری ظروف و شست‌وشوی آنها و دعوت زوار به محفل چایخانه و ... .حال‌وهوای اتاق استراحت و تعویض لباس، آکنده از شوق و سرور بود.همکاران، با لبخندهایی از جنس رضایت، مشغول آراستن خویش بودند. گویی این مکان کوچک، به تالاری برای جشن پیروزی روح تبدیل شده بود. این‌قدر همه بگو و بخند داشتند که با لحنی طنزآمیز، به کربلایی حبیب گفتم: «اینجا چیزی کم‌ نداره جز دوربین فیلمبرداری؛ این‌قدر آقایان به خودشان می‌رسد، انگار قراره مجلس وجشن عروسی بریم! همه هم که ماشاء‌ا... شبیه دامادها شدن.» با خنده‌ای بلند جوابم را داد. با این حرف‌ها سر خودمان را گرم کردیم. در میان این شور و هیجان، پیرمردی با چهره‌ای آراسته به نور معرفت، محفل رابه دست گرفت وهیاهوی داخل اتاق را به یکباره متحد کرد: «دهانت را شیرین کن با صلوات بر محمد و آل محمد(ص)». و ما نیز به تأسی از او، بر لبان‌مان ذکر خیر دنیا و آخرت‌مان را جاری کردیم: «اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم» و کارمان را در داخل چایخانه آغاز نمودیم. 
     
رایحه خوش انواع چای
فضای اتاق چایخانه که به‌صورت خیمه‌گاه برپا شده با پارچه‌های سبز سیدی و سفید به زیبایی طراحی شده و نور‌های تابیده بر این مکان، فضا را بسیار زنده و روح‌بخش کرده است. تا جایی که این مکان حس آرامش و صمیمیت را برای تک‌تک افراد به ارمغان می‌آورد.از طرف دیگر رایحه خوش انواع چای زعفرانی، دارچین و هل به ضمیمه بیسکویت فضا را عطرآگین کرده بود و گاهی که زمزمه‌های دل‌انگیز خادمان و زائرین برای امام‌رضا(ع) و ظهور امام‌زمان(عج) همراه می‌شد بر این حس دلنشین می‌افزود.
     
غرق شدن در دریای نعمت
کربلایی‌مهدی، خادم و مداح خوش‌سیما نیز با زمزمه‌هایی جان‌بخش، هماهنگی همخوانی خادمان را بر عهده داشت. نوحه‌خوانی‌ها و دکلمه‌های او، چون مرواریدی در صدف سکوت فضا را مزین می‌کرد وخادمان نیز با آوای دلنشین خویش،همنوا با او، مناجات عاشقانه‌ای با حضرت‌رضا(ع) سر می‌دادند.در این حال‌وهوا که همخوانی‌«‌ای صفای قلب زارم هرچه دارم از تو دارم/ تا قیامت ‌ای رضاجان سر زخاکت برندارم» رامی‌خواندیم، انگار این اشعارو این کلمات نورانی همچون مرهمی برزخم دل‌های عاشق می‌نشست و حاضران را در دریایی از احساسات فرو می‌برد. تصور کنید در آن طرف چایخانه چه هیاهویی برپا بود.هربار که همخوانی‌ها با مضمون‌‌های مختلف را می‌خواندیم این حضور و این شور و شوق تکرار می‌شد، ناگاه این نکته در ذهنم تداعی شد که: ما همچون ماهی هستیم که در ژرفای اقیانوس وجود، غرق شده و از وجود آب آگاه نیست و قدر غرق شدن در دریای نعمت را نمی‌دانیم و وقتی محروم شدیم آن‌گاه آه‌کشیدن‌ها شروع می‌شود که چه گوهر گرانبهایی از کف داده‌ایم. 
     
چای دلنشین
مرد رعنا و خوش‌تیپی که در حال گوش‌دادن به صدای چلیک‌چلیک استکان‌ها و نعلبکی‌ها بود، با شور و شوقی وصف‌ناپذیر مرا مخاطب قرار داد و گفت: «من به عشق همین صداهای دلنشین به این چایخانه می‌آیم.» کنجکاو شدم و با او هم‌صحبت تا دلیل این دلبستگی را جویا شوم.با صدایی آرام و دلنشین، از خاطرات شیرین سفر به مشهد مقدس گفت. از روزهایی که همراه خانواده، این سفر معنوی را تجربه کرده بود. آن صدا، برای او تداعی‌گر لحظاتی بسیار خوش بود؛ لحظاتی همچون همسفر بودن با پدر و مادر، دوستان و رفیقان، سوغات مشهد، نامزدی و ماه‌عسل؛ لحظاتی که هرکدام‌شان شیرینی و حلاوت خودش را داشت.او ادامه داد: «به نظرم چای هیچ‌کجا به اندازه اینجا دلنشین نیست. در میان این همه دغدغه و دلواپسی، یک فنجان چای داغ و خوش‌عطر، آرامش خاصی به آدم می‌دهد.»نفسی عمیق کشید و ادامه داد: «ببین، وقتی نفس می‌کشی، عطر هل و گلاب مشامت را پر می‌کند. این عطر دل‌انگیز، همراه با رنگ زیبای چای و نگاه‌های مهربان شما خادمان سبزپوش، آدم را به وجد می‌آورد. شما بسیار خوشبخت هستید که چند ساعتی هم که شده، این حس پر از هیجان و زیبایی را به زائران آقا می‌رسانید.»
با تعریف‌های این زائر با ذوق، با طرح پرسشی مواجه می‌شوم که چرا تنها در این بارگاه ملکوتی آرامش عمیق، وصف‌ناپذیر و فراگیر به جان و دل می‌نشیند حتی در چایخانه‌اش؟
     
قطره‌ای از حوض کوثر
پیرزنی که با تسبیحی رنگارنگ در دست، با طمأنینه به طرف چایخانه می‌آمد، توجهم را جلب کرد. به خادمی که چای می‌ریخت نگاهی کرد و با لحنی سرشار از ایمان به زبان ترکی گفت: «سن چای توکورسن، آما بیلمیرسن کی شاید بو ساده ایشین، بیر گون سنین حسابین آغیر باشا چکسین. شاید بیر یاشیل‌لیق آقا گله و گوناه‌لاریوی سیله. بیز چای ایچیر‌یک، آما بیلمیریک کی شاید بو ساده ایچگی، بیر داملا کوثر اولا. هر قورتوم، بیر دعا دیر. یعنی: تو چای می‌ریزی، اما چه می‌دانی که شاید همین عمل ساده، روزی ترازوی اعمالت را سنگین کند؟ شاید دستانی سبزپوش آیند و گناهانت را بشویند. ما چای می‌نوشیم، اما آگاه نیستیم که این نوشیدنی ساده، شاید قطره‌ای از حوض کوثر باشد. هر جرعه، دعایی است مستجاب.» مرد اصفهانی نیز با چشمانی نمناک می‌گفت: «وقتی دل خود را به آستان مقدس امام(ع) می‌سپاری و با قلبی آرام از ضریحش فاصله می‌گیری، چیزی جز یک فنجان چای داغ نمی‌تواند خستگی‌ات را برطرف کند. در این خیمه‌های سبزرنگ، این چای، طعم پیدا می‌کند.»
     
دل‌هایی مملو از عشق و ارادت
شب فرا می‌رسد و چایخانه همچنان پذیرای زائران است. صدای همخوانی خادمان، فضا را پر کرده بود. این‌بار شعر «قدم قدم داره دلم میزنه فریاد/ با چشم گریون جلوی پنجره فولاد/ خدا میدونه از خودم هیچی ندارم/ هرچی که دارمو امام‌رضا بهم داد ... امام‌رضا خیلی دوستت دارم» را می‌خواندند. این کلمات که از جان و دل خادمان برمی‌خاست هر کلمه‌اش بر دل زوار می‌نشست. 
در طول روز به خاطر حجم زیاد زوار، مجبور به دو صف کردن آقایان و دو صف کردن بانوان می‌شدیم، اما هم‌اکنون همان یک صف هم خلوت است.دراین هنگام با دوستانم حبیب، امیر و علی برای زیارت و عرض ارادت امام رئوف از چایخانه به‌صورت نامحسوس (اما هماهنگ‌شده) خارج شدیم.ضریح نورانی امام‌رضا(ع) در این ساعت، همچون نگینی در دل شب می‌درخشید و فضایی از آرامش و معنویت همه‌ جا را پر کرده بود، با قدم‌های آهسته و دل‌هایی مملو از عشق و ارادت، خود را به ضریح مطهر رساندیم و لحظاتی را در خلوت با معبود خویش به راز و نیاز پرداختیم. 
     
واویلا از چای عراقی!
در محفل چایخانه زائرین عراقی‌، بحرینی‌، پاکستانی‌ و افغانستانی‌، حضوری قابل ملاحظه‌ دارند و برخی از آنها به‌خاطر این‌که مسلط به زبان فارسی نبودند با دستانی بر سینه و یا اشاره‌‌ای محترمانه‌ تشکر می‌کردند، ما نیز با «اهلا و سهلا مرحبا» و... به این تشکر پاسخ می‌دادیم و برخی که نیز فارسی بلد بودند گاهی طلب چای عراقی می‌کردند.آه و واویلا از چای عراقی! عطر دوری‌مان را از کربلا به یادمان می‌آورد.باورتان نمی‌شود هر استکان چای عراقی که درخواست می‌شد، ما را به سفری به سرزمین عشق می‌برد و هر جرعه‌ای از آن چای، نوید وصلتی نزدیک به کربلا و نجف را در دل‌مان زنده می‌کرد. الهی، از تو می‌خواهم به‌خاطر همین صاحب‌نفسان که چای حضرت می‌نوشند، چشمان او رابه زیارت سرزمین کربلا جلا ده.هیچ دقت کرده‌ای با آمدن زائرین در اقصی‌نقاط دنیا و استان‌های کشورمان در حرم امام‌رضا(ع)،مرزهای سرزمینی،قومیت‌ ونژادرنگ‌باختند؟همه در یک رنگ متمرکز و آغشته شده بودند: «به رنگ عشق، به رنگ محبت به اهل‌بیت(ع)» و این نشان می‌دهدکه عشق وعلاقه به اهل‌بیت(ع) نه‌تنها کم نشده، بلکه هر روز در قلوب مشتاقان و دوستداران شعله‌ور‌تر و پرفروغ‌تر می‌گردد.
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها