زمانی برای زینت دادن به خود

قدیم‌ها وقتی دخترعمو یا پسرعمویی عروس یا داماد می‌شد، خانواده عموجان از یکی دوماه قبل تاریخ عروسی را به همه خبر می‌دادند.
کد خبر: ۱۱۳۷۲۹۰

همه باید به اندازه اینکه پارچه بخرند و دنبال خیاط بگردند و لباس بدوزند و کفش مناسب با لباس مربوطه را پیدا کنند، وقت میداشتند. مثل حالا نبود که همبازی بچگیات ازدواج کند و طلاق بگیرد و تو بیخبر بمانی.

یادش بخیر. روزهایی که با مامان و خواهرم میرفتیم خیابان خسروی مشهد و یکی یکی پارچهفروشیها را نگاه میکردیم. پارچههای سنگ و مادام دوز برای مامان. رنگهای شاد و جوان پسند را برای خواهرم و گلدار و خالدارها برای من. ایدهآلگرایی مامان اجازه نمیداد که هیچ خیاطی را قبول داشته باشد. این بود که بعد از کیلومترها خیاباننوردی؛ آخرش میرفتیم خیابان جنت و لباسفروشیها را بالا و پایین میکردیم.

عروسی و مهمانی رفتنها مقدمه داشت. تشریفات و آداب و رسوم داشت. از هفتهها قبل ناخن بلند میکردیم و سوهان میکشیدیم. شبها روغن بادام به صورت میزدیم و موهایمان را سانت میگرفتیم که بفهمیم تا روز عروسی چقدر بلندتر خواهد شد. خلاصه اینکه برای شادی دورخیز داشتیم. به سمتش میدویدیم. استقبال میکردیم از آن.

زشت بود که روز عروسی کسی موی پشت لبش از زیر کرم پودر بیرون بزند. کسی لباسش چروک یا از عروسی قبلی لک و کثیفی داشته باشد. کسی که به اندازه کافی آلاگارسن نکرده بود؛ به چشم همه میآمد. زشت بود که کسی خودش را برای مهمانی آماده نکرده باشد.

مثل این روزهای شعبان که شبیه همان خیابانگردیهاست. باید هزار بار خودمان را توی آینه ورانداز کنیم. به قد و بالای لباسمان دست بکشیم و چین و چروکها را محو کنیم. مهمانی خدا شروع شود و ما به خودمان نرسیده باشیم؟ چه زشت!

زهرا کاردانی

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها