هنر نگاه کردن

سرپیکو بودن‌‌ یعنی‌ کارمند نبودن

روزی نیست که به خودم نگویم،‌ قیدش را بزن. روزی نیست که هوای بیرون رفتن از این زندگی تکراری به سرم نزند. به خودم می‌گویم، کمتر خرج کن، ولی آقای خودت باش. یاد جمله بهرام بیضایی می‌افتم که می‌گفت، زندگی کارمندی زندگی نکبتی است.
کد خبر: ۸۴۲۷۲۱
سرپیکو بودن‌‌ یعنی‌ کارمند نبودن

این سر یک ساعت مشخص بیدار شدن، سر ساعت مشخصی خوابیدن، یک مسیر را رفتن و همان را برگشتن، این مثل ماشین قابل پیش‌بینی بودن می‌تواند آدم را دیوانه کند. این حسرت دیدن شهر در ساعت 12 ظهر، حسرت دیدن برنامه‌های نیمروزی تلویزیون، حسرت بیدار ماندن و کتاب خواندن تا پاسی از شب، حسرت سفر رفتن در روزهایی که همه راه‌ها خلوت و همه شهرها ارزان است، می‌تواند بزرگ‌ترین آرزوهای یک کارمند را تشکیل دهد.

این دنیای پر از تکرار و حسرت را باید اضافه کنی به تنش‌هایی که از هر جهت آزار‌دهنده‌اند و از خوردن یک فنجان چای تا تنش‌های مکرر با رئیس را در‌بر‌می‌گیرند. کارمند باید یک‌جور مشخص بپوشد، یک‌جور غذای تعریف شده بخورد و کارمندی در یک واژه خلاصه می‌شود: چشم. هر کس چشم‌گوی بالادستی و فرمانروای پایین دستی است؛‌ سلسله مراتبی از دستور که تو از آن بالا و پایین می‌شوی و این بالا و پایین رفتن،‌ شکست‌های تو و پیروزی‌هایت می‌شوند.

اما همه این خمودگی کارمندی، به کار نیست. به خوی ما هم مربوط است. مساله همچنین در راحت تن دادن ما به ماشینی شدن است. اگر از کارتان متنفر هستید تغییرش دهید. هیچ فقری بدتر از زندگی با نفرت نیست و مگر ثروت،‌ بدون علاقه به کاری که انجام می‌دهیم و خلاقیت، می‌تواند خوشحالمان کند. اگر کسی عشق یا نفرت نسبت به کار ندارد، پس بخشی از مشکل وابسته به تعریف خود شما از کارتان و نوع انجام دادن آن است. بعضی‌ها مثل ما روزنامه‌نگارند، بعضی استاد دانشگاه یا رمان‌نویس و بازیگرند، اما کارمندی کارشان را انجام می‌دهند یعنی مثل ماشین، بدون خلاقیت و با عشق اعتیادگونه به سلسله مراتب و عقده‌های پررنگش کار می‌کنند. در مقابل پیدا می‌شوند آدم‌هایی که کارمند یک سازمان یا اداره هستند، اما در محیط کارشان بازیگوش‌تر از آنند که اجازه دهند نکبت تکرار آنها را خسته کند. این دسته دوم رام محیط کارشان نمی‌شوند، بلکه محیط را با کارشان ملتهب می‌کنند، به جوش می‌آورند، شلوغ می‌کنند و شکلی تازه از انجام وظیفه را معرفی می‌کنند. آنها محدوده‌های کارشان را به بازی می‌گیرند و افق‌های تازه‌ای باز می‌کنند، برای تماشای عینی چنین تصویری از کار کردن، فیلم «سرپیکو» ساخته سیدنی لومت که از تلویزیون ایران هم پخش شده است، توصیه می‌شود. سرپیکو داستان پلیسی وظیفه‌شناس با بازی آل پاچینو است که جور دیگری لباس می‌پوشد، حرف می‌زند و کار می‌کند و برای همین یک کارمند در شمایل پلیس نیست. او یک پلیس واقعی است. پلیس واقعی برایش نجات جامعه و اجرای قانون برای آسایش مردم مساله است، نه رفتن و برگشتن و ساعت زدن. سرپیکو بودن ساده نیست، اما در درون ماست، بسته به اراده خودمان است که به تکرار و انقیاد نه بگوییم و سرپیکو باشیم.

علیرضا نراقی

دین و زندگی

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها